سیستم آموزش عالی ایران باید شخم زده شود/ ایرانی‌ها گاهی در آمریکا آشکارا تحریم علمی می‌شوند

محقق ایرانی در آمریکا می‌گوید: سیستم آموزش و توسعه علم در ایران اشتباهی طراحی شده است. باید یک نفر این سیستم را شخم بزند و با سیستم آموزشی دنیا یکپارچه کند.

به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ امیر قاسمی متولد ۱۳۵۸ در شهر همدان است. از دوران کودکی دوران جنگ و همچنین فضای روستا را به یاد می‌آورد که به دلیل تعطیلی مدارس در شهر و همچنین امنیت بیشتر مجبور شده بودند مدتی را در آنجا زندگی کنند. مدرسه روستا به شکلی بود که همه دانش‌آموزان رده دوم تا پنجم همه در یک کلاس بودند و یک معلم به همه آنها درس می‌داد.

از دوره راهنمایی علاقه‌اش به علم شروع شد و برای اینکه جواب کنجکاوی‌هایش را بگیرد، کتاب‌هایی مثل «به من بگو چرا؟» می‌خواند. تا سال آخر دبیرستان دانش‌آموز متوسطی بود و فقط برای قبولی درس می‌خواند، اما به یکباره درس‌ها را جدی گرفت و برای کنکور درس خواند.

سال اول دانشگاه قبول نشد و سال دوم به دلیل استرسی که بابت سربازی رفتن گرفته بود، رشته و دانشگاهی که می‌خواست قبول نشد. با این حال در کنکور دانشگاه آزاد رتبه سه رقمی آورد و رشته میکروب‌شناسی واحد تهران شمال قبول شد. از همان ترم اول دانشگاه به طور جدی درس خواند و تصمیم گرفت که تحصیلاتش را ادامه بدهد.

خیلی دوست داشت که دانشگاه تهران درس بخواند و برای کارشناسی ارشد هم علوم پزشکی دانشگاه تهران رشته میکروب‌شناسی پزشکی قبول شد. از دوره کارشناسی ارشد به بعد متوجه شد که اساتید آنطور که باید و شاید سطح علمی بالایی برای راهنمایی دانشجویان ندارند. از این رو، خیلی دوست داشت که قبل از دکتری به آمریکا برود و در فضایی درس بخواند که بتواند در آنجا تحقیق هم بکند. اما شرایط مالی به او این اجازه را نمی‌داد. برای همین تصمیم گرفت که در ایران دکتری بگیرد.

نفر اول کنکور دکتری وزارت بهداشت شد و با خودش عهد بست که بهترین تحقیقات را در این دوره انجام دهد. همینطور هم شد و ۶ سال را صرف تز دکتری‌اش کرد. برای تزش از ۲ استاد در خارج از دانشگاه و با محققان مرکز تحقیقاتی ابن سینا دکتر محمود جدی تهرانی و دکتر امیرحسن زرنانی روی واکسن تب مالت کار کرد.

در اواخر دوره دکتری برای یک فرصت مطالعاتی ۶ ماهه به آلمان سفر کرد و در آنجا روی تکثیر یک نوع ویروس در حضور ویتامین D تحقیق کرد. استادش از او دعوت کرد که در تحقیقات دیگری نیز با او همکاری کند، اما چون هنوز سربازی نرفته بود و تعهد داده بود که برگردد، باید به ایران برمی‌گشت.

در ایران یک سال طول کشید تا بتواند دفاع کند، چون باید مقاله می‌نوشت و اساتیدش خیلی درگیر تزش نبودند و به گفته خودش گاهی اوقات هر تصحیح تز سه هفته طول می‌کشید.

بعد از آن، برای گذراندن دوره پست‌دکتری به عنوان باکتری‌شناس به بیمارستان امام خمینی رفت، ولی در آنجا احساس کرد که از هیچ کدام از اطلاعات و مهارت‌هایش نمی‌تواند استفاده کند. یک سال را به همین منوال گذراند تا اینکه از سوی دانشگاه علوم پزشکی کاشان دعوت شد تا به عنوان هیات علمی و استادیار شروع به کار کند. سه سال در این دانشگاه تدریس کرد، ولی از آنجا که تحقیق روی واکسن را ترجیح می‌داد و در ایران امکانات آن را نداشت. به همین دلیل به آمریکا مهاجرت کرد تا زیر نظر یکی از محققان بسیار مجرب جهان تحقیق کند.

بعد از سه سال و نیم وارد صنعت شد و در چند تا شرکت کار تحقیقاتی انجام داد، اما دوباره به فضای آکادمی برگشت. چون علاقه شدیدی به تدریس دارد و می‌گوید که تدریس عشق و لذتی دارد که مشابه آن را در هیچ شغلی نمی‌توان یافت.

امیر قاسمی هم‌اکنون به عنوان استاد مدعو در دانشگاه‌های نورث‌وست و کالج کرفتون هیلز آمریکا میکروب‌شناسی تدریس می‌کند و در کنار آن شرکتی را در زمینه تشخیص بیماری‌های عفونی به نام «سینووادکس» تاسیس کرده است.

مصاحبه ما را با این محقق موفق می‌خوانید:

تحصیل در دوره دکتری در ایران را چطور دیدید؟

وقتی از دوره کارشناسی، وارد کارشناسی ارشد و دکتری شدم، حس کردم که اساتید سطح علمی بالایی ندارند. حتی برخی از آنها برای دانشجویان وقت نمی‌گذاشتند. استادی داشتیم که همیشه در اتاقش را قفل می‌کرد تا کسی از او سوال نپرسد. اساتید معمولا برای پروپوزال نویسی کمک نمی‌کردند و به‌روز نبودند و مقالات روز را نمی‌خواندند، چون اکثرا زبان انگلیسی بلد نبودند. در حالی که به نظر من بلد بودن زبان انگلیسی یکی از مهم‌ترین مواردی است که اساتید باید داشته باشند.

با وجودی که دانشگاه تهران یکی از رویاهایم برای ادامه تحصیل بود، زمانی که وارد آن شدم، نظرم عوض شد، چون با سطح توقعاتم خیلی فاصله داشت. متاسفانه برخی از اساتید بی‌سواد بودند و فقط به واسطه رابطه در دانشگاه تدریس می‌کردند و خیلی اوقات انگیزه را از دانشجو می‌گرفتند. به نظرم این اساتید نه تنها مفید نیستند، بلکه وقت و پول دانشگاه را هم هدر می‌دهند.

در دوره کارشناسی ارشد در سال ۲۰۰۳ دوست داشتم کار مولکولی انجام دهم. در حالی که دستگاه آزمایشی آن را در دانشگاه داشتیم، ولی مدیر گروه‌مان اجازه استفاده از آن را به ما نمی‌داد. در نهایت هم مجبور شدم با استادی پایان نامه‌ام را بگذرانم که در یک دپارتمان دیگر بود.

زمانی که برای فرصت مطالعاتی به آلمان رفتید، فضای تحقیقات را در آنجا چطور یافتید؟ روی چه موضوعی در آلمان کار کردید؟

در آلمان در یک موسسه خیلی بزرگ و شناخته شده تحقیقاتی به نام «هلمهولتس» در مونیخ مشغول به تحقیق شدم. در ابتدای کار از تعجب شوکه شده بودم. می‌توانستم از هر دستگاه و موادی که نیاز داشتم استفاده کنم، در حالی که در ایران پس از درخواست ۲ ماه طول می‌کشید تا دستگاه یا مواد در دسترس‌مان قرار گیرد.

در این موسسه فضای واقعی تحقیق موج می‌زد. استادم بسیار خبره بود و گاهی اوقات از من بیشتر کار می‌کرد و آنقدر کیفیت تحقیقات در آنجا خوب بود که در مدت ۶ ماه به اندازه ۱۰ سال ایران کار تحقیقاتی انجام دادم.

در این مدت روی ویروس «اپشتین بار» یا EBV کار کردم و میزان تکثیر آن را در صورت وجود ویتامین D بررسی کردم. نتیجه مطالعه این بود که ویتامین D میزان تکثیر ویروس را کاهش می‌دهد. این کار مشابه مطالعه‌ای است که در زمان همه‌گیری کووید ۱۹ انجام شد و نشان داد که مصرف ویتامین D باعث می‌شود افراد کمتر به کووید مبتلا شوند، ولی من این تحقیق را در سال ۲۰۰۹ انجام دادم که هنوز هیچ خبری از کووید نبود.

زمانی که از آلمان به ایران برگشتید، چه کردید؟

نزدیک یک سال دنبال دفاع کردن بودم و مقالاتم را جمع کردم و نزدیک یک سال طول کشید که دفاع کنم. پروژه کامل بود، ولی دانشگاه از من مقاله می‌خواست. چند تا نوشته بودم، ولی باز هم نیاز بود که مقاله چاپ کنم. اساتیدم در دانشگاه تهران کامل درگیر تزم نبودند و سرشان خیلی شلوغ بود. سه هفته طول می‌کشید که یک تصحیح انجام بدهم.

این یک سال جزو بدترین سال‌های عمرم بود. تصور کنید که یک نفر در اوج توانایی‌هایش باشد، تازه تحصیلاتش در خارج از کشور تمام شده و با اعتماد به نفس کافی و انگیزه بسیار زیاد به مملکتش برگشته تا کارهای مفید انجام دهد، ولی هیچ کس در فضای آکادمی به او اهمیت نمی‌دهد. در این دوره به این نتیجه رسیدم که سیستم آموزش ایران در برخی موارد به کسی که بخواهد کار بیشتر کند، پاداش منفی می‌دهد، نه مثبت!

واکسنی که در دوره دکتری روی آن کار کردید چه مکانیسمی داشت؟ و چرا باکتری بروسلا را برای تحقیق انتخاب کردید؟

یکی از مشکلاتی که در حوزه من در ایران وجود داشت و هنوز هم وجود دارد، شیوع تب مالت است. این باکتری به قدری قوی است و قابلیت تکثیری بالایی دارد که حتی نسخه ضعیف شده آن می‌تواند فردی را که سیستم ایمنی ضعیفی دارد، از پا درآورد. حتی دیده شده است که این باکتری از طریق تنفس هم آلوده می‌کند.

به همین دلیل تصمیم گرفتم که یک روش دفاعی برای این نوع بیماری‌ها ابداع کنم و گزینه‌ای که به آن رسیدم، واکسن بود. به همین دلیل در دوره دکتری روی واکسنی برای از بین بردن باکتری «بروسلا» کار کردم که باعث بیماری تب مالت می‌شود. این بیماری متاسفانه در ایران به دلایلی چون شیر و لبنیات آلوده به‌شدت زیاد و بسیار هم مهلک است. باکتری بروسلا ممکن است ۱۰ سال در بدن انسان بماند و حتی به مغز استخوان هم نفوذ کند و پنهان شود.

هم‌اکنون واکسنی برمبنای باکتری ضعیف شده برای حیواناتی چون گاو و گوسفند وجود دارد، اما موضوع این است که تاکنون نتوانسته آن را به طور کامل ریشه‌کن کند. از این رو به واکسن دیگری فکر کردم؛ واکسنی از نوع «سابیونیت».

واکسن ساب‌یونیت یا زیر واحد نوعی واکسن است که برخلاف واکسن‌های غیرفعال شده، حاوی سلول عامل بیماری‌زا نیست. در این واکسن‌ها از آنتی‌ژن‌های عامل بیماری‌زا استفاده می‌شود و به همین دلیل در مقایسه با واکسن‌های غیرفعال شده بی‌خطرتر است. در واکسن‌های زیر واحد یا ساب‌یونیت، به جای استفاده از میکروب یا میکروارگانیسم بیماری‌زا، مانند ویروس یا باکتری، از برخی اجزا و بخش‌های میکروب استفاده می‌کنند تا از طریق آن سیستم ایمنی را تحریک کنند.

در این مطالعه، پروتئین‌های باکتری بروسلا را جدا کردم. باکتری‌ها هزاران پروتئین تولید می‌کنند که همه آنها خوب نیستند و فقط برخی از آنها سیستم ایمنی را بیدار و تحریک می‌کند. زمانی که سیستم ایمنی تحریک می‌شود، آنتی‌بادی تولید می‌کند و در مقابل ویروس‌ها و باکتری‌ها مقاومت می‌کند.

روی ین واکسن حدود چهار سال تحقیق کردم و در نهایت آن را به موش‌ها تزریق کردم تا سیستم ایمنی آنها بالا برود و موش‌ها را به باکتری بروسلا آلوده کردم. یادم می‌آید دفعه اول که موش‌ها را آلوده کردم، چون بلد نبودم، همه موش‌ها در روزهای اول بر اثر دوز زیاد «بروسلا ملی‌تنسیس» مردند. با کمک اساتید انستیتو پاستور کرج از جمله دکتر احمدی که استاد مشاورم بود، متدم را بهینه کردم و توانستم نحوه تست واکسن ریکامبینت در موش و مراحل بیماری‌زایی و تست واکسن را انجام بدهم.

در نهایت توانستم پتنت آن را در دانشگاه تهران ثبت کنم، ولی متاسفانه این پروژه به مرحله تجاری‌سازی نرسید. آنقدر برایشان این پروژه کم‌اهمیت بود که در جابه‌جایی‌ها واکسنم گم شد!

در نهایت کسی از من نپرسید که نتیجه تحقیقاتت چه شد؛ همه فقط می‌پرسیدند که آیا مقاله‌ای چاپ کرده‌ام یا خیر؟ و کسی برایش مهم نبود که با وجود هزینه‌هایی که برای این پروژه صرف شده، آیا کسی می‌تواند بعد از من این کار را ادامه دهد یا خیر؟ و این در حالی است که سالانه هزاران نفر در ایران از تب مالت دست و پنجه نرم می‌کنند.

در دوره دکتری ۱۲ مقاله چاپ کردم که همه‌شان در حوزه واکسن بود و حتی ۲ تا از آنها در مجله معتبر «واکسین» چاپ شد.

استادم، دکتر تهرانی، به خاطر یکی از همین مقاله‌ها جایزه نفر اول فخر رازی را دریافت کرد. البته منم در این مسابقه شرکت کرده بودم، ولی گفتند که ۲ نفر از یک مقاله را نمی‌توانند قبول کنند. و از آنجا که دکتر تهرانی به گردن من حق داشت، او در مسابقه شرکت کرد. او واقعا باعث افتخار من است و در دوره دکتری واقعا پشت من بود.

بعد از اتمام دکتری چه کردید؟

برای گذراندن دوره پسادکتری به بیمارستان امام خمینی رفتم، ولی در پروژه‌ای مشغول به کار شدم که به باکتری‌شناس نیازی نداشت و به شخصه کار چندانی از پیش نبردم. یک سال هم آنجا ماندم.

بعد از آن کجا مشغول شدید؟ و چه شد که به آمریکا مهاجرت کردید؟

بعد از پست‌دکتری، دانشگاه علوم پزشکی کاشان از من دعوت کرد تا به عنوان هیات علمی و استادیار درس میکروب‌شناسی را تدریس کنم. در مدت سه سالی که در این دانشگاه بودم، ۲ لابراتوار راه‌اندازی کنم که یکی از آنها لابراتوار کشت سلولی برای دانشجویان دوره دکتری بود. در آن دوران -که تازه آقای احمدی‌نژاد رئیس جمهور شده بود- دانشگاه‌ها ظرفیت خود را برای پذیرش دانشجویان دکتری افزایش داده بودند. به همین دلیل از بدو ورودم به دانشگاه کلی دانشجوی دوره کارشناسی ارشد و دکتری از رشته‌های اورژانس و پرستاری داشتم و تجربه خیلی خوبی کسب کردم.

خیلی دوست داشتم که تحقیقاتم را در زمینه واکسن بروسلا ادامه دهم، ولی از آنجا که تحقیق روی این باکتری به دلیل قدرت تکثیر بسیاری زیادش نیازمند لابراتوار بسیار مجهز است و لابراتوارهای ما فقط امکانات اولیه را داشتند، خیلی عملی به نظر نمی‌رسید. از این رو، سعی کردم که روی هلیکوباکتر پیلوری یا باکتری معده تحقیق کنم که تا حدودی امکانات آن در دانشگاه مهیا بود. با وجودی که این باکتری نیز عامل درصد بالایی از مشکلات معده است، ولی محققان انگشت‌شماری -آن هم در دانشگاه تهران و موسسه پاستور- روی این موضوع تحقیق می‌کنند.

مشکل دیگری که داشتیم این بود که تا مقداری بودجه تحقیقاتی به ما می‌دادند، زود از ما مقاله می‌خواستند و این به ما اجازه نمی‌داد که با تمرکز زیاد کار را ادامه دهیم. به طور کلی حس می‌کردم که نمی‌توانم از تمام توانایی‌هایم در ایران استفاده کنم.

در همین حین، با استادی در دانشگاه فلوریدای آمریکا به نام «روی کورتیس» آشنا شدم که حدود ۴۰ سال روی واکسن تحقیق می‌کرد و در ۲۰ سال اخیر نیز روی باکتری به نام «سالمونلا انتریکا» تحقیق کرده بود. او توانسته بود با مهندسی ژنوم، آن را به یک حامل تبدیل کند.

برای درک تحقیقات او باید چند مورد را توضیح بدهم. یکی بحث «پلازمید» است. پلازمید مولکول دی‌ان‌ای کوچکی است که به طور مجزا از کروموزوم در یاخته یا سلول وجود دارد.

پلازمیدها در بسیاری از باکتری‌ها، آرکی‌ها و برخی قارچ‌ها مانند مخمر و گیاهان به ‌طور طبیعی وجود دارند، اما می‌توان آن‌ها را به شکل مصنوعی تراریختی (ترانسفورماسیون) به سلول‌های جانوری نیز وارد کرد. در طبیعت، پلازمیدها می‌توانند موجب بهتر زنده‌ ماندن جانداران شوند؛ به ‌طور مثال می‌توانند حامل ژن‌های مقاومت آنتی‌بیوتیکی باشند.

وکتورها، پلازمیدهایی هستند که در مهندسی ژنتیک از آن‌ها استفاده می‌شود. از پلازمیدها در مهندسی ژنتیک برای تکثیر یا بیان ژن یا ژن‌های خاصی استفاده می‌شود. برای این کار، ژن مورد نظر را وارد پلازمید می‌کنند. در مرحله بعد، پلازمید از طریق ترانسفورماسیون وارد باکتری می‌شود.

باکتری یک ارگانیسم زنده است و ساختاری استوانه‌ای شکل دارد. کورتیس با مهندسی روی باکتری‌ها و تغییر ژنتیک آن‌ها توانست پلازمید را به همراه یک پروتئین آنتی‌ژن داخل باکتری داخل کند.

کورتیس در مطالعات خود این باکتری زنده را وارد روده و غدد لنفاوی می‌کند. این باکتری بعد از مدتی از بین می‌رود، اما پروتئین‌های داخل آن آزاد می شوند و در فضای روده و غدد لنفاوی باعث تحریک سیستم ایمنی می‌شود. در واقع پروتئین‌ها به گره لنفی روده وارد می‌شوند که یکی از اجزای اصلی دستگاه ایمنی بدن است و مثل ایستگاه‌های بازرسی کوچک بدن کار می‌کند. به این شکل که مایع لنف از آن‌ها عبور می‌کند و سلول‌های ایمنی مثل لنفوسیت‌ها یا سلول‌های B و T و ماکروفاژها در آن وجود دارند که عوامل بیماری‌زا مثل باکتری، ویروس یا سلول‌های سرطانی را شناسایی و نابود می‌کنند.

زمانی که مقالات کورتیس را می‌خواندم لذت می‌بردم. این شد که با او مکاتبه کردم و گفتم که به کارهای تحقیقاتی‌اش به‌شدت علاقه‌مندم. او هم پیشنهاد داد که برای گذراندن پست‌دکتری به آنجا بروم.

پوزیشنم را در دانشگاه علوم پزشکی کاشان رها و به آمریکا مهاجرت کردم.

در دوره پست‌دکتری در دانشگاه فلوریدای آمریکا چه تحقیقاتی انجام دادید؟

در دوره سه سال و نیمی که با دکتر کورتیس کار کردم، با استفاده از سیستم هوشمندی که خودش ساخته بود، روی باکتری‌ها تحقیق کردم. این سیستم پلازمیدی که ژن مورد نظر را حمل می‌کند، وارد باکتری می‌کند.

دلم می‌خواست که روی باکتری بروسلا کار کنم، ولی متاسفانه به دلیل اینکه ایرانی بودم، اجازه ندادند. از این رو، روی هلیکوباکتر پیلوری تحقیق کردم و بعد از سه سال و نیم یک واکسن درست کردم که در تست‌های حیوانی توانست هلیکوباکتر را در معده هفت موش از ۱۰ موش از بین ببرد. این واکسن را در دانشگاه ثبت اختراع کردم.

چه شد که به جای ادامه آکادمی به صنعت رفتید؟

اگر می‌خواستم در فضای آکادمیک بمانم، باید یک پست‌دکتری دیگر می‌گذراندم، اما پست‌دکتری برای کسی که دکتری‌اش را در آمریکا نگرفته، کار بسیار سختی است. چون خود دانشگاه‌های آمریکا معمولا این افراد را قبول ندارند و اگر هم قبول کنند فرد مجبور است که چندین سال بیشتر از دوره دکتری، پست‌دکتری بگذراند. علاوه براین، در حال حاضر تعداد دانشجویان چینی و هندی در آمریکا به‌شدت افزایش یافته است و پوزیشن‌ها بسیار محدود هستند.

به نظرم کار آکادمیک و تحقیق در آمریکا خیلی کار سختی است، چون فرد همیشه دغدغه گرنت گرفتن و نوشتن پروپوزال و غیره را دارد. به طور مثال یک استاد دانشگاه‌ هاروارد، فقط ۳۰ درصد درآمدش را به عنوان حقوق از دانشگاه می‌گیرد. بقیه آن را باید خودش از طریق گرنت و فاند تامین کند. استادان آمریکایی روزی ۲۰ ساعت کار می‌کنند و تازه امنیت شغلی هم ندارند. آنقدر فشار رویشان زیاد است که خیلی اوقات از حالت سلامت روان خارج می‌شوند. حتی زمانی هم که مرخصی می‌گیرند، در خانه کلی مقاله می‌خوانند تا بتوانند ایده جدید بیاورند و با آن گرنت بگیرند.

در حالی که صنعت خودش بودجه تحقیقاتی را تعیین می‌کند و اختصاص می‌دهد و همچنین کل شرکت برای یک محصول یا یک راه‌حل بسیج می‌شوند، معمولا جواب و راهکار خیلی سریع‌تر از دانشگاه به دست می‌آید. ممکن است یک پروژه تحقیقاتی در دانشگاه ۶ سال طول بکشد، ولی همان پروژه در صنعت ۶ ماهه انجام شود. در واقع صنعت خودش یک دانشگاه است. با این تفاوت که افراد تحصیلات‌شان را در دانشگاه انجام داده‌اند و هم‌اکنون در صنعت می‌خواهند تجربه کسب کنند و از اطلاعات‌شان استفاده کنند.

به همین دلایل برخی از شرکت‌ها در آمریکا در زمینه تولید علم از دانشگاه‌ها جلوتر هستند و بازدهی افراد در آنها چندین برابر دانشگاه است.

از این رو، تصمیم گرفتم که به صنعت بروم تا بتوانم از سوادم در جای دیگری استفاده کنم.

اولین تجربه‌ام در صنعت یک شرکت بزرگ به نام LGC بود و نزدیک به ۲ سال در آنجا کار کردم. اما از آنجا که در آمریکا شما این امکان را دارید که شغل‌تان را در صورت عدم علاقه تغییر دهید، منم شغلم را تغییر دادم و به کالیفرنیا رفتم. و به عنوان محقق ارشد در شرکت «سیبس» (Cibus) -در لاتین به معنای خوردن- مشغول به کار شدم و روی NGS تحقیق کردم.

NGS دقیقا چیست؟ و شرکت شما در این زمینه چه کار می‌کند؟

NGS یعنی «توالی‌یابی نسل جدید» و به یک فناوری پیشرفته در زیست‌فناوری و ژنتیک گفته می‌شود که امکان تعیین توالی دقیق DNA یا RNA را به صورت بسیار سریع و کم هزینه فراهم می‌کند. در روش‌های قدیمی‌تر تنها می‌شد یک قطعه کوتاه دی‌ان‌ای را در هر بار آزمایش تعیین توالی کرد. اما در NGS می‌توان میلیون‌ها قطعه دی‌ان‌ای را به‌ صورت هم‌زمان خواند. در نتیجه این فناوری می‌تواند کل ژنوم انسان یا هر موجود زنده‌ای را در مدت چند ساعت تا چند روز بخواند.

از این فناوری برای تشخیص بیماری‌های ژنتیکی، سرطان‌ها، پژوهش‌های تکاملی، پزشکی شخصی و مطالعات میکروبیوم استفاده می‌شود. از نظر فنی ابتدا دی‌ان‌ای را به قطعات کوچک می‌شکند و سپس هر قطعه را شناسایی می‌کند و برچسب می‌زند. به هر کدام از این قطعات دی‌ان‌ای «آداپتور» گفته می‌شود که مثل «دستگیره‌هایی» هستند که به ۲ سر هر قطعه دی‌ان‌ای وصل می‌شوند تا دستگاه بتواند آن را راحت بگیرد، تکثیر کند و بخواند. پس مراحل بعدی تکثیر قطعات و خواندن توالی‌ها با دستگاه‌های خاص و سپس تحلیل داده‌ها با نرم‌افزارهای زیستی و الگوریتم‌های محاسباتی است.

هدف سیبس این است که با روش ویرایش ژنتیک موجب افزایش عملکرد محصول، کاهش هزینه‌های تولید و کشاورزی پایدارتر شود. و من در این شرکت با کمک دستگاه NGS تشخیص می‌دادم که آیا این ویرایش ژنتیک در گیاه انجام شده است یا نه.

یکی از کارهایی که این شرکت انجام داده است، مقاوم کردن گیاه کانولا است. این گیاه بسیار ضعیفی دارد و خیلی زود می‌شکند. محققان این شرکت با ویرایش ژن، ساقه آن را قوی‌تر کردند تا در مقابل تنش‌ها مقاوم شوند. در نتیجه میزان محصول دو سه برابر می‌شود.

حدود یک سال و نیم در این شرکت مشغول به کار بودم.

چه شد که دوباره به دانشگاه برگشتید؟ در چه دانشگاهی تدریس می‌کنید و سمت‌تان چیست؟

علاقه به تدریس و هم‌اکنون نزدیک به سه سال است که در دانشگاه نورث وست در دانشکده میکروبیولوژی به عنوان استاد مدعو تدریس می‌کنم. به نظرم انسان یک بار زنده است و باید به علاقه‌هایش برسد. یکی دیگر از علائقم تاسیس شرکت خودم بود که این کار را هم انجام دادم.

با توجه به تحقیقاتی که انجام می‌دهید، دنیای علم و فناوری را چطور می‌بینید؟

در دنیای علم و فناوری خلاقیت و نوآوری حرف اول را می‌زند؛ مخصوصا در زمینه‌هایی مثل تصحیح ژنتیک. به همین دلیل هر روز با علم جدیدی مواجهیم.

فناوری هم به واسطه رشد علم توسعه خواهد یافت و حتی به رشد آن کمک خواهد کرد. به طور مثال، هوش مصنوعی هم‌اکنون به کمک محققان آمده است و مطمئنا تا ۱۰ سال آینده به واسطه نوآوری‌ها می‌تواند درمان‌های قطعی برای بیماری‌های نادری مثل سرطان یا راهکارهایی برای مهار پیری ارائه کند. به نظرم هوش مصنوعی تا چند سال آینده به عنوان یک محقق کار خواهد کرد و اطلاعات کامل را به ما خواهد داد.

دنیای آینده دنیای عجیب و غریبی خواهد بود و کشوری در آینده برنده خواهد بود که به این جرگه بپیوندند، سخت کار کند، از فرصت‌هایی که فناوری برایش پیش آورده، استفاده کند و همگام با علم و فناوری پیش برود.

به نظر شما تفاوت اساسی پژوهش در ایران و آمریکا در چیست؟

تحقیقات باید مدت‌دار باشند. مثلا استادم دکتر کورتیس حدود ۴۰ سال در زمینه باکتری‌ها کار کرد تا بتواند به نتایج درخشان برسد. اما چیزی که در ایران می‌بینیم، کاملا متفاوت است. همانطور که گفتم، بعد از دفاع از دکتری‌ام واکسنی که طراحی کرده بودم گم شدم و اصلا کسی از من نپرسید خب الان نتیجه تحقیقاتت چه شده است؟ و دانشجویان بعد از من کلا یک فیلد جدید را شروع کردند و کسی تحقیق من را ادامه نداد. پس می‌توان گفت که زمان و بودجه‌های تحقیقاتی در ایران خیلی راحت هدر می‌شوند؛ بدون اینکه به نتیجه خاصی برسند یا حتی کسی به این نتایج اهمیتی بدهد.

پژوهش و علم یعنی انباشت تجربه‌ها؛ چیزی که در ایران نمی‌بینیم. پس نمی‌توانیم توقع توسعه علم را در این کشور داشته باشیم.

مساله بعدی که به همان ادامه‌دار بودن تحقیقات برمی‌گردد، استفاده از ایده‌ها و افراد نخبه برای ثبت شرکت و اختراع است. به طور مثال، استادم در دانشگاه فلوریدا بیشتر از ۹۰ سال داشت، ولی بیشتر از ما کار می‌کرد. آنقدر بینش داشت که می‌توانست آینده یک پژوهش را به‌خوبی ببیند. پس در نظر بگیرید شرکت یا استارتاپی که توسط این افراد بنیانگذاری می‌شود، چقدر می‌تواند ایده‌پروی کند.

در آمریکا، همانطور که تمام امکانات مورد نیاز محقق در اختیارش قرار می‌گیرد، تمام مراحل انجام پروژه تحت کنترل است و در نتیجه افراد به نحو احسنت از امکانات استفاده می‌کنند و تمام توان خودشان را برای به ثمر رساندن پروژه انجام می‌دهند. این مورد هم در ایران به ندرت دیده می‌شود و معمولا به غیر از استاد راهنما کسی روی فرآیند پروژه نظارت نمی‌کند.

زمانی که وارد دانشگاه آمریکا یا آلمان شدید، چه تفاوتی بین این ۲ سیستم آموزشی نظر شما را بیشتر از همه جلب کرد؟

در دانشگاه‌های ایران بهایی به زبان انگلیسی داده نمی‌شود؛ در حالی که انگلیسی زبان علمی دنیاست. به شخصه زمانی که وارد آمریکا شدم ۶ ماه طول کشید تا اصطلاحات این زبان را یاد بگیرم. و همین ضعف در صحبت کردن، باعث شد که به‌درستی نتوانم خودم را پرزنت کنم.

در دوره پست‌دکتری همکارانی از کشورهای هند و چین هم داشتم. چینی‌ها هم مثل ما مشکل زبان داشتند، اما هندی‌ها نه. سیستم آموزش و آموزش عالی هندی‌ها شباهت بسیاری به آمریکا دارد و از این رو، آنها با مشکلات و چالش‌های کمتری برای درس خواندن و تحقیق در آمریکا دارند و در نتیجه راحت‌تر می‌توانستند خودشان را پرزنت کنند و ایده‌هایشان را سریع‌تر پیش ببرند.

در صورتی که من باید اول خودم را ثابت می‌کردم. چون دانشگاه‌های ایران را قبول نداشتند و در نتیجه برای کارهای پژوهشی‌ام مثل ساخت واکسن هم ارزش قائل نبودند. در حالی که به طور مثال، از آنجا که اساتید و محققان هندی به دلیل اینکه به کرات به آمریکا سفر می‌کردند و با اساتید و محققان آمریکایی در ارتباط بودند، دانشجویان هندی هم اجر و قرب بیشتری داشتند.

من تازه باید ثابت می‌کردم که آدم خوبی هستم و می‌توانند روی من حساب باز کنند.

به غیر از این، دانشگاه‌های ما کتاب‌محور هستند، یعنی استاد از روی یک کتاب درس می‌دهد و از روی همان هم امتحان می‌گیرد. در حالی که اساتید باید مقالات مختلف را سر کلاس به دانشجویان معرفی کنند و در موردش صحبت کنند تا آنها بتوانند با دنیای علم روبه‌رو و حتی مشتاق پژوهش شوند.

در دانشگاه‌های آمریکا، دانشجویان باید مقالات مجلات معتبری مثل «سل» و «نیچر» را مطالعه کنند و سر کلاس ارائه دهند.

اگر بخواهم به طور کلی بگویم، در آمریکا علم را می‌پرستند و علم برایشان جنبه دیگری دارد و آدم‌های علمی پرستیژ خاصی برایشان دارد. یک توصیه‌نامه از استاد برای آمریکایی‌ها بسیار باارزش است. به طور مثال، خودم با نامه استادم توانستم گرین کارت بگیرم.

به غیر از این، برخلاف ایران، موقعیت و فرصت‌های شغلی برای محققان و اساتید در آمریکا چه در آکادمی و چه در صنعت بسیار زیاد است.

دانشگاه‌ها وظایف مختلفی دارند که آموزش یکی از آنهاست. برخی دانشگاه‌ها معلم پرورش می‌دهند و برخی مانندهاروارد، استنفورد و ام‌آی‌تی نوآوری و تحقیقات را در افراد پرورش می‌دهند. ولی در ایران، بیشتر به پرورش نیروی کار اهمیت داده می‌شود تا به پرورش محقق.

در آمریکا سرمایه‌دارانی وجود دارند که روی تحقیقات سرمایه‌گذاری می‌کنند تا بتوانند در قالب یک شرکت، ایده را به محصول تبدیل کنند. ولی در ایران به غیر از دولت کسی نیست که روی پروژه‌های پژوهشی سرمایه‌گذاری کند. در واقع سرمایه‌داران در ایران ترجیح می‌دهند که پولشان را در خانه یا ماشین سرمایه‌گذاری کنند تا تحقیقات و استارتاپ‌ها.

به عنوان کسی که در ایران درس خوانده‌ام، واقعا نگران سیستم آموزش هستم و امیدوارم که مدیران این سیستم دیدشان را باز کنند و خلق‌الساعه تصمیم نگیرند.

در آمریکا نیروی انسانی بسیار حائز اهمیت است و شرکت‌ها برای نیروی ماهر سر و دست می‌شکنند. در ایران هم باید پرورش نیروی انسانی در اولویت قرار گیرد، چون در این کشور تعداد افراد نخبه کم نیست. هم‌اکنون در آمریکا تعداد ایرانی‌های نخبه‌ای که در کارشان بسیار موفق هستند، بسیار زیادند. ایکاش شرایطی پیش بیاید که به علم و تحقیق در ایران اهمیت بیشتری قائل باشند تا ایرانی‌هایی که در خارج از کشور تحصیل کرده‌اند به کشور برگردند و به جای اینکه در کشور غریبه از صفر شروع کنند، به کشورشان برگردند و تمام تلاش‌شان را برای کشور خودشان بگذارند.

به عنوان کسی که در صنعت کار می‌کنید، به نظرتان بهترین راهکار برای اینکه دانشگاه و صنعت در ایران با هم ارتباط برقرار کنند و مثل جزیره‌های مجزا از هم کار نکنند، چیست؟

به نظر من صنعت اصلا دوست ندارد که با دانشگاه ارتباط برقرار کند، چون خود صنعت پژوهش می‌کند و علم تولید می‌کند. در شرایطی هم که صنعت نیاز به پژوهش در دانشگاه دارد، مستقیما با آن وارد ارتباط نمی‌شود، بلکه یک گرنت تعیین می‌کند و دانشگاه‌ها را تشویق به همکاری می‌کند.

همانطور که گفتم حلقه مفقوده صنعت و دانشگاه در ایران سرمایه‌گذارها هستند. در آمریکا، یک محقق چند دانشجوی دکتری دارد و زمانی که به ایده‌ای برخورد می‌کند، با کمک دانشجویانش بلافاصله یک استارتاپ ثبت می‌کند و ایده‌ را با سرمایه‌گذاران در میان می‌گذارند. همیشه چندین نفر هستند که روی ایده‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنند و استارتاپ تاسیس می‌کنند. سرعت تحقیقات در این استارتاپ‌ها معمولا سه الی چهار برابر دانشگاه‌هاست.

جالب اینجاست که این استارتاپ‌ها بعدها توسط شرکت‌های بزرگ خریداری می‌شوند. مثلا شرکت «فایزر» معمولا استارتاپ‌های حوزه داروسازی یا زیست‌فناوری را می‌خرد. در این صورت پول سرمایه‌گذار اولیه به یکباره صد برابر می‌شود. یا بعدا که شرکت بزرگ‌تری شد، وارد بازار بورس می‌شود و به همه سود می‌رساند. به طور کلی حلقه صنعت و دانشگاه به این صورت شکل می‌گیرد. به طور کلی، این سیستم در آمریکا به گونه‌ای طراحی شده است که به همه اجزاء انگیزه می‌دهد و چرخه‌ای ایجاد کرده که همه به هم سود می‌رسانند.

به عنوان محققی که در صنعت کار می‌کنید، نسبت به محققی که در دانشگاه کار می‌کند، بزرگ‌ترین دغدغه‌تان چیست؟

به عنوان محققی که در صنعت کار می‌کنم، باید سعی کنم که همیشه به‌روز باشم و به دانشم اضافه کنم، چون فناوری هر روز تغییر می‌کند و صنعت با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شود که باید برایش راهکار پیدا کنیم. من هر روز مقاله می‌خوانم تا بتوانم با دنیای علم پیش بروم.

در آکادمی محققان باید گرنت و فاند بگیرند و مقاله منتشر کنند، در صنعت باید محصول تولید شود؛ آن هم محصولی که بتواند با محصولات دیگر رقابت کند.

معمولا در اوقات فراغت به چه کارهایی می‌پردازید؟ آیا کتاب می‌خوانید و فیلم تماشا می‌کنید؟ چه کتاب‌ها و فیلم‌هایی را به ما پیشنهاد می‌کنید؟

در اوقات فراغت معمولا کتاب می‌خوانم و خیلی زیاد فیلم می‌بینم و گاهی هم می‌دوم. مجموعه فیلم‌های «هری پاتر» را خیلی دوست دارم و توصیه می‌کنم. فیلم «میان‌ستاره‌ای»، ساخته کریستوفر نولان، را هم پیشنهاد می‌کنم. این فیلم را بارها تماشا کرده‌ام و عاشق داستان و موسیقی‌اش هستم.

بیشتر کتاب‌های رمان می‌خوانم تا ذهنم آزاد شود و از خواندن لذت ببرم. هری پاتر را آنقدر دوست دارم که کتاب‌هایش را هم می‌خوانم. کتاب‌های دیگری که پیشنهاد می‌کنم «مرشد و مارگریتا»، اثر «میخائیل بولگاکف» و سمفونی مردگان، اثر عباس معروفی، است. در حقیقت این کتاب نقدی است که میخائیل در قالب داستانی خواندنی و جذاب به مسکو دوره و زمانه‌ خودش وارد کرده است.

چه توصیه‌ای به جوانان ایرانی دارید که در شرایط کنونی بتوانند در رسیدن به اهداف خود موفق باشند؟

به جوانان توصیه می‌کنم که زبان انگلیسی‌شان را به‌شدت قوی کنند. کسی که انگلیسی بلد است، شهروند جهانی است. هر جا برود می‌تواند با همه تعامل و کار پیدا کند.

توصیه دیگرم این است که همواره امیدوار باشند. همیشه مثبت باشند و به کار خودشان اهمیت بدهند. همیشه به‌روز باشند و به خاطر شرایط، استانداردهای خود را پایین نیاورند. جوانان بدانند که در خارج از کشور برای کسی فرش قرمز پهن نکرده‌اند. سختی‎هایی که در خارج می‌کشند، چندین برابر ایران است و این در حالی است که در کشورهای دیگر، اتوماتیک‌وار اولویت افراد دیگر هستند!

روند توسعه علم را در ایران به چه صورت می‌بینید و فکر می‌کنید که ایران در چه رده‌ای در جهان قرار می‌گیرد؟

در ایران محققان بسیار خوبی مثل دکتر جدی تهرانی و زرنانی را داریم که بسیار پرتلاش و موفقند، اما چیزی که مهم است این است که سیستم آموزش و توسعه علم اشتباهی طراحی شده است. باید یک نفر این سیستم را شخم بزند و با سیستم آموزشی دنیا یکپارچه کند. افرادی مثل دکتر جدی تهرانی و زرنانی را داریم که بسیار پرتلاش و موفقند، اما چیزی که مهم است این است که سیستم آموزش و توسعه علم اشتباهی طراحی شده است. 

یک موقعی زمانی که دانشگاه تهران ساخته شد، هدف ایجاد ارتباط بین اساتید ایران و خارج از کشور بود و اکثر اساتید آن پروازی بودند. هر کسی را استخدام نمی‌کردند. ولی الان برخی موارد هر کسی که ارتباط داشته باشد استاد دانشگاه می‌شود. این موضوع کشور را به سمت عقب می‌برد، نه جلو!

در ایران، باید جریان سرمایه گذاری به وجود بیاید تا روی پروژه‌های تحقیقاتی سرمایه‌گذاری شود.

نیروهای جوان هیات علمی امروزه بسیار تلاشگرند و دانشجویان را کمک می‌کنند. ولی برای توسعه بیشتر علم بیشتر از این نیاز داریم. اساتید باید زبان انگلیسی بلد باشند و دنیا را بیشتر ببینند و سطح‌شان را بالاتر ببرند. یکی از مشکلاتی که رشته‌هایی مانند میکروب‌شناسی دارد این است که در ایران شرکت‌های داروسازی و زیست‌فناوری و مراکز تحقیقاتی بسیار کمی وجود دارد. در نتیجه کسی که این رشته را می‌خواند نمی‌تواند جذب مشاغل تحقیقاتی بشود و در نهایت فقط می‌تواند استاد شود.

آیا به نظر شما ایران هم می‌تواند به حکمرانی در علم دست پیدا کند؟ برای این کار باید چه کار کرد؟

بله می‌تواند. ولی اول باید دانشگاه‌های کشور سطح‌شان را بالا ببرند. همانطور که گفتم از اساتید بین‌المللی استفاده شود تا بهترین‌ها وارد کشور شوند و بهترین‌ها را تربیت کنند. شاید بهترین گزینه استفاده از اساتید ایرانی خارج از کشور است که به‌خوبی می‌توانند علم‌شان را منتقل کنند. محققان ایرانی به‌شدت توانمند هستند و اگر زیرساخت‌ها آماده شوند، خیلی سریع می‌توانند رشد کنند و علم را توسعه دهند.

علم در دنیا لحظه‌ای شده است و هر لحظه در حال پیشرفت است و باید خودمان را به آنها برسانیم. اساتیدی داریم که در سطح جهانی تحقیق می‌کنند، ولی به دلیل اینکه زیرساخت آماده نیست، خیلی از کارها روی هوا می‌ماند.

به نظر شما آیا واقعا تحریم علمی وجود دارد؟

بله. خود من نمونه یک تحریم علمی هستم. چون ایرانی بودم، نتوانستم در آمریکا روی باکتری بروسلا کار کنم. در خارج از کشور گاهی آشکارا و گاهی مخفیانه ما را تحریم می‌کنند.

به نظر من اگر محققان بتوانند با بالا بردن سطح علمی‌شان مقالاتی را در مجلات معتبری مثل نیچر چاپ کنند، به‌راحتی دیده خواهند شد و می‌توانند این تحریم‌ها را کنار بگذارند. ولی متاسفانه هم‌اکنون آنقدر کیفیت مقالاتی که محققان ایرانی انجام می‌دهند پایین است و در مجلات سطح پایین چاپ می‌شود که بعضی اوقات ری‌ترکت یا سلب اعتبار می‌شوند و همین امر باعث می‌شود که برخی مجلات با دیدن اسم ایران، مقاله را ریجکت یا رد کنند.

به نظر من، تحریم هزینه‌ها را بالا می‌برد و در نهایت تعداد و کیفیت تحقیق را کاهش می‌دهد!

آیا ازدواج کرده‌اید؟ فرزند دارید؟ معمولا ذهن محققان آنقدر درگیر پژوهش و حل مساله است که این وضعیت را با خود به خانه می‌برند و این موضوع می‌تواند به خانواده لطمه وارد کند. به نظر شما راهکار این موضوع چیست؟

من سال دوم دوره دکتری ازدواج کردم و یک دختر ۱۴ ساله دارم. و فکر می‌کنم که مهاجرت بیشتر برای دخترم موثر بود و شرایطش را بهتر کرد. چون باعث شد که به امکانات آموزشی دسترسی یکسانی نسبت به بچه‌های دیگر داشته باشد.

به طور کلی فشار کاری ما زیاد است و به همین دلیل زمانی که به خانه می‌رسم برای اینکه ذهنم را خالی کنم، معمولا فیلم تماشا می‌کنم یا کتاب می‌خوانم یا پیاده‌روی می‌کنم.

انتهای پیام/

کد خبر: 1285774

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =