گروه بینالملل ایسکانیوز؛ از مهم ترین رویدادهای تاریخ جهان رویارویی اسپانیاییها با قاره جدید می باشد که نه فقط در تاریخ اسپانیا بلکه در تاریخ کشورهای آمریکای لاتین نیز بسیار حائز اهمیت است. اسپانیا علاوه بر ترویج زبان و مذهب مسیحیت در کشورهای آمریکای لاتین، انتقال دهنده تمدن اسپانیا نیز میشود که خود متاثر از فرهنگها و تمدنهای مختلف از جمله تمدن خاورمیانه و تمدن درخشان اسلامی بوده است. بنابراین آنچه که در این منطقه بسیار قابل توجه است، تنوع قومی، نژادی و فرهنگی است که در نتیجه مهاجرتهای اجباری (بردگان آفریقایی که برای کار به این سرزمین آورده شدند) و یا اختیاری (اشغالگران اسپانیایی و پرتغالی) بسیاری از نژادها و اقوام صورت گرفته است.
آمریکای لاتین در واقع منطقه ای از جهان است که وقایع آن بر سرنوشت یکایک ساکنان کرۀ زمین اثرگذار بوده است. پیش از ورود کریستف کلمب در سال 1492 قبایل بومی ساکن در مناطق کنونی آمریکای لاتین دارای سرگذشت، سنن، آداب و رسوم و ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مربوط به خود بودند که با ورود اروپاییها عمدتاً از اسپانیا و پرتغال به ورطۀ نابودی کشیده شدند. به عبارت دیگر، پس از ورود کلمب در 12 اکتبر سال 1492، به مرور زمان نظم جدیدی در جغرافیای دنیای جدید پدیدار گشت که نظام حاکم بر آن هیچ شباهتی به نظام پیشین نداشت. قبیلههای اولیه که از عصر یخبندان تا قرن پانزدهم در قالب امپراطوریهای عظیمی چون مایا، اینکا و آزتک ساماندهی شده بودند، تحت فرآیندهای تسخیر، استعمار و استثمار به مرور زمان جای خود را به دولت-ملتهای نوین دادند. لازم به ذکر است که سیر روایی اروپا-محور حاکم بر تاریخ این دنیای جدید همواره مورد انتقاد بسیاری از محققان بوده است؛ البته کمبود منابع متعلق به پیش از ورود کلمب نیز در چشمپوشی از این گذشتۀ رنگارنگ و تقلیل آن به سیر تاریخی واحد و اروپامحور بیتأثیر نبودند.
در هر صورت، ورود کلمب در سال 1492، دنیای جدید یا همان قارۀ آمریکا را که قرنها در پیلۀ انزوای خویش آرمیده بود، در ارتباط با جهانی قرار داد که برای تسخیر و تصرف آن اندیشههای بسیاری را در سر میپروراند. از آن پس، بومیان این سرزمین یا همان سرخپوستان در قالب فرآیندهای تسخیر، استعمار و استثمار چنان توسط قدرتهای ایبری یعنی اسپانیا و پرتغال و سایر فاتحان اروپایی مورد آزار قرار گرفتند که فریاد دادخواهی آنها پس از جدایی آمریکای شمالی در سال 1776 و پس از انقلاب 1789 فرانسه، در قالب جنبشهای استقلال، البته آن هم به رهبری اروپاییان زادۀ آمریکا به ثمر نشست. بنابراین، در اواخر قرن هجده و اوایل قرن نوزده، اکثر مناطق تحت استعمار اروپاییان استقلال خویش را از قارۀ کهن (اروپا) اعلام نمودند؛ در این میان برزیل که مستعمرۀ پرتغال بود، روند استقلال متفاوتی را نسبت به سایر کشورها طی کرد. پس از استقلال و در دوران جنگ جهانی اول، دوم و جنگ سرد، آمریکای لاتین همچنان میدان کشمکش قدرتهای برتر بود که همسایۀ شمالی (ایالات متحدۀ آمریکا) نیز کمکم به آنها پیوسته بود. پس از جنگ سرد، بحث هویت در مباحث مربوط به آمریکای لاتین چنان رخنه کرد که در پانصدمین سالگرد ورود کلمب به دنیای جدید، حتی عنوان «کشف آمریکا» نیز زیر سوال رفت و گزینههای دیگری چون «رویارویی دو جهان» به جای آن نشست. در حال حاضر نیز دولت-ملتهای نوین آمریکای لاتین با مسائلی دست و پنجه نرم میکنند که میراث گذشتۀ استعماری آنان است.
قاره آمریکا در بخش جنوبی آن یعنی آمریکای لاتین و کارائیب شامل۳۳ تا۴۶ کشور، سرزمینهای وابسته و یا سرزمینهای واقع در خارج از قلمرو خود وجود دارد که اکثریت این مناطق به زبان اسپانیایی صحبت میکنند؛ به جز برزیل که پرتغالی زبان است و چند منطقه کوچکی که به زبان فرانسه صحبت میکنند. تنها وجه تشابه کشورهای اسپانیایی زبان این منطقه از نظر زبانی میباشد، ولی با مطالعه بر این کشورها، میتوان به تنوع بسیاری پی برد که گستره فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، مذهبی و فرهنگ و تمدن را شامل میشود.
منطقهای با مساحتی بیش از۲۱ میلیون کیلومتر مربع و جمعیتی حدود۶۵۰ میلیون نفر و منابع بسیار نفت و گاز و از طرف دیگر، ظرفیتهای قابل توجهی در حوزههای معدن، صنعت و کشاورزی را شامل میشود.
بعنوان مثال، پرو دومین تولیدکننده نقره و مس و ششمین تولید کننده طلای جهان میباشد که سه فلز گرانبها در جهان به شمار میآیند. ضمنا سومین تولیدکننده زینک و قلع و چهارمین جایگاه در سرب جهان را دربردارد. برزیل دومین صادرکننده آهن جهان می باشد. بولیوی هم پنجمین تولیدکننده قلع و هشتمین جایگاه تولید زینک در جهان را دارد. از این موارد بسیار زیاد هست. سنگهای قیمتی هم در این بخش از جهان به وفور یافت میشود که با مطالعه دقیق و عمیقی میتوان به اهمیت آمریکای لاتین در بازار جهانی پی برد و توجه کشورهایی چون آمریکای شمالی، چین، روسیه و اتحادیه اروپا به این منطقه را بخوبی حس کرد. در سالهای اخیر کشورهایی چون ترکیه و امارات نیز حضور فعالی در این منطقه آغاز کردهاند. لذا منابع غنی موجود در آمریکای لاتین باعث شده تا نگاهها به این سمت باشد و نقش مهمی در عرصه صادرات و واردات با کشورهای مختلف جهان ایفا میکند.
اما آنچه که بایستی حتما مدنظر قرار گیرد توجه به نقش فرهنگ و روابط فرهنگی است که در مناسبات بین المللی در زمینههای مختلف از اهمیت بالایی برخوردار میباشد.
فرهنگ مجموعهای از باورها، رفتارها، عقاید، سنتها و آداب و رسوم هر ملتی را در بر میگیرد و بی شک موفقیت در روابط و عرصههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بدون توجه و توسعه بستر فرهنگی مناسب امکان پذیر نخواهد شد.
فرهنگ یکی از پایههای اصلی در روابط میان ملتها میباشد که میتواند در بهبود روابط میان کشورها کمک شایانی نماید. روابط فرهنگی و توجه ویژه به حوزه فرهنگ میتواند در مناسبات سیاسی و اقتصادی میان کشورها نقشی سازنده ایفا نماید و تاثیرات قابل توجهی در حوزه سیاست و اقتصاد اعمال نماید.
در عصر حاضر یکی از راهبردهای توسعه در کلیه کشورهای جهان، گسترش ارتباطات میان فرهنگ هاست و ارتقا تبادل ارتباطات فیمابین تمدنهاست. در سال های اخیر، تحولات چشمگیری در حوزه روابط بین الملل به چشم میخورد که همگی نشانگر توجه به حوزه فرهنگ و اهمیت آن جهت نیل به اهداف کشورها و دستیابی به روابطی صلح آمیز و پایدار میان دولت هاست. این امر در دستیابی به اعتبار و وجهه قابل قبول در جامعه جهانی و در ارتباطات بین المللی بسیار حائز اهمیت است و حضور موثر و ماندگار در اذهان عمومی را میسر میسازد. لذا بهرهبرداری حساب شده و با برنامهریزی از ظرفیتهای فرهنگی کشورها میتواند در گسترش تعاملات میان ملل و گفت و گوی تمدنها و توسعه روابط فیمابین با دیپلماسی فرهنگی به نحو بسزایی موثر باشد. زیرا استفاده از ابزارهای فرهنگی در روابط بین الملل میتواند در ایجاد یک دیپلماسی مقتدر بسیار حائز اهمیت باشد و از منظر فرهنگی مورد توجه کشورهای هدف قرار گیرد.
در دوران معاصر و قرن بیست و یکم دیپلماسی فرهنگی جایگاه ویژه ای در روابط بین الملل و در عرصه سیاسی و اقتصادی بدست آورده است و برای معرفی فرهنگ و تمدن کشوری در کشور دیگر از کلیدی ترین عناصر محسوب می شود.
فرهنگ ابزاری است که بصورت نامحسوس میتواند در جامعه هدف موثر عمل کند و در اذهان مخاطبان خود تاثیر عمیقی داشته باشد. فرهنگ یا به عبارت دیگر دیپلماسی فرهنگی راحت تر، سریعتر و عمیقتر عمل میکند و مخاطبان بسیاری را تحت تاثیر قرار میدهد و این میتواند به سیاست خارجی و روابط بین الملل هر کشوری کمک نماید. امور فرهنگی و هنری، حضور هنرمندان از جمله هنرمندان حوزه موسیقی، هنرهای دستی و همینطور راه اندازی اموزشهای فرهنگی هنری در کشور هدف و آموزش زبان و فرهنگ و ارتباطات دانشگاهی برخی از مواردی هستند که میتوانند در زیرمجموعه دیپلماسی فرهنگی به تقویت نفوذ فرهنگی کشوری در کشور دیگر کمک کنند.
عضو هیئت علمی دانشکده مطالعات جهان و پژوهشگر آمریکای لاتین *
انتهای پیام/
نظر شما