توجه رهبری به کتاب، برایم هزار دنیا ارزش دارد/ خوابی که دیدم زمینه رضایت پدرم با ازدواجمان را فراهم کرد

راوی کتاب «آخرین فرصت» کفت: در زمانه غیبت امام زمان (عج) ما مگر بالاتر از آقا داریم؟ همین قدر که این کتاب مورد توجه حضرت قرار گرفت هزار دنیا برای من ارزش دارد. هرچند هنوز نمیدانم متن تقریظ حضرت آقا چیست اما به کتاب توجه کردند.

رفعت قافلان کوهی همسر شهید علی کسایی و راوی کتاب «آخرین فرصت» در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی ایسکانیوز گفت: در شیراز انجمنی به نام انجمن همسران شهدا داریم که من عضو آن هستم و از طریق انجمن تصمیم گرفتیم که بازگویی خاطرات صورت بگیرد. من تهران زندگی می‌کردم و وقتی آمدم شیراز به یکی از برنامه های تفریحی یک روزه انجمن دعوت شدم و آنجا صحبت هایی در خصوص بازگویی خاطرات انجام شد.

وی با بیان اینکه در ابتدا مرا به فردی به نام خانم کرمی معرفی کردند که ایشان چند جلسه مصاحبه گرفتند و بعد یک مشکلی برای ایشان پیش آمد و در ادامه خانم سمیرا اکبری آمدند که کار با ایشان ادامه پیدا کرد. من همه چیز را که بر مبنای واقعیت بود گفتم و موردی برای مخفی کردن وجود نداشت.

راوی کتاب «آخرین فرصت» در خصوص واکنشش بعد از شنیدن خبر تقریظ رهبری بر این کتاب بیان کرد: شدیدا خوشحال شدم. در زمانه غیبت امام زمان (عج) ما مگر بالاتر از آقا داریم؟ همین قدر که این کتاب مورد توجه حضرت قرار گرفت هزار دنیا برای من ارزش دارد. هرچند هنوز نمیدانم متن تقریظ حضرت آقا چیست اما به کتاب توجه کردند. اصلاً برایم مهم نیست که رهبری در متن تقریظشان از من چیزی گفته باشند اما همینقدر که شهید معرفی شوند برایک کافیست. شهیدی که همه زندگی و تلاشش برای اسلام و انقلاب بوده است. برای من خیلی مهم بود که مورد توجه حضرت آقا قرار گیرد که الحمدالله گرفت.

وی در پاسخ به سوال که در بخشی از کتاب به مخالفت پدرتان در ازدواج با شهید کسایی اشاره شده و اینکه چگونه توانستید موافقت پدر و خانواده را همراه همراه کنید اظهار کرد: پدرم خیلی مذهبی و امام حسینی بود. نوکر امام حسین (ع) بود و همه زندگیشان برای امام حسین بود. اما یک بنده خدایی قبل از شهید کسایی به خواستگاری من آمده بود که پدری بازاری داشت و خانواده مرا می‌شناختند. دلیل مخالفت پدرم با شهید کسایی این بود که به دلیل شناخت از آن خانواده نظرشان روی آن گزینه بود اما ما نامزد هم نبودیم و صرفا دو سه مرحله به خواستگاری آمده بودند و هنوز عقد و این مسائل هم مطرح نبود.

همسر شهید علی کسایی ادامه داد: من به مسجد محل میرفتم و عضو به واحد خواهران مسجد بودم و فعالیت داشتم که آقای کسایی هم آنجا فعالیت داشتند و می‌دیدم که چقدر با خدا، چقدر با ایمان، چقدر با تقوا، چقدر ولایی و چقدر انقلابی هستند؛ یعنی هرچه که در یک انسان میتواند بروز پیدا کند ایشان داشت و از همه لحاظ واقعاً پر بود.

وی با بیان اینکه معلم بودم و یک شیفت به مدرسه و یک شیفت به مسجد میرفتم اظهار کرد: به دلیل اینکه مریض شده بودم یک روز به مسجد نرفتم که صدای زنگ خانه آمد و خواهر آقای کسایی بود البته من آن زمان ایشان را نمی‌شناختم. مادرم را صدا که بعد متوجه شدم ایشان برای خواستگاری آمده است. مادرم به ایشان گفتند که خانم دختر من نامزد داره در صورتی که ما با خواستگاری که داشتم نامزد نبودیم. خواهر آقای کسایی هم گفتند من فردا داداشمو میارم با خودش صحبت کنید.

راوی کتاب «آخرین فرصت» گفت: من همان شب خواب دیدم که من و آقای کسایی روی یک تخته سنگ معلق نشستیم و از روی قبور بهشت زهرای تهران حرکت می‌کنیم و همین طوری من و آقای کسایی آیه ربنا را تلاوت می‌کردیم و گریه می‌کردیم و وقتی از خواب بیدار شدم داستان این خواب را برای مادرم گفتم. صبح ساعت ۹ آقای کسایی و خواهر و مادرش زنگ در خانه را زدند و برای خواستگاری آمدند؛ وقتی من وارد اتاق شدم یک دفعه آقای کسایی از زیر عینکش نگاه کرد و گفت حدس می‌زدید من باشم؟ که مادرم همان لحظه لو داد و گفت: آره دیشب یک چنین خوابی دیده است.

وی در پایان ادامه داد: این خواب باعث شد که هم من و هم آقای کسایی مصر باشیم. آقای کسایی یک نامه‌ای هم برای پدر من نوشته بود که: آقای قافلان کوهی من عاشق نیستم همانطور حضرت علی (ع) می‌فرماید (عشق چشم‌ها را کور می‌کند) من یک قیام تکی داشتم و طبق آیه قرآن می‌خواهم قیام دوتایی کنیم با همدیگر. همین موارد باعث شد پدرم که اول مخالف ازدواج ما بود رضایت دهد.

انتهای پیام/

کد خبر: 1259815

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =