به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۳ دی غزل شماره ۱۰۱ میپردازیم:
بیشتر بخوانید:
فال حافظ / میفکن بر صف رندان نظری بهتر از این
شراب و عیش نهان چیست کارِ بی بنیاد / زدیم بر صفِ رندان و هرچه باداباد
گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن / که فکرِ هیچ مهندس چنین گره نگشاد
ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ / ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد
قدح به شرطِ ادب گیر ز آنکه ترکیبش / ز کاسۀ سرِ جمشید و بهمن است و قباد
که آگه است که کاوس و کی کجا رفتند / که واقف است که چون رفت تختِ جم بر باد
ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز می بینم / که لاله میدمد از خونِ دیدۀ فرهاد
مگر که لاله بدانست بی وفایی دَهر / که تا بزاد و بشد جامِ مِی ز کف ننهاد
بیا بیا که زمانی ز مِی خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد
نمی دهند اجازت مرا به سیر و سفر / نسیمِ بادِ مصلا و آبِ رکناباد
قدح مگیر چو حافظ مگر بنالۀ چنگ / که بسته اند بر ابریشمِ طرب دل شاد
شرح و تفسیر غزل شماره ۱۰۱ دیوان خواجه حافظ شیرازی
بیت اول
شراب و عیش نهان چیست کارِ بی بنیاد / زدیم بر صفِ رندان و هرچه باداباد
نهانی شراب خوردن و مخفیانه از از مردم ، عیش و عشرت کردن چه معنی دارد . یعنی کارِ بی فایده و بی اساس و بی رویه است . مثلِ بنائی که پایه نداشته و فقط نمای ظاهر دارد . بنابراین ما هم خود را داخلِ رندان کردیم و جزو آنها شدیم ، هر چه بادا باد . مراد این است که عیش و عشرت نهانی عرض و آبروی شخص را حفظ و صیانت می کند امّا با رندان مخلوط شدن و بطور علنی عیاشی و باده نوشی کردن آبروی آدم را بر باد می دهد . لکن ما چون در عیشِ نهانی صفا نیافتیم ، این است که حالا دیگر بر صفِ رندان زدیم و هر چه بادا باد . [ زدیم بر صفِ رندان = با رندان مخلوط گشتیم و جزو رندان شدیم ]
بیت دوم
گره ز دل بگشا و ز سپهر یاد مکن / که فکرِ هیچ مهندس چنین گره نگشاد
عقدۀ غم و غصه را از دی بیرون بریز و از سپهر و از حرکات و احوالِ فلک یاد نکن که فکر هیچ مهندسی چنین مشکلی را نگشود . خلاصه غمِ دل را فراموش کن و از فلک هم شکایت نکن ، زیرا مؤثرِ حقیقی در کارها فلک نیست و بلکه خودِ خالق است که نه تنها مقادیر و حرکلاتِ افلاک و درجات و دقایق بروج را حتی ثانیه و ثالثه تا عاشره اش می داند بلکه از جوهر و کیفیت آنها آگاه است . [ مهندس = کسی که هندسه می داند / هندسه = یک علمِ مستقل و مبنی بر علمِ هیئت و حساب است که مقادیر اشیاء را نشان می دهد و فنِ رصد به آن بستگی دارد . اگر چنان که علمِ هندسه نباشد رصدی وجود ندارد ]
بیت سوم
ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ / ازین فسانه هزاران هزار دارد یاد
از تغییر زمانه و دگرگونی احوال و اوضاعِ اهلِ زمانه تعجب نکن زیرا فلک هزاران افسانه چون این به خاطر دارد . یعنی قصه ها و افسانه های زیاد از اهِ عالَم به یاد دارد . [ انقلابِ زمانه = تغییر زمانه و شاید هم احوال و اطوارِ اهلِ زمانه ]
بیت چهارم
قدح به شرطِ ادب گیر ز آنکه ترکیبش / ز کاسۀ سرِ جمشید و بهمن است و قباد
قدحِ باده را با رعایت ادب دست بگیر زیرا ترکیب آن از کاسۀ سرِ سه پادشاه مشهور است یعنی گِلَش از خاک سرِ جمشید و بهمن و قباد است . چنانکه عمر خیام می فرماید :
این کاسه که بس نکوش پرداخته اند / بشکسته و در رهگذر انداخته اند
زنهار قدم بَر او به خواری ننهی / کین کاسه ز کاسه های سر ساخته اند
*جمشید و بهمن و قباد اسامی پادشاهانی است که قبل از حضرت محمد (ص) آمده اند و نام هر کدامشان در شاهنامه مفصل ذکر شده است *
بیت پنجم
که آگه است که کاوس و کی کجا رفتند / که واقف است که چون رفت تختِ جم بر باد
چه کسی خبر دارد که کاوس و کی به کجا رفته اند و چه کسی می داند که حضرت سلیمان روی باد چگونه حرکت می کرد و به ایهام مقصود آنکه تختِ سلیمان چگونه بر باد رفت و نابود شد . حاصل کلام اینکه: این همه پادشاهان بزرگ که به این عالَم آمده اند معلوم نیست عاقبت کجا رفتند یعنی دنیا دار فناست . و هر که به دنیا آید باقی نمی ماند و حتماََ از این دنیا می رود . [ کاوس = همان کیکاوس، پادشاه کیانی مقصود است / کی = لقبِ پادشاهان سلسلۀ کیان / تخت جم = تخت سلیمان ]
بیت ششم
ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز می بینم / که لاله میدمد از خونِ دیدۀ فرهاد
هنوز هم می بینم که در سرشک خونین فرهاد که در غمِ جدایی از لبِ شیرین بر خاک می چکد . لالۀ سرخ سر از زمین برمیزند .
بیت هفتم
مگر که لاله بدانست بی وفایی دَهر / که تا بزاد و بشد جامِ مِی ز کف ننهاد
گویی لاله از بی وفایی دنیا خبر دارد زیرا از زمانی که به دنیا آمد تا زمانی که از دنیا رفت ، جام می را از دستش به زمین نگذاشت . یعنی سراسرِ عمرش به باده نوشی گذشت .
بیت هشتم
بیا بیا که زمانی ز مِی خراب شویم / مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد
خطاب به عام می فرماید: بیا تا زمانی از می خراب شویم یعنی مست و لایعقل شویم شاید که در این خراب آباد به گنجی برسیم . [ بشتاب و بیا تا با نوشیدن مِی معرفت بنیاد خودپرستی را ویران کنیم شاید به گنجِ وصالِ جانان در این خراب آباد جهان که آبادیش عینِ ویرانی است دست یابیم . ]
بیت نهم
نمی دهند اجازت مرا به سیر و سفر / نسیمِ بادِ مصلا و آبِ رکناباد
نسیم مصلی و آب رکناباد به من اجازه گردش و سفر کردن نمی دهند . یعنی به سبب علاقه زیادی که به این دو دارم نمی توانم آنها را ترک کنم و به گردش و سفر و سیاحت عالَم بپردازم . [ مصلی= نمازگاهِ شیراز است که آبِ رکناباد از کنارش جاری می شود و اطرافش مزارع و باغاتِ سبز و خرم است ]
بیت دهم
قدح مگیر چو حافظ مگر بنالۀ چنگ / که بسته اند بر ابریشمِ طرب دل شاد
حافظ وار با نغمۀ چنگ، ساغر بگیر و بنوش. چرا که شادی خاطر را بر تارهای ابریشمین چنگ بسته اند . یعنی شادی از شنیدن نوای چنگ در دل پیدید می آید .
نظر شما