کاظم رحیمی با حضور در ایسکانیوز گفت و گوی مفصلی با خبرنگار ما در رابطه با مبارزات با رژیم شاهنشاهی و از تاسیس پرسپولیس داشت که ماحصل آن را در ادامه می خوانید:
*کمی خودتان را معرفی کنید؟
من متولد سال 1321 در تهران هستم. محله اصلی ما امامزاده یحیی بود و چون پدرم فرهنگی بودند و به درس های حوزه علاقه زیادی داشتند کار خود را به قم منتقل کردند و آنجا ساکن شدیم. از خانه ما تا منزل امام حدود 10 دقیقه راه بیشتر نبود، اکثراً مادرم به منزل ایشان می رفتند و در جلسات مذهبی همسر امام شرکت می کردند.بعدها منزل ما به خیابان ایستگاه راه آهن منتقل شد. در نزدیکی خانه ما یک زمین خاکی بود، من دوستی داشتم به نام سیدعلی هاشمی که همسایه ما بود، با هم فوتبال تک به تک و شوت تک ضرب در همان زمین خاکی به بازی میپرداختیم.
دوران دبستان این بازی را میکردیم و او چون همیشه به من می باخت یک بار برای جبران این شکستها رفت یک بازیکن قوی تر از خود آورد و او را به من معرفی که همان سید احمد مصطفوی یا فرزند امام بود. بازی احمد آقا هم از من ضعیفتر بود و اگر به هاشمی از 10 گل 9 فرجه می دادم به احمد آقا 7 فرجه میدادم. آشنایی ما ادامه داشت تا دبیرستان و مسابقات آموزشگاهها و 2 بار هم قهرمان مسابقات استان تهران شدیم.
*نخستین باری که امام را از نزدیک مشاهده کردید را به یاد دارید؟
برای اولین بار به همراه احمد اقا، امام را در منزل شخصی در گذر یخچال قاضی دیدم که سه خانه تو در تو بود که جمعیت زیادی برای دیدن امام به این خانه میرفتند کم کم بعد از مطرح شدن مرجعیت بعد از رحلت آیت الله بروجردی اقبال عمومی ایجاد شد و با خواست خدا حضرت امام مرجعیتشان مطرح شد. امام اصلا اجازه تبلیع نمیدادند و سفارش میکردند پولی بابت این کار هزینه نشود.
* امام از قم تبعید میشود و شما به احمد آقا نزدیک تر میشوید از این روزها برای ما صحبت کنید؟
بعد از تبعید امام مامورین شهربانی با لباس فرم اطراف منزل امام را محاصره کرده بودند و ساواکیها هم اطراف خانه بودند اما حاج احمد همیشه دوست داشتند با نزدیکان و دوستان خود باشند اما به خاطر محاصره خانه خیلیها نمیتوانستند با وجود علاقه ای که به احمد آقا داشتند او را ببینند اما من احساس وظیفه میکردم و همیشه در کنار احمد آقا بودم و این مساله باعث شد تا برای هم مانند برادر باشیم.
*احمد آقا از مسایل ریز سیاسی هم برای شما صحبت میکردند؟
احمد آقا من را در جریان مسایل میگذاشتند و حتی مسایل مبارزاتی خود را هم از من پنهان نمیکردند. هیچ در مورد این مساله صحبت نکرده بودم زیرا قصد نداشتم این اتفاقات جنبه شهرت طلبی پیدا کند. زمانی که امام در نجف حضور داشتند نامههایی را برای فرزند خود مینوشتند. حاج احمد آقا هوش سرشاری داشتند و کسی که می خواست با او صمیمی شود باید رعایت تمام مسایل را میکرد. احمد آقا نامهها را برای مطالعه به من میداد و من هم متوجه منظور او می شدم و بعد از خواندن نامه ها بیش از گذشته رعایت میکردم.
*نخستین باری که امام را دیدید چه احساسی داشتید؟
اولین باری که امام را دیدم و احساسی که داشتم لطایفی دارد که با گفتن آن از بین میرود و حاضر نیستم به هیچ قیمتی عشق پاکی که به امام داشتم را مطرح کنم و مردم من را به خوبی می شناختند و احتیاجی به تبلیغ ندارم.
*شما و احمد آقا در کدام پست های فوتبال بازی میکردید؟
من جناح راست بازی می کردم،احمد آقا دفاع چپ و هافبک چپ بازی میکرد و بسیار پر نفس بود و بسیار خوب نفوذ میکرد و گاهی با شوت های سهمگین موفق می شد دروازه حریف را باز کند. هردوی ما پر انرژی و پرتحرک بودیمبه طوری که جناح راست را من و جناح چپ را او اداره می کرد. این درحالی است که آن زمان دفاع های کناری خلیی نفوذ نمی کردند و بیشتر در خط دفاعی خودشان بازی می کردند. این دوستی از همین فوتبال صمیمی شد و بعد از سال 42 که مبارزات شروع شد و جلسات در منزل امام برگزار میشد من در کنار احمد آقا بودم.
*علاقه احمد آقا به فوتبال زیاد بود؟
بله. حاج احمد آقا علاقه زیادی به فوتبال داشتند. به گفته خودشان در کودکی توپ چرمی داشتند که شب ها آن را بغل می گرفتند و می خوابیدند.
*چطور شد شما به تیم شاهین پیوستید؟
پیر مردی به تمرینات ما می آمد و به ما فوتبال را به طور حرفه ای آموزش می داد، برای ما توپ می انداخت و سرزدن، ضربه زدن و حرکت کردن با توپ را به ما یاد می داد. بعد از مدتی دیگر به تمرینات ما نیامد و ما واقعاً احساس خلا می کردیم و همه ناراحت بودم. من گاهی پیش خود فکر می کردم که چرا همچین انسانی با این همه تجربه در مسائل فنی فوتبال در کنار ما نیست. بعد از مدتی اکرامی به دیدن بازی ما آمد و بعد از اتمام بازی از من خواست تا هفته ای سه روز به تمرینات شاهین بروم و عضو آن تیم بشوم.
*شما احمد اقا را برای حضور در تیم شاهین معرفی کردید؟
من احمد آقا را معرفی نکردم و خودش آنقدر بازیکن خوب و با اخلاقی بود که نظر همه را جلب می کرد. او چپ پا بود و این مساله او را از بازیکنان دیگر جدا می کرد. هوش او دلیل رشدش در فوتبال بود و روزی که اکرامی شنید در قم استعدادهای خوبی وجود دارد به قم سفر کردند و بازیکن جذب کردند. من حدود یک سال زودتر به شاهین پیوستم، اکرامی گفت به حاج احمد آقا بگویم بیاید سرتمرین که او اصلا به فکر این مسایل نبود اما وقتی دید من در تمرینات شاهین هستم او هم آمد و در زمین شهباز تهران با ما تمرین کرد.
* عمر حضور احمد آقا در فوتبال کوتاه بود، شما دلیلش را می دانید؟
احمد آقا در شاهین بازی رسمی نکردند اما چند جلسه ای به تمرینات آمدند و در همان زمین با بازیکنان اصلی که 9 نفر آنها در تیم ملی بودند تمرین کردند. او به خاطر شرکت در مبارزات زمین فوتبال را ترک کرد و به قم بازگشت.
*احمد آقا طرفدار کدام تیم بودند؟
حاج احمد آقا اول طرفدار شاهین بودند و بعد پرسپولیس. این دو تیم کاملاً مردمی بودند به همین خاطر احمد آقا طرفدار آن ها بودند.
* سید حسن آقا استقلالی هستند، درست است؟
تیم مورد علاقه پدر ارتباطی به پسر ندارد و در خانوادهها از این کریها وجود دارد.
*دوستی شما با احمد آقا به فوتبال شما ضربه نزد؟
این دوستی ما باعث شد ضربه های زیادی به من وارد شود که نتوانم به بسیاری از چیزهایی که حقم بود برسم اما مطمئن باشید این مسایل را بازگو نمی کنم. افرادی که با خط امام و انقلاب فاصله داشتند به خاطر وابستگی های شغلی ضربات سنگینی به من وارد کردند.
*برگردیم به زمانی که شما به عراق رفتید. در عراق چه اتفاقاتی رخ داد؟
من 2 ماه در منزل امام در عراق زندگی می کردم و آن زمان عضو ثابت تیم شاهین بودم و تیم خیلی به من نیاز داشت وعلاقه شدیدی به باشگاه خود داشتم و در این باشگاه اخلاق ازهرچیزی مهم تر بود و همه مسئولان تیم از برترین های اخلاقی بودند. اکرامی استاد تعلیم و تربیت جوانان بود و برومند هم همینطور و پرویز دهداری معلم اخلاق هم درکنار این تیم بود.
* پس شما به دنبال بازگشت به ایران بودید؟
من خیلی تاکید به برگشت داشتم اما احمد آقا نمی گذاشت و می گفت بمان و در آخر گفت و گو ما به این جا رسید که احمد در نهایت قران را پیش آقا (امام) بردند تا سوأل کنند که من بروم یا نه. قران را بردند تا آقا استخاره کنند اما همین که امام قران را در دست احمد آقا دیده بودند سوأل کرده بودند که چرا قران آوردید و گفته بودند که برای رفتن من می خواهند استخاره کنند که امام قران را بر می گرداند به حاج احمد آقا و میگویند به کاظم بگو خوب است و همین جا بماند و در کنار ما درس بخواند اما من آمادگی درس خواندن نداشتم و به فکر فوتبال بودم و بعد از مدتی در نهایت خانواده احمد آقا اجازه دادند که ما با هم به ایران بازگردیم که وقتی به مرز رسیدیم ما را بردند ساواک چون قاچاقی رفته بودیم . کلی سوأل و جواب و بیگاری در محوطه از ما کشیدند و بعد آزادمان کردند. من و احمد اقا مثل برادر بودیم باهم و در آن شرایط خاص که همه نزدیکان امام را سختترین شکنجه می دادند من در کنار احمد آقا بودم.
*بعد از بازگشت به ایران چه کردید؟
سال 46 باهم به ایران آمدیم و وقتی آزادمان کردند به همراه احمد به همدان و منزل اشراقی داماد بزرگ امام رفتیم و از آنجا با ماشین های سواری به تهران آمدیم که احمد آقا سریعاً به قم بازگشتند.
*نداشتن گذرنامه برای شما مشکل ساز شده بود، درست است؟
بله، چندین بار برای تیم ملی انتخاب شدم که مهمترین آن ها سال 47 بود که ایران قهرمان آسیا شد و موفق به پیروزی مقابل رژیم صهیونیستی شدیم و بعد از آن هم انتخاب شدم که یادم است یک روز الهی مدیر تدارکات تیم ملی به من گفت که چه کار کردی به تو گذرنامه نمی دهند دلیل را می دانستند اما به او گفتم برای من مهم نیست و واقعا هم مهم نبود الان هم می بینید فوتبال برای من مهم نیست.
*در سال هایی که به تازگی از فوتبال جدا شده بودید چه خدماتی به این رشته کردید؟
بعد از جدایی از فوتبال خدمات بزرگی با پشتوانه سیاسی که داشتم انجام دادم و خیلی کارها انجام شد که به تنهایی قادر به انجام آنها نبودم. از جمله این که پیشکسوتان شاهین از من خواستند این تیم را هم هدایت و هم مدیریت کنم که سال اول ششم شدیم ولی سال بعد به خاطر هدف سیاسی که داشتم خیلی جدیت کردم و قهرمان جام حذفی شدیم.
بازیکنان برجسته پابه سن گذاشته ای داشتم که با غیرت استقلال و پرسپولیس رابردند و قهرمان جام حذفی شدیم و اهداف خود تا قبل از ملاقات با حضرت امام را مخفی کرده بودم. بعد از این قهرمانی وقت گرفتم از احمد آقا و تیم شاهین، پرسپولیس و استقلال و تیم ملی یعنی بهترین بازیکنان فوتبال را به جماران بردم و این اتفاق مربوط به سال 60 است که همان جمله تاریخی امام من ورزشکار نیستم و ورزشکاران را دوست دارم در این دیدار بیان شد.
حقیقتا این هدف بزرگ سیاسی فرهنگی و ورزشی من بود و می دانستم امام چقدر ورزش را دوست دارند و آن زمان مخالفان جمهوری اسلامی خیلی تلاش می کردند قهرمانان را به سمت خود جذب کنند و از این کار پلی بسازند برای جذب مردم که این دیدار علاقه امام به ورزش را به همگان ثابت کرد.
*بعد از پیروزی انقلاب و در این درگیری ها شما به پرسپولیس هم کمک کردید از این ماجرا برایمان بگویید؟
فردی از بنیاد مستضعفان آمده بود و می خواست جای علی پروین روی نیمکت بنشیند و خوردبین و پروین را کنار گذاشته بودند و من یادم است هواداران پرسپولیس شعار می دادند مرگ براین بنیاد ضد فوتبال و جالب است بدانید از همان موقع این باشگاه یک مدیر وظیفه شناس که مسایل ورزشی و سیاسی را بداند، نداشت.
همین مدیران بودندکه پول را حراج کردند و روی بازیکنان را باز کردند. این پول ها برای مردم است و این باشگاه دست این مدیران امانت است و باید از پیشکسوتان به عنوان راهنما استفاده می کردند. این آقایان برای شهرت به این دوباشگاه می ایند و اگر می خواهند خدمت کنند بروند استان های محروم. این مدیران انقدر رابطه می زنند تا به مدیریت این دوباشگاه برسند و هیچکار مفیدی هم انجام نمی دهند. اگر تیم ملی ما این وضعیت را دارد مقصر همین مدیران هستند و دلسوز فوتبال نیستند.
آن زمان نگذاشتم پرسپولیس نابود شود. حاج احمد آقا به من مسئولیت داده بود و هرجا لازم بود احساس مسئولیت می کردم و بنابراین از ایشان در خواست کمک کردم. علی پروین یکی از افرادی است که خیلی زیاد حق شناس است و برای پیشکسوتان خود احترام زیادی قایل است.
منزل خوردبین جلسه ای در این باره داشتیم و در این نشست من، پروین و شیرزادگان و خوردبین حضور داشتیم. علی آقا که خیلی نگران و ناراحت بود از مشکل پیش امده برایم گفت و ناراحت بود زیرا به سمت هرکسی برای کمک رفته بود قول الکی به او داده بودند.
یادم است پروین به من گفت کاظم تو هم می خواهی قول الکی بدهی که من گفتم یا کاری نمی کنم یا اگر انجام دهم مرد و مردانه به آن ورود می کنم. همان موقع به حاج احمد آقا زنگ زدم و فردا به همراه پروین و خوردبین به بیت امام رفتیم.احمد اقا شورایی تشکیل دادند با حضور من و قرار شد بررسی کنیم مساله پیش آمده را البته احمد اقا چون فوتبال و به خصوص پرسپولیس را می شناخت خیلی سریع از مساله آگاه شدند. ما 2 شاهینی بودیم و از تشکیل پرسپولیس به خوبی آگاه بودیم و با تصمیم احمد آقا پروین، خوردبین و اسلامی که مدیر داخلی باشگاه پرسپولیس بود به باشگاه بازگشتند.
*از تاسیس پرسپولیس برایمان بگویید؟
بعد از منحل شدن ظالمانه شاهین در حکومت شاه دست به کار شدم و با توجه به نزدیکی که به دهداری داشتم که فردی بسیار کم نظیر بود مساله را با او مطرح کردم زیرا شنیده بودم ستاره های تیم ما می خواهند به پاس بروند. جلساتی در هتل کنتینانتال به صورت محرمانه داشتیم تا مخالفان مانع از تاسیس پرسپولیس نشوند. سال 47 این اتفاقات رخ داد و گفتگو ها هر شب انجام می شد و حدود یک ماه طول کشید تا صحبت ها ثمر داد زیرا نیازی به همچنین فرد قوی داشتیم و دانستیم تیمی در دسته سه به نام پرسپولیس با مدیریت علی عبدو وجود دارد و دهداری که مسئول تیم های پایه شاهین بود با کمک رجب فرامرزی مسئول تیم نوجوانان با رضایی مدیر داخلی باشگاه پرسپولیس هماهنگ کردند تا یک بازی دوستانه با این تیم داشته باشند.این بازی قرار شد در استادیوم شهباز با تیم جم آبادان برگزار شود.
*آیا از شاهینی ها به غیر از شما کسی در این بازی به میدان رفت؟
با تلاشی که کردم آشتیانی، نوروزی و گنجاپور و من در تیم پرسپولیس بازی کردیم تا نشان دهیم قرار است این تیم پرسپولیس با حضور بازیکنان شاهین تشکیل شود.این کار توسط من تنها نبود اما نقش زیادی داشتم و طراحی آن را با دهداری انجام دادم.
*از نخستین بازی دوستانه پرسپولیس با جم بگویید؟
بازی دوستانه ما با جم اولین بازی دوستانه پرسپولیس بود که من با اجازه هم باشگاه هایی اگر ناراحت نشوند اولین کاپیتان باشگاه پرسپولیس بودم و علی پورجانکی از تیم کلونی خوزستان کاپیتان جم بودند. اولین گل این بازی که نخستین گل تاریخ باشگاه پرسپولیس به حساب می آید را هم ناظم گنجاپور به ثمر رساند و ما این بازی را 5 بر 1 باختیم اما این بازی دستاوردهای عظیمی داشت زیرا همه جا پیچید، بازیکنان شاهین به پرسپولیس می روند و باعث شد بسیاری از بازیکنان شاهین بعد از چند ماه رایزنی و گفت و گو به ما ملحق شوند و اولین بازی بین المللی را با حضور بازیکنان شاهین در استادیوم شیرودی با تیم ارتش کره جنوبی انجام دادیم. 2 بر یک بازی رابردیم و حمید جاسمیان کاپیتان پرسپولیس در این بازی بود و من هم اولین گل بین المللی پرسپولیس را به ثمر رساندم.
*در چه پستی برای پرسپولیس بازی می کردید؟
من در پست های دفاع راست، هافبک راست و مهاجم بازی می کردم البته برخلاف میل خود در حمله یا هافبک راست بازی کردم چون در تیم ملی به خاطر دفاع راست انتخاب می شدم اما به خاطر باشگاهم این مساله را پذیرفتم. البته کنار رفتن من از تیم ملی مسایل سیاسی و بی میلی خودم به فوتبال هم تاثیر گذار بود چون بداخلاقی هایی می دیدم که من را از فوتبال دور می کرد.
*آیا امروز هم حاضر هستید به باشگاه پرسپولیس کمک کنید؟
اگر امروز باشگاه پرسپولیس 100 بار از من دعوت کند یکبار هم جواب نمی دهم چون در جوی که دروغ، ریا، مادیات و کلک است نمی خواهم حضور داشته باشم. کسانی که ادعای این کارها را می کنند و دنبال پست مقام و شهرت هستند جایی برای ما نمی گذارند. امروز "من" هایی در فوتبال می شنوم که نمی دانم این "من" ها از کجا آمده است.
*تشکیل کشاورز با چه هدفی صورت گرفت؟
با کمک عیسی کلانتری وزیر کشاورزی آن زمان تیمی به نام کشاورز را تاسیس کردیم که با کمک این باشگاه کارهای حرفهای شدن باشگاه انجام شد تا بازیکنان ما از رفاه نسبی برخوردار باشند. باشگاه کشاورز دو هدف داشت، یکی رفاه بازیکنان و دیگری توسعه فوتبال. وزارت کشاورزی ادارات متعددی در شهرهای مختلف دور و نزدیک داشت و می توانست این امکان را به وجود بیاورد که در هر شهر زمین بازی و سالن سرپوشیده بسازد. بنابراین نیاز بود همانند باشگاه پرسپولیس که با مرحوم دهداری بازیکنان را از شاهین به پرسپولیس منتقل کردیم همین کار را در باشگاه کشاورز صورت دهیم. بنابراین نیاز بود بازیکنان بزرگ کشور را تحت پوشش قرار دهیم که در این زمینه با استقبال آن ها مواجه شدیم که تیمی پر سر و صدا در عرصه فوتبال به وجود آمد. افرادی مثل سیروس قایقران، جمشید شاه محمدی، مجتبی محرمی، رضا حسن زاده، حمید علیدوستی و ... به کشاورز آمدند.
در این فوتبال بی در و پیکر یکی از افراد شهرت طلب که به ریاست فکر می کرد روی کار آمد باعث ایجاد اختلاف شد و تیم کشاورز را از بین برد. تیمی که با تلاش فراوان دست اند درکاران سال اول به مقام چهارم دست یافت به دلیل کارشکنی این افراد غیر فوتبالی کشاورز نابود شد.
*اگر حرفی در خاتمه دارید بفرمایید.
من دوست نداشتم و ندارم که مطرح شوم.معتقد هستم در سایه بودن کارهای مفید و مثبت انجام دادن بهتر است از معروف شدن و شناخته شدن، به همین دلیل به هیچ برنامه تلویزیونی نمی روم و صحبت نمی کنم. فوتبال همه جا مورد توجه است و افرادی که وارد ورزش حرفه ای می شوند باید مورد تایید باشند و مردم از آن ها درس های زندگی بگیرند که در معرفت برجسته باشند. قهرمانان رهبران کوچک جوانان هستند که از اعمال آن ها الگو برداری می شود. عقل و فضیلت از موهبات خداوند است و عقل اشتباه نمی کند.یقین دارم همچنان که جوانگرایی در ورزش باعث نشاط و تحرک، ابتکارات و خلاقیتهای فوقالعاده میشود، در سیاست و در همه جا چنین نتایج موفقیتآمیز به دست میآید اگر پا به سن گذاشتهها گذشت داشته باشند و جای خود را به جوانترها بدهند. خوشبختانه افراد عالم و مجتهدی چون آیتالله سیدحسن خمینی هستند که دارای افکار بلند امام خمینی«ره» بوده میتوانند در جامعه جوان ما اثرگذار باشند.
گفت و گو از صدف خالقی
604/602/601