ایسکانیوز - گروه فرهنگی - هومن جعفری: فرصتی دست داد و روشن را هم دیدم. فیلمی که در نگاه اول همه چیزهای استاندارد لازم را برای تبدیل شدن به یک فیلم خوب دارد. از کارگردان با تجربه تا مجموعهای از بازیگران درست و حسابی و درجه یک که آدم از دیدن اسمهایشان به یک طنز قوی فکر میکند. فیلمی که «رضا عطاران» دارد و «سیامک انصاری» را، قاعدتا باید فیلمی باشد که تو بروی داخلش و قاه قاه بخندی و وقتی میآیی بیرون، غم و غصه غربت را از یاد برده باشی. با این همه، روشن خیلی زود سیلی را روی صورتت میزند و بیدارت میکند که با نیمه پنهان رضا عطاران طرفی.
رضا عطاران، در کنار ایفای نقش آدمهای زرنگ و قالتاق، در ایفای نقش آدمهای هالو و ساده نیز تبحر خاصی دارد که در این فیلم به اوج میرسد. او نقش مردی را بازی میکند که زندگی، هر روز در کار خیانت کردن به اوست. رویاهایش دروغین است و زندگیاش مصیبت بار. نه شغل درستی دارد و نه آیندهای در انتظارش است. هیچ اقبالی برای پیشرفت ندارد. تمام سرمایه زندگیاش – که آنهم از سر احسان دیگران است – در چاله چولههای بی پایان مسکن مهر بلعیده شده و تازه کم هم هست. خانهاش نیمه ساخته مانده و مهندس مسئول پروژه، او و دیگر بدبختهای مانند او را هر روز به عنوانی سرکیسه میکند. همسرش از او طلاق گرفته و تنها دلخوشی او، دیدن دخترش در بعضی روزها و خیال پردازی است. او عاشق سینماست و واکنش عصبیاش به بدبختیها و بیچارگیها، چیزی نیست غیر از درست کردن کادر دوربین با دستانش و نگریستن به بدبختیهای خودش به مثابه سوژه یک فیلم تلخ. او – به قول همسر سابقش – یک کودک رویابین است و با کودکها نمیشود زندگی کرد.
او نه توانی برای بدی کردن و شرارت دارد نه عرضهای برای خوبی، نه از جادهای میلغزد، نه وارد مسیری میشود و نه حتی توان ماندگاری و ایستادن در همان وضعیت فاجعه بار خود را! او نه گلویی برای فریاد زدن دارد، نه همتی برای اعتراض، نه عرضهای برای تغییر و نه آیندهای در پیش و در سکانس نهایی جای شوریدن بر اجتماع بر خود میشورد انگار که در صحنهای فیلمی بازی میکند که خود کارگردان و فیلمنامهنویس و بازیگرش است.
در تمام مدت تماشای این فیلم، یاد جوکر تاد فیلیپس افتادم و منتظر شورش نهایی فرد بر علیه اجتماع بودم که خب رخ نداد. مرد منفعلتر، رویا زدهتر، بازندهتر، تسلیمتر، پخمهتر و اختهتر از این است که عرضهای برای کاری داشته باشد. او سر خود و دخترش را با تماشای «زندگی زیباست» از «روبرتو بنینی» گرم می کند اما خارج از قاب سینما و فیلم، زندگی برای او و امثال او هرگز زیبا نیست!
روشن هم مانند اکثر فیلمهای جشنواره امسال، برای زدن حرف اجتماعی خود به دنیای استعارهها و نمادها روی آورده. استعارهها و نمادهایی که انگار تم امسال فیلمسازی جشنواره فجرند و در هر فیلمی، ردی از آنها میبینی. این همه طنز تلخ روزگار است که فیلمها ناچارند با مخاطبان خود به زبانی صحبت کنند که؛ «گوش کن با لب خاموش سخن میگویم/ پاسخم گو به زبانی که زبان من و توست»
انتهای پیام/
نظر شما