به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، رشتههای دانشگاهی و سرفصلهای آنها، تاثیر مهمی در انتقال دانش به روز و یادگیری موثر دانشجویان دارد. به همین دلیل شورای برنامهریزی وزارت علوم تصویب کرد که هر برنامه آموزشی از زمان تصویب، تا پنج سال قابلیت اجرایی دارد و پس از آن باید حداقل ۷۰ درصد آن بازنگری شود؛ اما با وجود این مصوبه، بیشتر رشتههای دانشگاهی ایران بیش از ۳۰ سال است که هیچ تغییر یا بهروزرسانی نداشتهاند.
کارشناسان معتقدند بیتوجهی به لزوم بازنگری برنامههای درسی به نحوه مدیریت و شیوه عمل مدیران دانشگاهی برمیگردد. مدیریتی متمرکز و بیتوجه نسبت به تفاوت رشتهها و نیاز جامعه، دانشگاههای کشور را فلج کرده است. در این راستا، با مانی آرمان عضو هیئت علمی دانشگاه خلیج فارس بوشهر گفتوگو کردیم که در ادامه آن را میخوانید:
بهروزرسانی رشتهها و دروس دانشگاهی بر اساس مطالعات برنامهریزی درسی و مصوبات شورای برنامهریزی وزارت علوم، ضرورتی انکارناپذیر است، به طوریکه براساس این مصوبات، برنامههای آموزشی از زمان تصویب، تنها تا پنج سال قابلیت اجرایی دارند و پس از آن باید حداقل تا ۷۰ درصد مورد بازنگری قرار گیرند. نظر شما درباره این ضروت چیست؟
قرن ۲۱ با سه جریان جدید همراه بود. جریانهایی که نظام آموزش عالی را به شدت تحت تاثیر قرار دادند. نخستین ویژگی این قرن، ورود نسلهای جدید Z و آلفا به دانشگاه بود.
تئوری نسلها از سوی مانهایم فیلسوف و جامعهشناس مجارستانی در سال ۱۹۲۳ مطرح شد و سپس نظریهپردازان دیگری آن را توسعه دادند، این نظریه، بر اساس شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متولدین دورههای زمانی مختلف در اروپا و آمریکا شکل گرفته است.
بر اساس این نظریه، نسل جدید Z و آلفا، ساکنان عصر فناوری هستند و در مقایسه با ما که عمدتا از نسل X و Y هستیم، بسیار متفاوت رفتار میکنند. این نسل که به دنبال فرصتهای یادگیری کوتاه و جذاب هستند، دیگر تحمل و انگیزه ورود به دورههای بلندمدت، رسمی و کلاسمحور دانشگاههای فعلی را ندارند. به همین دلیل، برای یادگیری بهتر در این نسل، دانشگاهها باید برنامههای آموزشی خود را به شکل غیرکلاسی، مشارکتی و مسئله محور طراحی کنند.
اشتراکگذاری آسان دانش، جایگاه دانشگاه را به عنوان تنها مرکز ارائهدهنده علم و دانش دچار چالش جدی کرد
ظهور فناوریهای نو و امکان به اشتراکگذاری دانش و اطلاعات به شکل آسان و در دسترس، جریان دیگری است که آموزش عالی را تحت تاثیر قرار داد. اشتراکگذاری آسان دانش باعث شده است تا جایگاه دانشگاه به عنوان تنها مرکز ارائهدهنده علم و دانش در جامعه دچار چالش جدی شود، چرا که امروز افراد میتوانند بدون ورود به دانشگاه، مهارتهای نو و کاربردی به دست بیاورند.
شبکههای اجتماعی، وب سایتها و کسب و کارهای نوپا در حوزه فناوری و آموزش، این امکان را فراهم ساختهاند که افراد بتوانند مهارت و دانش را در منزل یاد بگیرند و به نوعی دانشگاه را دور بزنند.
این مسئله در کنار اقدام برخی شرکتهای بزرگ مانند گوگل در حذف مدرک دانشگاهی از شرایط اولیه استخدام باعث شده است تا جایگاه انحصاری دانشگاه مورد تردید قرار گیرد. به همین دلیل، دانشگاهها باید برای برخورد با این مسئله چارهاندیشی کنند و نخستین تغییر مورد نیاز، تغییر در ماهیت رشتهها، روش اجرای آموزش و شیوه ارزیابی در دانشگاه است.
بر خلاف نگاه دانشگاهها به مسئله ممتاز بودن، معدل تحصیلی جایگاه بالایی در نزد کارفرمایان ندارد
سومین روند موثر بر وضعیت فعلی دانشگاهها، تغییرات مستمر در محیط کسب و کار و تقاضا برای شایستگی جدید از سوی صنعت و کارفرماهاست.
بررسی پژوهش یکی از موسسات بینالمللی نشان میدهد که بر خلاف نگاه دانشگاهها به مسئله ممتاز بودن، معدل تحصیلی جایگاه بالایی در نزد کارفرمایان ندارد و بیشتر کارفرمایان به جای جستجوی افراد با معدل بالا، به دنبال فارغالتحصیلانی دارای مهارتهای حل مسئله، خلاقیت و نوآوری مهارتهای حل مسئله، تصمیمگیری و مهارت ارتباطی هستند.
این مهارتها در دانشگاههای فعلی ما که بیشتر به دنبال ارائه دانش روزآمد به دانشجویان هستند، کمیاب است. به همین دلیل، دانشگاهها مجبورند تا با تغییر برنامههای درسی خود و پذیرش برنامههای آموزشی جدید، پاسخگوی نیازهای بازار کار باشند.
همانطور که گفتم، این سه جریان، نظام آموزش عالی را برای ایجاد تحول و تغییر تحت فشار قرار داده است و اگر نظام آموزش عالی مقاومت کند و خود را با این روندها سازگار نسازد، آنگاه شاهد ناکارآمدی و عقبماندگی نظام آموزش عالی و بیخاصیت شدن تحصیلات دانشگاهی خواهیم بود.
با توجه به ضرورتی که اشاره کردید، دانشگاهها برای پاسخگویی به نیازهای روز و کارآمدی، در زمینه رشتهها و برنامههای درسی خود چه راهکاریهایی میتوانند اتخاذ کنند؟
حال که دانشگاهها با این وضعیت روبرو شدهاند، ۲ سناریو در پیش روی خود مشاهده میکنند. نخست، ادامه دادن وضع موجود است که به تدریج جایگاه و ارزش دانشگاهها را برای جامعه کاهش خواهد داد، حتی شاید به حذف آن منجر شود. راهکار دیگر، پذیرش این وضعیت و ایجاد تحول در دانشگاههاست.
اگرچه در سالهای اخیر و با ظهور نسلهای جدید دانشگاه مانند دانشگاههای نسل اول، دوم و سوم و پیدایش مفاهیمی مانند دانشگاههای کارآفرین تلاش شده است تا بخشی از این وضعیت مدیریت شود ولی در عمل نتایج موثری مشاهده نمیشود. بر این اساس، ضروری است تا به شکل جدیتر این موضوع در دستور کار دانشگاهها قرار گیرد.
برای ایجاد این تحول بزرگ در دانشگاهها، تغییر همزمان سه عنصر دانشگاهی یعنی رویکرد به دانشگاه، فرایندهای آموزشی و پژوهشی و محتواهای درسی ضروری است.
خوشبختانه در سالهای اخیر با طرح مفاهیمی مانند دانشگاههای نسل دوم و سوم، یعنی دانشگاه پژوهشمحور و دانشگاه کارآفرین بخشی از این تغییر در رویکرد به دانشگاه تغییر یافت. دانشگاههای نسل دوم عموما پژوهشی و مبتنی بر فعالیتهای تحقیقاتی هستند و دانشگاههای نسل سوم با ظهور تحقیقات کاربردی و نیاز محور شکل گرفتند و عموما به دنبال کارآفرینیاند.
دانشگاههای کارآفرینی میخواهند مسائل جامعه را با رویکرد علمی و نظام یافته در تعامل با محیط پیرامون حل کنند؛ اما متاسفانه این امکان در دانشگاههای ایران وجود ندارد
دانشگاههای کارآفرینی میخواهند مسائل جامعه را با رویکرد علمی و نظام یافته در تعامل با محیط پیرامون حل کنند؛ اما متاسفانه این امکان در دانشگاههای ایران وجود ندارد چون در این سالها فرایند آموزشی و محتواهای درسی هیچ تغییری نکردهاند.
برای کامل شدن این تغییر باید فرایندهای آموزشی، تغییر میکردند. به این معنا که رویکرد معلممحور، کتابمحور و انتخاب از پیش تعریف شده برنامه درسی که امروز در دانشگاههای ایران وجود دارد به رویکرد مسالهمحور، تفکرمحور و انعطافپذیری مدیریت شده تحت سرپرستی استاد در دانشگاه تبدیل میشد.
این تغییر میتوانست هم به جذابیتهای دانشگاه برای نسل جدید و هم به تحقق ماموریت دانشگاه کمک کند. محتوای آموزشی هم به دنبال این تغییر در فرایند، باید به سمت محتوای اندکی غیررسمی، پویا، کاربردی و تفکر محور به جای محتوای رسمی و حافظه محور پیش میرفت.
رویکرد استادان سنتی در طراحی و ارائه محتوای درسی، بیشتر بر ساختار تاکید دارد، در حالی که در رویکرد جدید نقش استاد در طراحی محتوای درسی است و نه انتخاب و ارائه درس.
استادان بر اساس رویکردهای قبلی، بدون هیچ دردسری به دنبال انتخاب و ارائه درس هستند که این موضوع، جایگاه استاد را در حد یک عنصر منفعل کاهش میدهد در حالی که اساتید دانشگاه باید براساس سه مولفه هدف درس، ماهیت درس و سطح دانشجو یا کلاس، برنامه درسی خود را طراحی کنند. این حد از دموکراسی در برنامه درسی دانشگاه، پیش نیاز تحول در برنامه درسی است.
اشاره کردید که دموکراسی در برنامه درسی دانشگاه، پیش نیاز تحول است، برای رسیدن به این تحول در دانشگاههای ایران چه موانع و الزاماتی وجود دارد؟
به نظر من، این تغییر میتواند چاره و راهکار بهبود وضعیت فعلی و حرکت به سمت وضع مطلوب شود. شواهد تاریخی نشان میدهد که تغییر در یک عنصر نمیتواند اتفاق بزرگی را رقم بزند. همانطور که میبینیم، در ایران، تغییر رویکردها که در سالهای اخیر به تنهایی انجام شده و معرفی نسلهای جدید دانشگاهی در عمل نتوانست تغییر بزرگی را رقم بزند.
نظام بوروکراتیک حاکم بر دانشگاهها توانایی تحلیل و مدیریت برنامه درسی مشارکتی و پویا را ندارد، به همین دلیل سعی میکند با تدوین بخشنامه و دستورالعمل، برنامه درسی و فرایندهای آموزشی را مدیریت کند.
همانگونه که میدانیم، هر تغییری با مقاومتهای داخلی و بیرونی روبرو میشود. از مهمترین موانع پیشروی این تغییر در نظام آموزش عالی، نظام بروکراتیک حاکم بر دانشگاهها از یک سو و نداشتن مهارتهای مدیریت تحول و تغییر در برخی از ذینفعان است.
اولین مانعی که گفتم، نظام بروکراتیک حاکم بر دانشگاههاست. به نظر من، بوروکراسی در ذات خودش، مختلکننده یادگیری است. نکته مهم این است که این ویژگی بوروکراسی، به شدت در دانشگاههای ما دیده میشود و فرایند تغییر و تحول را هم متاثر کرده است.
نظام بوروکراتیک حاکم بر دانشگاهها توانایی تحلیل و مدیریت برنامه درسی مشارکتی و پویا را ندارد، به همین دلیل سعی میکند با تدوین بخشنامه و دستورالعمل، برنامه درسی و فرایندهای آموزشی را مدیریت کند. این بخشنامهها به دلیل تنوع رشتههای تحصیلی در دانشگاهها و تنوع دروس مختلف در هر رشته، نمیتواند همه جوانب را مدنظر قرار دهد. در نتیجه، جریان نوآوری و پویایی در دانشگاهها را از بین میبرد.
ممکن است برخی بگویند؛ اگر این دستورالعملها نباشند، وضعیت آموزشی دانشگاه به سمت هرج و مرج پیش میدود. باید در پاسخ این افراد بگویم؛ من هم با بیسروسامانی برنامه درسی و فرایندهای آموزشی مخالفت جدی دارم؛ اما معتقدم که رویکرد مدیریت در دانشگاهها نباید از الگوی مدیریت بر مبنای دستورالعمل پیروی کند.
به نظر من، الگوی پیشنهادی مناسب، مدیریت بر مبنای ارزشها و اندازهگیری خروجیهای آموزشی و پژوهشی است که اگر فرصتی شود در جای خود مفصل درباره آن صحبت خواهم کرد.
دومین مانع نداشتن مهارتهای مدیریت تحول و تغییر در برخی از ذینفعان نظام آموزش عالی است. شاید طرح این موضوع در اینجا موجب رنجیدن گروهی از مخاطبان شود ولی واقعیتی تلخ است که برخی اساتید، برخی مدیران دانشگاه و برخی تصمیمگیرندگان نظام آموزش عالی مهارت لازم برای تطبیق خود با تقاضاهای روزافزون و متغیر محیط پیرامون را ندارند.
دانشگاه به عنوان موتور محرک و پیشرانه تحول کشور، نیازمند کنشگرانی فعال و آیندهنگر و آیندهزی به معنای تفکر در دنیای آینده و آماده شدن برای آن، است. استادانی که تسهیلگر توسعه باشند و نه ارائهدهنده صرف مطالب یا راویان علم گذشته.
متاسفانه چنین مهارتهایی در دانشگاههای ما کمیاب است. اگرچه، لازم به ذکر است برخی از اساتید و کنشگران نظام آموزش عالی واجد این ویژگیها هستند؛ ولی ما نیاز به اکثریت قاطع برای تغییر داریم. شاید بخشی از این کمیابی هم به دلیل عدم انتظار و حمایت جامعه و نهادهای بالادستی از دانشگاه در این حوزه باشد.
تجربه در ایران نشان داده است که هرکجا از دانشگاه انتظار داشتهایم و از آن حمایت کردهایم، به بهترین شکل پاسخ نیاز جامعه را داده است. شاهد این مدعا، حضور دانشگاههای ایران و پژوهشگران ایرانی در جمع برترینهای دنیا است.
به هر حال، امیدوارم مدیران ارشد نظام آموزش عالی ضرورت این تغییر را هر چه سریعتر و به شکل حرفهای و علمی، درک کنند و این تحول بزرگ را در دانشگاههای ایران آغاز کنند تا نقش دانشگاه در ساختن ایران اسلامی و عزیزمان پررنگتر شود.
انتهای پیام/
نظر شما