قحطی بزرگ ایران را در قالب رمان بیان کردم/ کتاب «معلم انگلیسی» بر اساس اسناد تاریخی است

نویسنده کتاب «معلم انگلیسی» گفت: اگر می‌خواستم اتفاقاتی که در رمان افتاده است را به صورت مستند بیان کنم، خیلی تلخ بود. برای همین، اتفاقاتی که واقعاً اتفاق افتاده را در قالب رمان، در شکل زندگی یک دختر ایرانی بیان کردم.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، اگر روزی خاک ایران سخن بگوید و از ظلم‌هایی که در حقش شده دم بزند قطعا انگلیس یکی از عاملان این ظلم‌هاییست که در حق ایران شده، اگر ایران را مادری دلسوز و مهربان فرض کنیم قطعا از روزی که فرزندانش درپی پیدا کردن غذا به همان خاک پناه برده بودند؛ خون گریه می‌کند.

داستان قحطی مصنوعی ایران که توسط انگلیس به وجود آمد از زبان ایران قطعا شنیدنی خواهد بود، کتاب‌‎ها اشیاء عجیب و بی‌جانی هستند که می‌توانند صدای آن روزهای ایران را به ما برسانند، کتاب «معلم انگلیسی» رمانیست از اعظم عینی و انتشارات جمکران که از آنچه در قحطی اتفاق می‌افتاد سخن می‌گوید.

کتابی که با حس و حالت همراه می‌شود و دستت را می‌گیرد و با خود در کوچه پس کوچه‌های ایران قحطی زده می‌کشاند؛ خبرنگار فرهنگ و هنر ایسکانیوز پس از خواندن این کتاب با اعظم عینی نویسنده کتاب «معلم انگلیسی» به گفت‌وگو نشست.

ایسکانیوز: چه چیزی باعث نوشتن کتاب «معلم انگلیسی» شد؟ آیا این کتاب براساس واقعیت نوشته شده است؟
اعظم عینی: اردیبهشت سال۱۳۹۷ بود، به یک سخنرانی گوش دادم که به قحطی ایران اشاره می‌کرد، خیلی وحشتناک بود. من تصمیم گرفتم راجع به این اتفاق مطالعه کنم، کتاب «قحطی بزرگ» از محمدقلی مجد را مطالعه کردم، درکتاب تمام اسناد آمریکایی که خود افسران بزرگ انگلیسی اذعان کردند در ایران چه اتفاقاتی افتاده است را مطالعه کردم.

اگر می‌خواستم اتفاقاتی که در رمان افتاده است را به صورت مستند بیان کنم، خیلی تلخ بود. برای همین، اتفاقاتی که واقعاً اتفاق افتاده را در قالب رمان، در شکل زندگی یک دختر ایرانی بیان کردم. حدود ۵ سال نوشتنش طول کشید و بازنویسی شد. تحقیقاتی که انجام دادم زمان برد تا به مرحله چاپ برسد.

ایسکانیوز: روایت‌هایی که در داستان بیان شده، راجع به غارت عمارت‌ها یا مثلاً قتل افراد در خانه‌های روستایی این موارد واقعی هستند؟
اعظم عینی: بله، مثلاً داستانی که زن به سراغ سگی برای خوردن رفته است بر اساس مستندات است، خوردن گوشت سگ و گربه اتفاق می‌افتاد، حتی در کتاب محمدقلی مجد اشاره شده که در همدان یک مادر و دختر، بدن دختر ۸ ساله را برای خوردن استفاده کردند، برای اینکه از گرسنگی نجات پیدا کنند و با مرگ دست و پنجه نرم نکنند، حتی به بدن دختر ۸ ساله هم رحم نمی‌کردند.

حتی مادرها از اینکه بچه‌هایشان تنها از خانه خارج شوند، خیلی می‌ترسیدند چون ممکن بود که کسی آن‌ها را بدزدد. قحطی در ایران تا این مرحله پیش رفت که طبق اسناد سربازهای آمریکایی، دیگر سگ و گربه در اصفهان وجود نداشت، ایرانی‌ها به درجه‌ای از گرسنگی رسیده بودند که مجبور شدند برای خودشان و بچه‌هایشان این کار را انجام بدهند. موضوع خیلی تلخ بود، من ترجیح دادم کتاب در قالب رمان نوشته شود، تا اینکه در قالب کتاب مستند باشد، اگر دقت کرده باشید زیر اسم کتاب، نوشته شده است «مستند تاریخی در ایران».

ایسکانیوز: در سینما مادر و زن، نماد سرزمین هستند، اگر بخواهیم با دید نمادین به کتاب نگاه کنیم آیا می‌توانیم بگوییم ماهگل، شخصیت اصلی کتاب نمادی از ایران آن زمان است؟
اعظم عینی: نه به این معنا که حتماً منظورم این باشد، اما این دیدگاه هم نگاه قشنگی است. بله نماد ایران است، ایستادگی که در ماهگل می‌بینیم، که حتی بدون وجود همسر به جاهایی از ایران می‌رود که خودش را نجات دهد اما خودش نجات‌بخش می‌شود، به دنبال همسرش می‌رود و در آن روستا هم نجات بخش می‌شود.

ایسکانیوز: در رمان، ژاکلین یک شخصیت انگلیسی است که ریشه ایرانی دارد و حضور اصلی او در رمان خیلی کمرنگ‌تر است چرا تصمیم گرفتید در اسم کتاب به ژاکلین اشاره کنید؟

اعظم عینی: اگر در آخر کتاب، دقت کرده باشید، کسی که با دسیسه وارد عمارت شده بود، توجه همسر خان را به خود جلب کرده بود و حتی پدرش هم با خان، دوستی داشت (که البته پدرش مرد بدی نبود) و می‌خواست خودش با دسیسه بفهمد خان کجا می‌رود، با چه کسی ارتباط دارد، چطور می‌خواهد جان مردم کشورش را نجات بدهد، به همین دلیل با نام معلم بودن برای همسر خان نزدیک می‌شود و می‌خواهد در اصل چیزی را آموزش بدهد.

ماهگل به او خیلی اعتماد می‌کند، نزدیک می‌شوند و میانه راه یک دفعه ماهگل را تنها می‌گذارد، به این بهانه که به کشور خودش برمی‌گردد ماهگل را ترک می‌کند. آخر داستان، اگر دقت کرده باشید، کسی که تمام دسترسی‌ها را به انگلیسی‌ها داده بود و حتی خان را به قصد کشت اسیر کرده بود و قصد کشتن محافظ و فرزند خان را داشت. اما به صورت کلی فرایند انتخاب کتاب از دایره اختیارات نویسنده خارج بود و انتشارات این اسم را انتخاب کرد.

ایسکانیوز: شما مشکلی با انتخاب اسم کتاب نداشتید؟
اعظم عینی: خیر. من مشکلی نداشتم البته اسم‌هایی مثل «روزی روزگاری ایران» یا «دختری به نام ایران»پیشنهاد دادم اما در نهایت انتشارات اسم «معلم انگلیسی» را انتخاب کرد.

ایسکانیوز: اگر بخواهید چند کلامی راجع به کتاب با مخاطبین صحبت کنید چه می‌گویید؟
اعظم عینی: من از مردم ایران مخصوصاً جوان‌ها می‌خواهم که قلبشان برای ایران بتپد و ببینند صد سال پیش که در ایران قحطی اتفاق افتاد دقیقا چه پیش‌ آمد. اگر جوان‌ها کتاب «قحطی بزرگ» را بخوانند متوجه می‌شوند که در آن زمان جنازه‌ها پشت به پشت روی هم کنار خیابان‌ها بودند و حتی این اجساد، باعث طاعون در ایران شد.

آن زمان نظام پادشاهی بود و جمهوری اسلامی وجود نداشت پس انگلیس و آمریکا با خود ایرانی‌ها مشکل دارند، نه با کسی که بر ما حکومت می‌کند. از جوان‌ها می‌خواهم که تاریخ ایران را بخوانند و خودشان، فرزندانشان یا بچه‌هایشان را با عشق ایران زمین بزرگ بکنند و به آن‌ها یاد بدهند «چو ایران نباشد، تن من مباد». اگر انسان بدون وطن باشد، مثل کسی است که اجازه بدهد به مادرش توهین شود. اسم ایران را برای بچه‌هایشان به یادگار بگذارند و بدانند در حق ما چه ظلم‌هایی شده است، وقتی بچه‌ها بدانند مسلما دندان‌شان را به سمت دشمن تیز می‌کنند همه توطئه‌ها در اثر نبودن ایران است.

انتهای پیام/

کد خبر: 1285822

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =