«بلوای برزخ» نه به دنبال قُبح‌شکنی است و نه تابوشکنی بی‌دلیل/ بازار ادبیات ایرانی سرد شده است

نویسنده «بلوای برزخ» گفت: بزرگ‌ترین جنایت را ناشران بزرگ مرتکب شدند؛ آمدند با دریافت پول از چند نانویسنده، کتاب‌هایی چاپ کردند و روی پیشخوان گذاشتند و همین ناشران بزرگ حاضر نیستند حتی از بزرگان ادبیات هم کتاب منتشر کنند، آن‌قدر که بازار ادبیات ایرانی سرد شده است.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، اگر کتاب‌های کافکا، صادق هدایت یا حتی نویسنده‌های آلمانی را خوانده باشید، به محض خواندن چند صفحه‌ای از کتاب «بلوای برزخ» پرت می‌شوید بین دودهای ممتد سیگار نویسنده، زندگی سخت مارکسیستی و اختلاف طبقاتی، سبکی از ادبیات که بر پایه نظریات مارکس و فروید می‌چرخد و رویی از خوی وحشی انسان‌ها را به نمایش می‌گذارد.

در کتاب «بلوای برزخ» انگار راوی کتاب‌هایی مثل مسخ یا عروسک به ایران آمده و این بار به جای کافه‌ی دنجی در محله‌ی فقیر نشین پاریس، در روستایی پشت کوه‌های بلند ایران جا خوش کرده و همچنان با عینک دودی نقد به تماشای ایران نشسته است. پس از مطالعه این کتاب که در انتشارات «قدیانی» به نشر رسیده است با محمد صابری نویسنده‌ی کتاب «بلوای برزخ» به گفت‌وگو راجع به کتاب نشستیم.

ایسکانیوز: بلوای برزخ برگرفته از سبک قلم کافکا و صادق هدایت است، چه چیزی باعث شد که شما این سبک و سیاق بنویسید؟
محمدصابری: سومین فرزند من، بعد از تجربه رئالیسم در تابستان خیس و مثلث عشق، بلوای برزخ در سبک شناسی تلفیقی است. بلوای برزخ تلفیقی از رئال، رئالیسم جادویی و سورئالیست است. سورئالیسمی که به آن اشاره کردید قطعاً در پس زمینه ذهنی راوی به شدت نهادینه شده است.

دلیل انتخاب این سبک از قلم این است که من فکر می‌کنم روایت، تعیین کننده نوع نوشته ها است و به عبارتی داستان، من را نوشت، داستان من را به این سبک و سو برد که به این شکل بنویسم؛ با توجه به فضای خاکستری داستان رمان که دو روایت موازی است و با دو راوی تعریف می‌شود، قاعدتاً این سبک روایت و این نوع از روایت نمی‌تواند غیر از این‌ها باشد. به عبارتی برای بلوای برزخ نمی‌توانیم رمانتیک بنویسیم، نوع روایت این نوع از نگارش را تعیین کرد.

ایسکانیوز: شما از ابتدای داستان راجع به دلایل نوشتن خود کتاب صحبت می‌کنید، داستان از شرایط راوی صحبت می‌کند و نگاه‌های متفاوتی در داستان وجود دارد و به خیلی موارد اشاره می‌کنید، از جریان اپوزوسیون تا حقوق زنان درمورد همه این موارد صحبت می‌کنید، آیا به نظر شما نگاه نقادانه‌ای که در سراسر داستان به ایران دارید سیاه‌نمایی نیست؟
محمد صابری: من معتقدم که ادبیات نه برانداز و نه پاانداز است، نقل قول خیلی معروفی از علامه دکتر کدکنی وجود دارد که می‌گوید «هر دولتی که سر کار بیاید ادبیات اپوزیسیون باقی می‌ماند» ادبیات یک رسالتی دارد فلسفه ادبیات در هر قالب و هر ژانری این است که از دردهای بی‌شمار انسانی سخن بگوید و بنویسد. ادبیات نه التیام دهنده است نه انقلاب کننده است.

وقتی از ادبیات، داستان و شعر نقد می‌کنیم و می‌گوییم این هنری که شما آفریدید به عینیت نرسیده و فقط در پس لایه های ذهنی باقی مانده است اما منتقدین به نام دنیا و منتقدین بزرگ ادبیات کشورمان ایران همگی معتقدند، ادبیات امروز، ادبیات مدرن، یک ادبیات سینمایی است و می‌گویند نشان بده توضیح نده؛ ادبیات امروز به روایت آنچه که در بطن جامعه می‌گذرد می‌پردازد آنچه که نه در لایه‌های بسیار بالا و نه لایه‌های زیرین بلکه آنچه که در بطن و عمق یک جامعه جریان دارد را بیان می‌کند، اگر شما عنوان سیاه نمایی را به کار ببرید لابد سیاه است.

ما در ادبیات نمی‌توانیم به خودمان دروغ بگوییم ما گزارشگر، خبرنگار و واقع نگار نیستیم. زمانی که به روایت جنگ و صلح برای تبیین تاریخ نگاران نگاه می‌کنیم، می‌بینیم بیان آنچه که در سرزمین شوروی آن زمان اتفاق افتاد، مطابق میل حاکمان هر دو سو نوشته شد. روایت ننوشتند واقع نگاری کردند.

اما تولستوی، با وجود روس بودن، آنگونه «جنگ و صلح» را در قلب یک روایت عاشقانه و تراژدی اجتماعی نوشت؛ که در یکی از بندهای فصل سوم می‌گوید: من می‌دیدم سربازان ناپلئون بناپارت را که از سر ناچاری، در یخبندان‌های سن‌پترزبورگ، به دنبال سرپناهی می‌گشتند برای زنده ماندن و در عین حال، برای اینکه بتوانند کمک کنند، اول به جان خودشان، و بعد به جان مردمی که بی‌دلیل دارند توسط این‌ها از بین می‌روند. اگر در «بلوای برزخ » یا هر روایت دیگری، مخاطب شما، چه منتقد و چه هر فرد دیگری، با ذره‌ای انصاف نگاه کند، اصلاً چیزی به نام واژه‌ی «سیاه‌نمایی» وجود ندارد. اما اگر چیزی را سیاه می‌خوانید و می‌بینید، شک نکنید که آن سیاهی واقعاً وجود دارد.

ایسکانیوز: یکی از مواردی که در کتاب به آن پرداخته شده صحبت‌های رک و بی‌پرده‌ی راوی درمورد رضایت جنسی زنان است، صحبت از این مورد برای شما سخت نبود؟ چرا در بین حقوق مختلفی که برای زنان وجود دارد دست روی این موضوع گذاشتید؟
محمد صابری: تابوشکنی و هنجار شکنی دو مقوله متفاوت است من دنبال هنجار شکنی نبودم ما دو مدل تابو شکنی داریم، یک‌سری تابوهایی است که قراردادی و قانون یک جامعه است و باید همیشه به آن‌ها احترام گذاشته شود، چون ما انسانیم و یک‌سری قواعد و قوانین نانوشته وجود دارد که متأسفانه انگار نوشته شده‌اند؛ یعنی هر چیزی را تابو نمی‌دانند.

در مورد مسائل جنسی زنان، کتاب نه دنبال بی‌پرده‌گویی است و نه دنبال این است که بخواهد قُبح‌شکنی کند یا خدای نکرده تابوشکنی بی‌دلیل داشته باشد. در بخشی از کتاب راننده‌ای که دارد این دختر فراری را (که در روستایش مورد تجاوز قرار گرفته) با خودش می‌برد نگاه کنید، ذهن خود را مرور می‌کند. در همان روایت می‌گوید در روستای خودش هم، چون راننده بوده و زنِ بسیار زیبایی داشته، آن زن وارد یک‌سری رابطه‌ها شده است. اینجا از منظر روان‌شناسی بحث می‌شود؛ اینکه اگر یک زن در جامعه هزار و یک حق دارد، از همان ابتدا در خانواده، به جرم زن بودن، آن حقوق زیر پا گذاشته می‌شود؛ بعد می‌رود پیش شوهر، باز حقوقش نادیده گرفته می‌شود؛ بعد که مادر می‌شود، توسط فرزندان خودش زیر پا گذاشته می‌شود؛ و بعد که مادربزرگ می‌شود، باز همان چرخه تکرار می‌شود. یعنی زن، همواره در طول تاریخ، مورد ظلم پدر، برادر، شوهر و پسر بوده است.

این موضوع مربوط به جامعه‌ی امروز یا دیروز نیست؛ در تمام جوامع وجود داشته. شما در ادبیات بزرگ دنیا هم وقتی می‌خوانید، می‌بینید که چرا «مادام بوواری» (که زنی شوهردار است) وارد رابطه با دو دوست شوهرش شده، آن‌قدر تعصب دینی و قضایی در قرن نوزدهم فرانسه وجود داشت که گفتند او تابوشکنی می‌کند. اما نویسنده توضیح داد و تبرئه شد؛ گفت پایان این روابط به جایی رسید که مادام بوواری خودکشی کرد با آرسنیک. من هم در این روایت، دارم همان را نشان می‌دهم. پشت پرده‌ی این روابط را، قبل از آنکه شما چیزی را به‌عنوان جرم تعریف کنید. بیایید ببینید چه عواملی دست‌به‌دست هم می‌دهند تا آن جرم اتفاق بیفتد.

قطعاً باید جرم، محاکمه و اگر اثبات شد، مجازات شود. اما هیچ قانون و هیچ قانون‌گذاری در دنیا نتوانسته جلوی وقوع جرم و جنایت را بگیرد. کاری که می‌توان کرد، این است که عوامل تشکیل‌دهنده‌ی آن جرم را پیدا کنیم، دور از افکار قرون وسطایی، خودخواهی‌ها و پیش‌داوری‌ها و جلوی جرم را بگیریم.

در «بلوای برزخ»، راننده‌ای که دارد دختر فراری را به مقصد می‌رساند، می‌داند که همسرش وارد رابطه‌های دیگری شده. از آن طرف، خودِ زن هم در مرور زندگی‌اش و در گفت‌وگو با وجدان ناخودآگاهش، در حال روان‌کاوی است. راوی هم بی‌طرفانه و در قالب یک روایتگر، این پرسش را مطرح می‌کند آیا یک زن، اگر در بستر زناشویی‌اش تأمین نباشد، صرفاً به‌خاطر زن بودن، مادر بودن یا شوهر داشتن، باید تا ابد ناکام بماند و برای حفظ آبرو سکوت کند؟ آیا راهکاری وجود دارد یا نه؟ این روایت تابوشکنی نمی‌کند، پرسش می‌کند.

پرسش دوم شما هم درباره‌ی این بود که با توجه به حقوق پایمال‌شده‌ی زنان در جامعه، آیا درست است که وارد مسائل جنسی شویم یا نه؟ این پرسش، یک پرسش حقوقی است، نه ادبی. پاسخش را تا حدی در فصل یازدهم «بلوای برزخ» در قالب شخصیت آرین و دکتر شرافت می‌توانید ببینید. اما من به‌عنوان روایتگر و نویسنده، هیچ تقدم یا ترجیحی نداشتم که این را فقط به‌عنوان یک مصداق از میان هزاران حق از دست‌رفته‌ی زن ایرانی یا زن جهانی انتخاب کنم. چرا «بلوای برزخ» روی این مورد متمرکز شده؟ چون نوع روایت به این سمت رفته است.

در داستان، دو راوی داریم، هر دو مرتکب خیانت شده‌اند یکی در نیمه‌های راه عاشق شده و دیگری اساساً زندگی‌اش را رها کرده و در پایان با سرنوشت غم‌انگیز روبه‌رو می‌شود. این فضا، صرفاً تلاشی است برای واکاوی روانی و اجتماعیِ زنان در جامعه‌ی امروز ما.

عباس معروفی در «سال بلوا»، روایت رنج‌های سرزمین من را نوشت؛ رنج زنانی که در نیمه‌ی اول قرن ۱۳۰۰ تا ۱۳۵۰، کتک خوردند، تحقیر شدند و رابطه‌های زناشوییشان را با خشونت تجربه می‌کردند، آیا می‌توانیم بگوییم عباس معروفی قصدش این بود که از حقوق دیگر یک زن چشم‌پوشی کند و فقط این بُعد را بررسی کند؟ نه؛ نوع روایت می‌طلبید که این بخش جان‌دارتر شود و به عینیت برسد.

در نهایت هم به این پرسش می‌رسیم که آیا راهکاری وجود دارد؟ یک زن تا کی نباید درد داشته باشد و فریاد بزند؟ در یک جامعه مردسالار، که در هر دوره‌ای نوعی از مردسالاری را تجربه کرده‌ایم، تا کی باید به این نقطه برسیم که بپذیریم زن حقوق مساوی دارد؟ حتی در موردی که خصوصی‌ترین بخش یک رابطه انسانی محسوب می‌شود، حقوقی دارد که باید مطالبه کند و این مطالبه را کجا باید مصرف کند؟

ایسکانیوز: در کتاب لغات و اصطلاحات عمیقی وجود دارد که برای فهمشان باید به دیگر کتاب‌ها مراجعه کرد، برای مثال صحبت از عقده‌ی ادیپ یک بحث تخصصی و روانکاوانه است، زمانی که داشتید کتاب را می‌نوشتید تصورتان از مخاطب چه قشری از مردم بود؟
محمد صابری: پاسخ من به این سوال نقل‌قولی است از جاناتان ترانزم یکی از منتقدان و نویسندگان بزرگ ادبیات آمریکای شمالی که می‌گوید «می‌بایست برای فرزند زمان خویش بود و هم‌زمان بر علیه زمانه خویش آشوبید. باید برای آیندگان نوشت.»

من معتقدم که ادبیات سه دسته مخاطب دارد، مخاطب عام، مخاطب منفعل و مخاطب خاص. در نگاه اول، بلوای برزخ از نوع چیدمان، از نوع انتخاب واژه‌ها، از نوع عبارات و پیکربندی زبان‌شناسی یا از هر زاویه که بخواهید نگاه کنید قاعدتاً رمانی نیست که برای مخاطب عام نوشته شده باشد.

اما همین مخاطب عام، در دنیایی که تکنولوژی با این سرعت از روی آدم‌ها عبور می‌کند، دیر یا زود به این مفاهیم می‌رسد. آینده این عبارت‌ها و جمله‌ها، جملاتی کاملاً دم‌دستی خواهند شد، همان‌طور که خیلی از واژه‌هایی که تا پنج یا ده سال پیش در کتاب‌های درسی‌مان سخت به‌حساب می‌آمدند، حالا وارد زبان کوچه و بازار شده‌اند.

مثلاً واژه «امتناع». این کلمه تا پنج سال پیش تابو بود. مگر می‌شد گفت «امتناع»؟ حالا همه در زبان روزمره از آن استفاده می‌کنند. خدا رحمت کند احمد شاملو را، کتاب فرهنگ کوچهاش چقدر بحث‌های عمیقی دارد. در عین حال، ما یک تمدن بزرگ ایرانی داریم، ادبیاتی که به آن می‌بالیم با ده قرن اعتبار و پشتوانه ادبی به اعتبار بزرگانی چون حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا ما پایه‌گذاران مدرنیته در دنیا هستیم، در زبان، در اندیشه، در انسان‌دوستی و در نگاه مترقی به انسان و جامعه انسانی و فردای انسانی؛ این‌ها همه دست به دست هم می‌دهند که منِ نویسنده، جدای از شعر، ناخواسته، حتی در دیالوگ‌ها زبانی معیار داشته باشم.

البته منتقدان سرسختی هم دارم که می‌گویند راحت‌تر بنویس، نرم‌تر بنویس، طوری که همه بفهمند. اما من معتقدم ادبیات دنباله‌رو جامعه نیست؛ جامعه دنباله‌رو ادبیات است. ما وظیفه‌مان را به‌عنوان نویسنده انجام می‌دهیم؛ جامعه در آینده، خیلی زود، اگر حرفی زده باشیم ماندگار، خودش می‌آید دنبال ما. اگر هم حرفی نزده باشیم، در تاریخ دفن می‌شویم. آن روزی که فروغ فرخزاد گفت «من پری کوچک غمگینی را می‌شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را درکِ خوبی می‌نوازد آرام... »

برای مخاطب آن روز شعری سخت و دور از ذهن بود، اما فروغ رفت، تولدی دیگر ماند و حالا، بعد از شصت سال، ما هنوز شعرش را می‌خوانیم و هر سه طیف مخاطب، عام، منفعل و خاص از آن لذت می‌برند. او ماندگارترین چهره شعر صد سال اخیر است.

ایسکانیوز: اگر در رابطه با کتابتان بخواهید با مخاطب صحبت کنید، چه می‌گویید؟
محمد صابری: مخاطب ادبیات امروز کاملاً حق دارد با ادبیات تألیفی قهر باشد. در ده، پانزده، بیست سال اخیر، بزرگ‌ترین جنایت را ناشران بزرگ مرتکب شدند؛ آمدند با دریافت پول از چند نانویسنده، کتاب‌هایی چاپ کردند و روی پیشخوان گذاشتند. این باعث شد مخاطب پول بدهد و کتاب بد بخواند. در نتیجه حالا ترجیح می‌دهد آثار درجه‌چهار و پنج ترجمه را از دورترین کشورها بخرد و بخواند، اما حاضر نیست سلوک دولت‌آبادی را بخواند، حاضر نیست مهر گیاهِ چهلتن را بخواند. قهر کرده. این‌ها بزرگان ادبیات ما هستند. آن‌قدر بازار ترجمه‌خوانی داغ شد که علتش هم برمی‌گردد به ده، پانزده سالی که آثار بسیار ضعیف در حوزه تألیف چاپ و متأسفانه عرضه شدند. مخاطب، حتی اگر شما امروز بگویید این اثر یک شاهکار بزرگ ادبی است، نمی‌تواند به شما اعتماد کند. من احترام می‌گذارم؛ این بی‌اعتمادی دیوار بسیار بلندی‌ است. خیلی عوامل دست به دست هم داد تا متأسفانه به این نقطه برسیم که الان ناشران بزرگ حاضر نیستند حتی از بزرگان ادبیات هم کتاب منتشر کنند، آن‌قدر که این بازار ادبیات ایرانی سرد شده است.

اما یادمان باشد، فرهنگ ما فرهنگی غنی است. ما فرهنگی مدرن داریم که به آن می‌بالیم. به نام ایران و ایرانی بودن می‌بالیم. در نهایت باید و باید و باید به آثار ادبی تألیفی بها داده شود و مخاطب، در جایی، به این قهرش خاتمه دهد و این پایانِ قهر، باز هم به دست من و شما است.

من باید بنویسم؛ شما باید اثر خوب را معرفی کنید. شما به‌عنوان مطبوعات، این رسالت را بر دوش دارید که ادبیات اصیل را به مخاطب نشان دهید و من وظیفه دارم اصیل بنویسم، به اصالت کلمه توجه کنم و به رسالتی که ادبیات در گوشم گذاشته است. هیچ‌کس من را دعوت نکرد برای نویسنده‌ شدن. من با پای خودم و با میل شخصی‌ام آمدم برای نوشتن. هیچ اصراری هم نیست دیگران هم به عنوان نویسنده هستند. اما اگر ما آمدیم و رسالتی را به دوش گرفتیم، باید تا پایان این رسالت برویم و خودمان را حفظ کنیم.

امیدوارم بلوای برزخ یا هر کتاب خوب دیگری در سال ۱۴۰۴، نقطه‌ی اتفاقی باشد تا مخاطب عام دوباره برگردد به سمت ادبیات تألیفی، ادبیات ما را هم بخواند، و اتفاقات بهتری برای ادبیات رقم بخورد.

خبرنگار: صبا هراتی

انتهای پیام/

کد خبر: 1285207

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =