زهره حاجیان- ایسکانیوز : محله تخت باقی درگلدسته اگر آخر دنیا نباشد احتمالا آخر تهران است چراکه باید از چهاردانگه و شاتره و فیروز بهرام و کوچه باغ ها و باغ تالارهای عروسی بگذری تا به خیابان مصطفی خمینی برسی وسراغ منزل "شهید مدافع حرم محمدعلی بختیاری "را بگیری و ببینی که اهالی گلدسته اولین شهید مدافع حرم محله شان را خوب می شناسند و نشانی خانه اش را می دهند.
شریفه شهید مدافع حرم را بزرگ کرده
به جرات می توان گفت که بیشتر اهالی گلدسته از افغان هایی هستند که به کشورمان مهاجرت کرده اند مثل همین خانواده شهید بختیاری که از 20 سال پیش به ایران آمده اند و در گلدسته و اطراف آن زندگی کرده اند.
شریفه می گوید 30 ساله است و مادر 6 فرزند. اما سریع شک می کند که آیا واقعا 30 ساله است یا بزرگتر است.می گوید:سواد نداریم که ،نمی دانم چند سالم است و ادامه می دهد: ما 4 خواهر هستیم و 2 برادر داشتم. اسحاق برادر بزرگتر و دو خواهرم در بامیان افغانستان مانده اند و من و دو خواهرم و محمد علی هم که به شهادت رسید به ایران مهاجرت کرده ایم.
شریفه در مورد چرایی مهاجرت به ایران می گوید: افغانستان خیلی خشک بود باران نمی بارید و ما هم کشاورز بودیم گندم می کاشتیم و محصولاتمان از بی آبی خشک می شد از طرفی جنگ بود و کسی امنیت نداشت. ما از امام رضا(ع) کمک خواستیم و می دانستیم که اگر امام رضا (ع) بخواهد ما را می پذیرد آقا ما را طلبید به مشهد رفتیم چند سالی آنجا بودیم و بعد به گلدسته آمدیم وساکن شدیم.
خواهر شهید ادامه می دهد: بعد ازچند سال برادر بزرگترم زنگ زد و گفت دو میلیون تومان جور کنید تا محمد علی هم به تهران بیاید. آن روزها قاچاقچیان افغان در ازای پول همشهریانشان را به ایران می آوردند محمد علی و چند نفر از دوستانش هم به تهران آمدند و دیگر خبری از آنها نداشتیم و بعد ها فهمیدیم که آنها را کتک می زده و غذا نمی داده تا با تماس با خانواده هایشان پول بیشتری بگیرد اما در یک فرصت مناسب محمد علی و دوستانش از آن خانه فرار کرده بودند و در بم مشغول کار کشاورزی شده بودند و محمد بعد از چند ماه که حدود 500 هزار تومان دستمزد گرفته بود به تهران آمد و پیش من ماند.
او با اشاره به اینکه پس از مرگ مادرمحمد علی را من بزرگ کردم می گوید: او را مثل فرزندان خودم بزرگ کردم و خیلی دوستش داشتم تا اینکه با همان دوستانش در شهر ری و نزدیک به حرم شاه عبدالعظیم(ع)خانه ای اجاره کردند و با هم سر کار می رفتند و زندگی می کردند.
فکر دفاع از حرم خانم زینب (س)دیوانه اش کرده بود
شریفه با بیان اینکه چند ماهی بود که فکر رفتن به سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب (س)و حضرت رقیه(س) به دلش افتاده بود می گوید: هر زمانی که به خانه ما می آمد از شهادت و دفاع از حرم و حضرت زینب(س) حرف می زد اما من و بچه ها تصور نمی کردیم که بخواهد به سوریه برود.
او می گوید: یک بارآمد و خداحافظی کرد. پرسیدم کجا می روی؟ گفت می خواهم به افغانستان برگردم و من هم باور کردم غافل از اینکه به سوریه رفته و بعد از بارها زنگ زدن به گوشی او فهمیدیم که با دوستان هم ولایتی اش به سوریه رفته بعد آن هم سه بار برای دفاع از حرم به سوریه رفت و برگشت و بار آخری که رفت دیگر نیامد.
خواهرم نترس در سوریه پشت جبهه هستیم!
به دخترعمو و پسرعموهایش گفته بود که قصد اعزام به سوریه را دارد و آنها به دلیل سن و سال کم سعی کرده بودند او را منصرف کنند. گفته بودند شریفه جای مادر توست و تو را بزرگ کرده و خیلی گریه می کند. به خانه آمد و گفت: خواهرم من به افغانستان برمی گردم و یک هفته بعد خبر دار شدیم که در سوریه در حال جنگیدن با دشمن است.
شریفه با اشاره به اینکه محمد علی خیلی کم حرف بود می گوید: هر بار که به مرخصی می آمد از وضعیت سوریه و جنگ می پرسیدم می گفت نترس خواهرم ما را اصلا به جلو نمی برند ما پشت جبهه هستیم و مرتب به زیارت حرم زینب (س) می برند و کلی هم خوش می گذرد من هم باور می کردم مثل مادرم که اگر بود و حرف های محمد را می شنید باورمی کرد. می گفت: تک تیراندازهای داعش زن هستند و نشانه گیری شان خوب است اما نمی توانند ازترس جلو بیایند چون نیروهای ایرانی و افغانی درسوریه زیاد هستند و با برنامه ریزی های دقیق آنها را از پای در می آورند.
عاشق حضرت زینب (س) بود
"سرور صفدری"همسر شریفه که سال ها از محمد علی نگهداری کرده می گوید: محمد فرزند پنجم خانواده و پسرخوب ومودبی بود و مهمتر اینکه اعتقادات بسیار قوی داشت و عاشق اهل بیت(ع) وحضرت زینب (س) بود و با جان و دل برای دفاع از حرم به سوریه اعزام شد.
او ادامه می دهد : سه بار به سوریه رفت و سالم برگشت هر بار سه ماه در سوریه می ماند و یک ماه به مرخصی می آمد اما طاقت نمی آورد و هنوز مرخصی اش تمام نشده به سوریه برمی گشت .
خواهرمحمد علی برای شناسایی بیاید
زنگ زدند و گفتند محمد علی شهید شده به خواهرش بگویید برای شناسایی بیاید.
این جمله بدترین و سخت ترین جمله ای ست که یک خواهر می تواند بشنود و خدا کند هیچ خواهری به مرحله شناسایی کردن جسد برادرش نرسد اما شریفه رفت تا برادری که خودش بزرگ کرده بود را ببیند و شناسایی اش کند .
شریفه در این مورد می گوید: خیلی سخت بود خیلی سخت تراز اینکه بتوانم به شما بگویم و شما بنویسید.من مثل مادرش بودم و نمی توانستم و نمی خواستم نزدیک تابوت شوم و باور کنم کسی که اینجا خوابیده برادرم محمدعلی است اما مجبور بودم. دیدمش. سر و صورت و قسمتی ازسینه اش سالم بود و انگار سال هاست خوابیده . بجای خودم و مادر و پدر وخواهرها و برادرم رویش را بوسیدم و 6 روز بعد برای تشییع جنازه به گلدسته آوردند.
در این یک هفته اقوام و دوستان به خانه ما می آمدند و منتظر تشییع محمد علی بودند تا اینکه 5 روزبعد او را آوردند درگلدسته تشییع بسیار بزرگی انجام شد . اول او را به خانه آوردند و بعد روی دوش مردم تا مصلی نماز جمعه چهار دانگه تشییع کردند و در امامزاده عباس به خاک سپردیم.
شریفه با بیان این مطلب می گوید: به هیچ وجه باور نمی کردیم که هزاران نفربرای تشییع محمد علی بیایند واز آنجاییکه بیشتر تشییع کنندگان ایرانی بودند مهربانی ایرانیان را بیشتر حس و باور کردیم .
ایرانی ها خیلی مهربان هستند
شریفه معتقد است که همسایگان و اهالی محله گلدسته همیشه به آنها لطف کرده و هوای مهاجران افغانی را دارند.
می گوید: با وجود اینکه همسایگان و اهالی محله می دانند ما هموطن آنها نیستیم اما با انسانیت و مهربانی با ما رفتار می کند و ما و خانواده های افغان اصلا حس غریبی در کشور شما را نداریم .
خواهر شهید و همسرو فرزندانش مرتب از امنیتی که در ایران دارند می گویند و از اینکه به دوراز جنگ در افغانستان ، در کشوری امن با آرامش زندگی می کنند خوشحال هستند .
سرور صفدری می گوید: هفته آینده چهلمین روز شهادت محمدعلی در سوریه است و تا همین چند روز پیش که باد آمد و پلاکاردهای تسلیت را از روی دیوار کند همه اهالی می دانستند که اینجا منزل شهید است.
به آرزویش رسید
در افغانستان ضرب المثلی هست که می گوید: آدم خوب عمرش کم است.
صفدری با بیان این مطلب می گوید: وقتی خبر شهادت محمدعلی را شنیدم اولین چیزی که به ذهنم رسید این ضرب المثل بود(آدم خوب عمرش کم است) چرا که محمد بچه خیلی خوب و سالمی بود هرگز کاری نمی کرد که اقوام و فامیل و دوستانش ناراحت شوند هوای همه را داشت و به میل شخصی و اصرار زیاد برای دفاع ازحرم به سوریه اعزام شد و به آرزوی خود که شهادت در راه حضرت زینب(س) بود رسید.
دلتان برای افغانستان تنگ می شود ؟
شریفه با اشاره به اینکه محمد 7-8 ساله بود که مادرمان را از دست دادیم و سال ها قبل پدرمان هم فوت کرده بود می گوید: تا چند سالی که در افغانستان بود و برادرم خرج زندگی کردنش را می ماند درس خواند و هزینه تحصیلش را سازمان ملل پرداخت می کرد .
می پرسم دلتان برای افغانستان تنگ می شود ؟ شریفه می گوید: معلوم است که آدم دلش برای زادگاهش تنگ می شود اما نمی توانیم برگردیم چون اصلا امنیت نداریم و از اقوام مان در آنجا می شنویم که می گویند اگر به مسجد بروی اصلا ضمانتی نیست که سالم برگردی وهمین نداشتن امنیت و وجود جنگ و کشتار باعث می شود که امنیت اینجا را به هیچ وجه ازدست ندهیم و برای مسئولان و مردم ایران دعا کنیم .
روزگار خانواده شهید سخت می گذرد
شرایط کارکردن و داشتن شغل افغان ها درکشور یکسان نیست. بیشتر آنها شغل ثابتی ندارند و برای تامین معاش خود باید هر کاری از کارگری ساختمان و فضای سبزو...را انجام دهند .
سرور صفدری در این باره می گوید: برای داشتن کار هر روز با عده ای از اهالی گلدسته به سر گذر می رویم و می ایستیم آن روز ممکن است کسی برای کارهای بنایی یا هر کار دیگری یکی از ما را انتخاب کند و در ازای یک روز کار 50 هزار تومان مزد می گیریم اما کار که همیشه نیست ممکن است در هفته یک روز کار داشته باشیم یا 3 روز و این بستگی به نطر کارفرمایانی دارد که ما را انتخاب کنند یا نه ؟
شریفه به میان حرف های همسرش می آید و می گوید: دو ماه است که کرایه خانه نداده ایم و خدا را شکر صاحبخانه خوبی داریم و بخاطربرادر شهیدم چیزی نگفته است.
فکر نمی کنم بتوانم به دانشگاه بروم
4 فرزند شریفه به مدرسه می روند و درس می خوانند. سکینه دختر بزرگ خانواده است که درپایه پیش دانشگاهی درس می خواند و علیرغم اینکه دوست دارد به تحصیلش ادامه دهد فکر نمی کند بتواند به دانشگاه برود .
او می گوید: تحصیل و درس خواندن در دانشگاه نیاز به هزینه های زیادی دارد و خانواده من و بسیاری از خانواده های مهاجر افغان نمی توانند این هزینه ها را پرداخت کنند .
سکینه مانند دیگر دانش آموزان افغان کارتی به نام کارت آمایش دارند و می گوید: این کارت برای همه اعضای خانواده است و در قبالش مبلغی را دریافت می کنند که برای خانواده 8 نفره ما سالیانه یک میلیون تومان است.
شریفه می گوید: فقط مشکل ما این است که یک نفر (پدر خانواده ) باید کار کند و هزینه خانواده 8 نفره مان را تامین کند.
افتخار می کنم که برادرم شهید مدافع حرم است
توقع آنها شبیه به همه خانواده های شهداست آنها چیزی نمی خواهند و از همه مردم و مسئولان برای داشتن امنیت شان تشکر می کنند.
می پرسم توقعی از مردم یا مسئولان دارید ؟ شریفه می گوید: همین که در آرامش و امنیت در ایران زندگی می کنیم برای ما کافی است و به داشتن برادری که جان خود را در دفاع از حرم حضرت زینب (س) فدا کرد افتخار می کنیم.
یادمان :
نام : محمد علی بختیاری
نام پدر : برات
تولد : 1376
شهادت : 13 شهریور 1396
منطقه شهادت : سوریه
نوع اعزام : شهید مدافع حرم