به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، ویتگنشتاین در همه عمر خود فقط یک کتاب نوشت، سقراط حتی همان یک کتاب را هم ننوشت؛ به بیان دانشگاههای امروز، شاخص H-index آنها فاجعهبار است. با این حال، ما قرنهاست که در مورد نظریههای آنها، مقاله و کتاب منتشر میکنیم.
شاخص H-index، هدیه والا از خورخه ای. هیرش (Jorge E. Hirsch) تلاش میکند که همه توان علمی یک محقق را با یک عدد صحیح واحد بسنجد. محققی با شاخص اچ n، n مقاله با حداقل n استناد برای هر کدام منتشر کرده است. این معیار تقلیلگرایانه و غیرمنصفانه است، بدتر آن که ما فقط معیارها را اتخاذ نکردهایم؛ ما یک الهیات ساختهایم.
در روزگاری که عملکرد علمی استادان و پژوهشگران با عدد و رقم سنجیده میشود، یک استاد دانشگاه پیشنهاد کرده است که بهرهوری دانشگاهی را نه بر اساس شاخصهای پژوهشی، بلکه بر پایهی وزن بدن محققان اندازهگیری کنیم. این همان ایدهای است که در قالب طرحی خیالی و طنزآمیز با عنوان «شاخص توده بدنی دانشگاهی» مطرح شده است؛ معیاری که نسبت میان وزن مقالات تولیدشده و وزن فیزیکی پژوهشگر را میسنجد.
بر اساس این معیار، اگر استادی با وزن ۱۲۰ پوند بتواند در طول فعالیت خود ۶۰ پوند مقاله منتشر کند، شاخص توده بدنی علمی او ۰.۵ خواهد بود. اما همکار سنگینوزنتر او برای رسیدن به همین عدد باید صد پوند مقاله تولید کند. در نگاه اول شوخی به نظر میرسد، اما همین شوخی، تصویری دقیق از وضعیت وسواسگونهی نظام علمی امروز در برابر عدد و معیار به دست میدهد.
H-index دیگر ابزار سنجش تأثیر علمی نیست
در دنیای دانشگاهی امروز، اعداد جای معنا را گرفتهاند. پژوهشگران دیگر کمتر درگیر اندیشهاند و بیشتر سرگرم تولید «نتایج قابل ارائه» هستند؛ نتایجی که بتوانند به سادگی در سامانههای پژوهشی ثبت شده و به امتیاز و استناد تبدیل شوند. شاخصهایی مانند H-index که قرار بود ابزاری برای سنجش تأثیر علمی باشند، امروز به معیاری مقدس در دانشگاهها بدل شدهاند؛ عددی جادویی که میتواند مسیر استخدام، ارتقا یا حتی اعتبار فکری یک فرد را تعیین کند.
اما همین وابستگی شدید به معیارها، نوعی «الهیات عددی» را در علم پدید آورده است. دانشگاهیان به جای مطالعه و تأمل عمیق، در پی افزایش شاخصهای خود هستند؛ آنها از همافزایی برای بهینهسازی استناد سخن میگویند، اما گاه فراموش میکنند که هدف نهایی پژوهش، تولید فهم است نه دادههای قابل اندازهگیری. قانون معروف گودهارت سالها پیش هشدار داده بود: «وقتی یک معیار به هدف تبدیل شود، دیگر معیار خوبی نیست.» با این حال، دانشگاه امروز همین هشدار را نیز در میان فهرست شاخصهای بیپایان خود گم کرده است.
تصویر آشنایی از این وضعیت را میتوان در جلسات استخدام دانشگاهی دید؛ جایی که کمیتهها دربارهی شاخص اچ، ضریب m و میانگین استناد فرد بحث میکنند بدون آن که حتی یکی از آثار او را خوانده باشند. دانشگاه مدرن، استقلال فکری و نقادانهی خود را تا حد زیادی از دست دادهاند و در برابر جریانهای مسلط (اعم از اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی) تسلیم شدهاند. ما آنقدر سرگرم شمارش شدهایم که دیگر نمیدانیم کیفیت چیست؛ غذا را نه بر اساس طعم، بلکه بر اساس اندازه فونت بستهبندی آن قضاوت میکنیم.
طنز ماجرا این است که میل به عدد، هر روز به شکلی تازه بازتولید میشود. حتی در پژوهشهای اخیر، معیارهایی مانند «عامل کیک» برای اندازهگیری میزان رضایت پژوهشگر پس از چاپ مقاله پیشنهاد شدهاند؛ معیاری که کیفیت و تعداد کیکهای جشن انتشار مقاله را میسنجد. در چنین فضایی، پیشنهاد شاخص توده بدنی دانشگاهی چندان هم عجیب به نظر نمیرسد.
این شاخص خیالی با افزودن وزن بدن به معادله پژوهش، سلامت شخصی را هم وارد نظام ارزیابی علمی میکند. استادان برای افزایش بهرهوری خود باید سبک زندگی علمی و جسمی فعالتری در پیش بگیرند؛ شاید روزی برسد که عضویت در باشگاه ورزشی به عنوان هزینه پژوهشی قابل قبول ثبت شود. حتی جلسات هیئت علمی هم ممکن است با اعلام افزایش میانگین «ABMI» دانشکده آغاز شود.
در چنین جهانی، آگهیهای استخدام دانشگاهها هم رنگ و بوی تازهای میگیرند؛ درخواست برای استادیارانی با سوابق انتشارات قوی و نسبت قد به وزن مطلوب یا گزارشهای سالانهای که شامل وزنکشی اجباری میشوند. در پذیرایی کنفرانسها، پژوهشگران با محاسبهی ذهنی شاخصهای یکدیگر، از مکعبهای کوچک پنیر به اندازه موش لقمه برمیدارند تا مبادا شاخصشان کاهش یابد.
دانشگاههای امروز نوشتن صدها صفحه بیفایده را ارزشمندتر از یک اندیشه اصیل میدانند
اگرچه ابداع چنین معیاری آشکارا طنزآمیز است، اما نکته اصلی آن به عمق واقعیت اشاره دارد: در دانشگاه مدرن، کمیت چنان بر کیفیت غلبه کرده که حتی شوخیها نیز در قالب عدد تعریف میشوند. نوشتن صدها صفحه بیفایده گاه ارزشمندتر از یک اندیشه اصیل تلقی میشود، چون عدد تولید میکند و عدد همان چیزی است که نظام علمی میخواهد.
طنز نهایی اینجاست که حتی خود نویسنده نیز از این چرخه در امان نیست. شاخص اچ و i10 او هم، هرچند ظاهراً نشان از تأثیر دارد، در واقع به قول خودش ثابت میکند که «وزن مشارکتهای علمیاش با محتوای آنها نسبت معکوس دارد». در جهانی که «دقیقاً اشتباه بودن» بهتر از «درست ولی مبهم بودن» است، شاید تنها معیار واقعی همین باشد که بتوانیم خطاهایمان را با دقت عددی اندازه بگیریم.
واقعیت این است که شاخص توده بدنی دانشگاهی صرفاً یک شوخی نیست؛ آینهای است که نشان میدهد دانشگاههای جهان و از جمله ایران، تا چه اندازه در عدد و نمودار غرق شده است. جایی که ویتگنشتاین با تنها یک کتاب، و سقراط با هیچ اثر مکتوبی، هرگز در هیچ فهرست رتبهبندی جایی نخواهند داشت، اما هنوز هم الهامبخش اندیشهاند.
این مقاله طنز را داریوش جمیلنیاک (Dariusz Jemielniak) نایب رئیس آکادمی علوم لهستان و استاد دانشگاه کوزمینسکی لهستان نوشته است.
انتهای پیام/

نظر شما