میزراکوچک خان مردی که به قدرت ها نه گفت

میرزاکوچک خان جنگلی کسی بود که در برابر استبداد داخلی و خارجی ایستادگی و در آخر سر خویش را در این راه از دست داد.

به گزارش گروه سیاسی ایسکانیوز، با نگاهی به تاریخ دویست ساله ایران متوجه می شویم افراد آزادی خواه زیادی بوده اند که هر کدام برای رها شدن کشور از بند استکبار تلاش هایی کرده اند. تلاش هایی که گاه به نتیجه رسید و گاهی هم به نقطه مطلوب نتوانست برسد. از جمله افراد مهم در تاریخ ایران میرزا کوچک خان جنگلی است.که تاریخ زندگانی اش جزئی از تاریخ کشور شده و سرنوشت وی برای هر کسی که به دنبال آزادی خواهی است می تواند قابل توجه باشد.

میرزا یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ، اهل رشت، در سال 1259 شمسی، دیده به جهان گشود. سال های نخست عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد رشت و مدرسه جامعه آن شهر به آموختن مقدمات علوم دینی سپری کرد. در سال 1286 شمسی، در گیلان به صفوف آزادی خواهان پیوست و برای سرکوبی محمدعلی شاه روانه تهران شد. وی در نبرد با نیروی طرفدار محمد علی شاه در ترکمن صحرا شرکت داشت و در این نبرد زخمی و چندی در بادکوبه در یک بیمارستان بستری شد.

کمک به ستارخان :

اما این ابتدای راه این آزادی خواه بزرگ بود. میرزا کوچک خان در شورش شاهسَوَن‌ها همراه یفرم خان و سردار اسعد به کمک ستارخان شتافت؛ ولی به علت مریضی به تهران برگشت و با طغیان ترکمن‌ها که به تحریک شاه مخلوع روی داده بود دواطلب جنگ شد و به گمش تپه رفت. در یکی از جنگ‌ها گلوله خورد و به بادکوبه و تفلیس برده شد و پس از چند ماه مداوا و معالجه به گیلان بازگشت. در سال 1294 شمسی، به جای «مجلس اتّحاد» «هیأت اتّحاد اسلام» از یک گروه هفده نفری در رشت تشکیل گردید. بیشتر افراد این گروه روحانی بودند میرزا کوچک خان عضو مؤثّر آن بود. این هیأت هدف خود را خدمت به اسلام و ایران اعلام کرد و به زودی میرزا کوچک خان رهبری هیأت را بر عهده گرفت. پس از اشغال نواحی شمالی ایران از سوی روسیه تزاری، هیأت اتّحاد اسلام به مبارزه با ارتش تزار پرداخت و یک گروه مسلح به عنوان فدایی تشکیل داد و روستای کسما را در ناحیه فومن مرکز کار خود قرار داد و در آن جا سازمان اداری و نظامی به وجود آورد. هیأت اتحاد اسلام، پس از چندی به کمیته اتحاد اسلام تبدیل شد و اعضای آن به 27 نفر افزایش یافت و رهبری کمیته را میرزا به عهده گرفت و تا پایان سال 1296 شمسی، بخش وسیعی از گیلان و قسمتی از مازندران، طارم، آستارا، طالش، کجور و تنکابن زیر نفوذ کمیته درآمد.

در سال هایی که میرزا کوچک خان مبارزات خود را آغاز کرد، تسلط بیگانگان و دخالت های ناروای آنان در تمام شئون و امور زندگی مردم گیلان به مراحل تحمل ناپذیری رسیده بود. گیلان در زیر چکمه های قزاقان روس دست و پا می زد. حاکم مطلق العنان گیلان نماینده سیاسی روس بود. مقامات قضایی و اداری ایران حق نداشتند برای احقاق حقوق مردم دست به اقدامی بزنند. در چنین اوضاعی پایه های نهضت جنگل استوار شد و عده ای از مردان غیور و فداکار خطه سرسبز شمال به منظور مبارزه با استبداد و بی عدالتی، اخراج بیگانگان از کشور، قطع نفوذ آنان، و نیز برقراری امنیت و عدالت اجتماعی با یکدیگر هم پیمان شدند.

دربرابر قزاق :

نیروهای جنگل با سرکوب مخالفان و شکست نیروهای قزاق، بر مناطق مختلف گیلان سیطره پیدا کردند. گرچه عده ای از متنفّذان و مالکان عمده محلی به مخالفت با نهضت برخاستند ولی علی رغم تلاش هایی که انجام دادند، کاری از پیش نبردند. روز به روز نفوذ جنگلی ها گسترش یافت و تشکیلات آن وسعت گرفت. در گوراب زرمیخ مدرسه نظامی تشکیل شد، در کسما مرکز تشکیلات اداری و مالی و در لاهیجان نظام ملی تأسیس شد. مصادف با انقلاب 1917 روسیه، نهضت جنگل به اوج خود رسید.

اما کار این نهضت هم به بحران کشیده و در نتیجه مشکلاتی برایش پیش آورد که منجر به سقوطش شد. بدون شک خود جنگلیان نخستین و مهم ترین عامل سقوط خود شدند؛ زیرا عده ای می خواستند از درون این حرکت مستحکم نشده به سروری و آقایی برسند. عده ای می خواستند جانشین زمین داران و مالکانی شوند که اصولاً حرکت جنگل بر ضد آنها شکل گرفت. معدودی نیز غارت و چپاول پیشه کردند و مجموعا حرکات این عده با توافق های جهانی همراه شد و به شکست نهضت منتهی شد.

سقوط نهضت :

در سال 1300 ش (تنها چند ماه پس از کودتای سوم اسفند 1299) رضاخان (سردار سپه) مأمور سرکوب میرزا و تشکیلات جنگلیان شد. کار میرزا کوچک خان و رضا خان بالا می گیرد. به طوری که با اقدامات رضاخان هر بار عده ای از جنگلی ها تسلیم می شدند و همین امر باعث خالی شدن اطراف میرزا کوچک خان جنگلی شد. این امر در نهایت باعث شد تا میرزاکوچک خان در آخرین میعاد خود با نیروهایش آنها را به تسلیم شدن توصیه کند. در پی این کار عده زیادی از یاران میرزا تسلیم شدند و حتی دکتر حشمت بعد از تسلیم شدن اعدام می شود. بعد از این واقعه میرزا در ادامه مبارزه راسخ تر شده، نیروهای خود را به مقاومت فرا می خواند.

سرانجام میرزا کوچک خان به همراه کائوک آلمانی سعی کردند خود را از طریق بلندی های شمال غرب گیلان به خلخال برسانند؛ ولی برف و سرما امان نداد و هر دو در کوهستان جان دادند. فردی از کردها که عازم گیلان بود در راه پیکر آن دو را یافت و سعی نمود نجاتشان دهد ولی بی فایده بود و با عجله به خانقاه آمد و با کمک اهالی بدن هایشان را به خانقاه آوردند. سالار شجاع مانع دفن اجساد شد و به دستور او رضا اسکستانی سر میرزا را از بدن جدا ساخت. سر میرزا توسط خالوقربان به سردار سپه تقدیم شد. رضاخان دستور دفن سر را صادر کرد. نخست سر میرزا در گورستان حسن آباد تهران دفن شد. بعدها سر توسط حسام خیاط به رشت منتقل شد و بعد از انتقال بدن به رشت سر و تن را یک جا در محلی به نام سلیمان داراب به خاک سپردند.

سرنوشت میرزاکوچک خان نشان می دهد اگر در مواقع حساس یاران هر رهبری پشت او را خالی کنند بی شک کار تشکیلات و نهضت به پایان خواهد رسید. میرزا کوچک خان تنها نمونه ای کوچک از آزادمردانی بود که در راه آزادی وطن سر خویش را از دست داد.

خبرنگار: مجید فاضلی

انتهای پیام/

کد خبر: 978358

وب گردی

وب گردی