به گزارش خبرنگار سیاسی ایسکانیوز؛ در سالهای اخیر پس از هر جنجالآفرینی برخی در طیف اصولگرایی، طیف سیاسی مقابل این جبهه مدعی شدهاند آنها ظرفیت عبور از منویات رهبر انقلاب را نیز علاوه بر عبور از منافع ملی دارند و شاهد مثال اخیر آن را نیز پروژه حذف ظریف از دولت میدانند. تا جائیکه سرانجام نماینده ازنا و درود در تذکر شفاهی صحن علنی مجلس به حمید رسائی که این روزها مجدانه پیگیر برکناری معاون راهبردی رئیسجمهور است گفت: «معلوم نیست نیروهای انقلابی باید خودشان را با رهبر انقلاب هماهنگ کنند یا خدای ناخواسته رهبر انقلاب با آنها! باید به این افراد گفت أَیْنَ تَذْهَبُونَ (کجا میروید)؟»
بیشتر بخوانید؛
بازی ظریف دولت و مجلس با جبهه پایداری
روحالله لک علیآبادی در ادامه نیز گفت: «متأسفانه امروز شائبه غلطی وجود دارد مبنی بر اینکه برخی از گروهها از رهبر انقلاب عبور میکنند، خدای ناخواسته نباید این شبهه غلط را با لجبازیها تشدید کنیم.» اشاره این نماینده مجلس به واکنش برخی نمایندگان مجلس از جمله حمید رسایی به توئیت اخیر عضو دفتر نشر و حفظ آثار رهبر انقلاب درباره «تابعیت قهری» است. این تذکر یکی از زنگ خطرهایی است که نشان میدهد ادعای عبور داعیه داران انقلابیگری از رهبر انقلاب صرفا از سوی جریانهای سیاسی خارج از قوای سه گانه مطرح نمیشود و دامنه آن به خانه ملت نیز کشیده است.
برخی از تحلیلگران معتقدند صرف این حجم از انرژی یک طیف سیاسی بر سر مسئلهای همچون «تابعیت قهری» صرفا بهانهای برای کنار گذاشتن ظریف از دولت است زیرا وی نقش موثری در پیروزی گفتمان پزشکیان در انتخابات ۱۴۰۳ داشت، انتخاباتی که منجر به ناکامی مجدد کاندیدای این طیف شد.
مسئله ظریف مهمترین مسئله کشور در گفتمان برخی اعضای جبهه پایداری
در هفتههای اخیر و در بحبوحه اصلاح لایحه بودجه ۱۴۰۴ و در حالی که بسیاری از نمایندگان کمیسیونهای اقتصادی ساعات متمادی را صرف برطرف کردن ایرادات لایحه فوق میکنند مسئله تداوم حضور ظریف در دولت (لینک گزارش قبلی) تقریبا به یکی از مباحث ثابت صحن علنی مجلس تبدیل شده است. تا جائیکه اعتراضات برخی نمایندگان جبهه پایداری به لایحه اصلاح قانون دوتابعیتیها به موازات اخبار مربوط بودجه و گاه پررنگتر از آن در فضای رسانهای وایرال میشود.
تداوم حواشی این مسئله پس از توئیت مهدی فضائلی (عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر نقلاب) در صحن علنی مجلس نیز علاوه بر عدم موقعیت شناسی برخی نمایندگان جبهه پایداری نشان میدهد که این خطر محتمل است که برخی از اعضای جبهه مذکور اگر امروز برای رسیدن به اهداف جناحی و تشکیلاتی خویش از مواضع نزدیک دفتر رهبر انقلاب عبور کردهاند ممکن است در آینده از خط قرمزهای دیگری نیز عبور کنند.
البته ناگفته نماند نگاه سیاستزده به مسائل داخلی و خارجی کشور صرفا محدود به این جبهه نمیشود و افراطیون جبهه اصلاحات نیز به موازات همین طیف در تلاش هستند تا از فرصت پیش آمده برای تشکیل دولت از سوی یک چهره اصلاحطلب نهایت بهرهبرداری تشکیلاتی را کنند. رد هرگونه انتقاد از برخی انتصابات دولت، تحت فشار قرار دادن رئیسجمهور برای پیوستن کامل به FATF، خطدهی در مسائل کلان از جمله سیاستهای هستهای کشور و نحوه مواجهه با اقدامات تجاوزکارانه اسرائیل برخی از اهداف تشکیلاتی این طیف است که دولت پزشکیان کم و بیش از افتادن در دام آن خودداری کرده است.
تفاوت خطرناک بودن نگاه این دو طیف افراطی در این است که خاستگاه افراطیون جبهه اصلاحات، انقلاب و ارزشهای آن نیست و حداقل در سه دهه اخیر ظاهرا سنگ بنای انتقادات خود را دفاع از حقوق عامه مردم قرار دادند اما طرف مقابل مدعی است بیانات رهبر انقلاب فصلالخطاب اختلافات است.
اما با وجود چنین ادعایی، در ماجرای ظریف، برخی افراد در طیف پایداری نه تنها هنوز قانع نشده است که اکانت اشخاصی مانند مهدی فضائلی یک بازوی رسانهای برای مدیریت اختلافات و کاهش تنشها است بلکه ناآگاهانه با ترویج گزارههایی مانند «رهبر انقلاب سخنگو ندارد» و یا «فضائلی سخنگوی رهبر انقلاب نیست» سعی در تضعیف ابزار رسانهای دفتر رهبر انقلاب دارند غافل از این که با تضعیف این ابزار، هزینههای اطلاعرسانی برای سطوح عالی نظام بالا میرود و این همان چیزی است که رسانههای بیگانه غربی در پی آن هستند و خوشبینانه برخی ناخواسته در حال ایفای نقش در این زمین خطرناک هستند.
وقتی مسئله پیچیده لاریجانی به سریال تکراری ظریف اضافه میشود!
علاوه بر ظریف، علی لاریجانی یکی دیگر از چهرههایی است که جریان خالصساز در سالهای اخیر به بهانه رد صلاحیت وی در دو دوره انتخابات ریاستجمهوری، تلاش کرد تا انگاره حذف این شخصیت نظام را به موازات تلاشهای برخی رسانههای فارسی زبان بیگانه در جامعه جا بیاندازند. هرچند اهداف رسانههای خارجنشین بسیار متفاوتتر از جریان داخلی بود اما مانند دو خط موازی سرانجام در یک نقطه همدیگر را قطع کردند و آن نقطه چیزی نبود جز حذف لاریجانی و امثال وی از سطوح عالی حاکمیت.
انتخاب لاریجانی برای ابلاغ پیام رهبر انقلاب به بشار اسد و نبیه بری و اعتماد به وی حاکی از این است که شورای نگهبان در عدم احراز صلاحیت کاندیداهای انتخابات منعکس کننده نقطه نظرات رهبر انقلاب نیست و بر اساس اقتضای شرایط تصمیم میگیرد. علاوه بر این علی لاریجانی به تازگی در مصاحبهای با پایگاه اطلاعرسانی دفتر رهبر انقلاب اسلامی از مذاکره مستقیم با دولت ترامپ خبر داده است. هر چند این مصاحبه موجی از واکنشها را در میان موافقان و مخالفان مذاکره با آمریکا برانگیخته است اما آن چه در پس زمینه این خبر اهمیت بیشتری دارد بازگشت دوباره لاریجانی به عرصه دیپلماسی و تداوم آن با فاصله اندکی از سفر به سوریه است.
آنچه لاریجانی در این مصاحبه به عنوان راهبرد جمهوری اسلامی اعلام کرده است اگر در گفتگو با رسانهای دیگر صورت گرفته بود شاید صرفا در حد اعلام موضع شخصی یکی از چهرههای سیاسی کشور بود و قابلیت تعمیم به یک دیدگاه کلان حاکمیتی را نداشت اما زمانی که طرف مصاحبه کننده پایگاه اطلاعرسانی عالیترین نهاد تصمیم گیرنده در کشور است؛ گزاره «شما (دولت ترامپ) هم شروط ما (جمهوری اسلامی) را بپذیرید و توافق بعدی بکنید» استراتژی جمهوری اسلامی ایران در برابر دولت جدید ترامپ است که فارغ از نحوه اجرا و نتیجه آن، از سوی لاریجانی رونمایی شده است.
شاید این اولین باری است که ایران به نوعی برای مذاکره با آمریکا اعلام آمادگی کرده است و اگر تاکنون مذاکراتی نیز شکل گرفته است علنی نبوده است و صرفا آن چه از مذاکرات دو کشور به صورت رسمی در سطح رسانه مطرح شده در قالب مذاکرات برجام صورت گرفته است.
اگر دولت پزشکیان سیگنال مذاکره احتمالی و البته مستقیم با آمریکا را مطرح میکرد، طیف افراطی جبهه اصولگرا این پیشنهاد را ناشی از حضور شبکه نفوذ در دولت چهاردهم جلوه می داد اما طرح آن از سوی لاریجانی در گفتگوی با پایگاه KHAMENEI.IR نه تنها میتواند سد راه بهانهجویی افراطیون شود بلکه نشان میدهد طرح و اتخاذ چنین تصمیمهایی در حیطه نهادهایی فراتر از ریاست جمهوری است و صرفا شکل اجرایی آن به دولتها محول میشود خواه در راس این دولت شهید سید ابراهیم رئیسی قرار گرفته باشد یا مسعود پزشکیان.
علاوه بر این با افزایش سطح تنش میان ایران و اسرائیل در یک سال گذشته و شکستهای پیاپی این رژیم و انزوای آن که سرانجام در حکم دادگاه لاهه برای نیانیاهو و گالانت متبلور شد، بدیهی است که اسرائیلیها بخواهند با استفاده از دولت افراطی ترامپ ضربه جدیدی به ایران وارد کنند اما اگر ایران به نحوی از طریق فشار از بالا و چانهزنی از پایین ابتکار عمل را در دست گیرد، مانع از وارد شدن آسیبهای صهیونیستهای افراطی در تلآویو و نیویورک به منافع ایران خواهد شد.
شاید همزمانی سفر لاریجانی به سوریه و لبنان برای تقویت محور مقاومت و اعلام راهبرد مذاکره مستقیم از سوی وی را بتوان اقدامی پیش دستانه از سوی جمهوری اسلامی ایران، پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید قلمداد کرد.
فارغ از این که گذر زمان مهر تائید یا ابطال بر تحلیل فوق بزند پس از ماموریت خارجی و مصاحبه اخیر مشاور رهبر انقلاب با پایگاه KHAMENEI.IR و تحلیلهای موافقان و منتقدان وی بر مورد وثوق بودنش از سوی رهبر انقلاب این بار رسانههای بیگانه پروژه تخریب لاریجانی را از دستور کار کنار گذاشتهاند و به طور مستقیم رهبر انقلاب را مورد هدف قرار دادهاند. این رسانهها معتقدند نقشآفرینی مجدد لاریجانی در عرصه کلان نظام به این علت است که جمهوری اسلامی ایران تابآوری کافی برای رویارویی با دولت ترامپ را ندارد و به همین علت تصمیمسازان ارشد نظام مهرههایی همچون لاریجانی و برخی اعضای دولت پزشکیان را به میدان آوردهاند تا هزینههای هر نوع شکست احتمالی به پای این افراد نوشته شود و نظام مصون بماند. حملههای رسانههای بیگانه به لاریجانی و امثال وی نشان میدهد در هر انتقادی به مسئولین ارشد کشور از سوی بیگانگان، تخریب جایگاه رهبری نظام مستتر است.
این حاشیهسازی ها برای چهرههایی همچون لاریجانی از سوی رسانههای صهیونیستی در حالی اتفاق میافتد که وی در زمان ثبتنام انتخابات ریاستجمهوری سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۳ نیز از سوی برخی افراد در اردوگاه اصولگرایی مورد هجمههای متعددی از قبیل انعطافپذیری افراطی در مذاکرات هستهای قرار گرفت و این مسئله تا ایجاد دو قطبی بین وی و یکی از کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳ نیز پیش رفت. در آن زمان برخی افراطیون، دومین رد صلاحیت لاریجانی را ناشی از شکست برجام، مسائلی از قبیل استعفای وی از مسئولیت اجرای توافقنامه ایران و چین و البته برخی حواشی خانوادگیاش معرفی کردند.
علت بازگشت لاریجانی به مرکز تصمیم سازیهای دیپلماتیک
بازگشت لاریجانی به کانون قدرت در حالی رقم میخورد که افراطیون تصور میکردند، ماموریتهای اخیر وی ممکن است به برخی از چهرههای دیپلمات نزدیک به جبهه پایداری محول شود اما انتخاب لاریجانی نشان دادن تصمیمگیری درباره مسائلی از جمله سیاست منطقهای ایران، مذاکره با آمریکا یا تروئیکای اروپایی نه تنها در سطح دولتها اتخاذ نمیشود بلکه مسئلهای حاکمیتی است و نیاز به وفاق و همدلی میان همه ارکان نظام است. در کنار همه این مسائل، باید گفت تصمیمات جمهوری اسلامی در قبال مسائلی از جمله سوریه، لبنان، فلسطین در سطح کلان گرفته میشود و نظرات جناحی گروه خاصی نیست و هرگز قربانی تنگ نظریهای تشکیلاتی نمیشود.
بر این اساس لاریجانی به عنوان کسی که در سطح داخلی تعامل خوبی با سایر قوا از جمله مجلس و دولت دارد و در سطح خارجی نیز سالها در نقش یک دیپلمات ماموریتهای مختلفی را به سرانجام رسانده حالا بار دیگر برای این ماموریت خطیر انتخاب شده است. ماموریتی که یقینا از عهده چهرههای شاخص جریان خالص ساز نه به صرف دانش و تجربه بلکه به علت عدم توانایی برقراری با سایر ارکان نظام ممکن است برنیاید!
نقش تابعیت مضاعف فرزندان مسئولین در سیاست خارجی
تلاش برای مهار مواضع جنگ افروزانه اسرائیل در منطقه، پیشگیری از سیطره نگاه سیاستزده تروئیکای اروپایی بر پرونده هستهای ایران در آژانس انرژی اتمی، نحوه مواجهه با دولت جدید ترامپ و ... مسائل کلانی از این دست بیش از هر نوع نگاه جناحی و غیرحرفهای، نیازمند عقلانیت انقلابی است که در بیانات رهبر انقلاب تحت عبارت «در پاسخ به اسرائیل نه تعلل میکنیم نه شتابزده عمل میکنیم» فرمولبندی شده است.
بر اساس این فرمول اگر مذاکره یا صبر استراتژیک منافع مردم ایران را تامین کند مسئولان کشور از آن به عنوان راهبردی رو به جلو استفاده خواهند کرد اما اگر مذاکره و اقناع طرف مقابل هزینههای فرسایشی بر کشور تحمیل کند، گزینه «تغییر دکترین هستهای» روی میز است. در ماههای اخیر پس از گسترش دامنه تجاوزات اسرائیل در منطقه که تا ترور در تهران نیز ادامه یافت، برخی از سیاست ورزان داخلی از تغییر راهبرد هستهای کشور صحبت به میان آوردند. تغییری که هر چند تاکنون مهر تایید رسمی بر آن زده نشده است اما با توجه به ظرفیت دانش هستهای کشور میتواند در سطح بازدارندگی به یکی از کارتهای بازی با آمریکا، اروپا و اسرائیل بدل شود. در چنین فضایی تابعیت مضاعف فرزندان برخی مسئولین در کشورهای اروپایی محلی از اعراب در نحوه مواجهه جمهوری اسلامی ایران با غرب ندارد.
«در معادلات چند جانبه یا دور میز و پشت میز مینشینید یا روی میز. حالت سومی وجود ندارد.» این جمله محمد جواد ظریف در مراسم رونمایی از کتاب «سازمانهای بین المللی: اصول و چالشها» شاید در مواجهه اول دالی بر استراتژی فعالانه از نگاه وی در مذاکرات بینالملی باشد. اما اگر کمی عمیقتر شویم ترسیمگر شرایط این روزهای لاریجانیها و ظریفها است که با دانستن قواعد بازی همواره میتوانند جایگاه خود را دور میز کانون قدرت حفظ کنند و برای بقای خود با تمام ارکان حاکمیت وارد تعامل شوند که البته میتوان رئیس مجلس شورای اسلامی را نیز در این دسته طبقهبندی کرد.
اما در طرف مقابل برخی افراد در جبهه پایداری با بیاطلاعی از قواعد بازی و پافشاری بر مطالبات جناحی ممکن است حتی بدون قصد قلبی نه تنها متهم به عبور از سیاستهای رهبر انقلاب شوند بلکه حتی ممکن است این مسئله در عمل نیز محقق شود و به شکلی منفعلانه روی میز قدرت قرار گیرند و دیگران بر سر حذف آنها با یکدیگر به رقابت بپردازند. حال باید دید برخی داعیه داران انقلابیگری نیز سرانجام پشت میز معادلات قدرت قرار می گیرند یا در نقش قربانی روی میز قرار میمانند؟
انتهای پیام/
نظر شما