در تقویم نانوشته مردمان این دیار، روزهایی هستند که گرچه در تقویم رسمی جایی ندارند؛ اما در حافظه تاریخی و عاطفی ما زندهاند. یکی از این روزها، «چله تابستان» یا جشن «تموز» است. آیینی که در گرمای سوزان مرداد و در دل آفتاب تابنده، جانی از خاطره و خاک میگیرد.
تموز، که ریشهاش از میانرودان و فرهنگهای باستانی بینالنهرین برمیخیزد؛ در فرهنگ ایرانی هم جای خود را یافته است. نامی که با خود گرما، خورشید، زمین تشنه، عطش و تمنای باران را تداعی میکند. جشن تموز، در دهمین روز مردادماه، درست چهل روز پس از انقلاب تابستانی برگزار میگشت و یادآور نقطه اوج تابستان، زمانی که خورشید در بلندترین مدار حضور دارد، است.
در آیینهای کهن، چله تابستان صرفاً نشانه گرما نبود، بلکه چله فرصتی میشد برای آشتی دوباره با زمین، برای دعا به آسمان، برای نشستن به گرد آتش و روایت قصههایی که از آفتاب و از تشنگی زمین میگفتند. تموز در عین تابسوزی، حامل بار روحانی و آیینی بود. گاه به یاد مرگ و رستاخیز خدایان، گاه به شکرانه حاصلخیزی و گاه تنها بهانهای برای بودن در کنار یکدیگر.
جالب آنکه واژه «تموز» هنوز در گویشهای محلی، بهویژه در غرب ایران و نیز در تقویم عبری و عربی، به معنای ماه گرم تابستان باقی مانده است. در برخی مناطق، آیینهایی محلی برای بزرگداشت این روز برگزار میشد؛ از افروختن آتش بر بامها گرفته تا پختن خوراکهای خاص و نذر برای آمدن باران.
اما امروز، در شتاب روزمره زندگی مدرن، کمتر فرصتی برای مکث بر این آیینها باقی مانده است. در حالی که بازخوانی جشنهایی همچون تموز، میتواند پلی باشد میان انسان امروز و طبیعت، میان سنت و معنا. بازگشت به تموز، بازگشت به زمانیست که گرما نه تهدید، که وعده رسیدن بود؛ وعده گندم، وعده نور و شاید حتی وعده زندگی.
شاید وقت آن رسیده باشد که اصحاب فرهنگ، رسانه و آموزش، دوباره نگاهی نو به آیینهای فراموششده بیندازند. تموز، چله تابستان، هنوز هم میتواند جشن گرفته شود؛ نه صرفاً برای یادآوری گذشته، بلکه برای پیوند دوباره با زمین، خورشید و خودمان.
*فعال رسانهای
انتهای یادداشت/
نظر شما