به افق چشمان چمران

خبرنگار ایسکانیوز که که همراه جمعی از دانشجوهای دانشگاه شهید بهشتی به اردوی راهیان نور رفته است، سفر خود را روایت می‌کند.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، دهلاویه؛ محل شهادت فرمانده ستاد جنگ‌های نامنظم، وزیر دفاع، نماینده مجلس، دکتری فیزیک اتمی، آقا مصطفی چمران است. راوی صحبت‌هایش را اینگونه آغاز کرد: چمران وزیر جنگ بود اما جنگجو نبود؛ شوالیه نبود؛ نمیحنگید که آدم بکشد. چمران انسان‌گرا بود. وسط میدان به دنبال تربیت و انسان‌سازی بود. معتاد ترک میداد، لات‌ها و چاقوکش‌ها را آورده بود و ازشان نیروی انقلاب اسلامی ساخته بود .چمران درد داشت؛ درد می‌فهمید. به خاطر همین توانست زندگی ایده‌آلش در آمریکا را رها کند و به جنوب لبنان برود. چمران زندگی در کنار بچه‌های یتیم و جنگ‌زده جنوب لبنان را به رفاه و آسایش و پول ترجیح داد. چون درد انسان داشت. نمی‌توانست ببیند عده‌ای مورد طلم واقع می‌شوند و هیچ‌کس نیست ازشان دفاع کند. چمران به لبنان رفت و حزب‌الله را ساخت. حزب‌اللهی که الان صدای تمام مظلومان است؛ نماد مقاومت آزادی خواهی است‌. به قول مرتضی مطهری؛ انسان به اندازه دردهایش انسان است. چمران انسان‌ واقعی بود چون درد مظلوم داشت. دین و مذهب و ایدئولوژی برایش اولویت دوم بود. اولویت اول انسان بود. اینگونه است که شخص جهان‌وطن می‌شود. چمران به همه تعلق دارد و به هیچکس تعلق ندارد.

"هویزه تکرار کربلاست. سندش؛ پیکرهایی که زیر تانک اربااربا شدند." وارد مسجد یادمان هویزه شوید؛ این جمله به چشمتان می‌خورد. ساعت حدود ۱۰ صبح بود که به هویزه رسیدیم. یادمان شهدای هویزه با بقیه یادمان‌ها تفاوت دارد. ویژگی‌های منحصر به فرد خودش را دارد. گنبد و گلدسته فیروزه‌ای رنگش از کیلومترها دورتر جلوه‌گری می‌کند. اغلب شهدای مدفون در این یادمان، در عملیات نصر به شهادت رسیدند و بعد از آزادسازی این منطقه در عملیات بیت المقدس، شناسایی و در محل شهادتشان دفن شدند. عملیات نصر در ۱۵ دی‌ماه سال ۵۹ انجام شد. شهید حسین علم‌الهدی و جمعی از نیروهای لشکر 16 زرهی قزوین و عده ای از دانشجویان پیرو خط امام و پاسداران تمام وجودشان را گذاشتند تا اجازه ندهند بعثی‌ها به هویزه نزدیک شوند. می‌گویند عراقی‌ها با تانک از روی پیکر علم‌الهدی و یارانش عبور کردند. خاک منطقه با گوشت و پوست و استخوان شهدا یکی شده. اینگونه بود که همرزمان شهید علم‌الهدی ایثار و شهادت‌طلبی را عینیت بخشیدند.

طلائیه یکی از مهم ترین محورهای عملیات خیبر است سه راهی شهادت جایی که کلی از رزمنده ها پاسدارها و بسیجی های مخلص و با اخلاق و از جان گذشته ایران شهیدشدند. پیکرهای خیلی هایشان هنوز برنگشته. حتما نام سه‌راهی شهادت را شنیده‌اید. سه راهی شهادت اینجاست. در سه راهی شهادت اینقدر پیکر روی پیکر افتاد که رزمنده‌ها مجبور بودند از روی پیکر رفقایشان عبور کنند. حتما شما هم به یاد فیلم موقعیت مهدی افتادید. صحنه‌ای که برای رساندن مهمات مجبور بودند از روی پیکر رفاقیشان عبور کنند. سه‌راهی شهادت معبری است به سوی آسمان. اینجا فاصله‌ای بین زمین و آسمان نیست. طلائیه مقر ابوالفضل العباس است. این نام را برایش انتخاب کردند چون اولین شهدایی که اینجا تفحص شدند هم‌نام قمربنی‌هاشم بودند. غروب طلائیه بی‌نظیر است. وقتی روی خاک دراز میکشی و آسمان را نگاه می‌کنی، انگار از تمام عالم جدا میشوی و در آسمان‌ها سیر میکنی. طلائیه جایی است که مهدی باکری برادرش را جا گذاشت و برگشت. همین جا بود که خدا قاب چشمان محمد ابراهیم همت را برای خودش برداشت. خاک طلائیه، خونین است. نمیدانم شاید سالها بعد زیر پای ما، همینجا که ما امروز قدم گذاشتیم، پیکرها تفحص شود.

آخرین یادمان و محل اسکانمان، شط علی بود. جایی که بن‌بست شکن جنگ تحمیلی، شهید علی هاشمی و یارانش نفس زده‌اند. راوی از شهید هاشمی گفت؛ از قرارگاه سری نصرت. از اینکه هاشمی نمی‌توانیم سرش نمی‌شد. یا راهی می‌یافت یا راهی می‌ساخت. همانطور که مهندس‌ها می‌گویند. زمانی که بعد از آزادسازی خرمشهر، در عملیات‌های رمضان و والفجر مقدماتی با شکست مواجه شدیم و جنگ به بن‌بست رسیده بود؛ علی هاشمی طرح عملیات هور را ارائه کرد. اولین عملیات آبی‌خاکی ایران در جنگ تحمیلی و نقطه تشکیل نیروی دریایی سپاه. اگر خیبر اتفاق نمی‌افتاد؛ بدر و والفجر ۸ هم درکار نبود؛ پل خیبری هم هرگز اختراع نمیشد؛ امروز خط تولید ناو، ناوشکن و ناوچه نداشتیم و شاید اصلا نیروی دریایی سپاه تشکیل نمی‌شد. همه چیز از شجاعت و کاربلدی و کاردانی تعدادی جوان عرب خوزستانی آغاز شد.هاشمی و یارانش سرنوشت جنگ را تعییر دادند. لحظه به لحظه حضورمان در هور برایم یادآور فیلم اسفند بود لحظه‌ای که در دل تاریکی شب به دل هور زدیم حس همان رزمنده‌های گردان امام حسن مجتبی را داشتم که سال ۶۲ برای شناسایی رفتند و بعصی‌هاشان هرگز برگشتند. جای جای هور آغشته به خون پاکترین جوانان این سرزمین است. وقتی در هور بودیم باران هم آمد و همه لباس‌هامان گلی شد. غر میزدیم اما ته دلمان خوشحال بودیم. خوشحال از اینکه حالا کمی شبیه رزمنده ها شدیم. خاکی و گلی...

انتهای پیام/

خبرنگار: کوشا ساسانیان

کد خبر: 1259167

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =