«بچه‌ها دیرتون نشه» روایتی از شهیدی که کاپیتان تیم ملی بود

یازدهمین شماره از مجموعه کتب «از چشم‌ها» به نام «بچه‌ها دیرتون نشه» داستان زندگی کاپیتان تیم ملی جوانان فوتبال را روایت می‌کند که در عملیات کربلای ۵ به فیض شهادت نائل آمد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر ایسکانیوز، کتاب «بچه‌ها دیرتون نشه» یازدهمین شماره از مجموعه کتب «از چشم‌ها» روایتی است از زندگی شهید مهدی رضایی مجد کاپیتان تیم ملی جوانان فوتبال که به قلم سیدمیثم موسویان نگارش شده و توسط انتشارات روایت فتح در ۱۵۲ صفحه به چاپ رسیده است.

این کتاب روایتی است از شهیدی که یکی از ویژه ترین چهره های فوتبالی کشورمان بود که برای دفاع از خاک کشورمان راهی جبهه شد و با وجود اینکه توانسته بود پیراهن تیم پرسپولیس را بر تن کند و آینده ای درخشان در تیم های اروپایی داشته باشد اما در راه اهداف والای خود و در ۱۰ اسفند سال ۱۳۶۵ در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در شلمچه به شهادت رسید.

شهید رضایی مجد کاپیتان وقت تیم فوتبال جوانان جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ بود. او همچنین در تیم‌های باشگاهی تهران از جمله اکباتان تهران، تهران جوان و در پایان توسط علی پروین برای بازی در پرسپولیس تهران دعوت شد و پیراهن این تیم را بر تن کرد. شهید رضایی مجد ۱۵ گل ملی دارد که یک گل او مقابل تیم ملی بزرگسالان کره جنوبی در جام پادشاهی بنگلادش به ثمر رسیده است. این بازی با نتیجه ۳ بر یک به سود کره جنوبی تمام شد و تک‌گل تیم جوانان ایران را شهید رضایی مجد وارد دروازه حریف کرد.

در بخشی از این کتاب آمده است:

یک شب که از در می آمدی تو گفتی: «مادر برات آزادیمو از خدا گرفتم. فردا می رم جبهه.» گفتم: «مگه نگفی نمیرم.» گفتی: «نه، بچه ها خیلی دارن اذیت میشن، شلمچه خیلی شلوغه. دایی هم که شهید شده. پس من جاش میرم.» گفتم: «مادر چقدر می مانی؟»

تمامش بستگی داشت به عملیات کربلای پنج. پیروزی یا شکست. فکر اینکه می روی من را به هم می ریخت. احساساتم پیچیده بود. یک آرامش آمیخته به شرمساری. انگار که هنوز نوزادی باشی. می ترسیدم آنجا چشمت بزنند.

بازهم من حرفی نزدم. فردا همه آمدند راه آهن. حاج آقا نیامد. تا ساعت دو بعدازظهر، هی بالا و پایین راه آهن را نگاه کردی، اما حاج آقا نیامد. نمی دانم چرا نیامد، اما نیامد. بالاخره سوار آخرین قطار شدی و گفتی: «از قول من از آقا خداحافظی کن، من دیگه نمیتونم وایسم.» تو آن طرف پشت شیشه بودی. یکی از دوستانت پرسید: «کاری؟ سفارشی؟» روی شیشه قطار ها کردی و نوشتی: «بچه ها دیرتون نشه، ماکه رفتیم.»

«بچه‌ها دیرتون نشه» روایتی از شهیدی که کاپیتان تیم ملی بود

انتهای پیام/

کد خبر: 1233853

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =