به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ مریم ضیائی متولد سال ۱۳۶۳ در شاهینشهر اصفهان است. سال دوم دبیرستان با کشف علاقه بسیارش به رشته روانشناسی از ریاضی فیزیک به علوم انسانی تغییر رشته داد و برای اینکه بتواند پدر و مادرش را برای ادامه تحصیل در رشته روانشناسی قانع کند، آنقدر درس خواند که با رتبه ۳۸ قبول شد. با این حال، پدرش اصرار داشت که رشته حقوق را انتخاب کند، ولی چون روانشناسی بالینی را میتوانست در دانشگاه اصفهان بخواند و برای خواندن رشته حقوق میبایست به تهران میرفت، بالاخره با رشته روانشناسی موافقت کرد.
در سالهای اول دانشگاه، درسها بیشتر حول فیزیولوژی میچرخید و مریم متوجه شد که بیشتر از روانشناسی به علوم اعصاب علاقه دارد. از این رو، در کنکور فوق لیسانس با وجودی که رتبه ۲۱ شده بود، رشته روانشناسی عمومی دانشگاه شهید بهشتی را انتخاب کرد و قبول شد و تصمیم گرفت که وارد کار تحقیقاتی شود.
در این دوره روی بیماریهای آسیب مغزی متمرکز و با گروه تحقیقاتی آشنا شد که در بیمارستان امام خمینی روی MRI مغز انسان کار میکرد. دورههای فیزیک MRI را در این بیمارستان گذراند و با سوادی که در این مسیر پیدا کرده بود، روی فعالیت مغز در بیماریهایی چون آلزایمر تحقیق کرد. از آنجا که امکانات آزمایشگاهی مورد نیازش در علوم اعصاب در ایران بسیار محدود بود، برای دوره دکتری تصمیم به مهاجرت گرفت و از دانشگاه استکهلم سوئد پذیرش گرفت و حدود یک سال و نیم زمینه علوم اعصاب در این دانشگاه تحقیق کرد. اما به دلیل دوری از همسرش این دوره را ادامه نداد و برای دانشگاه استرالیا درخواست فرستاد.
از دانشگاه کوئینزلند اسکالرشیپ گرفت و دوره دکتری را از ابتدا در استرالیا شروع کرد که چهار سال طول کشید. دوره پستدکتریاش را نیز در همین دانشگاه در زمینه علوم اعصاب شناختی گذراند که آن هم تقریبا چهار سال زمان برد.
او سپس برای موقعیت دانشیاری اقدام کرد و توسط یک موسسه پیشبرد تحقیقات علمی و ترویج دانش در اتریش به نام «کاولی» پذیرفته شد. از این رو به نروژ مهاجرت کرد و هماکنون حدود ۲ سال است که در این موسسه که توسط مایبریت و ادوارد موزر، برندگان جایزه نوبل پزشکی در سال ۲۰۱۴ تاسیس شده، مشغول به تحقیق است. گفتنی است که یاسر رودی، محقق فیزیک نظری و علوم اعصاب نظری هم در همین موسسه مشغول تحقیق است.
ارزشگذاری افراد در ایران براساس مدرک است/ مهارت یک پله بالاتر از تحصیلات
این موسسه ۱۲ گروه مختلف دارد که هر کدام از آنها در بخشی از علوم اعصاب تحقیق میکنند. مریم ضیائی دانشیار و مدیر گروه هیجان و عصبشناختی سالمندی در این موسسه است و گروه تحقیقاتی شامل دانشجوهای فوق لیسانس، دکتری و پستدکتری خودش را دارد.
در ادامه مصاحبه ما را با این محقق جوان و پرتلاش میخوانید:
چه شد که به روانشناسی علاقهمند شدید و تصمیم گرفتید که در دبیرستان تغییر رشته بدهید؟
در سالهای ابتدای دبیرستان یک سری کتابهای روانشناسی و خودشناسی میخواندم که ذهن من را در مورد رفتارهای انسان کنجکاو کرد. به شدت علاقهمند این بودم که بفهمم چرا انسانها تغییر رفتار میدهند یا چطور روی همدیگر تاثیر میگذارند و این موضوع برایم جذابتر از تاثیر مولکولها روی همدیگر و همچنین یک سری عدد و فرمول بود. به همین دلیل هم تصمیم گرفتم که در دانشگاه رشته روانشناسی بالینی بخوانم.
کار تحقیقات را از چه زمانی شروع کردید و روی چه زمینهای کار میکردید؟
در دوره کارشناسی با یکی از اساتیدم خانم دکتر امیری آشنا شدم که فیزیولوژی و روانشناسی رشد به ما تدریس میکرد. من در آن زمان به نورونهای انتقالدهنده پیام مغزی علاقهمند شده بودم. شروع به خواندن کتاب در این زمینه کردم و با دکتر امیری یک سری پروژه برداشتم تا در کنار مطالعه پژوهش هم بکنم. از این رو به پیشنهاد استادم روی ساعت بدن کار کردم. بعد از مطالعه روی این موضوع، روی مساله پیری متمرکز شدم تا براساس مقالاتی که چاپ شده بود، قسمتهای فعال و غیرفعال مغز افراد سالمند را شناسایی کنم. در آن زمان هیچ آزمایشگاهی نداشتیم، به همین دلیل به پارکهای اطراف میرفتم، با افراد سالمند صحبت میکردم و تستهایم را انجام میدادم. نتیجه این مطالعه، یک مقاله به زبان فارسی بود که در همان سالها توانستم به واسطه آن در یک کنفرانس خارجی شرکت کنم.
در سالهای بعد هم مطالعاتم را در مورد علوم اعصاب بیشتر کردم و همیشه در حال سوال پرسیدن از اساتیدم در این حوزه بودم. در این دوره، بیشتر پژوهشهایم -در حد همان امکانات دانشگاه- در زمینه ارتباط یک سری رفتارها با بخشهای مختلف مغز بود.
با توجه به حوزه کاری و تحقیقاتیتان، آینده دنیای علم و فناوری را چطور ترسیم میکنید؟
به نظر من آینده دنیای علم و فناوری به سمت پیشبینی و پیشگیری از بیماریها در افراد پیش میرود تا به سمت درمان. به این معنی که قبل از اینکه بیماری جسمی یا روانی در فردی ایجاد شود، خیلی زود آنها را پیشبینی کنیم تا بتوانیم درمانها و حتی فناوریهای مربوط به آن را طراحی کنیم.
تاکنون روی چه زمینههایی تحقیق کردهاید؟
در دوره دکتری روی مکانیسمهای مغزی تحقیق میکردم که با افزایش سن و در سالخوردگی تحت تاثیر قرار میگیرند. این مکانیسمها هم مکانیسم شناختی بود و هم مغزی. تحقیقاتی در گذشته انجام شده بود که نشان میداد افراد مسن، هیجانات را متفاوت پردازش میکنند. ما بررسی کردیم که آیا پیر شدن سلولهای مغزی باعث تفاوت در پردازش هیجانات میشود یا بیشتر از دیگران به هیجانات مثبت جذب میشوند تا منفی.
در پستدکتری هم این موضوع را ادامه دادم و از جنبههای مختلف آن را بررسی کردم. به طور مثال، این تفاوت پردازش هیجانی چه تاثیری روی تعامل فرد مسن با افراد دیگر دارد؟ این تفاوت پردازش چه ارتباطی با همدلی -به عنوان یکی از شاخصهای ارزیابی- با دیگران دارد؟
کاری که هماکنون در آزمایشگاه خودم انجام میدهم این است که ما میدانیم برخی از افراد هیجانات را به شکلی متفاوت پردازش میکنند، ولی چرا یک سری از آنها در دوره پیری دچار افسردگی و اضطراب و در نهایت آلزایمر میشوند و سری دیگر سالم میمانند؟
یک سری فرآیندها در مغز وجود دارد که افراد را منعطف و تابآور میکند و ما با شناخت این فرآیندها میتوانیم خیلی قبلتر، بروز مشکلات روانی و مغزی مانند افسردگی یا آلزایمر را در افراد تشخیص دهیم. معمولا این کارها را با ترکیب متدهای مختلف نظیر تصویربرداری مغزی از نواحی مخصوص پردازش هیجان واسترس و ابزاری مانند حسگرهایی که روی دست قرار میگیرند، انجام میدهیم تا نقش نواحیهای مختلف را در افسردگی شناسایی و پیشبینی کنیم و دلیل آن را بیابیم. برای درمان این مشکلات نیز به غیر از دارو، به ویژه برای افراد مقاوم به دارو، روشهای توانبخشی شناختی وجود دارد، ولی ما بیشتر به دنبال پیشگیری از ابتلای افراد به این بیماری هستیم.
از نظر من، پاندمی بعدی بعد از کووید ۱۹، پاندمی سلامت روان اتفاق میافتد.
من در تحقیقاتم بیشتر روی بخش آمیگدال یا بادامه مغز متمرکزم که قسمتی از دستگاه کنارهای (لیمبیک) در مغز است. هسته قاعدهای-جانبی بادامه نقش مهمی در یادگیری و حافظه ایفا میکند. آمیگدال علاوه بر نقش اصلی در درک احساسات و ایجاد پاسخ به آنها، مسئول شناسایی هیجانی چهره مانند خوشحالی و ترس است و نقش مهمی در اکتساب یادگیریهای هیجانی و تشخیص نشانهای برجسته در محیط دارد.
با تصویربرداری از این قسمت از مغز با کمک ابزارهای موجود میتوانیم زیرساختهای آن را کامل بشناسیم . این نتایج به تحقیقات آینده در زمینه ساخت داروهایی که دقیقا همان زیرساختها را هدف قرار میدهد -نه کل ساختار آمیگدال را- کمک خواهد کرد. این کار تاثیرگذاری داروها را نیز بالاتر میبرد، چون کاملا هدفمند ساخته و براساس مکانیسم فیزیولوژی بدن طراحی میشوند.
آخرین مقالهتان در زمینه همدلی است. لطفا در مورد آن توضیح دهید.
همدلی توانایی شناخت اجتماعی است که جنبههای مختلف دارد. یکی از آنها شناخت هیجانات از جمله خوشحالی یا ناراحتی افراد دیگر است که علائم مختلفی از جمله تغییر حالت صورت یا طرز راه رفتن افراد دارد. جنبه دیگر مربوط به پاسخ مناسب به هیجانات دیگران است.
در این پروژه تحقیقاتی، روی افراد مسن تحقیق کردیم تا متوجه شویم که این گروه سنی چطور میتوانند از نظر حسی و شناختی هیجانات افراد دیگر را شناسایی و نسبت به آن واکنش نشان دهند.
در این مطالعه، تصویری را به افراد مسن نشان دادیم تا هیجان فرد درون تصویر را شناسایی کنند که این جنبه شناختی است. بعد از آنها پرسیدیم که این عکس چه حسی به شما میدهد. جواب این سوال، در واقع همدلی حسی فرد را نشان میدهد. همزمان با پرسیدن این سوالات از مغز این افراد هم تصویربرداری شد و ما تحلیل کردیم تا متوجه شویم آیا مغز افراد پیر و جوان از نظر فعال شدن با هم فرق دارد یا خیر.
نتیجه این شد که یک سری تفاوت در جنبههای شناختی افراد مسن و جوان وجود دارد که قبلتر هم به آن اشاره کردم. اما جالب بخش دوم این آزمایش یعنی تفاوت همدلی حسی است. اگر تصویری که به افراد نشان دادیم هیجان مثبت (مثل خوشحالی) را نشان میداد، هیجان حسی در هر دو گروه سنی جوان و پیر یکسان بود. اما اگر آن تصویر هیجان منفی (گریه یا خشم) را نشان میداد، پاسخ افراد مسن متفاوت از افراد جوان بود.
پس افراد مسن در مقابل کسی که عصبانی یا ناراحت است، زیاد دوست ندارند که همدلی از خودشان بروز دهند یا این کار برایشان سخت است.
کدام تحقیقتان بوده که درس زندگی برای خودتان داشته است؟
دقیقا تحقیقی که در مورد همدلی برایتان توضیح دادم، کلی درس زندگی برایم داشت. نتیجه گرفتم که انگار افراد مسن به دلیل اینکه زمانشان برای زندگی محدود است، بیشتر به سمت چیزهای مثبت یا خانواده گرایش پیدا میکنند و سعی میکنند که خودشان را از هیجانات منفی دور نگه دارند. همین هم باعث میشود که افراد زمانی که به پیری میرسند، دستاورد زندگیشان شغل، تعداد کتابهای خوانده شده و پول نیست، بلکه بیشتر دوست دارند در مورد نوههایشان، روابط اجتماعیشان با خانواده، دوستان و همسرشان صحبت کنند.
حتی اگر این افراد محقق یا دانشمندان سالخوردهای بودند که سالها زندگیشان را صرف تحقیقات و مقالات علمی کرده بودند، در نهایت این مقالات و دستاوردهای علمیشان نیست که برایشان مهم است، بلکه زمانهایی است که با فرزندان و نوهها و خانوادهشان گذراندهاند. درس زندگیای که از این تحقیق گرفتم این است که سعی کنم به غیر از کار و تحقیق، به جنبههای دیگر زندگیام هم اهمیت بدهم.
البته این بدان معنا نیست که شغل یا تحقیقاتم را کنار بگذارم، به این معناست که زمان و نیروی بیشتری را برای فرزند و خانوادهام بگذارم و از آن لذت ببرم.
به همین دلیل هم هر از گاهی به گذشتهام برمیگردم و از خودم میپرسم که واقعا دستاورد مهم زندگیام چه بوده و چقدر این موضوع در زندگیام مهم بوده است.
معمولا در اوقات فراغتتان چه کارهایی انجام میدهید؟
چون خانوادههای من و همسرم از ما خیلی دور هستند، تمام زمانمان را با هم و کیان، فرزندم میگذرانیم.
معمولا چه کتابهایی میخوانید و چه فیلمهایی تماشا میکنید؟ کدام یک از آنها را پیشنهاد میکنید؟
کلا کتاب و فیلم تخیلی دوست ندارم و احساس میکنم که وقتم را تلف میکنند. کتابی که اخیرا خواندهام در مورد آلزایمر است و «چگونه یک بیماری را مطالعه نکنیم» نام دارد. این کتاب توسط دانشمندی نوشته شده که سالهای سال است در مورد آلزایمر تحقیق میکند و تئوریهای مربوط به این زمینه و همچنین مثالهای بالینی از آن را در کتابش آورده است. در زمینه منتورینگ هم کتابهایی میخوانم تا مهارتهایم را در مدیریت فردی و گروهی افزایش دهم.
کتاب «دوباره فکر کن»، اثر آدام گرنت را حتما پیشنهاد میکنم. بر اساس تعاریف مرسوم، هوش همان قابلیت تفکر و یادگیری است. تصور غالب این است که هرچقدر باهوشتر باشید، توانایی حل مسائل پیچیدهتری را دارید و سریعتر از دیگران به راهحل میرسید، اما در دنیای پیچیده امروزی، مجموعه دیگری از مهارتهای شناختی وجود دارد که شاید بیشتر از هوش اهمیت داشته باشند: قابلیت تجدیدنظر، فکرکردن دوباره و فراموش کردن آموختههای پیشین! در واقع، گرنت در این کتاب با شما از ارزش تجدید نظر حرف میزند. درباره بهکارگیری نوعی انعطافپذیری ذهنی شما را از موقعیتهای بحرانی نجات میدهد.
علاقه زیادی به سریال دارم تا به فیلم و سریال «دنیای غرب» یا Westworld را پیشنهاد میکنم. داستان این مجموعه تلویزیونی در یک شهر بازی وسترن خیالی در غرب آمریکا اتفاق میافتد که ساکنان آن را انسانهای مصنوعی که «میزبان» نام دارند، تشکیل میدهند. از سوی دیگر، گروهی از انسانهای واقعی که «تازهواردان» یا «مهمانان» نام دارند، با پرداخت مبالغی زیاد میتوانند وارد محوطه پارک وستورلد شوند و هر کاری که مایل باشند را انجام دهند و با میزبانان هرطور که میخواهند رفتار کنند، بدون آنکه ترسی از تلافی توسط میزبانان داشته باشند. برای هر میزبان، یک خط داستانی توسط عوامل پارک تعیین میشود که شامل گفتار و رفتارهای آنهاست.
به نظر شما فرق اساسی بین سیستم آموزش عالی ایران و استرالیا در چیست؟
در دوره دکتری در استرالیا، دانشجو باید سه سال تمام روی یک موضوع خاص تحقیق کند. این موضوع هم محدودیتهایی را برای دانشجو ایجاد میکند و هم این فرصت را میدهد که تمرکز خیلی زیاد و خوبی را روی تحقیقات بگذارد.
علاوه براین، در این کشور اگر شما نیاز و علاقه به کار و تحقیق در زمینه خاصی را داشته باشید، تمام بستر و امکانات برایتان آماده است، ولی در ایران به دلیل محدودیت در بعضی زمینههای تحقیقی ممکن است این بستر کامل مهیا نباشد.
در ایران، ما در دوره دبیرستان و کارشناسی کلی درسهای ریاضی و فیزیک را یاد میگیریم و پیشزمینه خیلی قوی داریم، ولی بعد از آن، پیوند بین این دروس و علوم جدید و استفاده از این دانشها برای حل مسائل روز کمتر یا قطع میشود. در حالی که در استرالیا و نروژ، هدف به سمت استفاده از اطلاعاتی است که کسب کردهایم و میتوانیم به صورت عملی و کاربردی از آنها استفاده کنیم.
پروژههای تحقیقاتی در کشورهایی مثل استرالیا و نروژ چه تفاوتی با ایران دارد؟
در کشورهای دیگر، مساله تعریف پروژه فقط بر این اصل نیست که علاقه شخصی است، بلکه بر این اصل است که مساله یا مشکلی را حل کند. پس طرح مساله یکی از اولین تفاوتهای اصلی پژوهش در ایران و کشورهای توسعهیافته است.
بعد از آن، پیدا کردن ربط مساله پژوهش با کارهای تحقیقاتی است که دیگران در دنیا انجام میدهند. مثلا دانشجوی دکتریای که میخواهد پروژهای را انجام دهد، باید بداند که بقیه محققان دنیا در این زمینه چه کارهایی انجام دادهاند.
در مرحله بعد از آن، برنامهریزی کاملا دقیقی انجام میشود تا مراحل یکی پس از دیگری طی شود و مشمول زمان نشود. چون گاهی اوقات در یک پروژه لازم است که دیتاهای بسیاری جمعآوری شود و این موضوع معمولا زمان زیادی را میگیرد. به همین دلیل، اساتید در کشورهایی مثل نروژ و استرالیا در همان ابتدا سوالات بسیار دقیقی مطرح میکنند تا چالشها و مشکلات پروژه را از همان ابتدا پیشبینی کنند. در واقع، در این کشورها به ما یاد میدهند که بزرگتر فکر کنیم و چشمانداز بزرگی داشته باشیم و فرضیههای مختلف را از جنبههای مختلف در نظر بگیریم.
تصور من این است که این موارد در پروژههای پژوهشی ایران کمرنگتر است و به همین دلیل است که با وجود تمام استعداد و علاقه دانشجو و محقق، پروژهها در بعضی زمینهها درست پیش نمیروند یا به نتیجه نمیرسند.
به نظر شما محققان ایرانی که در حوزه علوم اعصاب تحقیق میکنند، چقدر با سطح جهانی فاصله دارند؟ دلیل این فاصله چیست؟
در بخش علوم اعصاب بنیادی محققان شناخته شدهای داریم که مقالات بسیار خوبی هم در مجلات معتبر چاپ میکنند و در کنفرانسهای بینالمللی مطرح، شرکت میکنند. اما در زمینه علوم اعصاب شناختی با وجود تلاش بسیار و سوالهای مهمی که میپرسند، به دلیل عدم وجود امکانات تحقیقاتی، کمتر در سطح بینالمللی مطرح میشوند.
نقش زنان را در تحقیقات و تولید علم چه در ایران و چه در خارج از کشور چطور میبینید؟ به نظر شما چه موانعی سر راه زنان در این مسیر وجود دارد؟
یکی از موانع بحث نقش زن در خانواده است؛ به ویژه نقش مادری. به طور مثال، من زمانی که بچهدار شدم، از دنیای پژوهش کمی دور ماندم و اگر همسرم کار من را به اندازه کار خودش مهم نمیدانست، من هیچ وقت نمیتوانستم بعد از دوره مرخصی زایمان، دوباره کارم را شروع کنم.
خانمی که تازه بچهدار شده زمانی را نیاز دارد تا از نظر روحی آمادگی جدا شدن از کودک و همچنین آمادگی شروع کار با شرایط سابق خود را داشته باشد. این در حالی است که امنیت شغلی آنقدر زیاد نیست که آن خانم بتواند بعد از یک یا دو سال دوره شیردهی به کار خود برگردد. در برخی از کشورها مانند آمریکا این دوره شیردهی کمتر از استرالیاست. این موضوع هم در ایران وجود دارد و هم در خارج از کشور، اما در بعضی از کشورها مانند نروژ تا یک سال به مادران و پدران مرخصی نگهداری از فرزند داده میشود.
بحث تنوع به ویژه تنوع جنسیتی در فضای آکادمیک در خارج از کشور بحث بسیار مهمی است، زیرا در این فضا میبینیم که تعداد خانمها از دوره کارشناسی به استاد تمامی به شدت کم میشود و در شرایط برابر، حقوق خانمها در بعضی از شغلها هنوز کمتر از آقایان است. پس موانع جدی هنوز در این مسیر سد راه خانمهاست.
به طور کلی، یک خانم ممکن است در فضای کاری درست قضاوت نشود، چون اگر انتقاد کند پرخاشگر خوانده میشود، اگر صحبت نکند متهم به نداشتن اعتماد بهنفس میشود. ولی این موارد در مورد مردان صدق نمیکند و بیشتر مواقع صحبتها و رفتارهایشان از نظر دیگران موجه به نظر میرسد. اینها همه به دلیل سیستم غلط است، نه به خاطر ناتوانی زنان.
در مقالهای خواندم که خانمها معمولا خودشان را کمتر برای یک کار خوب با درآمد بالا نامزد میکنند. به طور مثال، اگر آقایان ۶۰ درصد از شرایط یک شغل را داشته باشند، برای آن درخواست میکنند، اما خانمها تا صددرصد آن شرایط را نداشته باشند، برای آن درخواست نمیکنند. همین امر باعث میشود که خانمها کندتر از آقایان به سمتهای مدیریتی برسند.
البته این مسائل کاملا بنیادی است و ربط به تربیت مختلف دختر و پسر در خانوادهها دارد. من به عنوان یک زن باید هم مادر خیلی خوبی باشم، هم همسر خوب، هم همکار خوب و هم استاد خوب. در صورتی که من فقط یک نفرم و نمیتوانم همه این نقشها را به نحو احسن بازی کنم.
در واقع، طرحوارههایی به دختران ما از بچگی داده میشود که باید در همه چیز ایدهآل باشند و این موضوع میتواند جلوی پیشرفت و انتخاب شغلهای بالاتر را بگیرد.
زمانی که در استرالیا هستید، برای چه چیزی در ایران بیشتر از همه دلتنگ میشوید؟
خانواده و غذاهای ایرانی؛ مخصوصا از زمانی که بچهدار شدم این دلتنگیها بیشتر شده است. چون در این شرایط واقعا نیاز به یکی از اعضای خانوادهام دارم که در نگهداری بچه کمکم کند.
ذهن یک محقق همواره به دنبال یافتن جواب برای سوالات علمی است و به غیر از این، باید به فکر تدریس، گرفتن گرنت و دانشجو و غیره هم باشد و ممکن است این بار فکری را با خود به خانه ببرد. برای اینکه این اتفاق برای شما رخ ندهد، چه کار میکنید؟
گذاشتن این بار فکری بیرون از خانه، کار بسیار سختی است و در واقع مغز ما قابلیت این را ندارد که بلافاصله آن را به موارد دیگر سوئیچ کنیم. شخصا زمانی که میخواهم از محل کارم به خانه برگردم، لیستی از کارهایی که باید انجام بدهم و لیست کارهایی را که تمام کردم را برای خودم مینویسم تا بتوانم راحتتر ذهنم را سوئیچ کنم. علاوه براین، در مسیر کار تا خانه فرصتی دارم که ذهنم را برای خانه آماده کنم. البته بچه داشتن آنقدر کارهای مختلف -مثل غذا درست کردن، بردن بچه به حمام و بازی کردن- به همراه دارد که گاهی به یکباره من را از فضای کاری کاملا درمیآورد.
انتهای پیام/
نظر شما