به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، در سالهای اخیر، موجی از خاطرهنگاری درباره حضور مدافعان حرم در جبهههای مقاومت شکل گرفته است. بسیاری از این آثار با هدف ثبت حماسههای مردان و زنانی که برای دفاع از اعتقادات دینی و دفاع از حرم اهلبیت (ع) به میدان رفتند، نوشته شدهاند و بیشک، اصل این حرکت فرهنگی و معنوی، اقدامی ارزشمند و ماندگار است. مدافعان حرم در واقع، ادامهدهندگان راه رزمندگان دفاع مقدساند؛ کسانی که با نیتی خالص و جانفشانی بیریا، از مرزهای اعتقادی و انسانی اسلام دفاع کردند. روایت تجربهها و خاطرات آنان میتواند گنجینهای از معرفت، ایمان، شجاعت و انسانیت باشد.
اما در کنار این حقیقت روشن، نکتهای ظریف و بسیار مهم نیز وجود دارد که نباید از آن غفلت شود؛ هر خاطرهای، لزوماً قابلیت تبدیل شدن به کتاب را ندارد. تجربه زیسته هر فردی اگر در بستر رخدادی بزرگ و مقدس هم شکل گرفته باشد بهتنهایی کافی نیست تا اثری ادبی، ماندگار یا حتی خواندنی پدید آورد. خاطره وقتی ارزش ادبی و تاریخی پیدا میکند که در دل خود نقطه عطف، کشمکش درونی، تحول شخصیت و پیام قابلتأملی داشته باشد. در غیر این صورت، نوشتهای صرفاً گزارشی و روزمره باقی میماند که شاید برای نویسنده یا اطرافیانش جالب باشد، اما برای مخاطب عام نه جذابیتی دارد و نه تأثیری ماندگار بر جای میگذارد.
کتاب «الشام»، نمونهای از همین دست است؛ اثری که با نیت خیر و دلسوزانه نوشته شده، اما در اجرا و محتوای روایی خود، از ضعف ساختاری و فقدان عمق رنج میبرد. نویسنده که خاطرات طلبهای فرهنگی از چهلوپنج روز حضور در سوریه را را به رشته تحریر درآورده است. حضور در سرزمین شام، در میان ویرانیها و جنگ، بیتردید تجربهای قابلتوجه است و قلم نویسنده نویسنده در «الشام» خاطرات را شیوا نگارش کرده از سطح تجربه فراتر نمیرود. مخاطب در طول کتاب با انبوهی از خاطرات شخصی مواجه میشود که اصلا دراماتیک یا تأملبرانگیز نیست.
در «الشام» نه خبری از گرهافکنی است، نه از نقطه اوج، نه از سیر تحول درونی راوی. راوی در جایجای کتاب، از فعالیتهای فرهنگی، کمبودهایی مانند نبود موتور برق و تجهیزات، گفتوگوهای شدیدا روزمره با اطرافیان و مشاهدات نه چندان جذاب خود میگوید، اما هیچکدام از این بخشها تبدیل به صحنهای تأثیرگذار نمیشوند. روایت، بیشتر توصیف سطحی از وقایع است تا بازآفرینی عمیق تجربهای انسانی. مخاطب پس از مطالعه کتاب، احساس نمیکند با شخصیتی روبهرو بوده که از نقطهای آغاز و به نقطهای دیگر رسیده است. در حالیکه جوهرهی روایت، در همین «تغییر» نهفته است؛ تغییری که میتواند کوچک یا بزرگ باشد، بیرونی یا درونی، اما باید حس شود تا روایت معنا پیدا کند.
از سوی دیگر، این اثر بیش از آنکه به «خاطره» وفادار باشد، درگیر «گزارش» است. در خاطرهنگاری، روایت باید از زاویه دید شخصی و عاطفی راوی بیرون بیاید؛ باید حس، بو، صدا و فضای زمان را به مخاطب منتقل کند. اما در «الشام»، لحن روایت گزارشی است و گاه درگیر توضیحهای تکراری درباره اوضاع عمومی آن منطقه میشود. چنین متنی، هرچند صادقانه نوشته شده باشد، نمیتواند از حدّ سندی شخصی فراتر برود.
کتاب در تمام طول خود، از ریتمی یکنواخت برخوردار است. مخاطب، هیچگاه هیجان، ترس، تردید یا امید را با راوی تجربه نمیکند. همه چیز در سطحی آرام و یکنواخت پیش میرود، گویی مؤلف از ابتدا تا انتها در یک وضعیت ثابت احساسی قرار دارد. فراهم شدن شرایط اعزام به سوریه و کشمکش های خانوادگی بیش از اندازه طولانی است و راوی گاها با صحنه هایی مانند بی حجابی زنان سوریهای مواجه می شود و روی این موضوع تاکید دارد اما هیچ کاری از دستش ساخته نیست.
از سوی دیگر روی جلد کتاب چنین درج شده «خاطرات طلبه فرهنگی از 45 روز سفر به سوریه» و مخاطب با خواندن چنین متنی گمان میکند که با یک تحول عظیم فرهنگی در سوریه مواجه هستیم اما اقدامات این طلبه برپایی نماز جماعت در بین مدافعین حرم، توزیع تسبیح و سربند بین رزمندگان است و هیچ جذابیت و نقطه عطفی وجود ندارد و خبری هم از تحول عظیم فرهنگی در سوریه نیست.
گرچه نیت نویسنده مقدس و قابل احترام است، اما نتیجه کار از منظر ادبی و تأثیرگذاری، در سطح متوسط و حتی پایین باقی میماند. چنین آثاری، متأسفانه بهجای آنکه به ترویج فرهنگ مقاومت و شهادت کمک کنند، گاه باعث فرسایش عاطفی مخاطب میشوند. وقتی خواننده بارها و بارها با آثاری مواجه میشود که بدون ساختار و جذابیت روایی منتشر شدهاند، نسبت به کل ژانر بیاعتماد میشود. در حالیکه خاطرات واقعی مدافعان حرم، مملو از لحظات ناب و پرکشش انسانیاند؛ فقط باید درست روایت شوند.
تبدیل خاطره به کتاب، صرفاً با نوشتن ممکن نیست. نویسنده باید از مرحلهی تجربه، عبور کرده و به مرحلهی «تأمل» برسد. هنر نویسنده در آن است که تجربه راوی را به درک جمعی تبدیل کند هرچند که در این کتاب بیشترین ایراد متوجه راوی است نه نویسنده. بهویژه در موضوع حساسی چون مدافعان حرم، که قهرمانان واقعی و شهیدان بزرگی در آن حضور داشتهاند، انتظار مخاطب از روایت بسیار بالاتر است. او میخواهد بداند راوی در دل جنگ چه فهمیده؟ چه ترسی را تجربه کرده؟ چه تغییری در ایمان یا نگاهش رخ داده؟ و چگونه انسان دیگری شده است؟
نقد «الشام» به معنای نفی کوشش نویسنده نیست؛ بلکه یادآوری این نکته است که برای خدمت واقعی به فرهنگ دفاع و مقاومت، باید سطح کار را بالا برد. ثبت هر تجربهای محترم است، اما چاپ و انتشار آن به عنوان کتاب، مسئولیتی بزرگتر است. اگر هر یادداشت روزمرهای، بدون بازآفرینی ادبی، به نام «خاطره مدافع حرم» منتشر شود، این عنوان مقدس به مرور از معنا تهی خواهد شد. مخاطب، به جای تأثر و افتخار، دچار خستگی و بیاعتمادی میشود.
در نهایت، باید پذیرفت که ادبیات مقاومت، همانقدر که به واقعیت متکی است، به تخیل و مهارت ادبی هم نیاز دارد. اگر این دو در کنار هم نباشند، حاصل کار نه مستند خواهد بود و نه ادبی. کتاب «الشام» میتواند برای راوی و نویسندهاش نقطه آغاز خوبی باشد، اما نه بهعنوان اثری شاخص در ادبیات مدافعان حرم. ارزش اصلی چنین آثاری در آن است که نویسندگان به این فکر کنند که آیا هر تجربهای را باید به کتاب تبدیل کرد؟ پاسخ روشن است؛ خیر. برخی تجربهها باید بیشتر زیسته شوند، بیشتر فهمیده شوند و تنها آنگاه، با زبان روایت ماندگار گردند.
کیانوش رضایی خبرنگار*
انتهای پیام/
نظر شما