حسین جمالی در گفتوگویی که با ایسکانیوز انجام داده است از امکانات نمایش ایرانی و کارهایی که در این زمینه میتوان انجام داد و جایگاه آن و شیوه حفظ و اشاعه آن حرف زده است. در ادامه این گفت و گو را می خوانید.
خیلی از هنرهای بومی و سنتی، مخصوصا در کشورهایی مثل کشورهای ما، با بایدهایی مواجه هستند که شکستن آنها سخت است. این درست است که ما هیچگاه آنها را مدون نکردهایم، اما لایههای رویی، مثلا نقالی را، نسل به نسل تدوین و منتقل کردهایم. بایدها و نبایدهایی وجود دارد و این باعث میشود جای بدعت وجود نداشته باشد. از طرفی گروهی معتقدند که اگر شما در این حوزه باز عمل کنید، آن بدعت از بین می رود؛ نظر شما چیست؟
من نیت کمک ندارم، من لذت می برم، از این قابلیتها لذت میبرم چون کاربردی است. لوح حمورابی یا منشور شهروندی کورش در حال حاضر به چه درد میخورد؟ این دستاورد تاریخی است اما آیا شما خواندهاید که ببینید متنش چیست؟ این موزهای بودن به چه درد میخورد؟ هیچ؛ کسی آن را به صورتی درنیاورده است که مخاطب آن را ببیند. بنابراین اگر هنری، موزهای باشد، فایدهای ندارد. چیزی میشود مربوط به گذشته. اگر نکته مثبتی نداشت، به دست ما نمیرسید. بنابراین پتانسیلی دارد. مثلا در 10 سال اخیر صفحهای نورانی به دستمان رسیده تحت عنوان تلفن همراه یا تبلت یا... در چند سال گذشته هم فرهنگ کافهنشینی راه افتاده است و مطمئن باشید این فرهنگ اجراهای متفاوتی را به همراه میآورد. اگر بخواهیم هنوز جلیقه ترمه بپوشیم و کلام، همان کلام صد سال پیش باشد، مخاطب گارد میگیرد اما اگر زبان امروزی همراهش باشد، با کارکرد میشود. باید ببینیم موسیقی و لباس امروزی چه قابلیتی دارد. بنابراین بینش و آگاهی مردم بالا رفته است و اگر بخواهیم عینا مثل گذشته باشد، نمیشود. البته ممکن است عدهای به همان شیوه سنتی علاقه داشته باشند که باید برای آنها اجرا کرد. بنابراین من فکر میکنم که باید جریان تازهای در نمایش ایرانی شکل بگیرد، مثل کاری که شمس لنگرودی کرد. این تجربه، با گذشت زمان گسترش پیدا میکند. زیرلایههای آنها سنتی و آیینی است اما شکل و شمایل مدرنی یافته است.
یکی از چیزهایی که در نمایش آیینی بررسی میشود، همین فضا است. یک جورهایی نمایش آیینی خیلی مردمی است و خودش جای خودش را پیدا میکند. مثل میدان، خیابان و ... و قاعدتا همه عناصر بصری را در اختیار خودش میگیرد. شما ابتدا این تجربهها را داشتید اما سپس به سالن و جاهای دیگر رفتید. فکر میکنید که فضا برایتان آماده نبود یا نگاهتان این بود که در سالن اجرا شود؟
در حضور مخاطب این تعریف به وجود آمد. یعنی تماشاگر ویژگیهایی دارد که باید با همان زبان با او حرف زد. مخاطب تعیین کننده است، مخاطب غربی از یونان باستان آموزش دیده است که اندیشه خاصی را بیاموزد. تئاتر در واقع میخواهد در جامعه مدنی یکسانسازی به وجود بیاورد. این تعریف، به سخنرانی نیلوفر بیضایی باز میگردد. غرب، تجربیات باستانیاش را به صورت تئاتر برای مردم به وجود میآورد تا سطح دانش و بینش مردم را در سطح جامعه یکسان کند. چون جمعیت بالا رفته بود و به یکسان سازی نیاز داشتند. در شرق، مخاطب اینگونه نگاه نمیکرد. مخاطب مدعی نوعی بینش است و اگر میخواهی چیزی برای او تعریف کنی، باید براساس همان بینشش تعریف کنی. مثالش همین کشور خودمان است که کمتر پیش میآید کسی چیزی را خودش قبول کند. نمایش، تنها یک نمایش است، تنها یک اجراست که مخاطب با زندگی خودش بهروزش میکرد. نمود اطلاعات را مخاطب در موقعیتهای زندگی خودش می بیند. پس اختلافی در روش بیانی غرب و شرق وجود دارد و آن هم به خاطر ویژگی زندگی اجتماعیشان است. به نظر میآید که ما به تئاتر احتیاج داریم. درست است که جامعه مدنی کهنی داریم اما زمان طولانی این فرهنگسازی رها شد. فرهنگ، متشکل از فر یعنی نشانه و هنگ یعنی هماهنگی است، یعنی باید موضوعاتی وجود داشته باشد که ما را در کنار هم قرار دهد. برای این قضیه و ایجاد فرهنگ تئاتر از نمایش کاربردیتر است. نمایش صرفا تذکر میدهد مثل نمایشهای مذهبی یا شاهنامهخوانی. در تئاتر، اندیشههای تازه هنرمند وارد صحنه میشود، مثل دور دو فرمون حمید پورآذری. پس ما به این ایده رسیدیم که چطور میشود تلفیقی از هنرهای آیینی و تئاتر به وجود آورد و به همین دلیل سالن تئاتر را انتخاب کردیم. گرچه امروز، اگر شرایط و امکاناتش وجود داشته باشد، معماریهایی که وجود دارد میتواند برای ارتباط با مخاطب فضاهای عمیقتری به وجود آورد.
بنابراین بخشی از اینها به خاطر تحمیل شرایط است.
صرفا شرایط نبوده است، آزمون و خطاها وجود دارد. در سالنهای تئاتر تمرکزی وجود دارد که خیلی به ما کمک میکند اما درآینده برنامه ندارم که حتما در سالن باشم. هر جا شرایط مهیا باشد، ما گرد هم میآییم.
این مکان یا نمایش، یکی از خصایل نمایش بومی است چون در آن جنس، هر جا که آدم باشد، امکان اجرا هست. شما شیوههای بیانی و تکنیکهایی از نمایش ایرانی گرفتید و سعی کردید که در آن روایتهای متفاوتی ایجاد کنید. نمایش ایرانی یکی از ویژگیهایش، داستان مذهبی و اسطورههاست. مردم هم عادت داشتند که یا از امام حسین یا حضرت علی(ع) بشنوند یا از رستم و سایر پهلوانان. در یک دورهای در غرب هم همینطور بوده است، اما در دورهای در غرب، این تجربه از جامعه خدایی به جامعه انسانی تغییر پیدا میکند. اگر بخواهیم همین سلسله مراتب را در نمایش ایرانی در نظر بگیریم، ما صرفا در بیان اسطورهها و افسانهها باقی ماندیم. شما چقدر تلاش کردید که قصهتان را قصه آدمهای امروز اجتماع بیان کنید؟
مسئلهای که در مورد خدایان غربی میگویید، این است که در یونان باستان، تعداد زیادی خدا داریم که هر کدام یک ویژگی دارند. خدای عشق، خدای انتقام، خدای شهوت، خدای مهر و... . اینها ابعاد وجودی یک انسان است. همه این خدایان، چکیده و اسانسی از بینش انسان را دارا هستند. این تفکیک در طول سالیان به همین دلیل در غرب به وجود آمده است. اینها در مجموع این مسئله را به وجود آورده بودند. اما در شرق این مرحله گویی برای مردم از مسیر دیگری طی شده بود. به همین دلیل در شرق به راحتی به اسطورهها میرسند و این اسطورهها خودشان مجموعهای از خدایان بودند.
چیزی که میخواهم بگویم این است که شیوهها به وجود آمده است تا قصه قهرمانان را بگوید، برای همین نوع گویش و غیره خاص است اما اگر بخواهد قصه آدمهای معمولی را بگوید، آیا همین شیوهها میتواند پاسخگو باشد؟
تقدسگرایی که شما به آن اشاره میکنید، یک چیزی است که توسط اجراکنندگان برای جذابیت بیشتر به وجود آمده است اما امروز با خوانش جدید شاهنامه به این نمی رسیم. اسطورهها تک بعدی هستند، اگر میخواهید مخاطب امروزه از شما بپذیرد، باید تمام ابعاد را در نظر بگیرید و از بیان مقدس بگذرید و بگویید که شخصیتها ایراداتی دارند. در اینجاست که بعد انسانی شکل میگیرد و حقیقت به وجود میآید. به همین دلیل رویکرد نمایشنامه آرش آقای بیضایی، این را تثبیت میکند. میخواهد بگوید، تو هم میتوانی یک آرش کمانگیر باشی، در هر موقعیتی که هستی. به نظر من این نگاه، نگاه جالبتری است. بنابراین نقالها تغییراتی در ماهیت اصلی کاراکترها به وجود آوردهاند که مجالسشان را با بینش مخاطب تطبیق دهند.
موضوعی که مطرح میکنید، حالا در شیوه اجرایی خودتان چگونه عملی میکنید؟ قصه هایتان را چگونه انتخاب میکنید؟
بخش مهمی از قضاوت را به عهده مخاطب میگذارم و سعی میکنم در جریان اجرا یک مسئله را پی بگیرم که آن نقش فقط روایت و شبیه سازی شود. مثل همین نمایش چهلگیس که در تئاترشهر اجرا میکنیم.
حال که به چلگیس اشاره کردید، یکسری قصه های فولکولور داریم که هیچگاه در آیین نمایشی نیامده بود، مثل همین قصه حسن کچل اما به صورت قصه و روایت بوده است. حسن کچل می شود قهرمانی که این قهرمانی را در زندگی خودش عملی میکند.
قهرمانی که ویژگیهای یک قهرمان را ندارد در هر مرحله میبینید که باز میماند اما با استفاده از داشتههایش در طول قصهها، از این مراحل عبور میکند. اگر حسن را قهرمان میدانستیم، این قهرمان باید خودش به داد خودش میرسید. اما در اینجا، در هر مرحله یک نفر به کمک حسن میآید. میخواهم بگویم در جریان قصه، قهرمان مثل خیلی از ماها از جریان زندگیاش وا میماند. چیزهایی مثل افسانهها و قصهها، به کمک ما میآیند.
به گزارش ایسکانیوز، در این نمایش فربد فرهنگ، وحید نفر، مجید رحمتی، مسیح کاظمی، بهناز نادری، آرش غلامآزاد و یلدا عباسی بازی میکنند.
501