گاهی بعضی وعدهها شبیه نقشههاییاند که فقط روی کاغذ قشنگاند؛ با خطوط منظم، رنگآمیزی دلپذیر، متراژهای وسوسهبرانگیز اما بیآنکه حتی یک آجر از واقعیت را در خود داشته باشند. داستان نهضت ملی مسکن در همدان، بیشتر شبیه به همین نقشههای بیسقف است؛ درخشان از دور، اما بیپشتوانه در عمل.
از سال ۱۴۰۰ که کلید طرح به دست وزارت راه و شهرسازی سپرده شد، تا امروز که بیش از ۴ سال از آغاز آن گذشته، صدها خانواده همدانی هنوز منتظر پیامی از سامانه هستند؛ پیامی که نه شروع ساخت خانه که اغلب بهروزرسانی وضعیت در حال بررسی یا در انتظار تأمین زمین را اعلام میکند.
کافیست سری به پروژههایی مانند سایت مسکن ملی در اطراف شهر بزنید؛ جایی که گودبرداری رها شده، میلگردها زنگ زدهاند و حتی نیروی کار چند ماهیست دیده نمیشود. در گفتوگو با چند پیمانکار فرعی مشخص شد، عدم تخصیص بهموقع منابع مالی، نبود تسهیلات وعدهدادهشده، افزایش افسارگسیخته قیمت مصالح و تغییر مکرر در دستورالعملها از عوامل اصلی توقف پروژهها بوده است. پیمانکاری که نخواست نامش فاش شود، به خبرنگار ما گفت: پروژهای که سال ۱۴۰۱ با برآورد ۳ میلیارد تومان شروع شد، امروز با کمتر از ۹ میلیارد هم جمع نمیشود. ولی بانک هنوز وام اولیه رو هم کامل نداده.
با این حال، مردم هنوز امیدشان را از دست ندادهاند. برای کسی که سالها پشت صف خرید خانه بوده و توان رقابت با قیمتهای نجومی بازار را ندارد، همین امیدِ روی کاغذ هم سرمایه بزرگیست؛ اما این سرمایه، وقتی بارها خرج وعده میشود و باز بینتیجه میماند، به ناامیدی تبدیل میشود.
در همدان، این ناامیدی فقط یک احساس شخصی نیست؛ حالا دارد به یک مسئله عمومی تبدیل میشود. از جامعه فرهنگیان گرفته تا بازنشستگان، کارمندان، کارگران کارخانههای نیمهتعطیل همه چشمانتظار واحدهایی هستند که فعلاً فقط در نقشههای اتوکد شهرداری رسم شدهاند.
آنچه بیش از آجرهای رویهمنشسته یا اسکلتهای ناتمام خودنمایی میکند، مجموعهای از تناقضها و کلافهاییست که هر روز پیچیدهتر میشوند. طرحی که با عنوان نهضت ملی مسکن آغاز شد، حالا بیشتر به «نهضت ملی پیگیری» شباهت دارد. پیگیریهایی که از درِ ادارات شروع میشود، به سامانه ثمن میرسد، از ادارهکل راه و شهرسازی عبور میکند، در بانک مسکن گیر میافتد و دوباره برمیگردد سر نقطهی اول؛ جایی که مردم ماندهاند با هزار سؤال بیپاسخ.
یکی از ساکنان منطقهی حصار امام که ثبتنامکننده طرح بوده، در گفتوگو با ایسکانیوز میگوید: سه ساله فقط داریم پیامک میگیریم که پروندهتون در دست بررسیه. پول اولیه رو هم ریختیم. ولی الان حتی زمین ما مشخص نیست. این تنها یک نمونه از صدها فردیست که در دامِ بیتصمیمیها و بینظمیهای اداری گرفتار شدهاند.
جالب آنجاست که مسئولان، اغلب با اشاره به روند تخصیص زمین و صدور پروانه ساختمانی، آمارهایی کلی از پیشرفت طرح ارائه میدهند؛ اما واقعیت میدانی، چیز دیگریست. از مجموع پروژههایی که در زمستان ۱۴۰۲ بهعنوان نمونه موفق در جلسات رسمی ذکر شده بودند، امروز بسیاری یا نیمهتعطیلاند، یا در همان مرحله اولیه باقی ماندهاند.
در کنار این سردرگمیها، موضوع تأمین مالی نیز بهمثابه زخمی عمیقتر از همیشه بر پیکره طرح نشسته است. تسهیلات وعدهدادهشده با سود ۱۸ درصد، برای اقشار ضعیف عملاً غیرقابل بازپرداخت است. در نتیجه، بخشی از مردم با وجود قرارگیری در لیست اولیه، عطای پروژه را به لقایش بخشیدهاند. بدینترتیب، نه تنها عدالت اجتماعی در مسکن تحقق نیافت، بلکه نوعی گزینش اقتصادی از دل این پروژه سر برآورد؛ آن هم در طرحی که قرار بود «برای همه» باشد، نه فقط برای آنهایی که هنوز میتوانند از پس وامهای بلندمدت با قسطهای کمرشکن بربیایند.
در چنین شرایطی، مفهوم خانهدار شدن به جای آنکه نقطهی پایان دغدغهی زیست باشد، تبدیل شده به پروسهای مبهم که هم خانه را دور میکند، هم آدمها را خسته. این خستگی، گاهی از جنس اقتصادیست، اما گاه رنگ و بویی اجتماعی و روانی میگیرد. دانشجوی جوانی از دانشگاه بوعلی که پدرش ثبتنامکننده طرح بوده، میگوید: پدرم فکر میکرد آخر عمری یه سقف برای خودش خواهد داشت. الان میگه ای کاش ثبتنام نمیکردم. فقط پولم خوابیده.
در واقع، طرحی که باید ابزارِ بازسازی اعتماد عمومی به سیاستهای رفاهی میبود، در حال بدل شدن به مثالی از بحران در حکمرانی مسکن است؛ جایی که وعدهها پیشتر از پیها نشست میکنند، و بنا هنوز از زمین بلند نشده، در ذهن مردم فرو میریزد.
وقتی درباره مسکن ملی در همدان صحبت میکنیم، نمیتوانیم از کنار واژهای چون «زمان» ساده بگذریم. زمان، اینجا نه فقط مقیاس تقویمی است، بلکه واحدی از اعتمادِ فرسوده شدهست. زمان برای آن کارگری که سال ۱۴۰۰ ثبتنام کرد و هنوز نمیداند زمینش کجاست، همانقدر سهمگین است که برای معلم بازنشستهای که قسط اول را از حقوق ناچیزش برداشت و حالا سه سال است در لیست در انتظار تخصیص پروژه خاک میخورد.
اینجا پروژهها نه بر اساس اولویتهای اجتماعی که بر مبنای پیچیدگیهای نامرئی و فرساینده جلو میروند. طرحی که میتوانست با احیای زمینهای بایر اطراف همدان، منطق توسعه پایدار را دنبال کند، عملاً در چنبرهی بروکراسی خستهکنندهی میان شهرداری، اداره کل راه و شهرسازی و بانک مسکن درجا میزند.
در مناطقی مثل شهرک بهشتی یا اطراف شهرک فرهنگیان، سولهها و اسکلتهای ناقص بتنی زیادی دیده میشود که از دور، تصویری از در حال ساخت بودن را تداعی میکنند، اما نزدیکتر که میشوی، با پروژههایی روبهرو میگردی که یا به علت اختلاف میان پیمانکار و کارفرما متوقف شدهاند، یا بهخاطر تأخیر در تخصیص اعتبار در سکوت کامل به حال خود رها شدهاند. این تصویر، نه فقط نماد کندی ساختوساز است، بلکه نشانگر نوعی بحران تصمیمگیری در سطوح مختلف مدیریتی نیز هست.
از سوی دیگر، هیچ چشمانداز روشنی هم از تحویل پروژهها ارائه نمیشود. جدولهای زمانبندی، تنها روی کاغذ معنا دارند. بسیاری از مخاطبان ما که از سامانه ثمن استعلام گرفتهاند، با عبارات تکراری مثل در دست بررسی، منتظر واگذاری پروژه، یا عدم تأیید نهایی بانک مواجه شدهاند. این عبارات، وقتی بهدفعات در ذهن متقاضی تکرار میشوند، کارکردی شبیه به ضدروایت پیدا میکنند: نه تنها امید نمیسازند، بلکه شعلهی امید قبلی را نیز بهتدریج خاموش میکنند.
در این وانفسا، حتی اگر پروژهای هم کلید بخورد، معلوم نیست که تا کی دوام داشته باشد. در نبود یک الگوی مالی منسجم و با گرانی مصالح، جهش دستمزد کارگران و افزایش نرخ سود تسهیلات، بسیاری از پیمانکاران عطای همکاری با دولت را به لقایش میبخشند. در چنین فضایی، مسکن ملی بیشتر به یک پازل ناتمام میماند؛ پازلی که هر قطعهاش، از مجوز گرفته تا تسهیلات، خودش یک بحران مجزاست.
در میان این همه حرف و حدیث، آنچه بیش از هر چیز فرو ریخته، نه دیوار یک ساختمان نیمهکاره، که اعتماد عمومیست؛ اعتمادی که اینبار در قالب فرم ثبتنام، پرداخت قسطهای منظم و امید به تحویل کلید، در دل مردم جوانه زده بود. مردمی که نه سرمایهدار بودند و نه سوداگر، بلکه تنها رؤیای یک خانهی نقلی اما «مال خودشان» را در سر میپروراندند. اما وقتی پروژهای قرار است سه ساله تحویل شود و هنوز پس از چهار سال حتی دیوارکشی آن تمام نشده، وقتی نام پیمانکاران تغییر میکند اما کار همچنان روی زمین میماند، وقتی وزیر و استاندار و مدیرکل بارها برای بازدید میآیند اما پیشرفت فقط در عکسهای خبری دیده میشود، چطور میتوان از امید سخن گفت؟
مشکل تنها کمبود بودجه نیست؛ اگرچه نقش مهمی دارد. مشکل بیشتر از آنکه در نبود پول باشد، در نبود برنامهریزی شفاف و اولویتبندی صادقانه است. گاهی پروژههایی آغاز شدهاند که از ابتدا مشخص بود نه زیرساخت دارند، نه حمایت مالی کافی. در این میان برخی پروژهها در مناطق نامناسب شهری یا خارج از شهر کلید خوردند، بدون امکانات و بدون چشماندازی روشن برای زندگی. حالا ساکنان بالقوه این خانهها باید هم تورم را تحمل کنند، هم نگرانی از تحویل نگرفتن ملکی که شاید سالها در انتظارش بودهاند.
در چنین شرایطی، واژه ملی در طرح نهضت ملی مسکن، دیگر بار معنایی خود را از دست میدهد. چون طرحی که نتواند مردمانش را صاحبخانه کند، چگونه میتواند ملی باشد؟ آنچه باقی مانده، نه مسکن است و نه امنیت؛ فقط تعدادی اسکلت فلزی، وعدهای بیجان و مردمی که هر روز بیشتر حس میکنند روی کاغذ خانهدار شدهاند.
اگر بخواهیم صادقانه بنگریم، مسکن ملی در همدان نماد یک وعدهسازی بینتیجه است؛ جریانی که بیش از آنکه خروجیاش خانه باشد، بر دل مردم حس باخت به جا گذاشته. کسانی که ماهها و حتی سالها پول پرداختند، با هزار امید و چشمانتظاری، به ساختوسازی دل بستند که نه شکل خانه گرفت، نه حتی دیوار اعتماد را بلند کرد. آنان که با صدای بلند میگفتند ما خانهدار میشویم، حالا در سکوت میپرسند: چرا کسی پاسخگو نیست؟
نکته غمانگیزتر اما آنجاست که در پسِ همه این ناکامیها، نوعی بیتفاوتی ساختاری نهادینه شده است. مدیرانی که پروژهها را فقط در بازدیدهای رسمی میبینند. پیمانکارانی که بود و نبودشان فرقی ندارد. و مردمی که از سکوی تماشاگران، حالا به تماشای ویرانی امیدهای خود نشستهاند. حتی رسانهها هم وقتی برای چندمینبار خبر تسریع در روند پروژهها را منتشر میکنند، خودشان خوب میدانند این تیترها فقط مُسکنیست بر زخمهای عمیق.
اینکه از همدان تا تهران و از وزارتخانه تا فرمانداری هیچ پاسخ روشن و قاطعی برای سرنوشت پروژهها نیست، نشانه همان گم شدن کلیدیست که قرار بود قفل خانههای مردم را باز کند. اما حالا، این قفلها نه فقط درِ خانهها را بستهاند، بلکه پنجرهی اعتماد مردم را هم به روی سیاستهای عمومی مسکن بستهاند.
در پایان، آنچه فراموش شده، نه اعتبار دولتی و نه صرفاً ساخت و ساز؛ بلکه شان و شعور مردمیست که حق داشتند بعد از سالها مستأجری و اضطراب، سقفی امن بر سر داشته باشند. اما فعلاً تنها سقفی که نصیبشان شده، آسمانیست پر از ابهام.
کارشناسارشد مدیریت بازاریابی - فعال رسانهای*
انتهای یادداشت/
نظر شما