داستان مسیحیانی که از مباهله با پیامبر خودداری کردند/ کتاب‌هایی که برای آشنایی بیشتر با این روز نخواندیم

مسیحیان وقتی دیدند که پیامبر اکرم(ص) با عزیزترین کسانش می‌خواهد آن‌ها را به چالش بکشد مطمئن شدند که حضرت محمد(ص) اگر به خودش مطمئن نبود، جان خانواده‌اش را به خطر نمی‌انداخت. پس از مباهله کناره گرفتند.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، بیست‌وچهارم ذی‌الحجه روز مباهله نام گرفته است. در این روز که روز نزول آیه «تطهیر» نیز هست، خداوند بر ارزش‌ها و فضیلت‌های اهل بیت(ع) و جایگاه راستین آنان در درک و شناخت اسلام راستین مهر تأییدی دیگر زد. روایات فراوانی در منابع معروف و دست اول اهل سنّت و منابع اهل بیت(ع) آمده است، که با صراحت می‌گوید: آیه مباهله درباره حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نازل شده است.

رویداد مباهله از رویدادهای صدر اسلام است. هنگامی که پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت (ع) در یک سو و مسیحیان نجران در دیگر سو آمادهٔ مباهله یا نفرین طرف دروغگو شدند.

مسیحیان نجران که به مدینه آمده بودند تا در مورد درستی دعوت پیامبر(ص) پژوهش کنند با او به محاجه (دلیل آوردن) پرداخته، سرانجام بحث شان به جایی کشید که حضرت محمد(ص) خواست تا با آن‌ها مباهله کند.

هر یک از دو طرف با افراد خود به محل مباهله رفتند. مسیحیان وقتی دیدند که پیامبر اکرم(ص) با عزیزترین کسانش یعنی (حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) می‌خواهد آن‌ها را به چالش بکشد مطمئن شدند که حضرت محمد(ص) اگر به خودش مطمئن نبود، جان خانواده اش را به خطر نمی‌انداخت. پس از مباهله کناره گرفتند.

اما برای شناخت بهتر این روز باید کمی نسبت به مباهله عمیق تر شد که به همین منظور خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز به معرفی چند کتاب خواهد پرداخت.

کتاب «مباهات»

این کتاب به قلم محمود حبیبی کسبی در 211 صفحه توسط انتشارات سوره مهر چاپ و راهی بازار نشر شده است.

در کتاب گزیده ای از اشعار با موضوع مباهله گردآوری شده است.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

روز بروز آشتی پایدار بود

مردی‌ به عزم جزم چو کوه استوار بود

مثل بهار بود و طراوت‌تبار بود

خورشید دین، ستاره دنباله‌دار بود

این عبد با حمایت الله‌اش آمده یک کعبه، چار رکن به همراهش آمده…

داستان مسیحیانی که از مباهله با پیامبر خودداری کردند/ آشنایی کتاب‌هایی که برای آشنایی بیشتر با این روز نخواندیم

کتاب «منبع شناسی واقعه مباهله»

این کتاب در ۲۴۰ صفحه و طی ۵ فصل به گزارش و معرفی منابع متعددی پیرامون واقعه مباهله پرداخته که به قلم محمدعلی عسگری و محمدعلی نجفی نگارش شده و توسط انتشارات میراث ماندگار راهی بازار نشر گردیده است.

در فصل اول کتاب، مباحثی در رابطه با جایگاه و اهمیت مباهله و عنایت مفسران محدثان، مورخان و متکلمان به آن آمده است.

فصل دوم به شناسایی کتب مرتبط به مباهله پرداخته شده و حدود ۸۰ کتاب عربی، فارسی، اردو و فرانسوی پیرامون مباهله معرفی شده است. کتبی که لزوما توسط شیعیان نوشته نشده و برخی از آنها توسط اهل سنت یا مسیحیان نگاشته شده است.

فصل سوم مختص پایان نامه های حول موضوع مباهله است و ۲۵ پایان نامه که به کلیت موضوع مباهله یا برخی زوایای این واقعه مهم ارتباط دارد، شناسانده شده است.

چهارمین فصل کتاب در زمینه مقاله شناسی مباهله است. در این فصل یکصد مقاله که حول محور مباهله به زبان های مختلف نوشته شده، معرفی گردیده است.

بالاخره اینکه آخرین فصل کتاب به ذکر چند مورد فعالیت انجام گرفته دیگر پیرامون مباهله مانند نرم افزار، تولیدات رادیویی تلویزیونی و نیز مباهله در آینه شعر عربی و فارسی اختصاص یافته است.

داستان مسیحیانی که از مباهله با پیامبر خودداری کردند/ آشنایی کتاب‌هایی که برای آشنایی بیشتر با این روز نخواندیم

کتاب «دعوت مردی که راست میگفت»

این کتاب در دسته داستان مباهله برای بچه‌ها به قلم ابراهیم حسن‌بیگی و تصویرسازی نگین حسن‌زاده داستانی ساده و جذاب برای کودکان پیرامون موضوع مباهله است که توسط انتشارات جمکران راهی بازار گردیده است.

داستان کتاب از زبان یکی از سه مسیحی که در روز مباهله به محضر پیامبر رسیدند، روایت می شود.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

محمد(ص) دلایل دیگر آورد و سعی کرد حقانیت دینش را بر ما اثبات کند. من تا حدودی قانع شده بودم اما تردید داشتم تا آن را به زبان آورم. پیدا بود که اسقف لجاجت می کند و کوتاه نخواهد آمد و تن به دین محمد نخواهد داد. در نهایت او پیشنهادی داد که بین اعراب هم مرسوم بود. او گفت: «بهتر است مباهله کنیم چون هردو اهل کتابیم، از خدا بخواهیم که دروغگو را مجازات کند.»

داستان مسیحیانی که از مباهله با پیامبر خودداری کردند/ آشنایی کتاب‌هایی که برای آشنایی بیشتر با این روز نخواندیم

کتاب «ماه بر ناقوس»

این کتاب در دسته بندی کودک و نوجوان قرار دارد و به قلم زهرا قزلباشی متین و توسط انتشارات گوی روانه بازار نشر گردیده است.

کتاب «ماه بر ناقوس» به چند بخش که هر یک عنوانی جداگانه دارد، تقسیم‌بندی شده است. این کتاب پیرامون گفتارهای یک نوجوان اهل نجران دربارهٔ رویداد مباهله است. اما نجران کجاست و مباهله چیست؟

نَجران نام شهری در منطقهٔ نجران در اقصی جنوب غربی عربستان سعودی و در حدود مرزی کشور یمن است. شهر نَجران درپایهٔ «کوه عسیر» واقع شده است. این منطقه در گذشته «اُخدود» نامیده می‌شد. شهر نجران به‌خاطر اهمیت باستان‌شناسی خود شهرت دارد. مردم این شهر به دعوت پیامبر به دین مسیحیت گرویدند. پیش از آن، مشرک و بت‌پرست بودند. نجران تا زمان ظهور اسلام نیز سکونت‌گاه جامعه‌ای از مسیحیان بود که با محمد (ص)، پیغمبر اسلام، در ستیز بودند.

گفته شده است که شهر نجران تنها منطقهٔ مسیحی‌نشین در حجاز بود. کتاب‌های تاریخ صدر اسلام به ارتباط میان شهر نجران و مباهله پرداخته‌اند اما در کتاب حاضر روایت‌های داستانی یک نوجوان را می‌خوانیم.

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

«باران می‌بارید؛ مثل چشم‌های من.

سر مادرم روی زانوهای من بود. گاهی چشم‌های بی‌رمقش را باز می‌کرد؛ نگاهی به من می‌کرد و بی‌هوش می‌شد. او گرسنه بود. من هم گرسنه بودم. داشت می‌مرد. قفسه‌ی سینه‌اش به کندی بالا و پایین می‌رفت. صدای نفسش با خس‌خس بود. صورتش زیر نور کمرنگ فانوس، بی‌رنگ بود. نمی‌دانستم چه کار کنم. بارها به کاروانسرا رفته بودم و هربار دست به دامن کسی شده بودم که بیاید سری به مادرم بزند؛ امّا همه از ارباب می‌ترسیدند. یک بار کنیزی کمی نان توی دستم قایم کرد و گفت برای مادرت ببر. اگر بتوانم باز برایت تهیّه می‌کنم. با عجله به اصطبل برگشتم. مادرم روی خاک سرد اصطبل بود. سرش را روی زانو گذاشتم.

امّی ه! نان! چشم‌هایت را باز کن.

چشم‌هایش را باز کرد. نگاهی به من انداخت.

- دهانت را باز کن مادر.

- تو بخوری، من خوشحال‌تر می‌شوم. بخور پسرم.

چشم‌هایش روی هم افتاد. مدتی طولانی گذشت. نان توی دستم خشک شده بود و سرم روی او خم شده بود. خوابم برده بود. نفس خس‌داری کشید. چشم‌هایم را باز کردم. داشت نگاهم می‌کرد. لبخند کمرنگی گوشه‌ی لبش شکفت.

چشم‌هایش برقی زد و گفت: پسرم آفریننده و گرداننده‌ی جهان فقط الله است. مریم و عیسی بندگان برگزیده‌ی او هستند. آن‌ها خدا نیستند. در تمام عمرم منتظر دیدن منجی بودم؛ ولی ... .

مکث کرد. ادامه داد ... اگر تو منجی را دیدی سلامم را به او برسان. به او بگو دوستش داشتم.

چشم‌هایش بسته شد و سینه‌اش از حرکت افتاد. فریاد زدم: امّی! امّی! امّی!

سرش را به زمین گذاشتم. به طرف کاروانسرا دویدم. در آن را باز کردم فریاد زدم: مادرم مادرم مادرم مرد.»

داستان مسیحیانی که از مباهله با پیامبر خودداری کردند/ آشنایی کتاب‌هایی که برای آشنایی بیشتر با این روز نخواندیم

انتهای پیام/

کد خبر: 1235537

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =