ایسکانیوز - گروه فرهنگی - حسام آبنوس: «سرگذشت ندیمه»؛ نوشتن درباره این کتاب کار سختی است. گمان نمیکنم کسی این رمان را بخواند و بتواند دربارهاش راحت حرف بزند. خواندنش هم کار راحتی نیست. نویسنده در سراسر کتاب کاری میکند که نتوانید راحت جلو بروید. از آن کارهایی است که چند خط یا صفحه که بخوانید حتما لازم است کتاب را ببندید و مقداری راه بروید یا به نقطهای خیره شوید تا بتوانید آنچه خواندهاید را هضم کنید.
این جملات اغراق نیست، حتی باید گفت حق مطلب را هم ادا نمیکند. سعی میکنم توصیفی از وضعیت خودم در مواجهه با کتاب را بنویسم وگرنه قرار نیست درباره کتاب خیلی حرف بزنم، کتاب گویا است و کافی است شروع کنید، کار تمام است!
بارها گفتهاند و گفتهایم و بارها به گوشمان خورده که باید به فلان کتاب فرصت داد تا شروع شود، ولی در «سرگذشت ندیمه» از این خبرها نیست. نویسنده در همان نیم صفحه اول شما را هل میدهد و پرتتان میکند وسط رودخانه خروشان کتابش. اصلا کاری ندارد شنا بلد هستید یا نه!
مارپیچ رمان با شما کاری میکند که وقتی واردش شوید باید تا انتها بروید و راه برگشتی نیست. فقط میتوانید نفس بگیرید وگرنه ادامه ندادن کتاب سختتر از ادامه دادن آن است. بعید میدانم رمان رهایتان کند. در بازی شطرنج میگویند «دست به مهره حرکت است» و حالا در این رمان مارگارت اتوود هم این جمله مصداق دارد و همین که صفحه اول را شروع کردید دیگر رهایی ندارید و باید تا آخر بروید؛ دست به مهره حرکت است.
داستان کتاب درباره سرزمینی خیالی است ولی نشانههایی هست که میگوید اینجا آمریکا است، آمریکایی که انقلابی بنیادگرا آن را زیر و زبر کرده و حالا قوانینی سفت و سخت و کیشی تازه بر آن حاکم است. آمریکایی که دوران افراط آزادی را پشت سرگذشته و حالا در دوره تفریط قرار دارد. میتوان گفت «سرگذشت ندیمه» یک رمان پادآرمانشهری است! جامعهای که زنان در آن زیر شدیدترین سختگیریها و بگیر و ببندها قرار دارند. در واقع برخلاف آمریکای امروزی و به طور کلی غرب که بیبند و باری در آن به شکل افراطگونهای در جریان است. ولی این تمام قصه نیست، اتوود قصه انسانها را بازگو کرده است. انسانهایی که در مرحلهای از فراموشی بزرگ هستند، در حال از دست دادن خاطرات و حتی تاریخ خود.
میگویند با خواندن این کتاب یاد رمان مشهور جورج اورول؛ «۱۹۸۴» میافتید، ولی به گمان من اینطور نیست این رمان چندین پله از رمان اورول بالاتر و انسانیتر است. انسانهایی که حق ندارند انسان باشند و «آوند» هستند. ابزار! در این جامعه میبینیم که تعبیر «انسان گرگ انسان است» که هابز برای توصیف یکی از ویژگیهای انسان بهکار برده به خوبی به نمایش در آمده است. بیاعتمادی اصلیترین خصیصه جامعهای است که اتوود در داستانش ساخته است.
نویسنده با کلمات و جملاتش به ذهن خواننده تازیانه میزند و حتی اگر اغراق نباشد خواب از سرتان میپراند. جمله به جمله و کلمه به کلمه مکث لازم دارد تا هضم شود. ذهن را خراش میدهد. توصیفها در خدمت داستان و فضایی که ساخته شده و هیچکجا این حس ایجاد نمیشود توصیفها زیادهگویی نویسنده یا نوعی خودنمایی برای نمایش تسلطش بر داستان و تکنیک است.
جهانی که انسانها به رنگ و گل توجه میکنند ولی در باطن تاریک و سیاه هستند. خشک و بیروح. این داستان را نمیتوان شرح داد. نظم آهنین کتاب و روحیهای که در داستان و در شخصیتهای بینام آن وجود دارد خواننده را مبهوت میکند. نظمی که برای افراد تحت سیطره فرماندهان حاکم است ولی «بازار سیاه» و تخطی از قوانین برای طبقات بالاتر کار دشواری نیست. اتوود در داستانش برای شخصیتها نام انتخاب نکرده، بلکه اسامی مستعاری است که اشاره به نام فرمانده هر خانه دارد. با جابهجا شدن هم اسامی به نفر بعدی تلعق میگیرد و افراد بدون هویت در هزارتوی بینامی گم میشوند.
«نگذار نانجیبها زیر پا خُردت کنند» این کلیدواژهای است که در داستان بارها تکرار میشود ولی هیچکس نمیتواند برای اجرای آن کاری کند ولی یک پیام مهم است که ذهن ندیمه را به خود مشغول کرده است، پیامی اخلاقی که باید برای تحققش تلاش کرد، ما هم اطلاعات بیشتری از سرگذشت ندیمه نداریم!
این رمان را با ترجمه سهیل سُمی از نشر ققنوس بخوانید.
انتهای پیام/
نظر شما