«پیاده تا خورشید» سفرنامه کم‌جان قزوه

کیانوش رضایی*

گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز- روی اتاق 102 با اجازه بزرگ ترها که خودم باشم با خودکار می نویسم: «هتل گوانتانامو!» یکی درآمد که «گوانتاناما بنویس، گوانتانامو غلط است» گفتم: «مو به لهجه مشهدی نوشتم». به ایرج حکم دادم که تحقیق کند و ببیند گوانتاناما درست است یا گوانتانامو. گفتم که این مساله مرگ و زندگی است و بحث آیندگان است.

برشی از کتاب «پیاده تا خورشید» که یادداشت هایی از هشت سفر کربلا علیرضا قزوه در ایام اربعین است را در بالا خواندیم.

علیرضا قزوه یکی از شاعران شناخته‌شده‌ی کشور است که با شعرهای انقلابی و آیینی‌اش توانسته جایگاه قابل توجهی در میان شاعران به‌دست آورد.

از سوی دیگر، قزوه همواره رابطه‌ای نزدیک با نهادهای فرهنگی داشته و مسئولیت‌هایی چون مسوول خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در هندوستان، مدیریت مراکز شعر در حوزه‌ی هنری، نشان‌دهنده‌ی پیوند عمیق او با ساختارهای فرهنگی کشور است.

با این حال و در کنار شهرتی که غزوه در عرصه شاعری برای خودش دست و پا کرده، نویسندگی تعدادی سفرنامه را باید از دیگر فعالیت های فرهنگی این شاعر پرآوازه کشورمان دانست. «پرستو در قاف» سفرنامه حج، «قوینه در قطار» سفرنامه سفر به همراه ۵۰ نفر از شعرا با قطار به قونیه، «با کاروان شام» سفرنامه سوریه و در نهایت «پیاده تا خورشید» سفرنامه اربعین کتاب هایی هستند که غزوه خاطرات خود را در سفرهایی که داشته منتشر کرده است.

«پیاده تا خورشید» اگرچه با عنوان روایت‌گری از سفر معنوی و آیینی پیاده روی اربعین نوشته شده، اما در عمل نه از لحاظ روایت و نه در سطح ایده و خلاقیت، انتظارات را برآورده نمی‌کند. اثری که قرار است تأمل‌برانگیز و عمیق باشد، بیشتر به مونولوگ و شوخی های قزوه با اعضای به اصطلاح کاروان دلباختگان ایرج اشاره دارد.

نخستین ایراد اساسی، در نثر اثر نهفته است. زبان قزوه در این کتاب، بیش از آنکه شاعرانه یا روایت گرانه باشد، به دام شوخی های نه چندان دلچسب با هم کاروانیان افتاده است و مخاطب را خسته می‌کند زیرا همه افراد در جمع دوستان و رفقای خود شوخی هایی دارند که صرفا در جمع خودشان بامزه بوده و شاید بازگو کردنش برای افراد غائب لطفی نداشته باشد چه حال آنکه این کتاب که در ابتدا ذهن مخاطب را به یک سفرنامه معنوی می‌کشاند و نام کتاب و طراحی جلدش حکایت از یک سفرنامه پرطمطراق دارد اما محتوایی نه چندان جذاب در آن نهفته است که نه شوخی های قزوه با همکاروانیان خود شوخیه‌های بامزه است و نه کتاب قصد دادن اطلاعات سفر از اربعین را دارد.

«پیاده تا خورشید» بیشتر به دفترچه‌ای از یادداشت‌های شخصی قزوه بدل گشته تا یک کتاب قابل اتکا به عنوان سفرنامه اربعین که با خواندن آن مخاطبی که به این سفر رفته همزادپنداری کند و مخاطبی که به این سفر نرفته با حال و هوای سفر اربیعن آشنا شود و در واقع مخاطبی که به دنبال نگاه تازه، روایت متفاوت یا زبان گیراست، این اثر چیزی برای عرضه ندارد.

انتظار می‌رفت نویسنده‌ای که سال‌ها با شعر زندگی کرده، نثری پخته و تصویرساز ارائه دهد. اما «پیاده تا خورشید» نه تنها فاقد تخیل و تصویرسازی هنرمندانه است، بلکه از ابتدایی‌ترین اصول نثر تأمل‌برانگیز نیز تهی‌ست.

محتوای اثر نیز، به‌خصوص در توصیف مکان‌ها، افراد و تجربه‌های آیینی، فاقد هرگونه اطلاعاتی است. قزوه به طور تکراری و سطحی از همسفران خود مانند مومنی شریف، ایرج، سمنانی و دیگران نام می‌برد و شوخی ها آنقدر تکراری است که خواننده با آدم‌ها ارتباط برقرار نمی‌کند و مکان‌ها در ذهنش نقش نمی‌بندند.

نه روندی تدریجی در سفر درونی و بیرونی قزوه دیده می‌شود، نه نقطه‌ی اوجی و نه حتی مسیری که بتوان آن را دنبال کرد. شاید بتوان گفت یکی از اساسی‌ترین مشکلات کتاب، بی‌توجهی به مخاطب است. گویی قزوه نه برای ثبت یک اثر هنری و صرفا برای ثبت تجربه‌ای که در حوزه اربعین هم قلمی زده باشد این کتاب را نوشته است. نتیجه این است که کتاب فاقد حس «اشتراک تجربه» است؛ آن حس نابی که خواننده را در متن شریک می‌کند و او را با خود همراه می‌سازد.

حتی در بخش های ابتدایی کتاب، قزوه که به همراه مومنی شریف در فرودگاه منتظر پرواز خود هستند اشاره می‌کند که به مومنی شرف گفتم: «فکر می‌کنی سفرنامه من چاپ شود؟» و مومنی میگوید: «اگر زودتر جمع و جورش کنی در کمتر از چند ماه چاپش می‌کنیم» که در اینجاست باید پیدا کرد پرتقال فروش را.

کیانوش رضایی فعال رسانه*

انتهای پیام/

کد خبر: 1266445

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =