حفظ وضع موجود در سایه سیاست چماق و هویج

محتمل ترین گزینه برای آینده افغانستان تداوم وضع موجود است اگرچه آمریکایی ها در چارچوب استراتژی جدید خود با دو گانه «هویج و چماق» درصدد جذب بخش هایی از بدنه طالبان و وارد کردن آنان به فرآیند سیاسی و تقسیم قدرت در کابل هستند.

آرام ولدبیگی- در سال 2001 و همزمان با حمله آمریکا به افغانستان، «زبیگنیف برژینسکی» اندیشمند آمریکایی و مشاور امنیت ملی این کشور در دوران «جیمی کارتر» به دولت جورج دبلیو بوش هشدار داد: «در برهه های مختلف تاریخی هر قدرت خارجی که وارد افغانستان شده با شکست از آن خارج شده است». در آن دوران بسیاری پیش بینی و توصیه برژینسکی را بسیار بدبینانه و در قالب منازعات حزبی دمکرات ها و جمهوری خواهان تحلیل کردند، اما با گذشت بیش از 17 سال از آن دوران، اکنون آمریکایی ها خود اذعان می کنند جنگ در افغانستان و پیروزی بر طالبان غیر ممکن است و اکنون در قالب راهبردی تازه برای صلح با طالبان و ورود این جریان سیاسی رادیکال به فرآیند دمکراتیک افغانستان تلاش می کنند. اما آیا این گفت و گوها می تواند به نزاع دامنه دار و پیچیده افغانستان پایان دهد؟ یا اینکه این اقدام واشنگتن بیشتر در قالب برنامه های تاکتیکی قابل تحلیل است؟ آیا طالبان واقعا با یک چرخش استراتژیک و یا شاید ایدئولوژیک برای ورود به ساختار قدرت برنامه ریزی می کند؟ یا اینکه مبانی ایدئولوژیک و حتی تمایزات استراتژیک آن در پایان مانع از هرگونه تفاهم و سازش با آمریکایی ها می شود؟ برای پاسخ دادن به این سوالات و چندین موضوع پیچیده دیگر، خبرنگار گروه بین الملل ایسکانیوز با دکتر «نوذر شفیعی» کارشناس مسائل افغانستان گفت و گو کرده است که در ادامه خواهید خواند.

* در هفته های گذشته خبرهای متعددی از دیدار و شروع گفت و گوهای نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا «زلمی خلیل زاد» با طالبان منتشر شده است آیا آمریکا در چارچوب یک برنامه راهبردی به دنبال تفاهم توافق با طالبان خواهد بود یا اینکه این اقدام بیشتر در چارچوب پارمترهای تاکتیکی قابل بررسی است؟

آمریکایی ها با روی کار آمدن رئیس جمهور جدید این کشور «دونالد ترامپ» به طور کلی در جنوب آسیا و به طور اخص در افغانستان براساس یک استراتژی و راهبرد جدید و نوین عمل می کنند در چارچوب این راهبرد باید به هر شکل ممکن طالبان به عنوان یک مانع بزرگ از سر راه دولت افغانستان به عنوان نماینده آمریکا در منطقه برداشته شود. به عبارت دیگر براساس این استراتژی نباید به طالبان اجازه داد که خاک افغانستان به مأمن و مکانی امن برای فعالیت های تروریستی خود تبدیل سازد. حال اینکه چگونه با این گروه برخورد شود دو راه حل و دو برنامه پارادوکسیکال وجود دارد از یک طرف برخورد نظامی صورت خواهد گرفت که در این استراتژی جدید نیز به طور قاطع بر آن تاکید می شود یعنی سیاست چماق همچنان تداوم خواهد یافت و راه حل دوم در قالب مذاکرات سیاسی و جذب طالبان در دولت خواهد بود یعنی در این حالت نیز سیاست هویج و اهدای و اعطای امتیاز پیگیری می شود. به نظر می رسد آمریکایی ها هر دو راه حل را به موازت همدیگر به پیش می برند بنابراین در حالی که درگیری های نظامی وجود دارد و به شدت با طالبان برخورد می شود در حوزه سیاسی با طالبان مذاکره می کنند.

* آیا امکان دارد استراتژی جدید واشنگتن برای افغانستان و به طور کلی جنوب آسیا را بیشتر توضیح دهید؟ آمریکا با طرح این استراتژی جدید چه اهداف کوتاه و بلند مدتی را دنبال می کند؟

هدف کلان آمریکا از این استراتژی جدید تثبیت نفوذ خود در جنوب آسیا و افغانستان است. این راهبرد نوین دارای دو ستون اصلی است یک ستون آن را جنوب آسیا و دو کشور هندوستان و پاکستان تشکیل می دهند و در ستون دیگر این استراتژی افغانستان قرار دارد اما این به معنی جدایی و انفکاک کامل این دو منطقه و دو ستون از یکدیگر نیست بلکه در بخش هایی این استراتژی دو ستونی با هم دارای ارتباطات عمیقی هستند. به طور کلی آمریکایی ها با این استراتژی در قالب یک تیر و دو نشان عمل می کنند یعنی در تلاش برای تثبیت ثبات و موازنه استراتژیک هستند. موازنه استراتژیک را در جنوب آسیا و در میان پاکستان و هندوستان اعمال می کنند و ثبات راهبردی را در افغانستان پیگیری می کنند یعنی هر دو گزینه به نفوذ هرچه بیشتر آمریکا در جنوب آسیا و افغانستان کمک می کند. مدیریت تنش پاکستان و هندوستان، مهار پاکستان و فشار به این کشور برای پایان دادن به حمایت از برخی از گروه های رادیکال، نظارت بر بمب های اتمی پاکستان و ممانعت از دسترسی گروه های تروریستی به آنان، حمایت شدید از دولت فعلی افغانستان و تلاش برای موفقیت مدل افغانستان و چندین موضوع دیگر همگی در چارچوب این راهبرد قابل تعریف هستند.

* شما به استراتژی جدید آمریکا و شروع مذاکرات در قالب سیاست چماق و هویج اشاره کردید اما آیا طالبان حاضر به قبول شروط آمریکا و ورود به فرآیند سیاسی در کابل خواهد بود؟ یا اینکه مولفه های راهبردی قدرت مانع از ورود آنان با ساختار قدرت و توذیع قوا در افغانستان می شود؟

اگر ما به تنوعات و گروه بندی های مختلف داخلی طالبان توجه نکنیم پاسخ دادن به این سوال بسیار مشکل خواهد بود. ما تنها با یک طالبان مواجه نیستیم بلکه ما شاخه های مختلف با استراتژی های مختلفی از طالبان سراغ داریم. برای نمونه آن قسمت از طالبان که به عنوان طالبان «شورای کویته» شناخته می شود و همچنین «شورای میرانشاه» که این دو شاخه رادیکالترین شاخه های طالبان هستند بعید به نظر می رسد حاضر باشند شروط امریکا را برای ورود به دولت افغانستان بپذیرند زیرا این دو گروه براین باور هستند دولت موجود در افغانستان یک دولت دست نشانده آمریکا است و لذا آمریکایی ها در ابتدا باید افغانستان را ترک کنند و سپس دولت دست نشانده واشنگتن نیز از قدرت کناره گذاشته شود طبیعی است پذیرش چنین شروطی برای آمریکایی ها دشوار است و قطعا ما در اینجا نمی توانیم شاهد پیشرفت هایی در مذاکرات باشیم بنابراین به نظر می رسد آمریکا بتواند در این فرآیند مذاکره، بخشی از طالبان میانه رو را وارد قدرت سازند اما طالبان تندرو، مبارزه خود را همچنان علیه آمریکایی ها و دولت موجود افغانستان ادامه می دهد به عبارت دیگر آمریکایی ها اکنون بر روی این تمایزات داخلی طالبان به شدت سرمایه گذاری می کنند و در تلاش هستند با استفاده از مکانیزم های سیاسی پیچیده و با ظرافت های دیپلماتیک بخش هایی از طالبان را از بدنه تندرو آن جدا سازند.

* اما در پاسخ به این سوال تقریبا به پارامترهای استراتژیک تاکید کردید بنیادهای ایدئولوژیک طالبان در این روند چه تاثیری بر فرایند مذاکرات خواهد گذاشت؟ به عبارت دیگر آیا ایدئولوژی طالبان امکان دستیابی به توافق با آمریکایی ها را به این گروه خواهد داد یا خیر؟

مبانی ایدئولوژیک طالبان را شاید بتوان به عنوان مهمترین مانع دستیابی به هرگونه صلح و توافق سیاسی در افغانستان قلمداد کرد. طالبان هویت خود را به صورت تاریخی در قالب یک گروه رادیکال اسلامی با دیدگاه بیگانه ستیزی یا اشغال گر ستیزی تعریف کرده است. این مساله از دوران شوروی تاکنون در این گروه ریشه دوانده است و بعید به نظر می رسد آنان به واسطه مذاکره با آمریکایی ها یک چرخش ایدئولوژیک کامل از خود نشان دهند. اما اگر طالبان رادیکال وضع موجود در افغانستان را بپذیرد و وارد فرآیند سیاسی شود این به معنی از بین رفتن هویتی به نام طالبان خواهد بود و آنان دیگر به لحاظ ایدئولوژیک هیچ سنخیتی با طالبان نخواهد داشت بنابراین بعید است طالبان و به ویژه طالبان رادیکال این روند را در پیش گیرد و به عنوان یک گروه سیاسی و یک جریان رسمی وارد بازی قدرت در کابل شود. آینده اگرچه غیرقابل پیش بینی است اما بعید به نظر می رسد طالبان با میراث فکری و ذهنی خود حداقل در کوتاه و میان مدت خداحافظی کند.

* براین اساس افغانستان به کجا خواهد رفت؟ آیا نبرد و درگیری همچنان به عنوان بخشی از این جامعه جنگ زده باقی می ماند؟

محتمل ترین گزینه برای آینده افغانستان تداوم وضع موجود است، یعنی درگیری ها به اشکال مختلف ادامه خواهد داشت و این روند حداقل برای سال های آینده قابل پیش بینی است و ضعیف ترین گزینه هم ورود بخش هایی از طالبان به ساخت قدرت خواهد بود. اما اینکه این انتظار وجود داشته باشد که جنگ به زودی در افغانستان به پایان می رسد و طالبان وارد فرآیند دمکراتیک می شود بیشتر یک نگاه خوش بینانه است که توانایی درک و پذیرش جنبه های واقعی قدرت و مبانی حقیقی جامعه افغانستان را ندارد. آمریکایی ها کماکان روی گزینه نظامی با افزایش نیرو و با افزایش توان نظامی ادامه خواهند داد ولی در عین حال به سمت گزینه های سیاسی نیز حرکت می کنند. همچنین آنان به تقویت روزافزون ارتش افغانستان کمک می کنند امری که ما در جنگ های تابستان و پائیز امسال به خوبی شاهد آن بودیم یعنی به رغم اینکه طالبان حمله های سنگینی انجام می داد و در بعضی موارد مکان هایی را نیز تسخیر کرد اما پاتک ارتش افغانستان به ویژه نیروی هوایی آن توان مانور و قابلیت نظامی طالبان را کاهش می داد و آنان را مجبور به عقب نشینی می کرد.

انتهای پیام /

کد خبر: 977696

وب گردی

وب گردی