پایان زودهنگام یک رویا

* کوشا ساسانیان

اولین بار در بازی‌های آسیایی جاکارتا بود که صابر کاظمی پیراهن تیم ملی والیبال را بر تن کرد. جوانی آرام، کم‌تجربه و خام که تازه از تیم‌های پایه بالا آمده بود. آمده بود یاد بگیرد، تجربه کند و در کنار بزرگان والیبال ایران رشد کند.
در آن روزها، کسی انتظار نداشت این جوان لاغر و بلندبالا روزی ستاره تیم ملی شود. اما پشت آن چهره‌ی خجالتی، اراده‌ای جدی پنهان بود. صابر آمده بود بماند، نه فقط دیده شود.

3 سال بعد و بعد از المپیک توکیو، والیبال ایران با تغییری بزرگ روبه‌رو شد. زمزمه‌های خداحافظی ستارگان به گوش می‌رسید. سعید معروف و امیر غفور رفتند، و ناگهان تیم ملی بدون رهبران قدیمی‌اش ماند. همه نگران بودند؛ به‌ویژه در پست «پشت خط زن»، که سال‌ها با حضور برادران محمودی و بعد امیر غفور، یکی از نقاط قوت تیم بود.
در همان روزها نام صابر کاظمی بیشتر شنیده شد. جوانی که حالا تجربه بیشتری داشت، تمرینات سختی را پشت سر گذاشته بود و آرام‌آرام خودش را آماده کرده بود تا از سایه بیرون بیاید. حالا نوبت او بود که خودش را ثابت کند.

او فرصت را از دست نداد. در لیگ ملت‌ها درخشید. سرویس‌های پرقدرت، پرش‌های بلند و جسارتش در لحظات حساس، نگاه‌ها را به خود جلب کرد. صابر دیگر فقط یک جوان آینده‌دار نبود؛ حالا او نفر اول پشت خط زن‌های ایران بود. توقع‌ها از او بالا رفت، اما او زیر فشار نماند. با هر بازی بهتر شد، با هر مسابقه باتجربه‌تر.
در تیمی که تازه وارد دوران گذار شده بود، صابر یکی از چهره‌هایی بود که می‌توانست امید بیاورد. بازی‌اش پر از انرژی و ایمان بود، بی‌ادعا و مؤثر. والیبالیست‌ها خوب می‌دانند که در پست او، اعتمادبه‌نفس و جسارت، نیمی از مسیر است و صابر هر دو را داشت.

اما مسیر حرفه‌ای هیچ‌وقت همیشه رو به بالا نیست. سال‌های اخیر برای صابر، آسان نگذشت. بعد از دوران اوج، افتی آرام اما محسوس آغاز شد. مصدومیت‌ها، فشار رقابت و حواشی مسیرش را سخت‌تر کردند. گاهی در ترکیب نبود و بعد هم خبر محرومیتشتیتر رسانه‌ها شد. با وجود تمام آن اتفاقات، صابر هیچ‌وقت از تلاشش دست نکشید؛ هنوز هم با همان انگیزه و تعصب همیشگی بازی می‌کرد.
هواداران هیچ‌وقت فراموش نکردند روزهایی را که با پرش‌های بلندش نتیجه بازی را عوض می‌کرد. خاطره‌اش با لحظات شیرین گره خورده بود، نه با حاشیه‌ها.

صابر کاظمی از آن دسته ورزشکارانی بود که مسیرش را خودش ساخته بود. از شهر کوچک آق‌قلا، با پشتکار، تمرین و ایمان، تا تیم ملی. هیچ‌چیز آسان به دست نیاورده بود. همین پشتکارش بود که او را برای هواداران دوست‌داشتنی می‌کرد. جوانی ساده، خندان، بدون ادعا؛ بازیکنی که هرچه داشت، از تلاش خودش بود.

وقتی خبر حادثه و بیماری‌اش از قطر منتشر شد، هیچ‌کس باور نمی‌کرد که ممکن است او دیگر برنگردد. مردم، هم‌تیمی‌ها و مربیان همه دعا می‌کردند که صابر دوباره به میدان برگردد، دوباره لبخند بزند. اما این‌بار دیگر زمین به او فرصت برخاستن نداد. خبر درگذشتش، کوتاه و سنگین، همه را شوکه کرد. جامعه ورزش ایران یکی از امیدهای جوان خود را از دست داد. بازیکنی که هنوز سال‌های زیادی می‌توانست بدرخشد.

در چنین لحظاتی، آدم به یاد آن مسیر طولانی می‌افتد که از یک جوان خام در جاکارتا شروع شد و تا ستارگی در تیم ملی ادامه یافت. راهی که پر از فراز و فرود بود، اما صادقانه طی شد.
صابر کاظمی شاید دیگر در زمین حضور نداشته باشد، اما نقش او در حافظه والیبال ایران ماندگار است. او بخشی از نسلی بود که یاد گرفتند جای قهرمانان را با تلاش پر کنند، نه با حرف.

در روزهایی که والیبال ایران هنوز به آینده نگاه می‌کند، یاد صابر کاظمی یادآور ارزش‌هایی است که این ورزش را زنده نگه می‌دارند: پشتکار، فروتنی و عشق به بازی.
او رفت، اما در هر سرویس بلند و در هر اسپک جسورانه، هنوز می‌توان ردِ حضورش را دید.

* خبرنگار و فعال رسانه‌ای

انتهای پیام/

کد خبر: 1286168

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =