یادداشتی بر فیلم  «متری شش و نیم»/ولعی که کار دست کارگردان داد

«متری شش و نیم» تازه ترین ساخته سعید روستایی در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد.

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، متری شش و نیم دومین ساخته بلند سعید روستایی، پس از حرف و حدیث های بسیاری که در خصوص توقیف فیلم مطرح شد در نهایت توانست به نمایش درآید، حواشی که به گرم تر شدن تنور اکران فیلم کمک نمود و سابقه کارگردان در فیلم قبلی مزید بر علت شد که تماشاگران با اشتیاق بیشتری به استقبال متری شش و نیم بروند اما بیننده تا چه حد پاسخ این اشتیاق را می گیرد جای بررسی دارد. هدف نگارنده در اینجا نگارش یک نوشتار تئوریک محض درباره اصول فیلمسازی نیست اما برای هرچه بهتر فهمیدن کلیت فیلم مورد بحث نیاز است که کمی بیشتر در خصوص واژه تم (Theme) صحبت شود! اگر تم فیلم را به عنوان سیرت فیلم در نظر بگیریم هدف غایی و نهایی که فیلمساز به دنبال آنست را تم فیلم می توان بر شمرد، به طور مثال اصغر فرهادی معتقد است که تم مشترک فیلم هایش قضاوت است! در واقع تمامی اجزای مختلف فیلم در کنار هم می گیرند که یک معنای فرامتنی و غیر عریان به ذهن بیننده منتقل شود که مثلاً قضاوت اشتباه در مورد یکدیگر می تواند آثار مخربی به جای گذارد.

با تعمیم این گذاره به فیلم سعید روستایی ابتدا باید گفت که بر خلاف انتظار فیلم فاقد یک تم یکسان و واحد است! قطعاً وی به خوبی با کارکرد تم در فیلم آشنایی دارد اما دلیل اصلی فراموش کردن این مهم را شاید بتوان طمع در قصه گویی و پرداختن بیش از حد به چند داستانک مختلف عنوان کرد. اتفاقی که نه تنها باعث تغییرات اساسی در روند کلی داستان فیلم می شود بلکه حتی باعث تغییر در فرم ظاهری می شود. گویی که دو فیلم با یک بلیت به نمایش در آمده است. درست است که یک فیلم می تواند دارای چند تم مختلف باشد اما نه اینکه در میانه راه یکی را کاملا فراموش کرده و فقط به دیگری پرداخته شود.

فیلم با تلاش چند پلیس برای دستگیری یک قاچاقچی به اصطلاح گردن کلفت مواد که نبض اصلی بازار مواد مخدر را در دست دارد آغاز می شود و این روند تا زمان دستگیری شخص تبهکار ادامه می یابد، قهرمان اصلی در این بخش شخصیت پلیس به عنوان یک تن واحد و تم تفکر بیینده در مورد مشاغلی همچون مشاغل انتظامی است، مصائبی که مأموران در راه وظایف خود به دوش می کشند سبب می شود که شما به آنها حق بدهید، بر خلاف سایر فیلم های پلیسی (ایرانی) شخصیت پلیس عینی تر و ملموس تر به تصویر کشده شود، پلیسی که برخورد خشن هم دارد، پلیسی که مشکلات خانوادگی هم دارد، پلیسی که ارتقاء درجه وی را قلقلک می دهد که حتی مجدداً با زن طلاق گرفته اش رجوع کند، پلیسی که سیگار می شود، پلیسی که به همکارش پشت می کند و نمونه های بسیاری که می توان بر شمرد. این بخش فیلم سرپاست، کارگردانی شما را وادار می کند که لحظه ای از فیلم چشم بر ندارید و دیالوگ ها شلاقی و کوبنده است تا زمانی که ناصر خاکزاد دستگیر می شود. حتی تا کمی جلوتر نیز همین روند ادامه دارد اما طمع روستایی به ادامه دادن فیلم سبب می شود که تم دیگر فیلم پررنگ شود، جایی که کارگردان می خواهد با تغییر شخصیت اصلی از پلیس به تبهکار یک ضد قهرمان خلق کرده، بیینده را هرچه بیشتر با شخصیت یک تبهکار آشنا کند و اینگونه القاء کند که شرایط بد اجتماعی به خلق یک مجرم منجرمی شود و عاقبت جرم مجازات است! در این بخش با یک ملودرام شعاری، کمی روانشناختی و عمدتاً خسته کننده طرفیم، می خواهم زنده بمانم، هیس دخترها فریاد نمی زنند و... نمونه های بهتری از خلق یک ملودرام اینچنینی است. حتی در نهایت شکل کارگردانی در سکانس نهایی فیلم کاملا مجزای از دیگر فیلم است. در مجموع می توان گفت اگر روستایی بر ولع خود غلبه می کرد نتیجه ای بهتر برای به تماشا نشستن وجود داشت.

*سعید کاظمی

انتهای پیام/

کد خبر: 995209

وب گردی

وب گردی