جانبازی که به دادش نرسیدیم و رفت ...

اکرم فراهانی *جانبازی قهرمان این قصه دردناک را تنها ما ثبت کردیم. ما خبر نگاران! ما که رسالت مان نوشتن از دردهای ناگفته ای است که گوش مسئولان ظرفیت شنیدن آن ها را ندارد؛ دردهایی از جنس غم ... که ما درکش کردیم!

او یک انسان بود!جدای از جراحت های به یادگار مانده از روزهای تلخ جنگ... تنها، دردهایش از ما بیشتر بود و گاهی هم غم هایش...

درد می دانید چیست؟! دردها که همیشه گفتنی نیستند، گاهی باید لمس کنی لحظاتی را که به غم گره می خورد...به دلشکستگی .... بگذارید تا درد را برای مسئولان تعریف کنیم... درد یعنی سال ها زمینگیری با 200 کیلو گرم وزن... درد یعنی ناله هایی که در دل تاریکی شب به گوش هیچکس نرسید... درد یعنی چشم هایی که به در خشک شد تا شاید بوی رنج و درد، مسئولان را به پشت دیوارهای سیمانی شهرک غزالی بکشد... دیوارهای که بوی غربت و دلتنگی می دهند...درد یعنی همدمت، همسری بیمار باشد که خود نیز نیاز به مراقبت دارد... از نگاه ما خبرنگاران این ها همه دردند..

اکنون مسئولان تعریفشان را از درد بگویند...

از نزدیک دردها را دیدیم و حس کردیم! زمانی که فهمیدیم در این سال ها «حسین فاریابی نژاد» تنها یک بار فریاد کشید ، آن هم نه برای خودش! بلکه برای همسری که مقابل چشمانش از حال رفت، خونمان به جوش آمد...آنقدر از گوشه اتاق فریاد کشید تا همسایه ها در را شکستند ...تلخی ها را دیدیم و شنیدم...

هق هق گریه های یک مرد فراموش نشدنی است زمانی که تنها خواسته اش را می گوید: « مسئولان بیان وضعیتم و ببینن، فقط همین!»

با خودم عهد کردم تا صدایش را به گوش مسئولان نرساندم آرام نگیرم... اما دریغ از دل هایی که همراه نشد و گوش های که هیچ وقت نشنید...

روزهایی را به خاطر می آورم که از مدیران شهری منطقه 21 خواستیم به دیدارش بروند؛ از امور ایثارگرانی که وعده به بازدید شهردار از جانبازان داد و شهرداری که پس از چند روز دوندگی و انتظار پشت در های بسته فرصتی چند دقیقه ای را با منت نصیبمان کرد، دلگیریم! چرا که به دیدارش رفتند اما با 5 ماه تاخیر...

شاید عزیزان غافل از آن بودند برای بیمار زمینگیر شیمیایی که نفس هایش به شماره افتاده خیلی زود دیر می شود!

اما شک دارم چون درک شرایط خاص جسمانی این جانباز برای مدیرانی که سابقه حضور در جبهه های نبرد را همچون مدالی پر افتخار به همراه دارند، به مراتب بهتر از ماست...!

نمی دانم واژه ها را چگونه کنار هم قرار دهم تا مظلومیت این خانواده بهتر درک شود. حسین در تنهایی و مظلومیت، روحش آرام گرفت و چشم های غمگینش را برای همیشه بست تا تلاش های همسر بیمارش را برای ثبت جانبازی و جابه جایی پیکر بی حسش نبیند.

جانبازی که همیشه روی کاغذ ثبت نمی شود ...گاهی با در دل مردم یک شهر ماندگار باشی...

قهرمان جانباز قصه ما، شهادتت مبارک.

گزارش جانباز حسین فاریابی نژاد را در اینجا بخوانید

روزنامه نگار*

105105

کد خبر: 568068

وب گردی

وب گردی