پنج سال بدون دیه‌گو؛ قهرمانی که هنوز نفس می‌کشد

پنج سال پس از مرگ دیه‌گو مارادونا، هنوز خیابان‌ها، دیوارنگاره‌ها و خاطرات مردم از نام او خالی نشده‌اند. پرونده پزشکی‌اش همچنان باز است، اما قضاوت مردم مدت‌هاست تمام شده: مارادونا هنوز زنده است.

به گزارش خبرنگار ورزشی ایسکانیوز، پنج سال از روزی می‌گذرد که بوئنوس‌آیرس با بغضی سنگین از خواب بیدار شد؛ روزی که خبر مرگ دیه‌گو آرماندو مارادونا، مثل گلوله‌ای از میان رسانه‌ها عبور کرد و مردم را غافلگیرتر از مدافعانی کرد که سال‌ها از دریبل‌های او جاماندند. هنوز هم بسیاری از آرژانتینی‌ها می‌گویند در آن بعدازظهر گرم نوامبر ۲۰۲۰، هوا بوی عجیبی داشت؛ ترکیبی از شوک، ناباوری و اندوه. انگار شهر به‌جای مرگ یک انسان، مرگ بخشی از حافظه‌اش را تجربه کرده بود.

اما پنج سال بعد، در سالگرد درگذشتش، مردم همچنان به خیابان‌ها می‌آیند. روی دیوارها، دیوارنگاره‌ه تازه نقش می‌بندد: «Gracias, Diego» — «متشکریم، دیه‌گو». وقتی روی دیوارها نوشته می‌شود «متشکریم»، معلوم است که موضوع فقط فوتبال نیست. موضوع، عشق و بدهکاری جمعی نسبت به کسی است که بارها شادی را به مردم هدیه کرد، مردمی که در بسیاری از لحظات تاریخ‌شان با مشکلات اقتصادی، بی‌ثباتی سیاسی و شکست‌های اجتماعی دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. برای آنها، مارادونا فقط یک بازیکن نبود؛ او ثابت می‌کرد که فرزند محله‌های فقیر هم می‌تواند جهان را تسخیر کند.

قهرمان محبوب، بیمار تنها

داستان زندگی مارادونا خیلی شبیه نمایش‌نامه‌ای تراژیک است؛ قهرمانی که تا آسمان بالا می‌رود، اما ضعف‌های انسانی‌اش، همان نقاطی که او را به مردم نزدیک‌تر می‌کند، در نهایت علیه او می‌ایستد. سال‌های آخر عمرش، پر از اخباری بود که بیشتر از درخشش، از بحران حرف می‌زدند: بستری شدن‌ها، افزایش وزن، مشکلات قلبی، و مهم‌تر از همه، اعتیاد. شاید اگر این اتفاق‌ها برای هر فرد معمولی رخ می‌داد، دنیا چندان حساس نمی‌شد. اما مسأله اینجاست که مارادونا «معمولی» نبود.

با اینکه در بیرون از خانه همه چیز به‌ظاهر خوب جلوه می‌کرد، اما در پشت درهای بسته، مدیریت درمانی او چیزی شبیه یک بی‌نظمی گسترده بود. او پس از جراحی مغز، به خانه‌ای منتقل شد که به گفته خانواده‌اش حتی برای یک بیمار معمولی هم مناسب نبود. پزشکان و پرستاران حضور داشتند، اما برنامه‌ی مشخص، نظارت دقیق یا مسئولیت‌پذیری روشن وجود نداشت. به‌صورت ساده‌تر: همه بودند، ولی عملاً هیچ‌کس مسئول نبود.

پرونده‌ای که هنوز تمام نشده

پنج سال گذشته، اما پرونده مرگ مارادونا هنوز روی میز است. چند نفر از اعضای تیم پزشکی با اتهام «قتل ناشی از سهل‌انگاری» روبه‌رو شدند. اختلافات میان پزشکان، پرستاران، و حتی اطرافیان مارادونا، هنوز در رسانه‌ها دیده می‌شود. خانواده‌اش می‌گویند اگر مراقبت‌ها جدی‌تر بود، اگر محیط درمانی مناسب‌تری فراهم می‌شد، شاید او امروز زنده بود. اما پرسش اصلی این نیست که آیا او زنده می‌ماند یا نه؛ پرسش این است که آیا او همان احترام و مراقبتی را دریافت کرد که شایسته‌اش بود؟

مارادونا در زمین فوتبال، همیشه کسی بود که همه چیز را کنترل می‌کرد: توپ، سرعت، ریتم بازی، حتی زمان. اما در زندگی شخصی، به‌خصوص در سال‌های پایانی، کنترلی نداشت. تضاد تلخی است: مردی که در زمین هیچ‌کس جلودارش نبود، بیرون از آن، قربانی تصمیم‌ها و بی‌تصمیمی‌های اطرافیانش شد. مردم آرژانتین، وقتی مراسم‌های مردمی سالگردش را برگزار می‌کنند، انگار به نوعی می‌گویند: «ما برای او کاری می‌کنیم که بقیه نکردند: احترام و مراقبت.»

مارادونا همچنان زندگی می‌کند

در این پنج سال، نویسندگان، تحلیلگران، و حتی منتقدان سیاسی نگاه تازه‌ای به مارادونا داشته‌اند. او فقط فوتبالیست نبود؛ او نماد مبارزه، اعتراض و رهایی بود. مارادونا بارها از مردم فقیر دفاع کرد، بارها مقابل قدرت‌ها ایستاد، و البته بارها هم اشتباه کرد. اما همین اشتباه‌ها او را انسانی‌تر کرد. مردم همیشه قهرمان‌های بی‌نقص را تحسین می‌کنند، اما عاشق کسانی می‌شوند که ضعف دارند، می‌افتند، بلند می‌شوند و دوباره می‌جنگند. مارادونا، هم نابغه بود، هم خطاکار. و شاید همین ترکیب، او را جاودانه کرده است.

جوان‌ها در محله‌های فقیرنشین همچنان پیراهن شماره ۱۰ را با افتخار می‌پوشند. پدرها هنوز با لبخند از «گل قرن» حرف می‌زنند و مادرها به بچه‌ها می‌گویند: «از این کوچه‌ها هم می‌شود به جهان رسید.» این جمله، بهترین خلاصه از میراث مارادونا است. میراث او چیزی نیست که در موزه‌ها قفل شود؛ میراث او مدل جدیدی از امید است.

سالگرد مرگ یک قهرمان، معمولاً فرصتی برای اندوه و یادآوری است. اما سالگرد مارادونا متفاوت است. اینجا مرگش را فقط به یاد نمی‌آورند؛ زندگی‌اش را جشن می‌گیرند. چون مردم می‌دانند کسی که در زندگی شادی ساخت، سزاوار جشن است، حتی اگر دیگر در میان ما نباشد.

پنج سال گذشته. اما دیه‌گو هنوز در خیابان‌هاست. در چشم‌های نوجوانی که توپ پلاستیکی را شوت می‌کند. در آواز مادری که برای کودکش لالایی می‌خواند. در لبخند پیرمردی که زیردیوارنگاره ، می‌نشیند می‌گوید: «دیه‌گو رفت؟ نه پسر، دیه‌گو هیچ‌وقت نمی‌ره.»

خبرنگار: کوشا ساسانیان

انتهای پیام/

کد خبر: 1288363

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =