عباس غزنوی که از ۱۳ سالگی گرفتار مواد شده بود، در گفتوگو با خبرنگار اجتماعی ایسکانیوز درباره نحوه رهایی از مصرف مواد مخدر و روزگار سختی که گذرانده بود، گفت: در کودکی بسیار باهوش بودم اما به سوم راهنمایی که رسیدم، تصمیم گرفتم ترک تحصیل کنم. وقتی هم خانواده علتش را پرسیدند، گفتم به درس علاقه ندارم. از بهره هوشی بالایی برخوردار بودم و اگر میخواستم چیزی را دنبال کنم، هرطور بود به هدفم میرسیدم اما به درس علاقهای نداشتم. بقیه همکلاسیهایم شیک و مرتب در مدرسه رفت و آمد داشتند اما من به صورت ناهنجار و نامرتب در مدرسه حضور پیدا میکردم. کم کم از مدرسه فرار کردم و به خانواده گفتم میخواهم به جای درس خواندن سرکار بروم.
بیشتر بخوانید:
ماجرای تکان دهنده دختری که تمام خانوادهاش معتاد بودند / بدنم داشت میگندید و کرم زده بود
وی افزود: بعد از کلی جنگ و دعوا بلاخره متقاعدشان کردم که میخواهم سرکار بروم و خانوادهام هم قبول کردند اما من بعد از سه ماه سرکار رفتن؛ کار را کنار گذاشتم و گفتم به کار کردن هم علاقه ندارم؛ گفتند پس میخواهی چه کار کنی؟ گفتم دوس دارم هر موقع دلم خواست بخوابم، بخورم، بشینم و هرجا دلم خواست بروم و شما به من پول دهید و کاری هم به کارم نداشته باشید.
غزنوی در ادامه توضیح داد: بعد از مدتی که بیکار بودم، سیگار کشیدن را آغاز کردم که باعث میشد احساس بزرگی داشته باشم و با تعدادی از افراد نابههنجار به قول خودمان در آن زمان، «گنده لات» میگشتم. رفتار دیگر همسالانم، تبلیغاتی که در تلویزیون میشد و چیزهایی که در اطراف میدیدم، همه اینها باعث میشد، سیگار کشیدن را کاری باکلاس بدانم.
غزنوی درخصوص اولین تجربهاش از مصرف مشروبات الکی گفت: اولین باری که مشروب خوردم، احساس خوبی داشتم، اعصابم ضعیف شد بعد از آن صدایم را میانداختم ته گلویم حرف میزدم. بعد کم کم دور دور رفتنها با دوستان ناباب شروع شد و کسانی که من با آنها دوست بودم، اهل خلاف بودند؛ چون من اصلا به افراد درستکار و بیحاشیه گرایش نداشتم و اصلا دوست نداشتم با بچه درسخوانها دوست شوم. میگفتم اینها بچه مثبت و کسل کنندهاند. این هم کلیشههایی است که مردم در ذهن ما ایجاد کردهاند و تمام اینها جمع شد و جمع شد تا رسید به آنجایی که من مصرف کردم و بیماری اعتیادم فعال شد.
وی عنوان کرد: بیماری اعتیاد، بیماری نارضایتی است، وقتی با کسی راجب بیماری اعتیاد حرف میزنیم، مصرف مواد مخدر را تصور میکند در حالی که بیماری اعتیاد بیماری نارضایتی، گیر کردن و دوست نداشتن خود است. من نمیتوانستم از احساساتم گذر کنم و احساساتم را نمیشناختم. مدرسه و خانواده که آموزش نمیدادند و جامعه هم که مستقیم و غیرمستقیم تمام تفکرات منفی را در ذهن من فرو میکرد هیچکس از باب آگاهی با من حرف نمیزد. همه میگفتند درس بخوان، شغلت را انتخاب کن و برای آیندهات تلاش کن؛ حرفهایی که برای یک نوجوان چندان قابل درک نیست.
غزنوی درباره اولین تجربه مصرفش اینگونه توضیح داد: اولین باری که حشیش مصرف کردم، برایم بسیار جالب بود. من و چهار نفر از دوستانم باهم مصرف میکردیم. بعد از مصرف حس میکردم دیگر قدرتمند شدهام و حس خوبی داشت که با سه یا چهار نفر که شش تا هفت سال از من بزرگتر بودند، حشیش مصرف میکردم. من ۱۵ ساله و بقیه اعضای گروه ۲۲ یا ۲۳ سال داشتند. مدتی مشروب میخوردم و همزمان حشیش میکشیدم. کار و درس را هم تعطیل کرده بودم.
وی افزود: متاسفانه جوانان امروز هم مانند گذشته من درکی از واقعیت اعتیاد ندارند؛ وقتی به آنها میگوییم این مسیر کج،در چشم بهم زدنی ۲۰ سال از زندگیات را بر باد میدهد، متوجه نمیشوند. من امروز در جلسات خانواده سخنرانی میکنم چراکه باید آگاهی خانوادهها را درباره واقعیت اعتیاد بالا ببریم. عشق و محبت را در زندگی افزایش بدهید و در لحظه زندگی کرده و دست از کنترل کردن بردارید.
غزنوی افزود: مصرف حشیش و مشروب را ادامه میدادم تا اینکه به تریاک رسیدم بعد از مصرف تریاک احساساتی را تجربه کردم که هرگز تجربه نکرده بودم. چند سالی هم تریاک را ادامه دادم تا نوجوانی به پایان رسید و به سربازی رفتم. پس از سربازی اعتیاد فعال پیدا کردم و متوجه بودم که باید ترک کنم. مدام میخواستم ترک کنم اما دوباره وسوسه میشدم.
وی افزود: پس از سربازی در وزارت خانهای استخدام شدم. کار بسیار خوبی داشتم اما کارم را رها کردم به این دلیل که بچه محلها تا صبح مصرف میکردند و تا ظهر میخوابیدند اما من صبح تا شب کار میکردم. در تمام مدتی که مصرف میکردم دلم میخواست ترک کنم و دوباره یک کار جدید پیدا کردم اما چون حضور منظمی نداشتم اخراج شدم و دیگر هم دنبال کار نرفتم. ۱۰ سال در انزوای کامل و اعتیاد شدید به سیگار، قرص، حشیش و مشروب زندگی میکردم.
گران شدن تریاک و مصرف هروئین آغاز بدبختیهایم بود
غزنوی اظهار کرد: آغاز بدبختی من جایی بود که تریاک گران شد و من مجبور شدم به جای تریاک، هروئین تهیه کنم تا کارم راه بیفتد. در ۲۵ سالگی اقدام به خودکشی کردم. ۱۰ سال تنها ماندم و در زیرزمین خودم را حبس کردم و مادرم هزینه زندگی من را میداد اما من جواب سلامش راه نمیدادم. خواهرم دانشجو بود و پدر و مادرم به خاطر من غصه میخوردند و من اصلا اینها را نمیدیدم چه برسد به اینکه ناراحت هم شوم! کم کم پایم به زندانها باز شد. سال ۷۳ یک بار زندان رفتم ۷۵ زندان بعد و سال ۷۶ و۷۹ هم چندین بار پایم به زندان باز شد تا اینکه سال ۸۱ به مرکز بازپروری مراجعه کردم. دلم میخواست ترک کنم اما بیماری اعتیاد بیماری ناآگاهی است و من هربار لغزش داشتم.
وی شرح داد: چند وقت پیش شخصی پیش من آمد تا به پسرش کمک کنم که ترک کند اما گفتم اگر خودش نخواهد من چگونه میتوانم به وی کمک کنم؟ با مصرف مواد مال، جان، آبرو و زندگیات را از دست میدهی. مگر میشود کسی مواد مصرف کند و بر پولهایش افزوده شود؟
غزنوی گفت: من برای به دست آوردن این تجربیات ۲۳ سال زندگیام را دادهام. میگویند آدمهای باهوش هر چیزی را در زندگی یک بار تجربه میکنند اما انسانهای عاقل همان یک بار هم تجربه نمیکنند بلکه از تجربیات دیگران استفاده میکنند. حالا در ۱۰ نفر نوجوان شاید فقط پنج نفرشان از تجربیات من استفاده کنند.
از همه چیز، همه کس و همه جا خسته شده بودم
وی افزود: امروز ۱۸ سال و چهار ماه و پنج روز است که دیگر مصرف نمیکنم. ۱۷ سال و ۶ ماه و۱۴ روز است که دیگر سیگار نمیکشم. خدا به آن آدم تزریقی کمک کرد و خودش هم خواست تا توانست بلند شود. برای جایگاهی که امروز دارم، ۲۲ سال عمرم را دادهام. خانوادهها باید عشق را در زندگی فعال کنند. چطور وقتی زن و شوهر همدیگر را دوست ندارند میخواهند بچههایشان را تربیت کنند؟ من در زندانها گرسنگی و خماری کشیدم و در تنهایی گریه کردم. در تنهایی خودآزاری میکردم و چند سال آخر بدنم را با سیگار میسوزاندم که هنوز جایش روی دستم هست. با چاقو رگهای دستم را میزدم و مدام آماده بودم خودم را نابود کنم. از همه چیز، همه کس و همه جا خسته شده بودم.
آدرس را اشتباه رفتم
غزنوی عنوان کرد: من ۲۳ سال اعتیاد داشتم و در این ۲۳ سال، ۱۸ سال اجبار به مصرف داشتم و باید هر صبح و شب مصرف میکردم. در این ۱۸ سال اجبار به مصرف مدام درحال ترک بودم اما موفق نمیشدم تا جایی که من فهمیدم اگر میخواهم ترک کنم، کلا نباید چیزی مصرف کنم اما تا اینجا رسیدن تاوان بسیاری داشت. از ۱۵ سالگی تا ۳۸ سالگی مصرف میکردم، سالهای سال خانوادهام برای من گریه کردند، سالها در زندان در انزوا و تنهایی غرق شدم، درواقع آدرس را اشتباه رفتم .
روزگار رهایی
وی افزود: به صورت اتفاقی انجمن ۱۲ قدمی را پیدا کردم و مسیرم را تغییر دادم؛ آگاهی، دانش و اطلاعاتم را بالا بردم تا بتوانم زندگی خوبی را تجربه کنم. خدارا شکر بعد از ۲۰ سال مصرف، آزادی و صلح درونی را تجربه میکنم. کتاب میخوانم با خدا حرف میزنم. خداوند لطفش را شامل حال من کرد و من را از جهنم اعتیاد بیرون کشید و راهی بهشت آزادی کرد.
غزنوی تصریح کرد: حشیش، تریاک، قرص، عرق و سیگار همه ماده مخدر هستند؛ وقتی ما به چیزی و کسی وابسته شویم و نبود آن در زندگی ما تاثیر منفی بگذارد؛ گرفتار اعتیاد شدهایم مثلا طرف پولدار است و تریاک میکشد میگوید من تفریحی میکشم یا برخی میگویند فقط چند قرص مصرف میکنند اما چند تا قرص با مشتی قرص فرقی ندارد، همه باعث اعتیاد میشود.
وی افزود: ما باید اگاهی مردم را بالا ببریم که الکل و نیکوتین مخدر هستند. در خانوادهها رایج شده قلیان میکشند. چهار هزار نوع ماده سمی در نیکوتین وجود دارد. مردم باید سطح آگاهی خود را بالا ببرند. جامعه امروزی ما نیازی به دانشمند ندارد به عاشق نیاز دارد. جامعه به آدمهای با انصاف و درست کار نیاز دارد. همه از صبح تا شب کار میکنیم بدون اینکه لحظهای زندگی کنیم. من امروز در تک تک لحظههای زندگی حس شادی را تجربه میکنم. همه فکر میکنند درآمد بالایی دارم که منجر به شادیام میشود در حالی که اینطور نیست من کسی را میشناسم که میلیاردر است اما حال دلش خوب نیست؛ میگوید تا جنسهایم از مرز رد شود، تا مرز سکته میروم. کسی را سراغ دارم که ورزشکار است، مدال دارد اما باز هم احساس شادی نمیکند چراکه حس شادی حسی درونی است و عوامل بیرونی زیاد بر آن تاثیرگذار نیستند.
غزنوی عنوان کرد: اگر کسی بخواهد ترک کند، اول باید بخواهد. اگر من بخواهم قطع مصرف کنم، اول از همه باید بدانم که چرا تصمیم دارم ترک کنم و به ازای این ترک کردن چه چیزی به دست میآورم؟ بعد از اینکه آگاهی را بالا برد باید جایگزین مناسب پیدا کند مثلا من اوایل ترک سیگار آدامس و شکلات زیاد میخوردم که برای سیگار جایگرین مناسبی بودند و کسی که میخواهد ترک کند، باید ترس از تغییر را کنار بگذارد.
به گزارش ایسکانیوز، عباس غزنوی امروز مربی شناخت و قطع وابستگی است و نویسنده کتابی تحت عنوان زندگی در سه مرحله است.
انتهای پیام/
نظر شما