گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- ایده استفاده از فلاشبک برای نمایش بریدههایی از گذشتههای کاراکترها و بسط داستان، از فصل سوم به ترکیب هر قسمت از «زخم کاری» اضافه شد. از ایدهای صحبت میکنیم که محمدحسین مهدویان به کار گرفته تا برای بخشی از آنچه درباره امروز شخصیتها و روابطشان تعیینکننده است با یک پرش به گذشته، زمینهچینی کند.
برپایه همین ایده هم قسمت پنجم «زخمکاری» شروع شد؛ مالک جوان را در حین رانندگی در اتومبیلی دیدیم که روی صندلی جلوی آن نوزادی قنداقپیچ قرار گرفته و هیچ اطلاعی از هویت نوزاد نداریم. مالک به قبرستانی میرود و در میان عزاداران خودش را به مردی زال میرساند که بالای قبری در حال قرائت قرآن است. هنوز هم هیچ چیز درباره فضای قبرستان و هویت این آدمی که اتفاقا به خوبی مالک را میشناسد نداریم.
در ادامه متوجه میشویم نام نوزادی که مادرش هنگام به دنیا آوردنش از دنیا رفته و حالا پدرش تمایلی به نگهداری او ندارد، هادی است. فلاشبک قسمت پنجم، با عیان شدن هویت نوزاد به پایان میرسد و حالا ما میدانیم که هادی، یعنی همان جوانی که در حوزه نقاشی تخصص دارد همزمان بهصورتی ویژه مورد اعتماد مالک است، چه گذشتهای داشته و مالک زمانی به پدرش وعده داده که همه جوره پای او بایستد.
همزمان با ما اما پانی هم آرامآرام اطلاعاتی را درباره گذشته هادی به دست آورد و آنها را در اختیار سمیرا قرار داد تا شاید بتوانند از لابهلای سرگذشت این جوان، برگبرنده دیگری برای تقابل با مالک بیرون بکشند. در همین قسمت و در چند سکانس کوتاه، بخشی از زندگی گذشته یکی دیگر از کاراکترها هم برایمان عیان شد.
مریمخانم خدمتکاری که در خانه مالک و سیما مشغول به کار است، در روزی بارانی ناگهان با سمیرا مواجه میشود و در چند نما، متوجه میشویم که او هم همسری خطاکار دارد که در حال حاضر در آسایشگاه به سر میبرد و حضورش بزرگترین تهدید برای آسایش مریمخانم است. سمیرا که اینها را میداند، مریم را به آسایشگاه همسرش میبرد تا به او نشان دهد براساس یک نقشه از پیش طراحی شده، همسر معتادش به تهران منتقل شده و فاصله زیادی ندارد تا همچون یک آوار بر سر زندگیاش خراب شود.
درباره سمیرایی صحبت میکنیم که در فصل اول، محرک اصلی مالک بود. وسوسه انتقام و جاهطلبی را او بود که به جان مالک انداخت تا دستش به خون بزرگ خاندان ریزآبادیها یعنی خانعمو آلوده شود. همین سمیرا، هنوز هم دیگران را همچون مهرهای میبیند که تنها به شرط منفعت، ارزش باقی ماندن در زمین بازی را دارند و جایگاهشان مشخص میشود. مالک هم چنین نگاهی به دیگران دارد، او هم مانند سمیرا، همه اطرافیانش را تنها زمانی به بازی میگیرد که از نفع آنها مطمئن باشد.
آنچه میان سیما و مالک برسر برهم خوردن معامله با نروژیها در همین قسمت پنجم شاهد بودیم، شاهد مثالی واضح از همین نگاه است. برای مالک حتی همسر هم یک مهره است. مهمترین کاشت در قسمت پنجم برای شکلگیری تراژدی اصلی در فصل پایانی «زخم کاری» را هم باید مربوط به صحنهای بدانیم که سمیرا، تخم شک را در ذهن مالک کاشت.
هادی که در ابتدای همین قسمت دانستیم چه جایگاه مطمئن و مورد اعتمادی در نگاه مالک دارد، حالا از سوی سمیرا متهم به خیانت به مالک شده است. هادی به سیما نزدیک شده سمیرا، بهخوبی میداند چگونه باید از این نزدیکی، به نفع خود استفاده کند.
کیانوش رضایی- خبرنگار حوزه سینما و فعال رسانه*
انتهای پیام/
نظر شما