جای خالی دانشگاهیان در تدوین اسناد بالادستی آموزش عالی

عضو هیئت علمی موسسه تحقیقات سیاست علمی کشور معتقد است که استادان و دانشجویان باید در اسناد بالادستی مشارکت فعال داشته باشند، چون آموزش عالی، یک نظام پادگانی نیست که سلسله مراتبی باشد و از وزارتخانه ابلاغ کنیم و دانشگاه‌ها اجرا کنند. این اسناد عمومی هستند.

به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، آموزش عالی با تربیت نیروی متخصص نقش مهمی در پیشرفت کشور دارد. در این راستا، آموزش‌های دانشگاهی شامل رشته‌ها، سرفصل دروس و شیوه‌های آموزشی تاثیر مهمی در توانمندسازی دانشجویان دارند.

بیشتر بخوانید:

ضرورت تطبیق آئین‌نامه ارتقا اساتید با سند دانشگاه اسلامی

در زمینه سیاست‌های کلان آموزش عالی و برنامه‌ریزی درسی در دانشگاه‌ها با رضا حافظی عضو هیئت علمی موسسه تحقیقات سیاست علمی کشور گفت‌وگو کردیم که در ادامه می‌آید؛

اسناد بالادستی در حوزه آموزش مانند نقشه جامع علمی کشور یا برنامه‌های توسعه چه برنامه‌ای را برای آموزش عالی ارائه می‌دهند؟ آیا این برنامه اجرا می‌شود؟

اسناد بالادستی چه برنامه‌های ۵ ساله توسعه و چه نقشه جامع علمی کشور در مواردی با هم اختلاف نظر دارند؛ اما آنچه مشکل ایجاد می‌کند این اختلاف رویکرد نیست. مشکل این است که سیاست‌های کلی که چارچوب اصلی برای توسعه نظام آموزش عالی مشخص می‌کند، نگاه مکانیکی به آموزش عالی دارند. به عبارت دیگر؛ تکنوکرات‌زده هستند.

اگر آموزش عالی را به عنوان یک نظام اجتماعی در نظر بگیریم، بهتر در مسیر توسعه حرکت می‌کند. چرا که یک نظام اجتماعی دوست دارد توسعه پیدا کند. پس اساسا بدون وجود هیچ سندی هم خودش را در مسیر توسعه قرار می‌دهد. به نظر من، دلیل عدم موفقیت این اسناد، کنار زدن ذی‌نفع اصلی یعنی دانشگاه یا پژوهشگاه‌ و فعالین این دو است.

آموزش عالی مانند ربات کار نمی‌کند. اگر شرایط اقتصادی خوب نباشد، دانشجو بی‌انگیزه می‌شود یا وقتی بستر رشد در اختیار افراد نباشد، سیاستگذاری مشکلی را حل نمی‌کند.

یکی دیگر از مشکلات این است که در آمایش سرزمینی، وضعیت حال حاضر را در نظر می‌گیریم و کمتر به آینده توجه می‌شود. اسنادبالادستی هیچ تناسبی با آموزش عالی در ایران ندارند. بیش از یک دهه از ابلاغ نقشه جامع علمی کشور می‌گذرد؛ اما اغلب استادان و دانشجویان کشور حتی اسم این سند و دیگر اسناد بالادستی را نشنیده‌اند.

به نظر من استادان و دانشجویان باید در اسناد بالادستی مشارکت فعال داشته باشند، چون آموزش عالی، یک نظام پادگانی نیست که سلسله مراتبی باشد و از وزارتخانه ابلاغ کنیم و دانشگاه‌ها اجرا کنند. این اسناد عمومی هستند.

استادی را می‌شناسم که عضو هیئت علمی علوم پایه در دانشگاه‌ یک شهرستان است. در حالی که برای استادی که در شهرستان است احترام کمتری قائل هستیم، این استاد به راحتی می‌تواند عضو هیئت علمی یکی از دانشگاه های برتر کشور باشد. نکته‌ای که در اینجا وجود دارد این است که دانشجویان کارشناسی ارشد کمتر در آن دانشگاه ثبت‌نام می‌کنند؛ اما دانشجویان دکتری با رغبت آن دانشگاه را انتخاب میکنند. چون دانشجویان دکتری در دوره ارشد با پژوهش، موضوعات و استادان آشنا شده و می‌دانند که یک استاد خوب در آن دانشگاه است که هر سال جزو پژوهشگران برتر جهان شناخته می‌شود.

دراین بخش توجه به این نکته ضروری است که دانشمند یک درصد یا دو درصد عنوان اشتباهی است. درست این است که این افراد پژوهشگران پراستناد هستند. به علاوه این که یک درصد یا دو درصد بودن لزوما خوب نیست. چون می‌توان با داده‌سازی به آن رسید، مانند عربستان که در سال‌های اخیر این سیاست را در پیش گرفته که استادان خوب را با وابستگی سازمانی جذب کند و ما به ازای آن به استادان خدمات بدهد.

عربستان در نتیجه این تصمیم، در نظام رتبه‌بندی کمی رشد پیدا می‌کند؛ اما این به معنا رشد علمی واقعی آن کشور نیست و بُعد تبلیغاتی دارد. البته می‌تواند زمینه‌ساز رشد علمی باشد. چرا که لیگ علمی کشور با آوردن چند قهرمان بین المللی ارتقا داده می‌شود و به تبع ادبیات تفکر در آن لیگ به هم می‌ریزد. برای مثال پژوهشگاهی که در یک دوره طولانی، جذب هیئت علمی نداشته است. وقتی پس از مدتی طولانی نسلی از هیئت علمی‌های جدید به آن موسسه وارد می‌شوند، پارادایم‌های فکری جدیدی مانند انتشارات مقالات بین المللی با کیفیت با خود می‌آورند.

نسل جدید، فرهنگ سازمان را تغییر می‌دهد. می‌بینیم افراد قدیمی که حضور بین‌المللی نداشتند، این نقطه ضعف را احساس می‌کنند و حرکت می‌کنند. بررسی یک مجموعه پژوهشی نشان داد که کل ارجاعات به پژوهشگران این مجموعه ۴ سال پیش حدود ۱۵۰ مورد بود؛ اما پس از ۴ سال از ۱۵۰۰ مورد عبور کرد.

رهبری اخیرا فرمود که ارتقا نباید به مقاله گره بخورد، به علاوه این که ما نباید از نظام‌های رتبه‌بندی کنار بکشیم. به همین دلیل کیفیت مقالات بسیار مهم است. همیشه از یک عضو هیئت علمی پرسیده می‌شود که مقاله اش را کجا چاپ کرده است، فارغ از این که در کدام دانشگاه درس خوانده یا درس می‌دهد. همچنین گرنت به عضوی از هیئت علمی داده می‌شود که مقاله با کیفیت چاپ کند.

زبان علم، انگلیسی بسیار ساده‌ای است و با زبان انگلیسی کوچه و بازار متفاوت است. پژوهشگران در سراسر دنیا یک انگلیسی ساده می‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند. دیالوگ کردن در نهاد علم بسیار مهم است و ما این گفتمان را فراموش کرده‌ایم. برای حضور در سطح بین‌المللی و اهدافی که سیاست‌گذاری کرده‌ایم طبیعی است که باید بنویسیم، بشنویم، نقد شویم، گاهی رد شویم. پذیرفته شویم تا این که شبکه بگیرد.

سیاستگذاری علمی عربستان در بلندمدت می‌تواند تاثیر مثبت داشته باشد. این روش در سنگاپور هم به نوعی انجام شده است. دانشگاه NUS سنگاپور هم‌اکنون جزو ۱۰ دانشگاه برتر دنیاست. این دانشگاه‌ نوبلیست‌ها و بهترین استادان بازنشسته دنیا را برای آموزش دعوت می‌کردند. اهمیت آموزش نباید دست‌کم گرفته شود. برای مثال برخی دانشگاه‌های آمریکا در دوران کرونا، استادان حق‌التدریس و آموزش آنلاین را جایگزین آموزش حضوری با استادان برتر کردند، در مدت زمان کوتاهی متوجه شدند که کیفیت پژوهش‌ها در حال اُفت است. این موضوع نشان می‌دهد که آموزش و پژوهش از هم جدا نیستند.

دانشجویی که نیروی محرک پژوهش است، نباید آموزشش را در جای دیگری و با کسی ببیند که دغدغه پژوهش نداشته است. از طرف دیگر، استادی که قرار است در پژوهش همکاری کند، در آموزش نبوده است و از علم روز عقب مانده است. آموزش برای استادان یادگیری دارد. سوالی که دانشجویان در کلاس می‌پرسند، ابعاد جدیدی را به استادان نشان می‌دهد.

یکی از مشکلات آموزش عالی در کشور ما این است که آموزش و پژوهش جدای از هم دیده می‌شود. مسیر سیاستگذاری پژوهشی جدای از مسیر سیاستگذاری آموزشی است. نظام دانشگاهی را باید در قالب یک زیست‌بوم دید. برای مثال دانشگاه شریف روز اولی که تاسیس شد، اعتبار امروز را نداشت. آنچه به دانشگاه شریف اعتبار داد، استادان و دانشجویانی بودند که در آن مشغول کار علمی بودند و اثرگذار شدند. به تدریج این دانشگاه اعتباری به دست آورد که دانشجویان و استادان می‌توانند از آن اعتبار کسب کنند. یک زیست‌بوم اینگونه فعالیت می‌کند.

به نظر من، مقدمه برنامه‌ریزی برای آموزش عالی، پیدا کردن نشتی‌های نظام آموزش عالی است.‌ اگر دانشجوی تربیت شده در کشور، مهاجرت کند، همه برنامه‌ها بهم می‌ریزد.

اشاره کردم که استادان و دانشجویان باید در تدوین اسناد بالادستی نقش داشته باشند. برای مثال در حوزه آموزش پزشکی مشخص است که هر تعداد جمعیت، چه تعداد پزشک نیاز دارد. حتی می‌دانیم که هر بیماری در کدام منطقه گستردگی بیشتری دارد.

وقتی نظام آموزش پزشکی تصمیم می‌گیرد که سهم زیادی برای بومی‌گزینی قائل باشد، با موانعی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مواجه می‌شود، مانند برخورد نامناسب استادان و سایر دانشجویان با دانشجویی که در شهرستان درس خوانده است. این برخورد نامناسب به این دلیل اتفاق می‌افتد که مجریان سیاستهای کلان از چرایی سیاست‌ها آگاه نیستند. پس تدوین اسناد توسعه باید با حضور مجریان انجام شود.

وقتی ساختار و سنجه‌های برنامه‌ریزی آموزشی مورد توافق قرار نگرفته، پس معاون آموزشی فعلی لزوما به تصمیمات معاون آموزشی قبلی متعهد نیست. در حالی که اگر کار علمی انجام بشود، به راحتی نمی‌توان آن را نقد و نقض کرد، چون باید پاسخ گو بود.

یکی دیگر از مشکلات آموزش عالی این است که تناسب تربیت با آینده افراد در برنامه‌ریزی‌ها در نظر گرفته نشده است. خبری شنیدم که ۶ هزار نفر متخصص هوش مصنوعی در بازه‌ای سه ماهه مهاجرت کردند. این موضوع باید آسیب‌شناسی شود. برخی متخصصان هوش مصنوعی معتقدند که یکی از مشکلات این است که افرادی که در حوزه دیگری تحصیل کرده اند، برنامه نویس میشوند.

این یک آفت است که فردی در رشته پرستاری درس بخواند؛ اما برنامه‌نویسی انجام دهد. چون کشور هزینه برای پرستار شدن این فرد هزینه کرده است. وقتی منافع و نیازهای آموزش‌دهنده، آموزش‌پذیر و تسهیلگر آموزش دیده نشود، هر سنجه‌ای برای آموزش عالی محکوم به شکست است. مانند این که بهترین جراح قلب در یک شهرستان محروم مستقر شود؛ اما تجهیزاتی در اختیار او قرار نگیرد.

نظام آموزش پزشکی در ایران همزمان مسئولیت عرضه و تقاضا را دارد. یعنی در یک وزارتخانه، هم خدمات پزشکی و هم آموزش پزشکی ارائه می‌شود. به نظر من، وزیر بهداشت که همزمان در هر دو درگیر است، می‌تواند برای بیمه برنامه‎ریزی کند.

یکی از نخبگان در دیدار با مسئولان گفت نوزادی با یک بیماری خاص متولد شده است، من از رئیس جمهور می‌خواهم دو سال داروی این بیماری که درمان قطعی دارد را تامین کند و بعد از ۲ سال من و همکارانم تامین خواهیم کرد. کسی برای آموزش این افراد سیاستگذاری نکرده است. به نظر می‌رسد در برخی موارد سیاستگذاری باعث می‌شود که راه را اشتباه برویم.

موفقیت را در جایی می‌بینیم که استاد هیچ توجهی به آیین‌نامه ارتقا نداشته است. استادی داریم که ۱۰ سال است استادیار است. چون کارش بنیادین بوده و حاضر نیست به خاطر ارتقا کار صوری انجام دهد. اگر به این استاد امکانات مورد نیازش داده شود، شاهد پیشرفت آموزش در تحقیقات بنیادین خواهیم بود. همیشه تعداد زیادی دانشجو پشت در اتاق این استاد ایستاده‌اند.

استادی را میشناسم که متولد دهه ۶۰ با مرتبه دانشیاری، خارج از کشور مشغول کار علمی بود. این استاد می‌گفت من حتما به ایران و به شهر محل خدمت خود برمی‌گردم. چون در دانشگاهی هیئت علمی شدم که مسئولان دانشگاه بر اساس آیین‌نامه به وضعیت من رسیدگی نکردند. این استاد می‌گفت من در علوم بین‌رشته‌ای فعالیت می‌کنم و براساس آیین‌نامه نمی‌توانم ارتقا بگیرم.

هم‌اکنون مجموعه‌هایی هستند که ارجاع می‌فروشند. در حالی که پژوهشگری که قصد اثرگذاری دارد، باید بنویسد و رها کند. سپس دنیا تصمیم میگیرد به این فرد ارجاع بدهد یا نه.

به نظر شما، تصمیمات کلان چه رویکردی در زمینه توسعه و حذف رشته‌ها داشته است؟ به عبارت دیگر، آیا اسناد بالادستی سیاست واحدی در حذف رشته‌ها داشته‌اند؟

آموزش عالی هم‌اکنون با مشکل از بین رفتن اثرگذاری و کارآمدی مواجه شده است. به نظر من، این مشکل به سیاست‌گذاران برمی‌گردد. به این معنا که سیاستگذاران نمی‌دانند در کجا باید ورود کنند و در کجا باید کنار بایستند. برای مثال، یکی از مشکلات دانشجویان در سال‌های اخیر این است که استادان مقاله نوشتن را به دانشجویان تحمیل می‌کنند. این آسیب به حدی جدی است که سال گذشته یک دانشجو در اعتراض به درخواست استاد برای نوشتن اسم یک نفر دیگر در مقاله، خودکشی کرد. سیاستگذار در این موارد می‌تواند هزینه بی اخلاقی را بالا ببرد؛ اما اقدامی نمی‌کند.

یکی دیگر از مشکلات این است که سیاستگذاران آموزشی، اشتباه گذشته را با اشتباه دیگری جبران می‌کنند. برای مثال، ایران در دوره‌ای به دلیل نامتقارن شدن هرم جمعیتی، با حجم زیادی دانشجو مواجه شد و تصمیم گرفت بی‌پروا دانشگاه و رشته تاسیس کند. در این دوره، نیروی بیکار به نیروی شاغل کاذب (دانشجو) تبدیل شد.

نسل‌های دانشگاهی به اشتباه در ایران فهمیده شده است. گفته می‌شود که دانشگاه‌های نسل اول، آموزش محور بودند. پس از آن دانشگاه‌های نسل دوم، پژوهش محور و نسل سوم دانشگاه‌ها کارآفرین بودند. تصور اشتباه ما این است که گمان می‌کنیم رفتن از نسل ۲ به نسل ۳ اقدامی مثبت است. در حالیکه دانشگاه های زیادی در دنیا تصمیم گرفتند که در نسل دو باقی بمانند و این تغییر لزوما مثبت نیست.

دانشگاه نسل ۲ در معنای درست آن، دانشگاهی است که همزمان بهترین دانشگاه نسل یک هم باشد و پژوهش را اضافه کرده است. همچنین دانشگاه نسل ۳ دانشگاهی است که آموزش را به درستی انجام می‌دهد، پژوهش را به خوبی پیش می‌برد و سپس کارآفرینی را محور فعالیت‌های خود قرار می‌دهد یا یک دانشگاه نسل چهارم، کارآفرینی را انجام می‌دهد و سپس اثرگذاری اجتماعی را می‌بیند. پس ما به ترکیبی از دانشگاه نیاز داریم و شاید لازم باشد برخی دانشگاه‌ها فقط در نسل ۲ بمانند.

زنجیره ارزش تولید ثروت (از علم تا ثروت) در ایران به درستی دیده نمی‌شود. در نتیجه پیش‌بینی می‌شود که رشته‌های فنی مهندسی در آینده‌ای نزدیک تضعیف خواهند شد، هم به دلیل مهاجرت و هم به سبب اهمیت ندادن به علوم پایه. فیزیک، ریاضی و شیمی، پایه مهندسی و توسعه مهندسی هستند. این رشته‌ها به دلیل قرارگیری در لایه‌های پایینی زنجیره ارزش، بازار کار مستقیم بیرونی ندارند.

برای مثال سنگ معدن بازار ندارد؛ اما فراورده‌هایی از آن به دست می‌آید که بازار دارند. در همه دنیا، مدیریت معادن که محصولات آن‌ها از نظر حجم زیاد است ولی تنوع ندارد، به دولت یا یک نهاد خصوصی سپرده می‌شود؛ اما هر چه به مصرف‌کننده نهایی نزدیک می‌شود، به بازار آزاد می‌سپارند تا رقابت شکل بگیرد. مثال دیگر، تربیت پزشک عمومی و متخصص است. جامعه به تعداد زیادی پزشک عمومی نیاز دارد؛ اما برای یک بیماری که از هر ۱۵ هزار تولد یک نفر به آن مبتلا می‌شود، ۱۰ پزشک متخصص کافی است.

دانشگاه‌های کشور در حال حاضر مشکل اقتصادی دارند و نگران گذران زندگی روزانه دانشگاه هستند. به همین دلیل استادی را مهم می‌دانند که پول به دانشگاه بیاورد. در نتیجه، استاد فیزیک که نمی‌تواند درآمد خارج از دانشگاه داشته باشد، حذف می‌شود. این تفکر که همه استادان باید پروژه بیرونی بیاورند، رانت و فساد ایجاد می‌کند؟ و همچنین به آموزش آسیب می‌زند. استادان در همه دنیا موظف هستند که ۴۰ ساعت در هفته خدمت آموزشی یا پژوهشی ارائه دهند. اگر استادی پروژه صنعتی داشته باشد، زمان مورد نیاز برای پروژه از ۴۰ حذف می‌شود.

اگر دانشگاه در جای خودش به درستی جانمایی شود، ارزشمند بودن استاد دانشگاه در جای خودش قابل سنجش است. در حالیکه امروز ما دیوار دانشگاه را تا صنعت ادامه داده‌ایم و دانشگاه مجبور است به جامعه و صنعت پاسخگو باشد.

مهاجرت مشکل امروز آموزش عالی است. این مشکل به‌توجهی به ادبیات برمی‌گردد. دانشکده های پزشکی و مهندسی استاد خوب ادبیات ندارند. همه شاهد بوده‌ایم که وقتی استاد خوب ادبیات داشته باشیم، افراد مستمع آزاد به کلاس او می‌روند و حتی روی زمین می‌نشینند. ادبیات درآمدزا نیست، آیا ادبیات را باید حذف کرد؟! رهبری همیشه به زبان فارسی تاکید دارد. چرا که ادبیات همراه خودش عِرق به وطن می‌آورد. سعدی در چند خط درس اخلاق می‌دهد.

نگاه دانش‌آموخته‌هایی که این روزها در حال مهاجرت هستند به داستان رستم و سهراب یک روایت خطی است؛ پدری که فرزند خود را می کشد. در صورتی که روایات دیگری هم وجود دارد، مانند این که رستم می‌داند سهراب پسرش است؛ اما آن مکر را به کار می‌برد چون وقتی به زمین می‌افتد، می‌بیند که درفش کاویانی به زمین افتاده و معتقد است اگر کشته شود، ایران از بین خواهد رفت. پشت این داستان، وطن‌پرستی نهفته است.

تب و تاب برنامه‌نویسی این روزها در کشور ما شدت گرفته است، در حالیکه پیش‌بینی می‌شود تا ۱۰ سال آینده هیچ نیازی به برنامه‌نویس نخواهد بود و هوش مصنوعی می‌تواند برنامه‌نویس انجام دهد. همانطور که امروز نیازی به نعل بند نداریم. تکامل مصنوعی بشر از تکامل طبیعی او سبقت گرفته است. باید از سیاستگذاران پرسید که آیا حذف رشته‌ها باید با نگاه تک بعدی که یک رشته اقتصاد دارد یا نه، انجام شود؟!

سیاستگذاران باید به نیاز آینده جامعه و کشور توجه کنند؛ اما متاسفانه در ایران رشته‌ها نه با نیاز آینده به وجود می‌آیند و نه حذف می‌شوند. رشته‌های ادبیات، فیزیک، شیمی و اقتصاد به افرادی نیاز دارند که کار بنیادین کنند.

مسیر توسعه پشت سر روندگان آن بسته می‌شود. هر جامعه‌ای مسیر توسعه خودش را دارد و باید آن را بسازد. نمی‌توان یک مدل اقتصادی از کشور دیگری به ایران آورد و اجرا کرد. چرا که توسعه مانند مکانیک نیست که قواعدش در همه دنیا یکسان حاکم باشد. آزمایشگاه استادان علوم انسانی، جامعه است و این آزمایشگاه در کشورهای مختلف نتایج مختلف دارد.

اگر اقتصاد امروز ایران ضعیف است، نتیجه نبود سرمایه‌گذاری در حوزه اقتصاد است. اگر سرمایه‌گذاری کرده بودیم، حتما نوبلیست اقتصاد یا تئوریسین خوب اقتصادی داشتیم. اقتصاد در ایران مشکلات زیاد دارد و حل آن‌ها نتایج روشنی را در پی خواهد داشت.

آن چه امروز به عنوان دانش آموختگان خوب در حوزه‌های مهندسی و پزشکی داریم، نتیجه آموزش خوب ما در چند نسل قبل است. نسلی از استادان که ادبیات خوبی داشتند و کتاب می‌نوشتند، درحالی که امروز دانشجویانی داریم که دست‌خط خوبی ندارند یا نمی‌توانند یک نامه بنویسند، چون ارزش‌گذاری درستی برای آن نکرده‌ایم. اگر به فرهنگ و ادبیات توجه کنیم، دانش‌آموختگان در کشور می‌مانند، به نیازهای صنعت پاسخ میدهند و شرایط کشور رو به بهبود می‌رود.

حذف رشته‌های دانشگاهی با هدف نیاز کنونی بازار در حال انجام است. نگاه گذرا برای حذف رشته ها چه آسیب هایی میتواند داشته باشد و مدل مطلوب چیست؟

برای پاسخ به این سوال می‌توان ژاپن و آلمان را مثال زد که پس از جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شدند و چند نسل فداکاری کردند تا این کشورها آباد شوند. این نسل‌ها فداکاری می‌کنند چون به آینده چشم دوخته‌اند. متاسفانه این چشم‌انداز مشترک در ایران وجود ندارد.

ما باید به پرسش‌های امروز کشور پاسخ دهیم و همچنین برخی از چالش‌های آینده را هم شناسایی کنیم. تغییر رشته‌های دانشگاهی هم باید بر اساس نیازهای آینده جامعه، چالش‌ها و چشم انداز مطلوب انجام شود. به نظر می‌رسد مطالعات میان رشته‌ای بخش عمده‌ای از آینده پژوهش و توسعه علمی را تشکیل خواهد داد؛ اما با مکانیسم فعلی که دانشکده‌ها و گروه‌ها به دور خودشان دیوار کشیده‌اند، این هدف محقق نمی‌شود.

پس اولین قدم این است که آموزش عالی در راستای اسنادبالادستی مانند بیانیه گام دوم حرکت کند. این یک چشم انداز مطلوب است. در این مسیر، هر کسی تصمیم بگیرد، نفر بعدی متعهد به آن خواهد بود. چون آن تصمیم مبنایی عقلانی دارد. چشم‌انداز مشترک اینگونه ساخته می‌شود.

مشکلی مانند نبود اقبال به یک رشته را با تبلیغ و آموزش می‌توان تغییر داد. زمانی در ایران گفته می‌شد علم بهتر از ثروت است، چرا که در فرهنگ دیرینه کشور علم ارزشمند بود و همچنین کسی که به دنبال علم می‌رفت، به ثروت هم می‌رسید. متاسفانه سیاستگذار نتوانست این تناسب را رعایت کند و با شکست مواجه شدیم.

وظیفه سیاستگذار این است که برای رشته‌های که ظاهرا بازار ندارند، شغل ایجاد کند تا در پی آن تقاضا ایجاد شود. مثلا در هوش مصنوعی گفته می‌شود فعلا دولت این افراد را حمایت کند تا صنعت هوش مصنوعی در کشور شکل بگیرد.

وقتی می‌توانیم خودرویی با کیفیت پایین‌تر از گذشته را با قیمت بالاتر بفروشیم، چرا باید به دنبال ارتقا باشیم؟! منع واردات در کشورهای توسعه‌یافته به شرط بلوغ صنعت داخلی انجام می‌شود. برای مثال محصولات چینی ۲۰ سال گذشته را با امروز مقایسه کنید. دهه ۶۰ کیا قصد داشت خط تولید پیکان را از ایران بخرد؛ اما امروز چه جایگاهی دارد.

سیاستگذار باید در برخی مواضع ورود کند و نظامی برای ارزشگذاری تعیین کند که بتواند استاد ادبیات را هم بسنجد. استاد ادبیات نباید با پروژه صنعت سنجیده شود. ممکن است یک استاد ریاضیات مقاله‌ای بنویسد که جایزه فیلدز ببرد، در حالیکه یک استاد در آزمایشگاه بیش از هزار مقاله داشته باشد؛ اما کار ویژه‌ای انجام نداده باشد.

با توجه به شرایط بین‌رشته‌ای‌ها در آموزش عالی ایران، به نظر شما مدل مطلوب برای توسعه میان‌رشته‌ای‌ها چیست؟

یک نکته مهم در مورد میان‌رشته‌ای‌ها در ایران این است که آن دسته از این رشته‌ها توانستند توسعه خوبی پیدا کنند که در فرایند تکاملی نظام علمی ایجاد شدند، نه به صورت دستوری. مشکل ما این است که تاریخ را از انتها می‌خوانیم. برای مثال دانشگاه شریف امروز یکی از بهترین مناطق نوآوری در کشور شناخته می‌شود. نباید ببینیم این دانشگاه امروز چه ویژگی‌هایی دارد، بلکه باید مسیر را دید. این دانشگاه مسیری را آغاز کرد که به تدریج اطراف دانشگاه پُر از شرکت‌های تحقیقاتی شد. اجتماع علمی با توجه به نیاز بیرونی می‌تواند تشخیص بدهد و مسیرش را پیدا کند.

نکته بعدی این است که آیا ما تعریف درستی از میان‌رشته‌ای‌ها داریم؟ انواع رشته شامل؛ دیسیپلین یا رشته مانند شیمی، مالتی دیسیپلینری یا چند رشته‌ای مانند تعامل چند رشته برق و مکانیک و در نتیجه ساخت ربات، اینتر دیسیپلینری یا میان‌رشته‌ای مانند همکاری رشته‌های مختلف برای حل یک مسئله با یک روش‌شناسی جدید. علوم شناختی یکی از حوزه‌هایی است که به نتایجی از این دست منتهی می‌شود، مانند ساخت تراشه‌ای که در مغز انسان قرار می‌گیرد و حاصل هوش مصنوعی، زیست و پزشکی است.

به نظر من، میان‌رشته‌ای‌ها بخشی از آینده هستند و ما ناگزیر هستیم که به سمت آن برویم. البته مسیر توسعه میان‌رشته‌ای‌ها با تقلید از کشورهای توسعه‌یافته و دستوری محقق نمی‌شود، چون ما فرهنگ آن کشور را نمی‌شناسیم. برای مثال، سند هوش مصنوعی آمریکا سال ۲۰۱۷ نوشته شد؛ اما تحقیقات هوش مصنوعی در این کشور از دهه ۸۰ شروع شد و دهه ۹۰ به صنعت رسید. ابتدا صنعت هوش مصنوعی شکل گرفت و سپس سند آن نوشته شد.

اسناد بالادستی کانادا صریحا اعلام می‌کنند که ما نمی‌توانیم مقام اول علم و فناوری دنیا باشیم. پس خودمان را در اکوسیستم هوش مصنوعی دنیا به عنوان استانداردگذار و تنظیم‌گر روابط انسان-ماشین جانمایی می‌کنیم. این فکر از درکی عمیق از نیازها و بازار هوش مصنوعی می‌آید.

اگر نظام آموزش عالی ایران، دیوار بین رشته‌ها را بردارد و فعالیت استادان تسهیل شود. منظور افرادی نیست که در حوزه‌های بی‌ارتباط کار کرده‌اند، بلکه از استادی حرف می‌زنم که در رشته شیمی تحصیل کرده و سپس در مواد زیست تحقیق کرده و در نهایت به بایو انرژی (انرژی‌های زیستی) رسیده است. بایو انرژی یک حوزه میان‌رشته‌ای است که در روش علمی توسعه علمی، یک میانبُر است.

اگر موانع توسعه میان‌رشته‌ای را برداریم و مشوق‌های آن را بگذاریم، می‌توانیم ادامه مسیر را به خود نهاد علم بسپاریم. فردی که علاقمند است آن را پیدا می‌کند و در این زمینه پیشرفت خواهد کرد. نوپدید بودن میان‌رشته‌ای‌ها، فرصت رشد بیشتری را فراهم می‌کند. برای مثال در رشته آینده‌پژوهی فناوری این نوع فرصت‌ها وجود دارد؛ اما در داخل کشور رویکرد مثبتی به این رشته وجود ندارد. تعارض منافع باعث می‌شود که این رشته نتواند جایگاه خودش را در جامعه علمی ایران پیدا کند.

با توجه به این که فرمودید میان‌رشته‌ای‌ها باید به اقتضای نیاز جامعه شکل بگیرند، اساسا تاسیس میان‌رشته‌ای‌ها امکان دارد یا نه؟

میان‌رشته‌ای‌ها خود به خود ایجاد می‌شوند. مثالی از تجربه شخصی خودم می‌زنم؛ من در رشته مهندسی صنایع تحصیل کردم و برای دوره دکتری آینده‌پژوهی فناوری را انتخاب کردم. خانواده متوسطی هم دارم و رانت بیرونی ندارم. باید خودم را بر نیاز بیرونی منطبق می‌کردم تا بتوانم کسب درآمد کنم، سوق پیدا کردم به حوزه‌ای که مورد نیاز کشور است. این شرایط مختص من نیست، افراد دیگری هم هستند. به تدریج این رشته به اشباع نزدیک می‌شود و خود افراد این را می‌فهمند.

سیاستگذاری هوش مصنوعی نباید پسینی باشد، به این معنا که ابتدا هوش مصنوعی توسعه پیدا کند و بعد ما در مورد استانداردهای آن صحبت کنیم. هوش مصنوعی در یک کشور نژادپرست، قضاوت نژادپرستانه‌ای خواهد داشت. هوش مصنوعی برای تشخیص خطرات، نسبت به سفیدپوست‌ها حساسیت کمتری دارد. هوش مصنوعی یک فناوری است که از فرهنگ متاثر است، پس باید برای آن سیاستگذاری پیشینی انجام داد. مدیریت بحران، قبل از بحران است.

وقتی گرایش سیستم های اجتماعی در مهندسی صنایع مطرح شد بر اساس یک نیاز بود. امروز آن نیاز از بین رفته؛ اما کسی جرات نمی‌کند این رشته را تعطیل کند یا مدرسه های کسب وکار در دنیا وجود دارد و هیئت علمی متناسب با نیاز جذب می‌شود. راهکار این است که دیوارهای مجازی بین گروه‌ها برداشته شود و قواعد ارزشگذاری بر اساس نیازها متنوع شوند. بخشی از علوم پایه که مورد بی‌توجهی قرار گرفته اند، دوباره مهم دیده شوند.

همچنین توسعه علم را به خود نهاد علم بسپاریم. آموزش و پژوهش وقتی در مسیر درستی قرار بگیرد، خود به خود درست می‌شود.

انتهای پیام/

کد خبر: 1223926

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =