به گزارش باشگاه خبرنگاران دانشجویی (ایسکانیوز)، آنچه در ذیل میخوانید گفتاری است از آیت الله علی اکبر رشاد در چهارصد و پنجمین جلسه شورای علمی پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پیرامون مباحث نظام معنوی و معنویت است.
در جدول هندسه معرفتی دین دقیقاً مشخص شده، اضلاع و ابعاد این هندسه بیان میشود. نخست، پنج ساحت تعریف شده است و سپس در محورهای مختلف توضیح داده شده و عملاً نسبت آنها با همدیگر مشخص میگردد. حوزه عقاید، از مجموعه گزارههای جزمی تشکیل میشود، که متناسق و متفاعل هستند اینها را طوری تعریف کردهام که هریک از اینها یک نظام باشد و تعریف نظام لحاظ شده است «تتشکّل من مجموعه قضایا حتمیه متناسقه و متفاعله، تحکی عن حقیقه الکون و واقعیّه الکائنات الغیبیّه (الّتی لاتقبل الشهود الحسّی) و عن شؤونِ تلکم الکائنات، و تَعکِس رؤیا کونیهً شمولیهً یجب علی العباد الإیمان بها استکمالاً لنفوسهم، و تمتلک قداسه ذاتیّه» که در واقع متشکل از مجموعهای از گزارههای جزمی سازگار و سازوار و در عین حال متفاعل که با هم در تعامل و تفاعل هستند که حکایتکننده از حقیقت کون، حقیقت وجود و موجوداتی که دیده نمیشوند (موجودات غیرحسی) است و همینطور از شئؤن این موجودات است که بازتابنده بینش جهانشمولی و جهانبینی انسان است و یک جهانشمولی کامل (تَعکِس رؤیا کونیهً شمولیهً) را باز میتاباند و بر بندههای خدا واجب است که به این گزارهها و جهانبینی ایمان بیاورند. غایت آن تکمیل و استکمال نفوس است و گزارههای آن قدسی است که این تعریفی از عقاید است.
در تعریف حوزه علم دینی، طوری که ویژگیهای نظام در آن دیده شده است باید گفت: «تتشکّل من مجموعه قضایا فرَضیّه متناسقه و متفاعله، تصف الکائنات المشهوده (الّتی تخضع للتجربه و الإختبار و الفحص المادی) و عن شؤونِ تلکم الکائنات، تهدف الی اطلاع العباد علیها، تحسیناً لمجالات حیاتهم الدّنیویّه و ترسیخاً لإعتقاداتهم الدینیّه، و لاترتبط بالإیمان الدّینی مباشره» متشکل از مجموعه گزارههای فرضیه است و نه جزمی. علم، جزمی است؛ متناسق و متفاعل است که موجودات مشهود را توصیف میکند، موجوداتی که در دسترس تجربه و آزمایش و فحص مادی و حسی هستند و شئؤن این دسته از موجودات، غرضش، اطلاع بندگان خدا از موجودات و کائنات مشهود است از چه جهتی، غایت است، چه کارکردی دارد و کارکرد این گزارهها، بهبود حیات دنیوی انسان و استحکام حیات دینی انسان است و ارتباط مستقیمی به ایمان دینی ندارد و مثل گزارههای قبلی که عقاید را تشکیل میداد، لزوماً معلَّق به ایمان نیستند و رأساً نباید به اینها ایمان بیاوریم، مگر آنکه انکار آن موجب انکار ضروری دین شود.
تعریف گروه سوم که محل بحث ما است (ساحت ملکوتی و ماورایی و معنوی) اینطور است که «تتشکّل من مجموعه تعالیم متعالیه سلوکیّه متناسقه و متفاعله، تربط بملکوت الکون و باطنه، و تُعنی بترقیه مراتب العباد الوجودیّه و الذاتیّه، و تترتّب علیها آثار خارقهٌ للعاده و العلل المادّیه الظّاهریه حسب الموارد». نظام معنوی، روحی یا ملکوتی یا سلوکی و ماورایی در مقابل متشکل از مجموعهای از آموزهها است (دوتای قبلی مربوط به گزارهها بودند و اخبار میدهند و این سه تای بعدی آموزه و انشا هستند). آموزههای برین سلوکی هستند، رفتاری هستند که متناسق و سازگار هستند و متفاعلند و با هم در درون یک نظام تعامل میکنند که نه به ظاهر و محسوس بلکه به ملکوت و باطن و کون هستی توجه میکند که جهتگیری و کارکردش ترقی و ارتقای وجودی بندگان خدا (ارتقای ذات و وجود انسانها) است. یعنی کسی که به این تعالیم ملتزم است و در چارچوب اصول حکم میکند مرتبه وجودیاش ارتقا پیدا میکند و باعث ارتقای وجودی او میشود و عمل این آموزهها برآیند و آثار خارقالعادهای دارد. آنچه را که ما در شرایط عادی زندگیمان به آنها عادت کردهایم نقض میشود.
مثلاً مار، نیش میزند ولی با صدقه و دعا و عنایت و نذر و نیازی بر خلاف عادت، سم تأثیر خود را نمیگذارد و آنچه که ما به علل مادی عادت کردیم نقض میشود و علل عادی و مادی خنثی میشود و آثار خارقالعادهای از این معنویات به دست میآید. ملاحظه میفرمایید که علیالاصول و حسب عادت، نباید کسی از آن طرف کره زمین در چارچوبی فراتر و ورای ماده خبر داشته باشد ولی اهل معنا خبر دارند که همه خرق عادت و نقض علل مادی است. علل مادی اجازه نمیدهد که ما ادراک حسی پیدا کنیم اما در عالم معنا و عالم ماورا و نظام معنوی این اتفاق میافتد. حسبالمورد میتواند علل مادی را نقض کند و آثار خارقالعادهای داشته باشد؛ چرا که عالم معنا بر عالم ماده حاکم است؛ چون حاکم است تفوق دارد و از این جهت است که معنویات بر مادیات فایق هستند و لذا میبینید که خداوند متعال به مؤمنین وعده میدهد که به ملائکه در جنگ کمک کنند و با چند نفر پیروز شوند. قاعده این است که در جنگ عده زیاد بر عده قلیل پیروز شوند اما برخلاف قاعده این اقلیت است که پیروز میشوند.
بخش چهارم نظام اخلاقی است که «تتشکّل من مجموعه تعالیم قیمیه سلوکیّه متناسقه و متفاعله، تهتمّ بتخلیه النفوس الإنسانیّه عن الرذائل و تحلیتها بالفضائل» اخلاقی که مجموعهای از آموزههای ارزشی و رفتاری سازوار متفاعل است که جهتگیری و کارکرد آن این است که نفوس را از رذائل تخلیه میکند و نفوس را به فضائل تحلیه میکند.
بخش پنجم که شریعت است و معرفت آن فقه میشود «تتشکّل من مجموعه تعالیم سلوکیّه تزکویّه متناسقه و متفاعله، تستهدف تنظیم شؤون حیاه الإنسان المختلفه، من حیث الواجبات و الحقوق (التکلیفیات) و الوضعیّات، تَتْبع المصالح و المفاسد الصدوریّه او السلوکیّه او الوقوعیّه علی نمط مانعه الخلوّ عنها» گزارههای فقهی و شریعت، تعالیم رفتاری هستند که سازوار و متفاعل هستند و کارکرد و جهتگیری آنها تنظیم شئؤن حیات انسان است، اقتصاد انسان، مدیریت انسان، سیاست انسان و … را میخواهد تنظیم کند؛ از چه جهتی میخواهند تنظیم کند؟ از جهت اخلاقی و معنوی نه، اما از جهت و حیث وظایف و حقوق، که یکجا میشود تکلیفیات.
فقه سه کار دارد: مشخصکردن وظایف، حقوق و وضعیات. این را هم باید توجه داشته باشیم که برخلاف آنچه که مشهور است که فقه، واجبات و تکالیف را مشخص میکند باید بگوییم که حقوق را هم مشخص میکند. آنچه در فقه از حقوق بحث میشود کم از وظایف نیست؛ در نتیجه فقه عهدهدار سه چیز است و گزاره فقهی سه نوعاند: وظایف، واجبات، حقوق و احکام وضعیه. که این احکام و احکام شریعتی و فقهی، از مصالح و مفاسد تبعیت میکنند و معتقدیم که مبتنی بر مصالح و مفاسد هستند منتهی مصالح و مفاسد سه گونهاست: مفاسد و مصالح صدوریه که یعنی نفس اینکه حکمی صادر شود ولو نوبت به تحقق نرسد که گاهی مصلحت بر صدور حکم است؛ بخشنامه تهدیدآمیز بشود، در همین است و بازدارنده است و هیچوقت نوبت به عمل نرسد و نقض شود که این مسأله صدوریه است و خیلیها قبول ندارند اما ما قبول داریم؛ یا مصلحت سلوکیه است، یعنی فرد، مکلف حرکت کند ولو نشود؛ داستان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل. این مصلحت سلوکیه است؛ همینقدر ببینند که حضرت ابراهیم تا کجا قرار است پای عبودیت میایستد؟ سومی هم وقوعیه است؛ واقع شود و از وقوع آن، مصلحتی تنظیم شود. منتهی این به این معنا نیست که هر سه نوع مصلحت در همه احکام وجود دارد، بلکه این مصالح و یا احیاناً مفاسد آن در در احکام وجود دارد و به نحو مانعه الخلو. نمیشود که حکمی الهی باشد و یکی از اینها را نداشته باشد ولی میشود که هر سه را داشته باشد.
محل بحث ما ساحت حیث درونی، روحی، ملکوتی و معنوی قضیه است. ما ذیل ستونهای پنجگانه در شانزده یا هفده محور، مختصات این اضلاع را توضیح دادهایم و مختصات ضلع سوم که محل بحث ما است مشخص شده است و در اینجا آمده است. جوهر و گوهر این ساحت اتصال به ملکوت هستی و با ماورای ماده است. در واقع این حوزه مربوط به ملکوت عالم میشود نه به مُلک عالم. روح این گزارهها و آموزههای معنوی، ملکوتی بودن آنها است. امهات قضایا، قضایای اصلی که این حوزه را تشکیل میدهد چیست؟ مثلاً در عقاید، «لا اله الا الله» است یا «انّا لله و انّا إلیه راجعون» است. در حوزه علم، اینکه عالم ماده و عالم ناسوت و عالم محسوس، قانونمند است و این قضیه، عمق و اصل این بخش است. در حوزه معنویات، قضایای کلی، حاوی و حاصل از بیان رابطه با باطن عالم و علل باطنی نافذ در حیات هستی است. اینگونه قضایا، قضایایی که میگویند با عالم باطن و باطن عالم و علل باطنی نافذ و متفوق بر سایر علل این را بیان میکنند و اینگونه قضایا امهات این نظام میشوند و قسمتهای دیگر هم قضایای حاوی حامل بیان رئوس فضائل است و فقه هم قضایای کلی حاوی حامل تکالیف حقوق و وضعیات است. قلمرو هریک از اینها بیان شده است؛ قلمرو قسم سوم، روابط چهارگانه انسان است. بقیه هم همینطور هستند. هر مطلب اخلاقی و هر مطلب فقهی، مربوط به یکی از روابط اربعه میشود. در این جهت مشترک هستند.
متعلقات به چه چیزی تعلق میگیرد؟ آموزههای معنوی به چه چیزی تعلق میگیرد؟ عرض کردیم که به واقعیتهای ماورایی و ملکوت هستی، به باطن هستی متعلق و میدان و ساحت موضوع این قضایا و گزارهها است. ماورایی و ملکوت هستی است. پیشفرضها و پیشانگارههای هریک از این ساحات، مثلاً در حوزه عقاید، اصل علیت است و در حوزه علم، قانونمندی خلقت است. در این حوزه پیشفرض این است که عالم هستی جز واقعیت مُلکی و وجه مادی مشهودش، واقعیت ملکوتی و وجه باطنی نیز دارد. وجه باطنی هستی نیز مانند وجه مُلکی آن تحت نظام علّی تدبیر میشود. اما علل ملکوتی بر علل ملکی تفوق دارند. این پیشانگارههای این حوزه به حساب میآید. احکام، اینکه حکم فقهی هریک از این بخشها چیست، در بخش معنا، و قضایای این حوزه، به عناوین ثانوی میتوانند مشمول احکام تکلیفی قرار بگیرند. یعنی میشود گفت که این قضیه و این آموزه یا سلوک معنوی که شما دارید مثلاً مباح است یا بسا با حکم ثانوی مکروه و یا حرام شود. یا احیاناً مستحب یا واجب شود ولی بالاخره حکم شرعی دارد و محکوم به احکام فقهی و شرعی است.
جایگاه قضایای هریک از این پنج حوزه در کلان هندسه چیست؟ در قِسم نظام معنوی، مبتنی بر قضایای عقیدتی و ایمانی است. یعنی ما معنویات را هم مبتنی بر عقاید میدانیم از این جهت که ما براساس عقایدی که داریم معتقدیم عالم دارای ملکوت و مُلکی است و این یک مطلب عقیدتی است و قهراً نظام معنوی بر این مبنای کلامی مبتنی است. کما اینکه از آن طرف آموزههای الزامی و نیز آموزههای ارزشی اخلاقی در مقام استنباط آن و عمل به آن و باید مورد ملاحظه قرار بگیرند. بنابراین قضایا و آموزههای معنوی از حیثی مبتنی بر بعضی از این نظامها است و از حیثی هم آن نظامها از این قضایا به مثابه موضوع استفاده میکنند و حکم اخلاقی و حکم فرعی صادر میکنند. تعامل ساحات، هریک با دیگری چه تعاملی دارند هم مورد بحث است. در حوزه معنویات میگوئیم که مکمل زیست مؤمنانه و تلطیفکننده روح آدمی است. بدون معنویات فقط براساس عقاید و احکام، زندگی اداره نمیشود و به معنویات نیاز داریم. یعنی انسان ذاتاً به معنویات نیازمند است و این معنویات و آموزههای معنوی باعث تلطیف روح انسان مکلف میشود. دستاوردها و نتایج و پیامدها و کارکردهای هریک از این ساحات است. کارکرد حوزه معنویت این است که زندگی مؤمنانه را هم تکمیل میکند؛ انسان مؤمن آن کسی است که حیث معنویات را دارا باشد و در این دستاوردها و پیامدهای این حوزه هم باعث تلطیف زندگی مکلفین میشود.
محور دیگر هدف و غایت است؛ غایات هریک از این مساحات و ساحات، در محور سوم، تزکیه و استکمال نفس و تحقق انفسی منزلت عبداللهی و خلافه اللهی انسان است که از رهگذر تحفظ بر سلوک و براساس آن در ساحت روابط اربعه به دست میآید و جامعه معنوی یک جامعه لطیف و دلپذیری میشود. در محور بعدی نتایج مترتب و کارکرد گفته شده است که حصول آرامش، حصول آرامش باطنی و رضامندی روحی در ساحات روابط به حساب میآید. منابع هریک از اینها چه است که هریک از اینها به لحاظ منابع، اضلاع و محورهای پنجگانه، تفاوت چندانی ندارند و البته در حوزه معنویات مسأله اشراق وجود دارد که در بخشهای دیگر حضور ندارد. درواقع فطرت، عقل، کتاب و سنت بالمعنی الاوسع، و تعالیم حضرات معصومین (ع) و اولیای الهی، مصادر و منابع این حوزه هستند که در تعالیم اولیای الهی، مسائل اشراقی هم جایگاه پیدا میکند. در حقیقت، با اشراق هم بسیاری از گزارهها و آموزههای معنوی دریافت میشود و کارکرد دارد ولو در جاهای دیگر، اشراق، حجیت نداشته باشد.
مورد بعدی، مسأله اکتشاف است و اینکه چه چیزی اجازه نمیدهد که ما این حوزه و از جمله حوزه معنوی را درست کشف کنیم. گفته شده است که در واقع، آفات انفسی، آفات آفاقی میتواند مؤثر باشد ولی در بخش معنویات، مسأله بیشتر در معرض خطر است، چراکه کاسبکاران و سوءاستفادهچیانی وجود دارند که میخواهند استفاده کنند لهذا کار حاشیهدار است و موانع برای فهم و تشخیص معنویات واقعی از غیرواقعی، مقداری دشوار است و به همین جهت در دوره ما، یک سلسله عرفانوارههایی ظهور کرده است که اتفاقاً مدعی هم هستند. به هرحال همان موانعی که در بخشهای دیگر هست، در اینجا هم حضور دارد.
مطلب بعدی، راجع به این است که آیا گزارههایی که ما درباره هریک از این موارد از جمله معنویات تحصیل میکنیم اولاً دچار چه تطوراتی میشود؟ گفتیم تطورات ارتقایی و قهقرایی هر دو اتفاق میافتد. ما از دین گاهی فهم ارتقایی و پیشرفته داریم و میتوانیم به دست بیاوریم که حاصل آن میشود نوزایش، چرخش و گسترش و بازنگری و پالایش معرفت دین. هم میتواند دریافتهای قهقرایی و نزولی داشته باشیم و از گذشتگان تنزل کنیم و فهم غیردقیقتری به وجود بیاید که این میشود فروکاهشی. این هم راجع به آسیبها.
البته برخی از موارد که به زبان فشرده عرض میکنم پشتوانههایی دارد که در مقالات و کتابهایم مفصل توضیح داده شده است. مثلاً همین قسمت یا قسمت بعدی در مقالهای که فصلی از کتاب علم دینی هم است در یکی از مجلات به چاپ خواهد رسید با عنوان معرفتشناسی واقعگرای دینی، که در آنجا توضیح دادهام که این عوامل و موانع تأثیرگذرا هستند.
علل تطورات را گفتهایم که برحسب نوع تطور و تحول از جمله تأثیر ایجابی و سلبی عناصر سهگانه شناختگر یعنی فاعل شناسا، شناخته (متعلَّق شناسا) و شناختیارها، عوامل و عناصری که در کنار عنصر شناختگر و عنصر شناخته در تحقق شناخت مؤثر هستند. اینها تأثیرگذارند در اینکه معرفت ما دچار آسیب بشود یا کمک کنند که معرفت دچار آسیب نشود.
آخرین مطلب هم درباره ارزش معرفتی اینها است. ارزش معرفتی قضایای هریک از این پنج ضلع در چیست که در بخش معنویات گفته شده است که گزارهها غالباً و نوعاً ظنّی است و عمده قضایای این حوزه آزمونپذیر هستند. اینها بحثهای معرفتشناسانه است و نگاه معرفتشناسانه به قضایای معنوی دارد. برای سنجش و صحت و سقم استنباطات، نیازمند سنجههایی است که براساس سازگاری با قضایای چهار حوزه دیگر باید طراحی شود. این هم ارزشیابی معرفتشناختی این قضایا.
این شانزده هفده محور، محورهایی هستند که میتوانیم براساس آنها، نظام معنوی را در قیاس با چهار نظام دیگر ارزیابی و بررسی کنیم. این بحث، بحث بسیار مفصلی است که نیاز به جلسات متعددی دارد. همین مباحثی که ارائه شد احیاناً یک جلد خواهد شد.
نظر شما