دل نوشته من/دل تنگتان هستم

*زُهیر دانش

هنوز غبار نبودنتان فرو ننشسته است آیت خدا.. هنوز فکر می کنم شاید اگر عصر بشود و بروم پیاده روى در خیابان ولیعصر و ببینم همان بنز قدیمى به سمت جماران می رود و مردى با عباى قهوه اى شیشه ى ماشینش را پایین داده و بیرون را نگاه مى کند دلم قرص مى شود..
هنوز فکر می کنم امسال هم ماه رمضان مى رسد و شیرین ترین روزش همانیست که با دیدار شما افطار می شود.. دلم قرص می شود از آمدنتان بین کودکان بیمار.. بین کارگران.. دانشجویان..
هنوز هم امیدوارم اتفاق مهمى که در مملکت مى افتد مثل دوستانم منتظر باشم.. منتظر نظر حاج آقا..
هنوز منتظرم.. منتظر سفرتان به مشهد.. هرچند که در نبود یارِتان آن سفر همیشگى نبود..
حضرت آیت الله..
اینبار هم شما میزبان هستى و ما میهمان.. انگار رسم شما همین است و عادت ما هم..
اینبار ساده تر.. اینبار بازهم براى دیدنتان در کنار پیر جماران مى آیم.. حاج آقا بى تعارف بگویم.. دل تنگتان هستم.. امروز شنیدم کسى می گفت هاشمى براى مخالفنش هم پدرى کرد و الحق که همینطور بود..
دلم میخواهد بازهم ببینمتان.. و ناخودآگاه لبخند بیاید روى صورتم..
شما مثل همیشه حرفهاى پُرشور ما را گوش بدهید و آرام روى صندلیتان بنشینید و از سیره حضرت امیر المومنین برایمان درسى کنار بگذارید ... امان از نبودن.. امان که آدم را وادار به نوشتن می کند..

100

کد خبر: 724201

وب گردی

وب گردی