گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران دانشجویی - فاطمه قرباننیا: شاید کمتر کسی باشد که در روزهای حیرانی و سرگردانی دوری از محبوب غزل «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا» را زیر لب با خود زمزمه نکرده باشد. غزلی که از قلب پرمحنت و رنج شاعر آن حکایت دارد.
سید محمدحسین بهجت تبریزی که همه او را با «شهریار» میشناسیم، شاعر اشعار معروف «علی ای همای رحمت» و «حیدر بابا یه سلام» و شعر بالا است. شهریار در سرودن اشعار در قالبهای قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی دستی بر آتش داشت اما غزلهای معروف و شیرین او چنگ دیگری بر دل میزند.
هوشنگ ابتهاج معروف به «ه. الف سایه» در کتاب «پیر پرنیان اندیش» درباره شهریار میگوید: «ببینید، وقتی شعر شاعری را میخوانیم، از دور تصوراتی از او داریم، بعد وقتی با او آشنا میشویم میبینیم که او نیز مثل ماست، راه میرود، غذا میخورد، با یکی دعوا میکند، بدخلقی میکند و مثل یک آدم معمولی، البته اگر ادا درنیاورد و گاهی هم جای تعجب است که این آدم چطور این شعرها را گفته، یادمان میرود که شخص او با آفرینش او به کلی دو چیز جداگانه است... باور کنید تنها کسی که من با او آشنا شدم و دیدم که از شعرش هزار بار شاعرتر است، شهریار است.»
غزل شهریار تضمین فروش نشریه بود
ابتهاج در جایی دیگر از کتاب آورده است که دیگران به شهریار و شعر او حسادت میکردند: «برای اینکه همه همدوره بودند و دورهای با هم رفیق بودند و بیشک یک نوع حسد وجود داشت، برای اینکه شما نمیتوانید تصور کنید در آن روزگار شهریار چه شهرتی داشت، بینظیر بود. شب در خیابان میرفتید میدیدید کوچهباغی میخوانند «برو ای تُرک که تَرک تو ستمگر کردم/ نه وصلت دیده بودم، کاشکی ای گل نه هجرانت/ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا...» حیرتاور بود، هیچ نشریهای منتشر نمیشد حتی نشریه سیاسی، چپ و راست فرقی نمیکرد که غزلی از شهریار چاپ نکرده باشد. غزل شهریار اصلاً تضمین فروش نشریه بود، هیچکس در روزگار ما چنین موقعیتی نداشت.»
*شهریار از «نرودا» هیچ کم نداشت
ابتهاج در جایی دیگر شهریار را همنشین یاران بدی میداند که مانع از جهانی شدن و پیشرفت او شدند: «شهریار شاعر خیلی بزرگی بود، حیف! مصاحب ناجور داشت، آدمهای بیمایه و زمانه ناجور که آدم را به پایین میکشد، وگرنه شهریار از پابلو نرودا و ناظم حکمت و فلان و فلان هیچ کم نداشت و میتوانست یک شاعر جهانی باشد.»
ابتهاج از جمله شاعرانیست که شهریار با وی انس و الفت بسیاری داشت. در جایی نقل شده است که وی در اوایل دهه بیست با وی آشنا شد و هر روز از ساعت ۲ عصر به خانه شهریار میرفت و تا پاسی از شب نزد شهریار بود.
رفاقت و نزدیکی این دو در کتاب «امیرهوشنگ ابتهاج شاعری که باید از نو شناخت» اینطور نقل شده است که پس از دستگیری سایه به جرم عضویت در حزب توده با نامه شهریار به آیتالله خامنهای از زندان آزاد شد. شهریار در نامه آزادی سایه اینچنین نوشت که: «وقتی سایه را زندانی کردند، فرشتهها بر عرش الهی گریه کردند.» در پی این نامه با توجه به احترامی که آیت الله خامنهای برای شعر و شخصیت شهریار داشتند، موجب شد که سایه از زندان آزاد شود. در نهایت، سایه بدون محاکمه از زندان آزاد شد.
شهریار حکومتی نبود
شاید بتوان طرد شهریار از جامعه شاعران که عمده آنان را شاعران روشنفکر تشکیل میدادند همین ارتباط تنگاتنگ و دوستانه وی با آیتالله خامنهای و به قول دیگران دولتی بودن وی عنوان کرد. شهریار که اشعار بسیاری در رثای رزمندگان دفاع مقدس، انقلابیون و حضرت امیرالمومنین دارد، در نظر دیگر همتایان و منتقدان خود یک شاعر حکومتی و دولتی نام گرفته است. البته دفاع او از انقلاب اسلامی و ارادتی که به امام خمینی و مقام معظم رهبری داشت این ادعاها را میان دشمنانش تشدید میکرد.
اصغر فردی شاگرد و ملازم همیشگی وی در مصاحبهای درخصوص علقه شهریار به انقلابی اسلامی و دشمنی روشنفکران با وی گفت: «شهریار همراهی با مردم و انقلاب را به همرائی با روشنفکران معامله کرد تا جایی که میبینید وقتی خبرنگار تلویزیون از شاعری مانند شهریار با آن پایه بزرگ شعری میپرسد که به نظر شما بهترین شعر چه شعری است او نگفت شعر حافظ، سعدی و یا شعرهای دیگر، گفت این شعر که «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار». خب روشنفکران طعنه زدند، پشت در خانهاش نجس میمالیدند، شعرها و نامههای هجوی مینوشتند اما او توجهی نمیکرد بیش از شاعران جوان آن روزها و امروز ـ که در کنگرهها مرتب شرکت میکنند و زندگی را با شعرشان میگذرانند ـ درباره انقلاب شعر گفت. شهریار فقط در آن ۱۰ سال زندگیاش که در دوران پس از انقلاب بود بیش از ۳۰۰ صفحه مجموعه اشعار انقلابی دارد.»
فردی معتقد است شهریار با تمام آبرو و داراییاش از انقلاب دفاع کرد. او شهرت و محبوبیت خود را در راه اسلام و انقلاب خرج کرد. اما بدیهی است برخی از گرایش و علقه شهریار به انقلاب اسلامی ناراضی بودند و به همین علت سبک شعری او را زیر سوال برده و تخریب میکردند. نظرات شاعران و ادیبان بزرگ زبان فارسی گواهی بر طبع لطیف و درخشش بیبدیل او در سرودن انواع قالبهای شعری حکایت دارد.
دکتر مهدی روشن ضمیر، از نزدیکان استاد شهریار، در مقدمهای که به کتاب حیدربابای شهریار نوشته، معتقد است که: «اگر باغبان هنر نبود احساسات لطیف میپژمرد و اگر احساسات لطیف نبود آدمی از ببر و پلنگ مخوفتر و خون خوارتر میگردید. آقای شهریار به نظر من فرقی که بین ما مردم معمولی و شما هنرمندان هست این است که در سینمای زندگی آنچه را که ما میبینیم و یا نمیبینیم شما میتوانید بگوئید و شرح دهید و آنچه را که ما به یک آن حس میکنیم شما آن را سرمدی و جاودان میسازید... اگر شهریار نبود کسی حیدربابا را نمیشناخت. مثل این است که با عینک نازک بین شما هنرمندان دنیا را بهتر و روشنتر میبینیم و همه چیز و همه کس را دوست داشتنی مییابیم».
بزرگترین شاعر رمانتیک زبان فارسی
همچنین دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با اشاره به اشعار رمانتیک و احساسی استاد شهریار میگوید: «شهریار بی هیچ تردیدی بزرگترین شاعر رمانتیک زبان فارسی است. روی کلمه رمانتیک باید قدری درنگ کنیم. اگر بگویند فلان شاعر رمانتیک است، مردم از آن «آبکی» بودن و «سطحی» بودن و «سوزناک و بی ارزش» بودن را میفهمند و نمیدانند که بزرگترین جنبش فرهنگی و ادبی و هنری تاریخ بشری در اروپا و آمریکا، جنبش رمانتیسم است؛ بزرگ ترین نوابغِ هنری و ادبیِ تاریخِ بشر، امثال گوته و شیلر و… همه رمانتیک هستند. ما از رمانتیسم چه می دانیم، کدام شاهکار رمانتیک جهان را خوانده ایم یا ترجمهء آن را به زبان فارسی ارائه داده ایم؟ شهریار، از مادر، رمانتیک زاده شده بود؛ او نیازی به خواندنِ بیانیة مکتب رمانتیسم نداشت. او همه عمر در «خیال» زیست و با «تخیل» شاعرانة خویش ما را به فضاهایی بُرد که دیگر شاعران هم عصرِ او، با آن فضاها بیگانه بودند».
شاعران بسیاری برای شهریار و طبع بلند و لطیف او شعر سرودهاند که چند نمونه از آنها را مرور میکنیم:
رازی است که آن نگار میداند چیست
رنجی است که روزگار میداند چیست
آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست
من دانم و شهریار میداند چیست
«نیما یوشیج»
شهریارا تو همان دلبر و دلدار عزیزی
نازنینا، تو همان پاکترین پرتو جامی
ای برای تو بمیرم، که تو تبکرده عشقی
ای بلای تو بجانم، که تو جانی و جهانی
«مهدی اخوان ثالث»
در نیمههای قرن بشرسوزان
اشک مجسمی بود، در چشم روزگار
جانمایه محبت و رقت
ای وای شهریار
«فریدون مشیری»
ای شهریار نغمه که با چتر زرفشان
دستانسرای عشق و خداوند چامهای
از من ترا به طبع گرانمایه، صد درود
ز آنرو، که در بسیط سخنی، پیش جامهای
«فریدون توللی»
ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
«ه. الف. سایه»
انتهای پیام/
نظر شما