به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران، کتاب محکمه HPV یک بازرسی حقوقی-پزشکی درباره پرونده واکسن مقابله با ویروس پاپیلومای انسانی یا همان HPV و اثرات واکسن گارداسیل بر دختران اروپایی و آمریکایی است. این کتاب ضمن بررسیهای خود مدعی شده واکسن مورد اشاره آثار مخرب بسیاری بر دختران اروپایی و آمریکایی داشته است. کتاب مذکور توسط محمد مظفرپور به فارسی ترجمه شده و در اختیار عموم مردم قرار گرفته است. باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران با هدف ترویج فضای گفتمان علمی بخشهایی از کتاب را منتشر میکند.
لازم به ذکر است مسئولیت صحت اطلاعات مندرج در کتاب بر عهده نویسندگان بوده و به مخاطبان عزیز توصیه میشود درباره استفاده یا عدم استفاده از واکسن یا داروهای مربوط، تنها از نظر و مشورت پزشکان و متخصصان امر استفاده کنند. بخش دهم از محتوای کتاب محکمه HPV به این شرح است؛
کسیا علیرغم بیماری توانست به زندگی خود ادامه دهد. او به سراغ پزشکان بسیاری رفت ولی آنان نتوانستند دلیلی برای درد و خستگی بیوقفه او بیابند. او کم کم به این نتیجه رسید باید این نوع زندگی را بپذیرد و به این دلیل، راهی برای تحمل علایمش پیدا کرد: عاشق شد، ازدواج کرد و دو فرزند زیبا به دنیا آورد. وقتی که وضعیت سلامتیاش اجازه میداد، به صورت پارهوقت در بیرون از خانه کار میکرد ولی گاهی نمیتوانست. او عاشق این بود که مادر شود و فکر میکرد وظیفه اصلیاش در خانه، مراقبت از بچههایش است. کسیا تلویزیون نمیبیند و در رسانههای اجتماعی هم فعالیت ندارد.
مارس ۲۰۱۵ پس از انتشار یک مستند دانمارکی جنجالی درباره واکسن HPV به نام «دختران واکسینهشده» در دانمارک غوغایی به پا شد.{۴} این فیلم، به ترتیب زمانی، دخترانی را نشان میداد که پس از دریافت واکسن گارداسیل، دچار بسیاری از علایم عصبی و جسمی شده بودند. دو پزشک دانمارکی به نامهای دکتر برینث و دکتر مِلسِن در مصاحبههایی توضیح دادند که نگرانند این واکسن به بروز بیماریهای غیرعادی همچون پاتس و دیگر شرایط مرتبط با سیستم ایمنی کمک کرده باشد. اطرافیان کسیا این مطلب را با او در میان گذاشتند ولی او این مستند را نگاه نکرد. بیش از یک سال بعد یعنی زمانی که او در کنار همسرش نشسته بود و یک شبکه خبری برخط را تماشا میکرد، همه چیز تغییر کرد.
او شنید که یک زن دارد درباره دریافت واکسن، مدت کوتاهی پس از تایید آن حرف میزند. وقتی آن زن واکنش بدنش به هر یک از دوزها را توضیح میداد، کسیا شوکه شد؛ انگار داشت ماجرای خود او را تعریف میکرد. همان ترتیب زمانی و همان علایم. کسیا در آن لحظه احساس میکرد ناگهان زیر پایش خالی شده است. پس از همه این سالهایی که او از خود میپرسید چرا این قدر مریض شده است، میدید که یک زن دیگر دارد همان داستان را تعریف میکند.باورکردنی نبود. اگر اثبات شده بود این واکسن، ایمن است چطور ممکن بود چنین چیزی اتفاق بیفتد؟ هر بار که او با پرستار کارآزمایی درباره علایم خود حرف میزد، پرستار به او اطمینان میداد که این علایم ربطی به واکسن ندارند. او از یک طرف بسیار ناراحت و عصبی بود و از طرف دیگر نیز خیالش راحت شده بود که فرد دیگری را پیدا کرده که درک میکند چه بر سر او آمده و شاید بتواند از او کمک بگیرد. کسیا آن شب به سختی خوابش برد. او روز بعد به فضای مجازی سر زد تا به دنبال پاسخ سوالاتش بگردد. او با گروه حمایت از قربانیان واکسن دانمارک ارتباط گرفت و با سارا حرف زد. سارا بعدا دوست صمیمی او شد. آنها مدتی طولانی با هم حرف زدند و سارا داستان را فهمید. سارا قبلا هم چنین چیزی را شنیده بود اما برای کسیا این اولین بار بود که به جنون متهم نمیشد. او سیزده سال با درد زندگی کرده بود و هر بار پزشکان انکار میکردند که وضعیت او واقعی است.
آوریل سال ۲۰۱۶ کسیا بالاخره حاضر شد با همسرش بنشیند و مستند «دختران واکسینهشده» را تماشا کند. او چندان آمادگی نداشت که ببیند نوجوانان دانمارکی دقیقا از همان چیزی رنج میبرند که او سیزده سال با آن دست و پنجه نرم کرده است. او بابت رنجی که کشیده بود گریه میکرد ولی گریه او بیش از نگرانی برای خودش بابت بلایی بود که از زمان شروع این کارآزماییها بر سر دیگر دختران آمده بود. اگر پزشکان کلینیکی در زمان کارآزماییها هرگونه رابطهای بین علایم او با واکسن را منکر میشدند طبیعی بود امروز هم پزشکان همچنان منکر آن شوند. او مصمم بود ماجرای خود را برای دیگران تعریف کند.
ادامه دارد...
نظر شما