دومینوی سازش در جهان عرب؛ زمینه‌ها و پیامدها

اخیرا آمریکا از عادی سازی روابط مغرب با تل آویو خبر داد؛ این رخداد تاکنون جدیدترین شکل از نوع خود است و آن را باید تازه‌ترین مورد در روند عادی‌سازی روابط میان اعراب و رژیم صهیونیستی دانست.

به گزارش باشگاه خبرنگاران دانشجویی(ایسکانیوز)؛ آخر هفته گذشته بود که طبق معمول دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، در توئیتی جدید خبر از عادی‌سازی روابط دیپلماتیک میان پادشاهی مغرب و رژیم صهیونیستی داد. این رخداد تاکنون جدیدترین شکل از نوع خود است و آن را باید تازه‌ترین مورد در روند عادی‌سازی روابط میان اعراب و اسرائیل دانست.

هرچند این موجِ تازه‌ پدیدار شده از سازشِ علنی در ماه‌های اخیر برای کارشناسان و پیگیری‌کنندگان تحولات غرب آسیا چندان شگفت‌انگیز و دور از انتظار نیست اما بررسی زمینه‌ها و پیامدهای احتمالی این اقدامات از اهمیت بسزایی برخوردار است. در ادامه خواهیم کوشید بخشی از این زمینه‌ها و پیامدها را مورد کنکاش و بررسی قرار دهیم.

تاثیرپذیری از نظام بین‌الملل و نگرانی آینده

در نظام بین‌المللِ جهانی‌شده کنونی هر کشوری به نسبت‌ها و شیوه‌های گوناگونی از ساز و کار و رژیم‌های بین‌المللی و روندها و رخدادهای پدیدآمده در آن تأثیر پذیرفته و با توجه به ظرفیت و توانایی‌های خود بر آن تأثیر می‌گذارد. نمی‌شود در این جهان زیست و از این فرایند گریخت اما آنچه شرایط را برای بسیاری از رهبران کشورهای جهان دشوار می‌سازد آن است که تاثیرپذیری‌شان بیش از تاثیرگذاری‌شان است و کشورهای عرب منطقه غرب آسیا هم در همین دسته اخیر جای می‌گیرند.
 کشورهایی که به موج جدید سازش پیوستند چند ویژگی یکسان دارند. از یک سو دولت‌های ملی ندارند و به دیگر سخن دولت-ملت به شمار نیامده و روند تبدیل به چنین واحدی را نپیموده‌اند. از دیگر سو حاکمان این کشورها مشروعیت سیاسی ندارند بدین معنا که نه برگزیده مردمان خود هستند و نه حتی از شکل نمادین یک نظام شبه‌دموکراتیک برخوردارند و همچنین در عرصه اقتصاد هم بیشتر فراهم‌آورنده مواد خام و وارد کننده فرآورده‌های صنعتی بوده و یا در بهترین حالت مانند امارات نقش یک میانجی و ارائه‌دهنده خدمات اقتصادی و پولی را ایفا می‌کنند.

بنابراین کشورهایی مانند امارات، بحرین، سودان و مراکش و همچنین عربستان سعودی از اعتماد به نفس کافی برای در پیش گرفتن یک سیاست خارجی اصولی، مستقل و عزتمندانه بهره‌مند نیستند. در چنین شرایطی فرمانروایان این کشورها سرچشمه مشروعیت، امنیت و قدرت ظاهری خود را در جایی بیرون از کشور و منطقه خویش و در راهروهای قدرت در واشنگتن و لندن و از راه‌های سخت‌افزاری مانند خریدهای سنگین نظامی-جنگ‌افزاری جستجو می‌کنند.

آنها همچون مستأجران ملکی هستند که سرقفلی آن به دست رهبران غرب است و برای تمدید مدت اجاره راهی جز پذیرش شرایط موجر و باج دادن به او وجود ندارد. عادی‌سازی روابط با اسرائیل هم بخشی مهم و اساسی از این معامله است که البته در ماه‌های اخیر علنی شده و گرنه روابط میان برخی پایتخت‌های عربی با تل آویو دهه‌هاست که برقرار شده است.

لزوم هوشیاری محور مقاومت

تا همین چند ماه اخیر و پیش از علنی کردن روابط با اسرائیل، پشتیبانی از آرمان مردم فلسطین و دفاع از حقوق آنها دستکم در ظاهر تا حدودی برای رهبران عرب مشروعیت‌بخش بود و بخشی از مردمان این کشورها را از اقدام علیه حاکمانشان بازمی‌داشت. مردم این کشورها امید داشتند تا شیوخ عرب به میانجیِ روابط حسنه و همراه با سرسپردگی‌شان نسبت به غرب بتوانند گره‌ای از کلاف سردرگم فلسطین باز کنند و چاره‌ای بیندیشند. اما حال تمامی آن نقشه‌ها نیز نقش بر آب شده است.

رونمایی از روابط با اسرائیل را نه یک امتیاز بلکه باید یک ضعف و شکست و یکی از آخرین برگ‌های این بازی به شمار آورد. تردیدی نیست که پنهان بودن این ارتباطات سنتی برای هر دو سوی ماجرا سودمندتر بود به ویژه برای طرف‌های عرب. شکست تهدیدبزرگِ منطقه‌ای و جهانی، همانند داعش و همچنین طرح صهیونیست‌ها برای سوریه و لبنان آنها را با یک بحران شدید امنیتی-هویتی روبرو ساخته که تلاش می‌کنند آن را با صحنه‌آراییِ، برقراری روابط سیاسی با اعراب پنهان کنند.

باید هوشیار بود و در دام صهیونیست‌ها برای کشاندن جهان اسلام به اختلافات داخلی نیفتاد. آنها تلاش می‌کنند تا با ایجاد یک دو قطبی کاذب هواداران و ومخالفان عادی‌سازی روابط به اختلافات دامن زده و اصل موضوع که همان آزادی سرزمین‌ فلسطین است را به حاشیه ببرند. بنابراین هدف بنیادین نباید در این هیاهوها گُم شود.

آشکار سازی روابط توسط سران خودفروخته کشورهای عربی همچنین می‌تواند با قطع امید جمع دیگری از فلسطینیان و مردم کشورهای عربی، عزم آنها را در پشتیبانی از مقاومت جزم تر از گذشته نماید.

نتیجه‌گیری

وابستگی نهادینه‌شده خاندان حکومتی عرب منطقه نسبت به غرب و هم‌سویی منافع نخبگان حاکم با روندهای مسلط در سیاست و اقتصاد بین‌الملل خواه ناخواه پرونده سازش با اسرائیل را به نقطه کنونی و پیش‌تر از آن هم رسانده و خواهد رساند و این رفتار نتیجه طبیعی فرایند یاد شده است و نباید به سخن برخی جریان‌ها آن را پیامد رفتارهای محور مقاومت دانست. اگر هم تا همین اواخر چنین اقداماتی دستکم در ظاهر نمایان نبود بیشتر به ملاحظات محافظه‌کارانه نسل پیشین پادشاهان و شیوخ عرب منطقه بازمی‌گشت و با روی کارآمدن افرادی نظیر محمد بن سلمان و تغییر نسلی در این خانواده‌ها به آنچه که امروز رخ نموده، رسیده‌ایم.

این روند به مردم فلسطین هم نشان داد که جز یارانشان در محور مقاومت در میان به اصطلاح دولت‌های جهان عرب دوست و یاوری ندارند و باید بیش از گذشته با عزمی راسخ با همراهی دوستان راستین‌شان برای آزادی قدس تلاش کنند. کشورهایی مانند امارات یا مغرب و بسیاری دیگر مدت‌هاست که با انفعال و تسلیم خود عملاً به روند سازش پیوسته‌اند و رخدادهای اخیر تنها به این اقدام رسمیت بخشید و آن را در دید همگان قرار داد.

در پایان باید همواره به یاد داشت که دشمنی صهیونیست‌ها با جهان اسلام یک جنگ تمدنی ریشه‌دار است و نباید آن را تنها به اختلافات سرزمینی و دعواهای سیاسی فروکاست. پیشبرد سیاست‌های نرم یا سخت اسرائیل برآیندی از شرایط میدان نبرد و توازن نیروها برای دستیابی به اهداف کلان و پیچیده‌ای است که علنی‌سازی روابط دیپلماتیک نیز یکی از همان‌هاست.

انتهای پیام/

منبع:مهر

کد خبر: 1084362

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =