حکمت سهروردی، برآیندی از اندیشه‌های اسلامی و ایران باستان/ جایگاه حکمت برخلاف عرفان، عقل است

استاد دانشگاه تهران گفت: حکمت سهروردی، برآیندی از اندیشه‌های اسلامی و ایران باستان است و به عبارتی دیگر بر اساس نقدهایی که به فلسفه مشاء وارد دانسته، نظریات جدیدی را ارائه داده است که آن را حکمت اشراق می‌نامند.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، شهاب الدین یحیی سهروردی معروف به شیخ اشراق، فیسلوف نامدار مسلمانی است که او را بنیان‌گذار مکتب حکمیِ ایرانی‌اسلامیِ اشراق در مقابل فلسفه مشاء می‌دانند. تفاوت عمده حکمت اشراقی و فلسفه مشاء را می‌توان در سرفصل‌هایی چون ادراک فراطبیعی حکمت اشراق برخلاف درک استدلالی فلسفه مشاء، روابط ماهوی خلقت با نور و عرفان و همچنین ارتباط قرآن و حدیث با فلسفه در نگاه شیخ اشراق خلاصه کرد. 

هشتم مردادماه که در تقویم شمسی به روز بزرگ‌داشت شیخ اشراق نام گرفته است، بهانه‌ای شد تا با قاسم‌علی کوچنانی استاد فلسفه دانشگاه تهران که تالیفاتی نیز در این حوزه دارد به گفت‌وگو بنشینیم. مشروح این گفت‌وگو را در ذیل بخوانید؛ 

حکمت به چه معناست و تفاوت آن با علم چیست؟ 

حکمت به معنای دانشی است که گزاره‌هایی محکم و متقن داشته باشد و به‌راحتی تغییرپذیر نباشد. بر اساس آیه «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا…» خداوند به هرکس که بخواهد حکمت می‌دهد و این حکمت را قرآن خیر کثیر برای او می‌داند. علامه طباطبائی مجهول بودن ساختار این جمله را نشان از ارزشمند بودن حکمت می‌داند. 

دانشمندان ما حکمت را به دو نوع نظری و عملی تقسیم کرده‌اند که هرکدام خود سه شاخه دارند. الهیات، ریاضیات و طبیعیات سه دسته از حکمت نظری اند. همچنین حکمت عملی شامل اخلاق، تدبیر یا اقتصادیات منزل و سیاسیات می‌شود. 

حکمت خود نوعی دانش است؛ اگرچه امروز غالبا علم یا Science را محدود به موضوعات تجربی می‌دانند. 

با توجه به این‌که بعضی فلسفه را اساسا یونانی می‌دانند و در مقابل عده‌ای رای به شرقی بودن آن می‌دهند، بنظر شما خاستگاه حکمت کجاست؟ 

نمی‌توان خاستگاه مشخص و خاصی را برای حکمت درنظر گرفت. بعضی‌ها یونان را زادگاه آن می‌دانند که از منظری درست و از طرف دیگری می‌توان آن را نادرست دانست. به این معنا که فلسفه رایج امروز در غرب و جهان اسلام ترجمه نسخه یونانی آن است. اما آیا همزمان یا پیش از یونان، در جاهای دیگری مثل چین، آمریکای جنوبی و سایر تمدن‌ها حکمت وجود نداشته است؟ قطعا بوده اما یونانی‌ها بواسطه ارتباطات گسترده تجاری و فرهنگی از طریق دریای مدیترانه، توانستند اندیشه و اساطیر را از هم تفکیک کنند و حاصل آن را به نگارش دربیاورند، ثبت و ضبط کنند و گسترش دهند. 

فلسفه یونانی در اواخر دوره امویان و اوایل عباسیان، خصوصا در زمان هارون و مامون که بیت الحکمه تشکیل دادند و مشغول ترجمه آثار غرب شدند، به جهان اسلام وارد شد. 

حکمت حاصل اندیشه بشری است. از طرفی تفکر یک امر فطری است؛ لذا هرجا اندیشه بوده، حکمت نیز وجود داشته است. 

از نگاه دینی، حکمت ارمغان رسالت انبیا است. حکمت را ارسطو، سقراط یا افلاطون بنیان ننهادند؛ بلکه پیش از آن‌ها هرمس و ادریس نبی و دیگران آن را مطرح کرده بودند. از آن‌جایی که خداوند دهنده حکمت است، طبیعی است که اولا به فرستادگان خود آن را اعطا کند؛ پس حکمت در قدم اول مخصوص سفرای الهی بوده‌است. 

چرا سهروردی حکمت اشراقی را به عنوان مکتب اندیشه خود برگزید؟

سهروردی استادان زیادی اعم از عرفا، صوفیان، فقها و … را در مراغه، اصفهان و نقاط مختلف دیگری که به آن‌ها سفر کرد، داشت. علاوه بر این‌که ذهنی بسیار وقاد و تیزهوشی داشته، هم اهل نظر و هم اهل عمل بوده‌است؛ یعنی ریاضت و اندیشه را با هم همراه کرده است. 

سهروردی اندیشه فیلسوفان مشائی را در کتبی مانند التلویحات، المشارع و المطارحات و المقاومات نقد کرده و از طرفی دوستانش از او خواستند حکمت و آن‌چه که از اندیشه ایران باستان و پهلویون داشته است را گردآوری کند؛ لذا او حکمت اشراقی و نظریات نوری خود را مطرح می‌کند و اساس فلسفه را به جای وجود، بر نور پایه نهاده است. نوری که الظاهر بالذاته و المظهر لغیره است؛ یعنی علاوه برآن‌که خود آشکار است، بقیه را نیز روشن و آشکار می‌سازد. 

حکمت سهروردی، برآیندی از اندیشه‌های اسلامی و ایران باستان است و به عبارتی دیگر بر اساس نقدهایی که به فلسفه مشاء وارد دانسته، نظریات جدیدی را ارائه داده است که آن را حکمت اشراق می‌نامند.

حکیم واقعی چه کسی است و چگونه حکمت را درک می‌کند؟ 

شهزوری در مقدمه شرح حکمت الاشراق و همچنین قطب الدین شیرازی، عنوان می‌کنند که ما حکیم را حکیم نمی‌دانیم، مگر آن‌که خلع بدن برایش ملکه شده باشد؛ یعنی تا حد موت اختیاری، صاحب ریاضت باشد. البته این را نباید با عرفان خلط کنیم و نباید فلسفه سهروردی را به سبب همراهی اندیشه و ریاضت، نوعی عرفان نظری دانست.  آنچه که قضایای فلسفی را تشخصی می‌دهد، عقل است درحالی که دل و احساس بر گزاره‌های عرفانی صحه می‌گذارند؛ بنابراین تفاوت عارف نظری و فیلسوف اشراقی که هردو استدلال و ریاضت را قبول دارند، آن است که در فیلسوف اشراقی عقل بواسطه ریاضت منور شده و قدرت تشخیص می‌یابد ولی در عارف، دل نورانی می‌شود. 

انسان‌هایی که سهروردی از آن‌ها به عنوان انعکاس کامل نور حق یاد می‌کند، چه کسانی هستند؟ 

حکیم سبزواری که خود متاثر از شیخ اشراق است در شرح معاد منظومه می‌گوید آن کس که به مقام عقلِ بالفعل رسیده به عالَم عقول ارتقا یافته و مُثُل و صفات الهی را درک می‌کند و به جایی می‌رسد که همه هستی را واحد و تجلی حق می‌بیند. انسان‌هایی با انعکاس کامله نور الهی کسانی هستند که در حکمت علمی که از عملی اولی است، به کمال رسیده‌اند. روح این افراد بعد از مرگ، که در نظر شیخ اشراق نوری اسپهبدی است، با جدا شدن از بدن و پلیدی تن، زینت پیدا می‌کند. حافظ نیز با همین مضمون در بیتی اشاره می‌کند که من این دَلقِ مُرَقَّع را بخواهم سوختن روزی/ که پیرِ مِی فروشانش به جامی بر نمی‌گیرد. 
بدن در این نگاه به منزله لباس وصله‌دار کهنه‌ای است که سزایی جز سوختن ندارد؛ همانطور که هندوها بدن را پس از مرگ می‌سوزانند. 
روحی که با مرگ از برازخ پاک می‌شود و به دنیای دیگر یا عالم انوار پا می‌گذارد، از انوار اسپهبدی گذشتگان که پیش از او به این عالم آمده بودند و هم از انوار طولیه یا قاهره، عرضیه و همچنین از انوار حق، نور دریافت می‌کند. در چنین وضعیتی نور به صورت لایتناهی به او می‌بارد و لذت روحانی بی‌نهایتی را برای او ایجاد می‌کند.

انتهای خبر/ 

کد خبر: 1149085

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =