به گزارش خبرنگار استانی ایسکانیوز از کرمان؛ این روزها در هیاهوی دنیای دیجیتال و محاصره کودکان توسط انیمیشنهای پرزرق و برق خارجی؛ کمتر پدربزرگ و مادربزرگی در دیار کریمان پیدا میشود که برای نوههایش از فلسفه «چله بزرگ» و «چله کوچک» بگوید.
قصههایی که زمانی در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی ستون فقرات کتابهای فارسی ابتدایی را تشکیل میدادند؛ اکنون به شکلی ناباورانه از حافظه تاریخی ما رخت بستهاند و این حذف نه با جنجال رسانهای؛ بلکه در یک خاموشی مطلق و تدریجی رخ داده است.
آیینهای زمستانی در فرهنگ قدیم کرمان و ایران فراتر از یک سرگرمی ساده بودند؛ آنها در واقع یک نظام تقویمی دقیق و یک کلاس درس اخلاقی به شمار میرفتند که حالا به چند پیام پراکنده و کلیشهای در گروههای تلگرامی و اینستاگرامی تقلیل یافتهاند.
در روزگارانی که سرمای زمستان تنها با عدد دمانسنج سنجیده نمیشد؛ سرما برای خود شخصیت و هویتی مستقل داشت و مردم با این شخصیتها زندگی میکردند تا بتوانند بر سختیهای فصل سرد فائق آمده و امید به بهار را در دلهای خود زنده نگه دارند.
«چله بزرگ» در باور عامه شخصیتی سنگین؛ باوقار و پرهیبت بود که آمدنش نظم خاصی به زندگی میبخشید و پس از آن «چله کوچک» از راه میرسید که با وجود کوتاهی عمر؛ بسیار بازیگوش؛ تندمزاج و غیرقابل پیشبینی توصیف میشد و هیجانات خاص خود را داشت.
در راس تمامی این شخصیتهای زمستانی «ننه سرما» قرار داشت؛ پیرزنی افسانهای که با هر بار پاره شدن گردنبندش؛ دانههای تگرگ بر زمین میریخت و با تکاندن لحاف ابریاش؛ برف را مهمان خانههای کاهگلی مردم میکرد تا برکت را به سفرهها هدیه دهد.
تحلیلگران فرهنگی بر این باورند که حذف این روایتها از متون درسی و تضعیف فرهنگ قصهگویی شبانه؛ باعث شده است تا پیوند عاطفی نسل جدید با طبیعت و ریشههای سرزمینیشان گسسته شود و زمستان به فصلی بیروح و صرفاً فیزیکی تبدیل گردد.
در کرمان که همواره مهد داستانها و ضربالمثلهای نغز بوده است؛ جای خالی این اسطورهها در محافل خانوادگی به شدت حس میشود و این هشدار وجود دارد که با فوت آخرین بازماندگان نسلهای گذشته؛ این گنجینه عظیم شفاهی برای همیشه دفن شود.
اسطورههایی چون «دوازده برادر» که نمادی از ماههای سال بودند؛ به کودک میآموختند که هر فصلی وظیفهای بر عهده دارد و جهان بر پایه نظمی الهی و حکیمانه بنا شده است؛ اما امروز این مفاهیم جای خود را به دادههای سرد و بیجان علمی دادهاند.
روند جهانیسازی و غلبه فرهنگ یکپارچه رسانهای؛ باعث شده است تا شخصیتهای بومی ما در برابر ابرقهرمانهای هالیوودی رنگ ببازند و ننهسرما در رقابتی نابرابر با شخصیتهای فانتزی مدرن؛ از قفسه کتابخانهها و ذهن کودکان ما به حاشیه رانده شود.
کارشناسان آموزشی معتقدند بازگشت به این بنمایههای داستانی در قالبهای نوین نظیر بازیهای رایانهای و پویانماییهای داخلی؛ تنها راه نجات این میراث ارزشمند است تا هویت ملی و محلی در برابر تندباد فراموشی و استحاله فرهنگی محافظت شود.
زمستانهای قدیم با این قصهها گرم میشد و کرسیها تنها منبع حرارت نبودند؛ بلکه کانون انتقال خرد جمعی از پیر به جوان محسوب میشدند که در آن احترام به طبیعت و درک چرخه حیات به زیباترین شکل ممکن و در قالب استعاره آموزش داده میشد.
احیای این سنتها در کرمان به عنوان یکی از قطبهای فرهنگی ایران؛ میتواند نقشی کلیدی در بازسازی هویت دانشآموزان ایفا کند تا آنها بدانند که پیشینیانشان چگونه با نگاهی شاعرانه و عمیق به پدیدههای جوی مینگریستند و با آنها همدلی میکردند.
فراموشی «چلهها» به معنای فراموشی بخشی از منطق زیستی ماست؛ منطقی که به ما میآموخت چگونه در برابر سختیهای چله بزرگ صبور باشیم و از شیطنتهای چله کوچک نهراسیم تا سرانجام عمو نوروز با سبزه و گل از راه برسد و پیروزی نور بر تاریکی را جشن بگیرد.
باید پذیرفت که زمستان بدون قصه؛ فصلی لرزان و اضطرابآور است و بازگرداندن این شخصیتهای نمادین به بطن زندگی اجتماعی؛ میتواند به بازسازی سلامت روان و تقویت پیوندهای خانوادگی در میان شهروندان کرمانی کمک شایانی نماید و امید را بازآفرینی کند.
در پایان باید گفت که مسئولیت حفظ این میراث بر عهده نهادهای فرهنگی و تکتک خانوادههاست تا اجازه ندهند گردنبند ننه سرما برای همیشه گم شود و قصههای دوازده برادر در زیر آوار تکنولوژی مدفون بماند؛ چرا که ملت بدون اسطوره؛ ملتی بدون رویاست.
امید است رسانهها و مربیان با بازخوانی این روایتهای شیرین؛ بار دیگر زمستان را به فصلی پر از قصه و شخصیت تبدیل کنند تا کودکان امروز هم بتوانند با افتخار از میراث غنی سرزمین مادرزادیشان برای نسلهای آینده سخن بگویند و آن را حفظ کنند.
خبرنگار: زهرا اسکندری
انتهای پیام./
نظر شما