مدیران آموزش عالی، محققان مهاجر را تهدیدی برای صندلی خود می‌بینند/ صنایع سوئدی به جای کپی‌برداری، دانش تخصصی تولید می‌کنند

محقق ایرانی در سوئد می‌گوید: درد بزرگی است که در سیستم آموزش عالی ایران -که در آن درس خوانده‌ام و متخصص شده‌ام- از من محقق که مهاجرت کرده استفاده نمی‌کند و به من به چشم یک دشمن و تهدید نگاه می‌کند تا یک فرصت. هر زمان که خواستم وارد سیستم آموزش عالی ایران بشوم تا بتوانم با دانشجویان یا محققان داخل ایران همکاری کنم، فکر کردند که من دنبال میز آنها هستم. زیرا در این سیستم‌ها افرادی سرکار هستند که براساس فاکتورهای غیرعلمی انتخاب شده‌اند.

به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ مجید پهلوان کاخکی متولد سال ۱۳۶۴ در منطقه کاخک در استان خراسان به دنیا آمد. پدرش راننده بود و بعد از ظهر که از کار فارغ می‌شد هم زعفران پرورش می‌داد و هم دامداری می‌کرد و مجید زمان بسیاری را در کنار پدرش در فضای طبیعت می‌گذراند.

او تا دوران راهنمایی را در کاخک خواند، اما برای ورود به دبیرستان در یک مدرسه نمونه دولتی در گناباد پذیرفته شد و از آن زمان از خانواده جدا شد و به قول خودش هیچ وقت به طور همیشگی به آن خانه برنگشت. در دوران دبیرستان، در خوابگاهی می‌ماند که دقیقا روبه‌روی مدرسه بود و در آنجا با بچه‌هایی از مناطق مختلف آشنا شد که این آشنایی تبدیل به دوستی‌هایی شده و همچنان هم ادامه دارد. خودش می‌گوید که ۹۰ درصد بچه‌هایی که با آنها در این خوابگاه آشنا شده است، در کشورهای مختلف جهان در شغل‌های عجیب و غریب مشغول به کارند.

در دوره دبیرستان رشته علوم تجربی را انتخاب کرد و به واسطه یکی از معلمانِ به قول او بسیار خوبش به نام «رضا بختیاری» با علم زیست‌شناسی آشنا و به آن علاقه‌مند شد. این معلم به قدری به شاگردانش انگیزه می‌داد که بچه‌ها با عشق و علاقه در آزمایشگاهی که در گوشه‌ای از حیاط مدرسه درست شده بود، فعالیت می‌کردند.

مجید در این مورد می‌گوید: در همین آزمایشگاه بود که معلم‌مان DNA غشای نازک پیاز (بشره پیاز) را استخراج کرد و ما همه انگشت به دهان آن را تماشا می‌کردیم. لحظه‌ای که معلم‌مان خلال دندان را از محلولی درآورد و ماده DNA پیاز روی آن کش آمد، گویا زندگی من هم همانجا کش آمد. در همانجا تصمیم گرفتم که رشته زیست‌شناسی را ادامه دهم.

جو دبیرستان به شکلی بود که یک فضای کاملا رقابتی بین بچه‌ها ایجاد شده بود و به گفته مجید، ۹۵ درصد از بچه‌ها فقط رشته پزشکی را دوست داشتند ادامه دهند. او تنها کسی بود که دوست نداشت رشته پزشکی بخواند و با وجودی که رتبه خوبی در کنکور آورده بود، رشته بیولوژی را ترجیح می‌داد. خانواده هم اصرار داشتند که این رشته را بخواند و معلم شود.

رشته زیست‌شناسی عمومی دانشگاه تربیت معلم سبزوار قبول شد و با توجه به تجربه‌اش در زمینه DNA تصمیم گرفت که برای کارشناسی ارشد رشته زیست‌شناسی ژنتیک بخواند. در نتیجه قید معلم شدن را زد، اما در کنکور سال اول قبول نشد و ناچارا به سربازی رفت. یک سال و نیم دوره سربازی را در بهداری بیمارستان «ناجا»ی مشهد طی کرد و با فضای بیمارستان و پزشکان از نزدیک هم آشنا شد.

اواخر دوره سربازی کنکور داد و رشته ژنتیک دانشگاه سیستان و بلوچستان در زابل قبول شد و به عنوان اولین ورودی این رشته شروع به تحصیل کرد. در این دوره کاملا با بحث پژوهش آشنا شد و به نوعی به آرزویش رسید.

دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه زابل به پایان رساند و در زمینه بیماری MS شروع به تحقیق کرد. و سپس برای دوره دکتری در دانشگاه تربیت مدرس تهران پذیرفته شد و از سوی بنیاد ملی نخبگان برای یک فرصت مطالعاتی در سوئد بورسیه گرفت. در سوئد در موسسه معتبر کارولینسکا شروع به تحصیل کرد.

مجید در ادامه تحصیلاتش در دانشگاه کارولینسکا سوئد، در مقطع فوق دکتری نورواپی ژنتیک به تحقیقات خود در مورد بیماری‌های سیستم اعصاب مرکزی و به‌خصوص ام‌اس ادامه داد. این فرصت ویژه، امکان همکاری او را با گروه‌های تحقیقاتی مختلفی در سراسر دنیا فراهم کرد.

علاوه بر این او توانست در پروژه‌های مختلفی در سطح دنیا در زمینه بیماری ام‌اس دخیل باشد. ضمنا با توجه به توانایی‌های پژوهشی او، موفق به دریافت جوایز پژوهشی مختلفی شد که راه را برای ادامه تحقیقات او هموار کرد.

در حال حاضر مجید پهلوان کاخکی به عنوان استادیار گروه نوروایمونولوژی در دپارتمان کلینیکال نوروساینس انستیتو کارولینسکا مشغول به پژوهش در حوزه عوامل دخیل در پیشرفت بیماری ام‌اس است.

در ادامه مصاحبه ما را با این محقق جوان و موفق می‌خوانید:

چه شد که به رشته عصب‌شناسی علاقه‌مند شدید؟ و چطور تحقیقات را در این زمینه شروع کردید؟

من در دوران کودکی علاوه بر کارهای دامداری و کشاورزی که با پدرم انجام می‌دادم، تابستان‌ها به کارهایی مثل مکانیکی و خیاطی هم مشغول می‌شدم. یک روز زمانی که ۱۳ یا ۱۴ سالم بود و در یک مغازه خیاطی کار می‌کردم، رادیو روشن بود و برنامه‌ای را پخش می‌کرد که در مورد تحقیقات روی مغز بود.

از صحبت‌های آقای مجری چیزی دستگیرم نمی‌شد، اما خیلی برایم جذاب بود. رو به همکارم گفتم که من می‌خواهم محقق بشوم و روی مغز تحقیق کنم. او هم با شوخی به من گفت که فعلا کار خیاطی‌ات را تمام کن و بعدا رویاپردازی کن.

این جرقه اولیه در ذهنم بود.

بعد از آن، در دوره کارشناسی ارشد با دکتر «عباس نیک‌روش» آشنا شدم که روی بیماری MS تحقیق می‌کرد و همیشه از دوستی به نام «مهرداد به‌منش» در دانشگاه تربیت مدرس تهران صحبت می‌کرد که او هم در این زمینه فعالیت می‌کرد.

از آنجایی که عصب‌شناسی و موارد مربوط به مغز مثل بیماری MS برایم بسیار جالب بود، با دکتر نیک‌روش شروع به کار تحقیقاتی کردم. و این در حالی بود که هیچ آزمایشگاهی در آن دانشگاه وجود نداشت و ما از صفر یک آزمایشگاه برای تحقیقات‌مان دایر کردیم. زمانی که به پایان‌نامه این دوره رسیدم، دکتر به‌منش به عنوان استاد مشاور من را از راه دور کمک کرد.

از آنجا که شهرهایی مانند زابل امکانات کمی برای رسیدگی به این بیماران دارند، همین شهر را برای انجام پژوهش‌هایم انتخاب کردم. به بسیاری از روستاهای مرزی زابل سفر کردم و از افراد مبتلا به این بیماری نمونه گرفتم.

متاسفانه در این مطالعه با شرایط بسیار بد افراد مبتلا مواجه شدم و تصمیم گرفتم که با کمک بیمارستان زابل از آنها حمایت کنم. سیستمی را درست کردیم که بتوانیم اطلاعات مربوط به بیمارهای آن منطقه را ثبت کنیم تا راحت‌تر به درمان و داروهای مورد نیازشان دسترسی پیدا کنند.

در سال ۲۰۱۴ دوره کارشناسی ارشدم به پایان رسید و تصمیم گرفتم که برای دکتری اقدام کنم. آن زمان از دانشگاه UCLA آمریکا پذیرش گرفتم، ولی شرایط مالی‌ام در آن زمان به گونه‌ای نبود که بتوانم به کشوری مثل ترکیه سفر کنم تا ویزا بگیرم. به همین دلیل این موضوع را مسکوت نگه داشتم و در کنکور دوره دکتری شرکت کردم.

در دانشگاه تربیت مدرس تهران قبول شدم و چون در دوره کارشناسی ارشد شاگرد اول و عضو انجمن نخبگان ایران و استعدادهای درخشان آن منطقه بودم، بدون کنکور هم می‌توانستم وارد دانشگاه تربیت مدرس بشوم. در اینجا بود که از نزدیک با دکتر به‌منش ملاقات کردم و با اساتیدی چون دکتر محمدعلی صحرائیان، از بهترین متخصصان علوم اعصاب ایران، و دکتر محمد جوان، محقق توانمند علوم اعصاب شناختی، آشنا شدم. این شد که من همه مدت دوره دکتری را روی علوم اعصاب تحقیق کردم.

چه شد که تصمیم به مهاجرت گرفتید؟

در دوره دکتری از سوی بنیاد ملی نخبگان کشور بورسیه شدم تا در یک فرصت مطالعاتی ۶ ماهه به سوئد بروم. به همین دلیل به سوئد مهاجرت کردم تا در موسسه معتبر کارولینسکا که یکی از بزرگ‌ترین دانشگاه‌های علوم پزشکی اروپا به شمار می‌رود و وظیفه انتخاب برنده جایزه نوبل در رشته فیزیولوژی و پزشکی را برعهده دارد، شروع به تحقیق کنم. این موسسه همچنین یکی از بزرگ‌ترین مراکز تحقیقاتی MS در دنیا محسوب می‌شود.

حدود هفت سال در این دانشگاه دوره پست‌دکتری‌ام را گذراندم و در حال حاضر استادیار این دانشگاه هستم.

مساله اصلی که باعث شد به مهاجرت فکر کنم این بود که به نظر من، تحقیقات در کشوری مانند ایران امری بسیار لوکس است، زیرا نیازمند هزینه و بودجه بسیار زیادی است و با ایجاد هر تحریمی، اولین ترکش‌های بی‌پولی به تحقیقات برخورد می‌کند. برای جامعه‌ای مانند ما تامین دارو برای بیمار مهم‌تر از تحقیقات در زمینه مثلا بیماری MS است.

در دانشگاه‌های ایران تعداد دستگاه‌های تخصصی کم نیست -حتی هم‌اکنون در موسسه کارولینسکا برخی از دستگاه‌هایی که در ایران وجود داشت، نیست- ولی موضوع اینجاست که مواد مورد نیاز برای پژوهش فراهم نیست و فضایی برای شما ایجاد می‌شود که به شدت شما را محدود می‌کند.

مهم‌ترین دستاوردتان چه بوده است؟

یکی از پروژه‌های تحقیقاتی که سال گذشته به پایان رساندم و نتیجه آن در مجله «نیچر» چاپ شد، پروژه‌ای است که حدود ۶ سال روی آن کار کردم. این پروژه در زمینه شناخت مواردی است که در آن بیماری ام‌اس بسیار پیشرونده می‌شود. علیرغم وجود داروهای مربوط به کنترل بیماری، هیچ دارویی وجود ندارد که عوامل پیشرونده را در این افراد کنترل کند.

در این پروژه روی شناخت بیماری ام‌اس کار کردیم و در نهایت توانستیم ژن‌هایی را شناسایی کنیم که در پیشرفت این بیماری نقش مهمی دارند. زمانی که سابقه ژنتیکی بیماری ام‌اس را بهتر درک کنیم، عملا داروهای موثرتری را برای درمان بیماری طراحی می‌کنیم. به‌ویژه در فازهای پیشرفته بیماری که باعث پیچیدگی بیماری نیز می‌شود، شناخت ژن‌های پیشرونده بیماری، نکته بسیار مهم و کمک کننده‌ای به شمار می‌رود.

این پروژه را روی گروه‌های بسیار بزرگ بیماران ام‌اس انجام دادیم که تعداد بیماران در هر گروه بعضی اوقات به ۲۰ هزار نفر نیز می‌رسد. با بررسی ژن‌های این افراد متوجه تفاوت‌های ژنتیکی در گروه‌های مختلف شدیم. در واقع با در نظر گرفتن «اپی‌ژنتیک» توانستیم این کار را انجام دهیم. اپی‌ژنتیک مطالعه عوامل خارجی یا محیطی است که باعث روشن یا خاموش شدن ژن‌ها می‌شود و بر چگونگی خوانده‌ شدن ژن‌ها اثر می‌گذارد. در این مطالعه برای اولین بار در جهان توانستیم پی ببریم کدام ژن‌ها از مسیر اپی ژنتیک در پیشرفت بیماری ام‌اس نقش مهم‌تری دارند.

بعد از اینکه پی بردیم که کدام ژن‌ها تحت تاثیر بیماری هستند، راحت‌تر می‌توانیم برای درمان اقدام کنیم. در طی پنج سال اخیر، ابزارهایی را طراحی کرده‌ایم که مبتنی بر ویرایش ژن یا «کریسپر» است. این ابزارها به ما امکان می‌دهد که در آینده درمان‌های بسیار پیشرفته‌ای را برای بیماری ام‌اس یا به صورت خاص بیماری‌های سیستم اعصاب مرکزی داشته باشیم.

این ابزارها به چه صورت کار می‌کنند؟

زمانی که در رشته زیست‌شناسی، صحبت از ابزار می‌کنیم، در واقع در مورد آنزیم‌هایی صحبت می‌کنیم که معمولا از باکتری‌ها گرفته می‌شود. به این شکل که قابلیت برنامه‌ریزی دارند و می‌توانند به صورت هدفمند به ناحیه خاصی از ژنوم افراد متصل شوند و کار خاصی را روی ژن آنها انجام دهند.

در مطالعه‌ای که روی پیشرفت بیماران ام‌اس انجام دادیم، متوجه شدیم که ناحیه‌ای در کروموزوم شماره یک انسان‌ها وجود دارد که تنظیم ژنتیکی آن در افراد که دچار بیماری ام‌اس هستند بهم خورده است. پس باید دستگاهی وجود داشته باشد که این تنظیم را به حالت عادی برگردانیم. این دستگاه همان ابزاری است که ما ابداع کرده‌ایم. این ابزار به حدی قدرتمند است که می‌تواند خود را به هر سلولی که مد نظر ماست، برساند و هر کاری که ما می‌خواهیم را انجام بدهد.

این ابزار در حد آزمایشگاه است و روی حیوانات تست شده، ولی هنوز روی انسان آزمایش نشده است.

از آنجا که مغز حیوانات پیچیدگی‌های مغز انسان را ندارد، آزمایش روی حیوانات نتایج کامل و درستی را نخواهد داشت. از این رو، من به همراه همکارانم روی پروژه‌ای کار کردیم که در آن از سلول‌های پوست افراد تکه کوچکی را برمی‌داریم، سلول‌های بنیادی را از آن استخراج می‌کنیم و با آنها یک مغز درست می‌کنیم. به این روش «ارگانویید مغز» یا «شبه‌اندام مغز» گفته می‌شود. این مغز در واقع نسخه بسیار کوچک مغز بیمار، ولی با همان پیچیدگی‌هاست.

ابزار ویرایش ژنومی را روی این مدل‌های مغز آزمایش کردیم و جواب‌های بسیار مطلوبی هم گرفتیم.

چه شد که تصمیم گرفتید روی بیماران ام‌اس ایرانی تحقیق کنید؟

از آنجا که همچنان ارتباطم را با همکارانم در ایران حفظ کرده‌ام. همچنین دانشجویانی در ایران دارم که برای کارهای تحقیقاتی کمکشان می‌کنم و با نورولوژیست‌هایی که در بیمارستان با آنها همکار بودم، در ارتباط هستم. مجموعه این شبکه من را به مسیری رساند که بتوانم روی بیماران ایرانی هم تحقیقاتی انجام دهم. این موضوع از این حیث بسیار حائز اهمیت است که در ایران قومیت‌های زیادی داریم که از نظر ژنتیکی با هم متفاوت هستند. و ژنتیک در بیماری ام‌اس نقش بسیار مهمی دارد.

از این رو تصمیم گرفتم که روی بیماران ام‌اس در ایران تحقیق کنم و توانستم که نمونه‌هایی از بیماران از سرتاسر ایران از کرد و ترک گرفته تا سیستان و بلوچستان جمع‌آوری کنم.

همانطور که گفتید شما نمونه‌هایی از بیماران ام‌اس در شهرها و مناطق مختلف ایران جمع‌آوری کردید. آیا می‌توان گفت که کدام نژاد یا قومیت ایرانی بیشتر در معرض بیماری ام‌اس قرار دارد؟

جواب این سوال بسیار سخت است، اما براساس شواهد، استان اصفهان بیشترین میزان بیماران ام‌اس را در خود جا داده است. دلیل این امر را هنوز نمی‌دانیم؛ یعنی نمی‌دانیم ژنتیک یا نوع آب و هوا و مواد غذایی یا حتی نوع صنعتی که در آن وجود دارد، باعث بروز بیشتر این بیماری می‌شود یا خیر.

با این حال، یک نقطه منفی و تاریک که تحقیقات ما در ایران نشان داد این است که در تمام استان‌های ایران، شروع شیوع بیماری ام‌اس چند برابر شده است. می‌دانیم که یکی از عوامل اصلی که روی بروز این بیماری دخیل است، فشارهای روحی و روانی است.

براساس تحقیقاتی که انجام شده، در حال حاضر بیماری ام‌اس تا چند درصد قابل پیشگیری یا قابل کنترل است؟

خوشبختانه در طول ۱۰ سال گذشته داروهای بسیار خوبی طراحی شده‌اند که نوع معمول بیماری -که ۷۰ تا ۸۰ درصد بیمارانی که به پزشک مراجعه می‌کنند، در همین مرحله هستند- بیماری را کنترل می‌کنند. بنابراین می‌توانیم بگوییم که درصد بسیاری از بیماران ام‌اس طول زندگی نرمالی را طی خواهند کرد و این نقطه عطف در درمان این بیماری به شمار می‌آید.

اولین راه تشخیص بیماری ام‌اس چیست؟

در بیماران ام‌اسی سلول‌های ایمنی بدن یک جایی و به هر دلیلی -که ما نمی‌دانیم دقیقا چیست- تحریک می‌شوند و به خود مغز حمله می‌کنند و در نتیجه پلاک‌ها یا نقاط زخمی در مغز ایجاد می‌کنند. اطراف اعصاب مغز غلافی مانند پوشش روی سیم داریم که باعث انتقال پیام از مغز به بدن می‌شود. اما پلاک‌های ایجاد شده در بیماری ام‌اس باعث می‌شوند که سرعت انتقال پیام از مغز به بدن زیاد شود.

در واقع سیستم ایمنی به این غلاف که یک پوشش چربی مانند است و «میلین» نام دارد، حمله می‌کند و آن را از بین می‌برد. به همین دلیل در تصاویر ام‌آرآی آن قسمت‌ها شبیه به لک‌های سیاه دیده می‌شود. خود این لک‌ها انواع مختلفی دارند و در صورتی که فعال باشند و بسته به نقطه‌ای که قرار دارند، می‌توانند تاثیرات متفاوتی روی بیمار بگذارند. مثلا می‌توانند به بینایی فرد آسیب برسانند یا باعث لرزش دست و پا یا بی‌حسی در دست و پا شوند.

سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چه زمانی این پلاک‌ها فعال می‌شوند؟ این پلاک‌ها زمانی فعال می‌شوند که این بیماری در بدن فرد شروع شده است.

البته روش‌های پیش تشخیصی هم وجود دارد که قبل از بروز، بیماری در فرد تشخیص داده می‌شود و می‌توان در بسیاری از موارد از بروز آن جلوگیری کرد.

به طور کلی، بیماری ام‌اس در ۲ فاز خود را نشان می‌دهد؛ در مرحله اول که سلول‌های عصبی مغز دچار حمله می‌شوند، مغز دچار التهاب می‌شود. در مرحله دوم مغز شروع به کوچک شدن می‌کند یا چروک می‌شود. این چروک شدن مغز ارتباط مستقیمی با مود یا خلق و خوی افراد دارد. برخی از آنها فراموشی می‌گیرند یا افسرده یا پرخاشگر می‌شوند.

با توجه به اینکه گفتید در بیماری ام‌اس سیستم ایمنی بدن علیه خودش عمل می‌کند. آیا روش‌هایی مانند ایمنوتراپی در درمان این بیماری موثر است؟

از آنجا که در بیماری ام‌اس سیستم ایمنی بدن بیش از حد فعال شده است، ما تمام تلاشمان این است که آن را کنترل کنیم و به همین دلیل اکثر داروهایی که تجویز می‌شوند، داروهایی هستند که سیستم ایمنی بدن را ضعیف می‌کنند. به همین دلیل هم هست که بیماران ام‌اسی بعد از مصرف داروها دچار عفونت می‌شوند و این یکی از عوارض جانبی داروها و به طور کلی روش درمان به شمار می‌آید.

از این رو، روش‌های ایمنوتراپی در این بیماری با توجه به وضعیت بیمار انتخاب می شوند.

معمولا یک عامل بیرونی مثل یک اتفاق تلخ یا شرایط روحی و روانی بد باعث بروز بیماری ام‌اس می‌شود. درست است؟

بله می‌توان اینطور گفت یا حداقل تجربه خود بیمار اینطور است. به طور کلی بیماری ام‌اس هم بر اثر عوامل ژنتیک و هم اپی‌ژنتیک یا عوامل بیرونی بروز می‌کند. در صحبت‌هایی که با مراجعه‌کنندگان داشتیم، متوجه شدیم که معمولا یک عامل بیرونی باعث بروز این بیماری می‌شود؛ مثلا افرادی که به ناگهانی عزیزی را از دست می‌دهند یا دچار شوک شدید می‌شوند یا کسانی که مدت طولانی در معرض استرس و اضطراب قرار می‌گیرند.

ما دانشجویانی را داشتیم که در دانشگاه شریف پذیرفته شده‌اند، اما شرایط استرس‌زای کنکور باعث ابتلای این افراد به ام‌اس شده است. به طور کلی، سبک زندگی در بیماری‌های خود ایمنی بسیار حائز اهمیت است.

به بیان دیگر ما بستری از ژنتیک در بدنمان داریم که انتخاب خودمان نیست و این بستر شبیه سیمی است که درونش برق در جریان است و زمانی که فرد دچار استرس می‌شود، کلید آن روشن می‌شود.

همانطور که گفتید، افرادی که به ام‌اس مبتلا می‌شوند یا بیماری در بدنشان با یک شوک شدید و در زمان کوتاه بروز کرده است یا به مدت طولانی در معرض استرس یا اضطراب قرار داشته‌اند. آیا مدت زمانی که این افراد در شرایط بد روحی قرار گرفته‌اند، در بهبود درمان آنها تاثیری دارد؟

از مهم‌ترین فاکتورهای محیطی در بروز ام‌اس در افراد استرس و بعد از آن سیگار است. به غیر از این، محققان متوجه شده‌اند که صددرصد بیماران ام‌اس به ویروس EBV آلوده هستند. EBV ویروسی است که بیش از ۹۵ درصد جهان را درگیر کرده است، اما با توجه به اینکه نتیجه آزمایش تمام بیماران ام‌اس در مورد این ویروس مثبت است، می‌توان گفت که ارتباط معناداری بین این ۲ وجود دارد. هم‌اکنون دانشمندان در قالب پروژه‌های متعدد و بزرگی در حال تحقیقند تا دریابند که مکانیسم این ویروس در ابتلای افراد به ام‌اس چگونه است.

با تمام این تفاسیر، اینکه چقدر فرد تحت فشار روانی و استرس بوده، یا چه مدتی سیگار مصرف می‌کرده، یا چه مدتی ویتامین D مصرف نکرده و یا در معرض نور خورشید قرار نگرفته است، همه و همه مهم هستند و معمولا چند عامل اینچنینی دست به دست هم می‌دهند و باعث بروز بیماری در فرد می‌شوند. برای همین ما در پروژه‌های تحقیقاتی همواره سعی داریم که زندگی شخصی بیماران را تحت نظر بگیریم تا تاثیر عوامل محیطی را روی آنها ارزیابی کنیم.

با توجه به صحبت‌هایی که کردید، می‌توان نتیجه گرفت که عوامل محیطی مانند مکان جغرافیایی افراد، شامل آب و هوا و مواد غذایی آن منطقه می‌شود؟ یا عوامل دیگری نیز دخیل هستند؟

به غیر از آب و هوای آن منطقه و همچنین غذایی که مردم آن منطقه مصرف می‌کنند، عامل مهم دیگری وجود دارد که آن تنوع ژنتیک است. به طور مثال در ایران، افراد معمولا با همشهریان یا افراد فامیل خود ازدواج می‌کنند و این یعنی تنوع ژنتیک به شدت کاهش پیدا می‌کند. زمانی که این اتفاق می‌افتد، ژن‌های بد بیشتر بروز می‌کنند. در صورتی که زمانی که تنوع ژنتیک بیشتر می‌شود و افراد با نژادهای دیگری ازدواج می‌کنند، احتمال بروز ژن‌های بد یا مشکلات ژنتیک را کاهش می‌یابد.

با توجه به رشته تحقیقاتی‌تان، آینده دنیای پزشکی را چطور ترسیم می‌کنید؟

به نظر من در آینده نزدیک، سه اتفاق بزرگ در دنیای پزشکی رخ خواهد داد. یکی در بخش پیشگیری از بیماری است که در آن ابزارها و روش‌هایی ابداع خواهد شد که قبل از بروز آن در بدن بیمار، تشخیص داده می‌شوند. کمااینکه هم‌اکنون نیز در این زمینه تحقیقات بسیاری انجام شده است که به تشخیص زودهنگام بیماری منجر می‌شود. اما در آینده این تشخیص خیلی دقیق‌تر و سریع‌تر و همه‌گیرتر خواهد شد.

بحث دوم درمان است. در آینده درمان‌های بسیار پیچیده‌ای به ویژه در بحث ژنتیک ابداع خواهد شد و به راحتی می‌توان مشکلات ژنتیک را درمان کرد.

بحث سوم ورود فناوری پزشکی است. امروزه فناوری نقش بسیار مهمی را در تشخیص و درمان ایفا می‌کند. فرآیندی تحت عنوان «انتخاب طبیعی» در علوم پزشکی داریم که به این معناست که مثلا گوزنی که شاخ بلندتری داشته در رقابت برای بقا برنده می‌شود. در دنیای انسان‌ها ما کاملا خلاف این انتخاب پیش می‌رویم. مثلا نوزاد نارسی که ۶ ماهه به دنیا آمده است را در دستگاه نگه می‌داریم تا زنده بماند. در نتیجه، نسلی از انسان‌ها بقا را ادامه می‌دهد که ضعیف‌تر است. ولی از سوی دیگر، با بهداشت و فناوری این انتخاب طبیعی را کنترل می‌کنیم.

به طور کلی از سال ۲۰۰۰ به بعد فناوری‌هایی ظهور پیدا کرده‌اند که فضای تحقیقات را به کلی متحول کرده‌اند. از مهم‌ترین این فناوری‌ها و دستاوردها می‌توانم به دستیابی به توالی ژنوم انسان، سیستم برنامه‌ریزی دوباره سلول‌ها، سیستم ویرایش ژن یا کریسپر و هوش مصنوعی اشاره کنم. ترکیب این فناوری‌ها به من محقق امکان داده که به جای ۲ تا دست، ۱۰ تا دست داشته باشم.

معمولا در اوقات فراغت چه کارهایی انجام می‌دهید؟ آیا کتاب می‌خوانید و فیلم تماشا می‌کنید؟ لطفا چند تا از کتاب‌ها و فیلم‌هایی که دوست داشتید را پیشنهاد کنید؟

از زمانی که در دوران نوجوانی در خیاطی کار می‌کردم، علاقه بسیار شدیدی به رادیو پیدا کردم. هنوز هم زمانی که در آزمایشگاه مشغول کار هستم، رادیو مثل رادیو فرهنگ یا رادیو آوا گوش می‌دهم. پادکست و کتاب‌های صوتی هم زیاد گوش می‌دهم.

به نوشتن هم خیلی علاقه دارم و یک پیجی در اینستاگرام دارم که در آن داستان می‌نویسم. کلا ادبیات و تاریخ را خیلی دوست دارم و حدودا روزی نیم تا یک ساعت شعر می‌خوانم. یکی از خوشبختی‌های من این است که زبان فارسی را بلدم و می‌توانم ادبیات غنی فارسی را بخوانم.

به غیر از اینها ورزش و شنا هم می‌کنم و هر روز با دوچرخه به سرکار می‌روم.

کتاب «قلندر و قلعه»، نوشته سید یحیی یثربی، را پیشنهاد می‌کنم. این کتاب درباره شهاب‌الدین سهروردی، ملقب به شیخ اشراق از عارفان شناخته شده و مشهور قرن ششم هجری، با فرمی داستانی است. داستان از کودکی سهروردی آغاز می‌شود و با بر دار شدنش به پایان می‌رسد. نویسنده کوشیده است با داستان، عقاید، اندیشه‌ها و فلسفه وی را با زبانی ساده و به دور از پیچیدگی بیان کند.

به فیلم هم علاقه دارم و بیشتر فیلم‌های تاریخی تماشا می‌کنم. از فیلم‌هایی که دوست داشتم فیلم «افسانه ۱۹۰۰» را پیشنهاد می‌کنم که در مورد کودکی است که یکی از کارکنان کشتی پیدا می‌کند و او را به فرزندی قبول می‌کند. از آنجا که کودک را در آغاز سال ۱۹۰۰ پیدا می‌کنند اسم او را ۱۹۰۰ می‌گذارند. وقتی این کودک بزرگ می‌شود، به نوازنده بزرگ پیانو تبدیل می‌شود و هیچ وقت از کشتی پیاده نمی‌شود.

فیلم «کتاب سبز» را هم پیشنهاد می‌دهم. این فیلم در باره رابطه یک پیانیست آفریقایی - آمریکایی به نام دان شرلی و راننده ایتالیایی - آمریکایی او در جریان تور سال ۱۹۶۰ است و اتفاقات پیرامون این ۲ نفر در اوج درگیری‌های نژاد پرستی در آمریکا را نشان می‌دهد.

به سریال‌های قدیم ایرانی مثل «روزی روزگاری» نیز بسیار علاقه‌مندم و تماشا می‌کنم.

نیچر چندی پیش مقاله‌ای را تحت عنوان «بحران سلامت روان در بین محققان» منتشر کرد و در آن رسما اعلام کرد که دانشجویان تحصیلات تکمیلی ۶ برابر بیشتر از مردم عادی دچار افسردگی می‌شوند. خود شخص شما چطور این بحران سلامت روان را تجربه کردید؟ و به نظرتان راهکار چیست؟

یکی از مسائل مهم دنیا این است که پژوهش هیچ‌گاه ارزش و جایگاه خود را در سطح جامعه پیدا نکرده است. یکی از استرس‌هایی که محققان در سرتاسر دنیا با آن مواجهند، نبود امنیت شغلی است. قراردادهای همکاری ما در دانشگاه‌های سوئد در ابتدای کار یک ساله یا ۲ ساله است و حتی با وجود توانمندی‌های بسیار، سیستم به گونه‌ای است که اجازه قراردادهای طولانی‌تر را به ما نمی‌دهد.

مساله دیگر مساله پول است. جوامع امروزی با مشکلات مالی عدیده‌ای مواجهند که پژوهش به همان دلیلی که در بالا ذکر کردم، در اولویت اول از فرآیند بودجه‌گذاری حذف می‌شود.

به غیر از این، پژوهش کاری است که ۹۰ درصد اوقات درست کار نمی‌کند و محقق همیشه باید نگران باشد که پروژه‌اش به جواب برسد، فشار روی دانشجویان گروهش را کاهش دهد و در نهایت مقاله مربوط به آن را بنویسد و تائیدیه بگیرد.

در تحقیقات بالینی با ۲ مشکل دیگر نیز دست و پنجه نرم می‌کنیم. یکی متقاعد کردن بیمار برای شرکت در پژوهش و آزمایش است. دیگری این است که محققان در تحقیقات بالینی با موادی کار می‌کنند که زنده هستند؛ مثل کامپیوتر نیستند که آن را خاموش کنند و بعد از یک هفته به سراغ آنها بیایند. آنها با سلول و موش کار می‌کنند و اگر به آنها رسیدگی نکنند، می‌میرند.

در نتیجه محققان این حوزه عملا تعطیلات ندارند و بابت اضافه کاری که انجام می‌دهد، مبلغی دریافت نمی‌کند. در حالی که در صنعت بابت هر اضافه کاری حقوق دریافت می‌کند و شکست یا پیروزی پروژه تحقیقاتی به حال محقق فرقی ندارد. مسائل اینچنینی فشار کار را برای محقق چندین برابر می‌کند.

مشکل اساسی سیستم آموزش عالی ایران چیست؟

درد بزرگی است که در سیستم آموزش عالی ایران -که در آن درس خوانده‌ام و متخصص شده‌ام- از من محقق که مهاجرت کرده استفاده نمی‌کند و به من به چشم یک تهدید نگاه می‌کند تا یک فرصت. به شخصه هر زمان که خواستم وارد سیستم آموزش عالی ایران بشوم تا بتوانم با دانشجویان یا محققان داخل ایران همکاری کنم، فکر کردند که من دنبال میز آنها هستم. دلیلش این است که در این سیستم‌ها افرادی سرکار هستند که براساس فاکتورهای غیرعلمی انتخاب شده‌اند یا حداقل تنها فاکتور علمی مهم نبوده است. این افراد چون از طریق فرآیند شایسته‌سالاری انتخاب نشده‌اند، خودش را بهترین نمی‌بیند و در نتیجه همواره نگران این است که کسی جایگاه او را بگیرد و فرصت کسی مثل من که می‌خواهم وارد سیستم شوم را می‌گیرد.

ما میلیون‌ها ایرانی در سرتاسر جهان داریم که در جایگاه بسیار خوبی قرار دارند، تخصص‌های بسیار خوبی دارند و از جان و دل دوست دارند که به مملکت‌شان هر کمکی برسانند، ولی شرایط برای مشارکت آنها بسیار سخت و گاهی اوقات ناممکن است.

هرچند سیاست و علم گاهی در تعامل قرار می‌گیرند، اما در اصل علم مرز و محدودیت سیاسی نمی‌شناسد. من محقق در هر کجای دنیا که باشم می‌توانم با محقق دیگری در آمریکا یا هر کشور دیگری مشارکت کنم. علم فرای سیاست دولت‌هاست. مثلا اگر یک فرد سوئدی اگر در آمریکا تحصیل کند و به کشورش برگردد، هیچ‌گاه از او سوال نمی‌شود که چرا در آمریکا تحصیل کرده‌ای. تازه از او استقبال می‌شود و سعی می‌کنند که از تجربیاتش در کشور دیگر استفاده کنند.

مشکل دیگر سیستم آموزش عالی در ایران این است که دانشجویان را از نظر تئوریک بسیار خوب تقویت می‌کند، ولی از نظر تحقیقاتی خیر. دانشجویان ایرانی زمانی که به خارج از کشور می‌روند، از نظر تئوری به‌شدت قوی هستند، ولی زمانی که بحث آزمایشگاه و پژوهش می‌شود، اصلا قابلیت رقابت با دیگر دانشجویان را ندارند.

به غیر از برخی کمبود امکانات و مواد مورد نیاز پژوهش مساله دیگر بحث دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری در ایران یکی از مشکلات مهم سیستم آموزش عالی است، زیرا دقیقا زمانی که دانشجویان می‌خواهند به رشد و شکوفایی برسند و تحقیق را به طور رسمی به نتیجه برسانند، همه کمک‌ها از آنها گرفته می‌شود. به طور مثال، حقوق ندارند و دیگر حق ماندن در خوابگاه را نیز ندارند.

در حالی که کسانی که در موسسه کارولینسکا دکتری می‌خوانند، حتی بعد از اتمام این دوره فرصت ماندن در گروه تحقیقاتی خود را دارند تا نتیجه کارش را بگیرد.

به نظر شما پژوهش در ایران به چه چیزی نیازمند است؟

پژوهش هم نیاز به آزادی دارد. همانطور که فضای اجتماعی نیاز به آزادی دارد، پژوهش آزاد نیز نیاز است و این همان نقطه‌ای است که در ایران گیر افتاده‌ایم. مفهوم پژوهش آزاد فقط این نیست که سیستم یا دولت یا ایدئولوژی ما را به انجام کار خاصی پیش ببرد. گاهی پژوهش دستوری می‌شود. نمونه آن زمانی است که دانشگاه استاد خود را مجاب به انتشار مقاله بیشتر می‌کند. یا زمانی که بودجه لازم برای تحقیق را در اختیار محقق قرار نمی‌دهد. پس در نتیجه محقق مجبور است دست به تحقیقی بزند که به اندازه بودجه است.

و موضوع اینجاست که پژوهش دستوری به خلاقیت و نوآوری که محصول پژوهش است نمی‌رساند.

در سوئد برای اینکه دانشگاه و صنعت ارتباط بهتری داشته باشد، چه راهکارهایی وجود دارد؟ و به نظر شما ایران برای تقویت ارتباط بین دانشگاه و صنعت چه کار باید بکند؟

سوئد یکی از کشورهایی است که از نظر شکل‌دهی استارتاپ‌ها در جهان اگر اول نباشد، حتما در رده دوم قرار دارد. و این فضایی را ایجاد می‌کند که افراد آکادمیک به راحتی با صنعتگران ارتباط برقرار کنند.

به همین دلیل هم هست استارتاپ‌های سوئدی در سطح جهانی مطرح هستند. نمونه بارز آن شرکت «اسپاتیفای» است که در زمینه موسیقی فعالیت می‌کند و بسیار معروف است. یا «اریکسون» که ابتدا یک استارتاپ کوچک بوده، موبایل را اختراع کرده و هم‌اکنون تمام سیستم‌های مخابراتی دنیا را طراحی می‌کند.

در واقع صنعت سوئد دانش تخصصی را ایجاد می‌کند و آن را کپی نمی‌کند. و توسعه این دانش تخصصی در دل صنعت نیازمند پژوهش محققان است. در حالی که در ایران، خیلی از صنایع دانش را کپی می‌کنند. تعداد شرکت‌هایی که در ایران بتوانند مرکز تحقیق و توسعه‌ای راه بیندازند که با استانداردهای جهانی هماهنگ باشد، بسیار انگشت‌شمار است. معمولا فضای دلالی بر صنایع حاکم است و در نتیجه جایی برای تحقیق و محقق باقی نمی‌ماند.

از سوی دیگر، استارتاپ‌ها نیز در ایران همواره با مشکل مالی مواجهند. و تا زمانی که دولت از این استارتاپ‌ها حمایت نکند، آنها به هیچ جایی نمی‌رسند.

یادم است که در دانشگاه‌های ایران اگر اختراعی ثبت می‌کردیم، دانشگاه بخش اعظمی از حق و حقوق آن پتنت را برمی داشت؛ ولی همین الان در موسسه کارولینسکا -با رده بسیار خوبی که در میان دانشگاه‌های جهان دارد- اگر محققی پتنتی ثبت کند، حتی اگر میلیون‌ها دلار از آن درآمد داشته باشد، دانشگاه یک دلار هم از آن برنمی دارد.

جالب است بدانید که موسسه کارولینسکا مرکزی را تحت عنوان «KI Innovation» دایر کرده است که از دولت بودجه می‌گیرد تا به محققان کمک کند ایده خود را به محصول تبدیل و به عنوان اختراع ثبت کنند. یا حتی استارتاپ بزنند. این کمک‌ها شامل کمک مالی یا تکمیل نیروی انسانی برای تبدیل کردن ایده به محصول می‌شود.

بخش دیگری نیز در این موسسه وجود دارد به نام «KI Career» که در آن به دانشجویان یاد می‌دهد که بعد از فارغ‌التحصیلی و انجام کارهای تحقیقاتی چه شغل‌هایی را می‌تواند در آینده انتخاب کند یا حتی چطور می‌تواند خود را آماده آن شغل کند. یکی از کارهایی که این بخش انجام می‌دهد، انتخاب سالانه افراد از دانشگاه و فرستادن آنها به دل صنعت است. این افراد به مدت ۶ ماه در شرکتی که دوست دارند کار می‌کنند و در این مدت تمام حقوق‌شان را از دانشگاه می‌گیرند. در این صورت است که فرد نیازهای صنعت را درک می‌کند و می‌تواند در دانشگاه به دنبال راه‌حل برای آن بگردد.

همانطور که می‌دانید موسسه کارولینسکا مجمعی به نام «مجمع نوبل» دارد که به عنوان یک نهاد خصوصی مستقل، تعیین نامزدان جایزه نوبل را به عهده دارد. در یکی از ساختمان‌های خیلی بزرگ همین دانشگاه، جایزه نوبل را اهدا می‌کنند. و جالب است بدانید که بین این ساختمان و صنعت فقط یک خیابان بسیار باریک فاصله است!

در ایران به دلیل نبود همین ارتباط بین دانشگاه و صنعت، دانشجویان بعد از فارغ‌التحصیلی عملا رها می‌شوند و شاید دلیل اصلی مهاجرت افراد تحصیل کرده از ایران همین باشد.

روند توسعه علم را در ایران به چه صورت می‌بینید و فکر می‌کنید که ایران در چه رده‌ای در جهان قرار می‌گیرد؟

قطعا ایران عزیز با توجه به انگیزه و هوش ایرانی توانسته در سال‌های گذشته در زمینه‌های بسیاری خود را در بین بهترین‌های جهان جا دهد. اما من معتقدم همیشه جا برای بهتر شدن هست و تا زمانی که نتیجه علم تولید شده به کف جامعه برنگردد عملا کاری صورت نگرفته است.

ضمنا با وجود تکنولوژی‌های جدید به‌خصوص در حوزه تحقیقات پزشکی و ژنتیک، من معتقدم در مواردی بسیار از سطح جهانی تحقیقات عقب افتاده‌ایم. امیدوارم فضای مشارکت ایران در تحقیقات جهانی در حوزه‌های ژنتیک و پزشکی بیشتر فراهم شود. اما من به جوانان ایرانی، فرهنگ علم‌اندوزی و خرد ایرانی بسیار امیدوارم و مطمئنم که نسل‌های جدید هم تمام توان خود را برای سرافرازی ایران جان به کار خواهند گرفت.

آیا به نظر شما ایران هم می‌تواند به حکمرانی در علم دست پیدا کند؟ برای این کار باید چه کار کرد؟

ایران همین الان هم در مواردی در علوم مختلف زبانزد دنیا هست. اما در علوم پایه پزشکی که تخصص من است، نیازمند سرمایه‌گذاری بیشتری است. من فکر می‌کنم اگر ما بتوانیم بحث حمایت مالی از محققان را حل کنیم و حمایت‌های کافی صورت بگیرد در موارد زیادی حرف برای گفتن داریم.

بستر جامعه باید بپذیرد که این سرمایه‌گذاری در علم می‌تواند در دراز مدت جامعه ایرانی را از بسیاری لحاظ مستقل و بی‌نیاز از سایرین کند. همیشه سعی کرده‌ام که پدیده «وقف علمی» را بیشتر معرفی کنم تا جامعه ما که با وقف آشناست راهی برای توجه مالی بیشتر به علم پیدا کند.

در فرآیند تحقیقات‌تان چقدر از هوش مصنوعی استفاده می‌کنید؟ این فناوری چقدر مسیر را برای شما هموار می‌کند؟

امروزه هوش مصنوعی در هر کاری وارد شده است. به عنوان یک محقق در یکی از مطرح‌ترین دانشگاه‌های دنیا، هوش مصنوعی را عاملی برای سرعت بخشیدن به بسیاری از جنبه‌های تحقیقاتی می‌دانم. انستیتو کارولینسکا هم سعی دارد که آموزش‌های زیادی در این زمینه به محققان خود ارائه و آن‌ها را در این زمینه توانمند کند. ابزارهای زیادی هم به صورت رایگان در اختیار ما قرار میگیرد که من هم مانند دیگران تا جایی که قوانین دانشگاه اجازه می‌دهد از آن‌ها استفاده می‌کنم.

به نظر شما آیا واقعا تحریم علمی وجود دارد؟

شاید کلمه تحریم واژه درستی از نظر من نباشد. اما به محدودیت علمی موافقم. به هرحال علومی هستند که در اختیار کشورهای محدودی است که به راحتی در ارتباط دیگران قرار نمی‌گیرند. همه ما خوب می‌دانیم که امروزه قدرت دانش از هر چیزی بالاتر است. در اختیار داشتن دانش‌های تخصص و محققان مربوط به آن سرمایه اصلی هر کشوری است و از این لحاظ است که نگرانی همه در مورد ایران عزیز با توجه به روند مهاجرت متخصصان جامعه بیشتر می‌شود. اما نباید فراموش کرد که کسی که سختی‌های مسیر را پذیرفته و به جایی دیگر مهاجرت می‌کند، به هرحال فرصتی را برای کشور خود در جهت انتقال دانش تخصصی فراهم می‌کند که باید از آن استفاده شود. امیدوارم دولت‌ها زمینه این مساله را به صورت تخصصی و با نگاه مثبت فراهم کنند.

چه توصیه‌ای به جوانان ایرانی دارید که در شرایط کنونی بتوانند در رسیدن به اهداف خود موفق باشند؟

تلاش متفکرانه! جوان ایرانی باید به این باور برسد که چیزی از دیگری کم ندارد. باید بداند انگیزه امروزه عامل مهمی است که در خارج از ایران به‌خصوص در جوامع پیشرفته برای ادامه تحصیل کم شده، ولی در بین جوانان ایرانی هنوز بسیار بالاست. این یکی از جذابیت‌های دانشجویان ایرانی برای اساتید خارج از ایران است. به نظر من اگر متفکرانه تلاش کنند می‌توانند راه خود را به مسیر درست علمی باز کنند و به کشور و وطن‌شان و به بشریت خدمت کنند.

آیا ازدواج کرده‌اید؟ معمولا ذهن محققان آنقدر درگیر پژوهش و حل مساله است که این وضعیت را با خود به خانه می‌برند و این موضوع می‌تواند به خانواده لطمه وارد کند. به نظر شما راهکار این موضوع چیست؟

خیر، ازدواج نکرده‌ام.در مورد بحث کار و زندگی شخصی باید بگویم که محقق بودن برابر است با چندعملکردی بودن. خانم‌ها به طور ذاتی می‌توانند چند کار را به طور همزمان انجام دهند، اما آقایان این توانایی را ندارند. با این حال، زمانی که آقایان محقق می‌شوند، این قابلیت را کسب می‌کنند و یاد می‌گیرند که چند کار را با هم انجام دهند.

به غیر از این، به نظرم بهتر است که اعضای خانواده درک بهتری از شرایط همدیگر داشته باشند تا به اندازه کافی از هم توقع داشته باشند و به مشکل برخورد نکنند.

انتهای پیام/

کد خبر: 1280889

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =

    نظرات

    • نظرات منتشر شده: 1
    • نظرات در صف انتشار: 0
    • نظرات غیرقابل انتشار: 0
    • کیارش IR ۱۶:۰۴ - ۱۴۰۴/۰۶/۳۰
      0 0
      خیلی اموزنده