به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ احسان شریعتی در سال ۱۳۶۴ در شهر اصفهان و در خانوادهای به دنیا آمد که هم پدر و هم مادر پزشک بودند. در دوره دبستان همه فکر میکردند که مشکل ذهنی دارد، چون حروف الفبا را از چپ به راست و اعداد را از راست به چپ مینوشت.
از اوائل دبیرستان با دیدن فیلمهای علمی- تخیلی علاقه شدیدی به فناوری پیدا کرد و کم کم آرزوی تاسیس یک شرکت فناوری را در سر پروراند. حتی برای شرکت رویاییاش لوگو هم طراحی کرده بود. خواندن کتاب داستان بهویژه علاقه به داستان هری پاتر باعث شد به سمت کتابهای زبان اصلی برود و در زبان انگلیسی به مهارت خوبی برسد. از همین دوران به موسیقی هم علاقهمند شد و نواختن پیانو را شروع کرد، ولی علاقهاش به فناوری باعث شد که انگیزه زیادی برای درس خواندن و قبول شدن در دانشگاه آن هم در رشتههایی مثل مهندسی برق و کامپیوتر پیدا کند. نهایتا رشته مهندسی برق و کنترل را در کنکور انتخاب کرد و در دانشگاه صنعتی اصفهان پذیرفته شد.
زمانی که وارد دانشگاه شد، به دلیل اینکه تازه از فشارهای درس خواندن و کنکور رها شده بود، سعی کرد که کمی کارهای متفرقه انجام دهد و به این فکر کند که برای کسب تجربه و آشنایی با ملتهای مختلف به خارج از ایران سفر کند. سال اول دانشگاه تصمیم گرفت که به کانادا سفر کند، اما زمانی که ویزایش پذیرفته نشد، برای انگلیس اقدام کرد و به مدت یک ماه در لندن اقامت کرد. آشنایی با فرهنگهای مختلف باعث شد که به فکر مهاجرت از ایران بیفتد. از این رو سال آخر دانشگاه برای مهاجرت به آمریکا اقدام کرد. برای سه دانشگاه درخواست فرستاد و در دانشگاه کلرادو در شهر بولدر آمریکا پذیرفته شد. کارشناسی ارشدش را نیز در رشته مهندسی برق و مخابرات گذراند.
در دوره کارشناسی روی روشهای غیرتهاجمی (بدون سوزن) مثل میدان الکترومغناطیسی و مادون قرمز برای اندازهگیری قند خون تحقیق کرد.
در دوران کارشناسی ارشد به دلیل اینکه همچنان آرزوی تاسیس یک شرکت را در سر داشت، در کنار دروس اصلی، دروس مختلفی را در زمینه حقوق و کسبوکار گذراند. در همین دوره با کمک یکی از همدانشگاهیانش پلتفرم «Room Swap» را راهاندازی کرد. این پلتفرم برای کسانی بود که قصد سفر به شهرهای همدیگر را داشتند تا بتوانند اتاق یا خانهشان را با هم تعویض کنند تا هزینههایشان را کاهش دهند. برای راهاندازی این پلتفرم مهارتهای لازم برای کدنویسی و طراحی وبسایت را کسب کرد.
در این دوره روی روشهای غیرتهاجمی میدان الکترومغناطیسی روی باکتریهایی تحقیق کرد که برای ترمیم بافتهای ورزشکاران مورد استفاده دارند.
بعد از گذراندن دوره کارشناسی ارشد دوباره به ایران برگشت و کسبوکار خودش را راه انداخت، اما بعد از مدتی به کانادا مهاجرت کرد. در آنجا ابتدا دورهای را مخصوص مدیریت پروژه گذراند و در شرکتهای مختلف مانند اورآل در بخش فنی مشغول به کار شد تا در نهایت ایدهای به ذهنش رسید که منجر به تاسیس شرکتی در کانادا شد.
او هماکنون شرکت خود را در زمینه بلاکچین با نام «فانکشن لند» تاسیس کرده است و به مدت چهار سال است که در سمت مدیرعامل در آن فعالیت میکند.
مصاحبه ما را با این کارآفرین جوان و موفق میخوانید:
چه شد که به کانادا مهاجرت کردید؟
به خاطر عرق ملی که داشت بعد از پایان دوره کارشناسی ارشد به ایران برگشتم و یک کسبوکار در زمینه طراحی وبسایت و هاستینگ و یک شرکت تولید قطعات مکانیکی راه انداختم. ولی در مدت پنج سالی که در ایران بودم، این شرکتها خیلی توسعه پیدا نکردند. در همین زمان شروع به کار در اصفهان سیتی سنتر کردم و افتخار کار کردن در کنار کارآفرینان بزرگی مثل آقای مسعود صرامی و مدیران موفقی نصیبم شد. آموزههای زیادی برایم به همراه داشت که مهمترین آنها سختکوشی با هدف و برنامه بود. مردم در همین اثنا تصمیم گرفتم که برای تفریح به کانادا سفر کنم، اما زمان گرفتن ویزا متوجه شدم با شرایطی که داشتم، اگر به جای ویزای توریستی برای ویزای اقامتی اقدام کنم، سریعتر و ارزانتر تمام میشود. با این حال باز هم قصدم اقامت نبود، اما بعد از اینکه مدتی آنجا ماندگار شدم و دیگر به ایران برنگشتم.
در کانادا دورهای را تحت عنوان «دوره مدیریت حرفهای پروژه و آمادگی آزمون» یا PMP را به صورت خودآموز گذراندم و مدرکش را گرفتم. بعد از آن برای استخدام در شرکتهای مختلف اقدام کردم و در شرکتی اورآل به عنوان مدیر پروژه فناوری اطلاعات شروع به کار کردم و مسئولیت اجرا و پشتیبانی از سیستمهای پرداختی فروشگاههای اورآل به همراه اضافه کردن قابلیتهای جدید به نرمافزارهای آنها را به عهده گرفتم.
یکی از قابلیتهایی که در این شرکت ایجاد کردم، ساخت سختافزار و نرمافزار دستگاه نمایش قیمت محصولات با اسکن بارکد آنها بود.
چه شد که به فکر تاسیس شرکت خودتان گرفتید؟
در حین کار در این شرکت، از شهر مونترآل به تورنتو مهاجرت کردم و کارم را در آن شهر ادامه دادم تا اینکه اتفاقی رخ داد که به فکر تاسیس شرکت جدید افتادم. یک روز با یکی از دوستانم در حال صحبت در مورد ایدههایش بودیم که به یکباره فکر جدیدی به سرمان زد. من و دوستم از کاربران «گوگل فوتوز» بودیم و آن سال گوگل برخلاف قول اولیهاش، اعلام کرد که دیگر این سرویس را به صورت رایگان در اختیار کاربرانش قرار نمیدهد و کاربر به ازای عکس هایی که آپلود میکند، باید هزینه فضایی را که از درایو جیمیل اشغال میکند، بپردازد.
من و دوستم تصمیم گرفتیم که سرویسی را ابداع کنیم که دیگر هیچ شرکتی نتواند در ارائه خدماتش به کاربران بدقولی کند. با بررسی راهکارهایمان به این نتیجه رسیدیم که پکیجی از سختافزار و نرمافزار طراحی کنیم که هر کس به راحتی بتواند از آن استفاده کند. به شکلی که برای استفاده از سختافزار فقط لازم باشد دستگاه آن را به برق بزند. نرمافزار این بسته مثل «اپل فوتوز» و «گوگل درایو» برای ذخیره عکس کار کند و کاربر بتواند به راحتی عکس را دانلود و آپلود کند. به طور کلی نحوه عملکرد سرویسهای آنلاینی مانند گوگل درایو به این شکل است که شرکت دارنده آن هر لحظه میتواند قیمت آن را بالا ببرد یا محدودیتهایی برای کاربرانش ایجاد کند؛ مثل محدودیتهایی که اکثر شرکتهای بزرگ دنیا برای کاربران ایرانی به دلیل تحریمها ایجاد میکنند. راهکاری که ما مطرح کردیم استفاده از فناوری بلاکچین برای تمرکززدایی (decentralization) جهت برقراری ارتباط بدون وجود مرکزیت خاص بود. آن زمان یکی از بلاکچینهای تمرکززدا «دفینیتی» بود و ما هم از همین استفاده کردیم.
به این ترتیب، سرویسی را ارائه دادیم که کاربران به راحتی میتوانستند از طریق آن عکس ذخیره کنند و هر فضای دیجیتالی که این اجازه را به آنها نمیداد، از طریق بلاکچین به فضاهای دیگری وصل میشد تا این اجازه را برایش فراهم کنند.
من و دوستم یک اپلیکیشن شبیه به گوگل فوتوز طراحی کردیم و برای آن مقالهای هم نوشتیم که خیلی سروصدا کرد. این پروژه همچنان جزو سه درصد پروژه عظیم منبع باز «گیت هاب» است.
البته این بلاکچین نیز خودش یک سری مشکلات داشت. به طور مثال، ما به عنوان صاحب این خدمت باید از مشتریانمان هزینهای میگرفتیم تا بتوانیم به آنها خدمات ارائه دهیم. علاوه براین، طراحی اپلیکیشن روی دفینیتی واقعا کار سختی بود و در نهایت تصمیم گرفتیم که بلاکچین خودمان را طراحی کنیم تا هم هزینه را کاهش دهیم و هم خدماتمان را گسترش دهیم. در این حین باید سختافزار مبتنی بر آن را نیز طراحی میکردیم.
این سرویس را در یکی از مسابقات معرفی کردیم و برنده شدیم. در آن مسابقه یکی از بزرگترین شرکتهای فعال در زمینه بلاکچین از کار ما به شدت استقبال کرد و ما را در بخش شتابدهنده خود راه داد. با منتورینگ و حمایت این شرکت، ایدهمان را هر چه بیشتر پختیم. در حال حاضر یک سری دستگاه شبیه به مودم تولید کردهایم که کاربران یا آنها را میخرند و به برق میزنند یا از طریق نرمافزارهایی که روی کامپیوتر خود نصب میکنند، به صورت رایگان به آنها وصل میشوند. این دستگاهها در هر منطقه یک شبکه ایجاد میکنند و زمانی که کاربر فایلی را آپلود یا دانلود میکند، فایل به جای اینکه روی سرور گوگل بنشیند، روی این شبکه مینشیند.
مثلا تصور کنید که ۲۰۰ تا از این دستگاهها در شهر تورنتو وجود دارند که یک شبکه ایجاد میکنند. این ۲۰۰ دستگاه هر کدام یک قسمت کوچک از فضای ابری را میسازند و شبکه این فضاهای کوچک را به هم متصل میکند. این شبکه همانند اسنپ کار میکند که در آن صاحبان خودرو، خودروهایشان را در اختیار دیگران نیز قرار میدهند تا آنها را به مقصد برسانند. در این صورت است که دیگر هیچ شرکتی نمیتواند دسترسی به سرویسهای خود را برای ما محدود کند. علاوه براین، اگر فایل دانلود شدهمان را به هر دلیلی از دست بدهیم، این فایل کاملا از بین نمیرود، زیرا هر فایلی که دانلود میکنیم، به غیر از داخل سیستم خودمان، داخل سیستمهای نزدیکمان از نظر بعد مسافتی هم ذخیره میشود.
با این ایده شروع به جذب سرمایهگذار کردیم و آن را پختیم تا به تولید برسیم و مشتری بگیریم. در عرض یک ماهی که فروش این مودم را شروع کردیم، حدود یک هزار واحد از آن را فروختیم و سرمایهگذارهای خصوصی هم در شرکت سرمایهگذاری کردند که نشان داد این محصول با استقبال خوبی مواجه شده است.
ارزش کسبوکارتان چقدر است؟ چند سال از فعالیت آن میگذرد و چند تا کارمند دارد؟
از نظر ارزش، هنوز استارتاپ هستیم، ولی از نظر تعداد مشتری از بزرگترین شرکتهای بلاکچین دنیا به شمار میآید. ما هماکنون سه هزار و ۵۰۰ مشتری داریم. شرکت حدود چهار سال است که فعالیتش را آغاز کرده است. بعد از همهگیری کووید ۱۹ میزان کارمندانمان به دلیل رکود اقتصادی کاهش پیدا کرد، ولی با این حال حدود ۱۰ نفر کارمند داریم.
با توجه به اینکه هم در ایران و هم در کانادا کارآفرینی انجام دادهاید، اگر بخواهیم بین تسهیلاتی که در ایران و تسهیلاتی که در کانادا به شما اعطا کردند، مقایسه کنید، چطور بوده است؟
زمانی که من در ایران بودم، اکوسیستم کسبوکار در ایران هنوز پا نگرفته بود و با توجه به صحبتهایی که از دوستانم در ایران میشنوم، متوجه شدم که این اکوسیستم در حال حاضر شکل گرفته، سرمایهگذاران بیشتری جذب شدهاند و پارکهای علم و فناوری پا گرفتهاند. از این رو میتوانم بگویم فضای کسبوکار در ایران در سطح کانادا نیست، اما خیلی هم فاصله ندارد. با این حال خود کانادا هم نسبت به آمریکا در سطح پایینتری از این نظر قرار دارد.
بیشتر این تفاوتها مربوط به حمایت مالی دولت از استارتاپهاست. در کانادا زمانی که شخصی بخواهد پروژه تحقیقاتی انجام دهد، ۷۵ درصد حقوق کارمندان را دولت متقبل میشود؛ در حالی که شاید اصلا پروژه به نتیجه هم نرسد.
چه توصیهای به کارآفرینانی که در ایران هستند، دارید؟
خوشبختانه سالهای اخیر اکوسیستم استارتاپ ایران خیلی پویا شده است و استارتاپها جایگاه خوبی پیدا کردهاند. به نظرم چه در ایران و چه در خارج از ایران، اولین کاری که یک کارآفرین باید انجام دهد این است که مهارتهای اجتماعیاش را با خواندن کتابهایی که در این زمینه هست، بالا ببرد و بستر کارآفرینی را برای خودش فراهم کند.
توصیه دیگرم یادگیری حداقل یک زبان خارجی است که باعث میشود دسترسی به اطلاعات برای کارآفرین بیشتر شود، چون یکی از فاکتورهای مهم در موفقیت یا شکست هر کاری اطلاعات است.
به نظر شما چه تفاوتهایی بین دانشگاههای ایران و کانادا وجود دارد؟
در دانشگاههای رده بالای کانادا روی «مهارتهای نرم» بیشتر از ایران تمرکز میشود. معمولا تمرکز دانشگاههای ایران روی دروس مربوط به رشته است، در حالی که هر فردی برای موفقیت در کارش، مهارتهای جانبی زیادی نیاز دارد که در ایران اکثرا بعد از دانشگاه و در کار با سعی و تلاش و آزمون و خطای خود فرد به دست میآید. ولی در کانادا این مهارتها در دوره دانشگاه به دانشجویان یاد داده میشود.
شما کارشناسی ارشدتان را گرفتید و بعد وارد فضای کارآفرینی شدید. به نظر خودتان این مهارت بوده که باعث موفقیتتان در امور کسبوکار شده است یا تحصیلات و دروسی که در دانشگاه خواندید؟
به طور خلاصه باید بگویم که مهارت بیشتر از درس به درد من خورده است. با این حال مدرک دانشگاهی هم اهمیت خاص خود را دارد، زیرا شرکتها از طریق مدرکی که دارید، ارزیابی میکنند که شما چطور توانستهاید یک هدف چهار ساله برای خودتان تعیین کنید، سر کلاس بروید و در نهایت به آن هدف برسید. در واقع شرکت درمییابد که شما در مقطعی از عمرتان هدفی را دنبال کردهاید و به آن رسیدهاید. پس این مهارت را دارید که به اهداف دیگری هم برسید.
با این حال، در حوزه برنامهنویسی دانشگاه چیزی به ما یاد نمیدهد و فرد تنها با تجربه و کارهای مختلف میتواند مهارت لازم را در این حوزه کسب کند.
به طور کلی کارآفرینی شبیه به این است که فردی از فضا رها میشود و در مسیرش به سمت زمین سعی میکند خودش هواپیمایی بسازد تا با آن خودش را به زمین برساند.
به نظر شما دانشجویان ایرانی چگونه میتوانند از ایده به کارآفرینی برسند؟
از همین الان شروع کنند و ایدههایشان را عملی کنند. معمولا کلی ایده به ذهن انسان میآید که آنها را به بهانههایی مثل بعد از تحصیلات، بعد از اینکه اوضاع اقتصادی بهتر شد و بعد از مهاجرت به آینده موکول میکند. این امر باعث میشود که کسب تجربه را به تاخیر بیندازند.
موانعی که در مراحل کارآفرینی در کانادا وجود دارد، چه چیزهایی هستند؟
در ابتدای کار، دولت یک ساپورت مالی خیلی کوچکی انجام میدهد تا بتوانید روی ایدهتان کار کنید. ولی مشکل بزرگ این است که همچنان سرمایهگذاران خصوصی و دولتی خیلی دست به عصا راه میروند. اگر ایدهای خیلی جدید باشد، اصلا سمتش نمیروند، چون ریسکپذیری بسیار پایینی دارند. در حالی که سرمایهگذاران آمریکایی و چینی برعکس خیلی ریسکپذیرند.
به غیر از این، زمانی که یک کسبوکار مراحل اولیه رشد و توسعه خود را طی کند و به یک کسبوکار تقریبا بزرگ تبدیل شود، باز هم دولت هیچ حمایتی از آن نمیکند.
شما در کارهایتان در شرکت از توسعهدهندگان نرمافزار زیاد استفاده میکنید. آیا برنامهای هم دارید که از توسعهدهندگان ایرانی هم بهره ببرید؟
این موضوع یکی از آرزوهای ما است، چون توسعهدهندگان نرمافزار در ایران واقعا ماهر و نخبه هستند. ولی در حال حاضر به دلیل تحریمها و با توجه به حساسیت قانونگذاران دنیا نسبت به شرکتهای بلاکچین این امکان خیلی برایمان میسر نیست. با این حال، سعی میکنیم از ایرانیهایی که در خود کانادا زندگی میکنند، استفاده کنیم.
آینده دنیای علم و فناوری را چطور ترسیم میکنید؟
به نظرم یک سری شرکتهای بزرگ دنیا را که هماکنون در حال فعالیت هستند، دیگر نخواهیم دید. مثال بارز آن شرکت یاهو است که یک زمانی همه ما از خدمات آن استفاده میکردیم، اما الان فقط یک نام از آن باقی مانده است. شرکت فیسبوک هم خیلی از این موضوع چشمش ترسیده است و خودش را به در و دیوار میزند تا با تعریف مدل کسبوکار جدیدتر بقایش را تضمین کند.
به غیر از این به نظرم، فناوری بلاکچین دنیا را دگرگون خواهد کرد؛ کمااینکه هماکنون سیستم مالی را تغییر داده است. با این فناوری و فناوریهای دیگر، در آینده مرزهای جغرافیایی به کل کمرنگ خواهند شد.
آینده هوش مصنوعی را در دنیا چطور ترسیم میکنید؟ به نظر شما این فناوری به نفع انسان خواهد بود یا به ضرر؟
صددرصد به نفع انسان خواهد بود. معمولا ۲ دیدگاه منفی را در مورد هوش مصنوعی میشنویم؛ یکی بر ضد فناوری است که میگویند ببینید قبلا انسانها چقدر شاد بودند و راحت زندگی میکردند! در صورتی که بعید میدانم کسی دوست داشته باشد در دورهای که باید روزانه با قحطی، طاعون و وبا و کلی خطرات دیگر دست و پنجه نرم میکردند، زندگی کند. یا میگویند که فناوری انسانها را بیکار میکند؛ در حالی که فناوری باعث میشود که نوع کارشان تغییر کند.
به نظر من اثر مهم هوش مصنوعی تسریع پیشرفت در همه زمینههاست. به عنوان مثال، برنامهای که قبلا باید یک برنامهنویس حرفهای در ۲ ماه مینوشت تا تحویل بدهد، الان یک فرد نیمه متخصص میتواند با کمک هوش مصنوعی در مدت یک هفته بنویسد. موضوع مهم فقط اطلاعات شخصی است که با سرویسهای هوش مصنوعی به اشتراک میگذاریم. این امر حریم خصوصی ما را نقض میکند و مساله مهمی برای کاربران، دولتها و شرکتها به شمار میآید. البته فناوریهایی مانند بلاکچین و «پردازش هیچآگاهی» (Zero-knowledge processing) برای حفظ حریم شخصی کاربران راه خودشان را باز کردهاند. پردازش هیچآگاهی یعنی یادگیری ماشینی بدون آگاهی از اطلاعات.
معمولا در اوقات فراغت چه کارهایی انجام میدهید؟
پادکست خیلی گوش میکنم؛ بخصوص پادکستهای ایرانی مثل «رواق» که در زمینه روانشناسی است. به غیر از این، ورزش میکنم و والیبال ورزش مورد علاقهام است. گاهی اوقات با دوستانم مافیا هم بازی میکنم. علاقه زیادی هم به درست کردن غذاهای جدید دارم و به تازگی هم نواختن پیانو را از سر گرفتهام.
آیا فیلم تماشا میکنید و کتاب میخوانید؟ معمولا چه فیلمها و کتابهایی مورد علاقهتان است؟ کدامها را به ما پیشنهاد میکنید؟
عاشق فیلمهای مستند هستم و یکی از بهترین مستندهایی که دیدهام «چرنوبیل» است. این سریال فاجعه هستهای چرنوبیل که در آوریل ۱۹۸۶ در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و تلاشهای پاکسازی بیسابقهای که به دنبال آن رخ داد را به تصویر میکشد و براساس خاطرات مردم محلی «پریپیات» ساخته شده است. مستندهای دیگری که خیلی دوست داشتم زندگی افراد موفق است مانند مستندهایی که زندگی «کریستین دیور» و «کوکو شنل»، صاحبان برندهای بزرگ در جهان و چالشهای آنها را به تصویر کشیده شده است.
بیشتر کتابهای روانشناسی یا کتابهایی در مورد نحوه عملکرد مغز را به صورت صوتی گوش میکنم. یکی از کتابهای خیلی خوبی که گوش کردهام، «تفکر، سریع و آهسته» است که در سال ۲۰۱۱ توسط «دانیل کانمن»، برنده جایزه نوبل در اقتصاد منتشر شد. این کتاب خلاصهای از تحقیقاتش در چندین دهه است. این کتاب سه مرحله زندگی پژوهشی او را شامل میشود: اولین اقدامات او در تحقیق درباره سوگیری شناختی، کار پژوهشی او در ارائه نظریه چشمانداز و پژوهشهای اخیر او در باب شادکامی.
آرزوی پدر و مادرتان برای آیندهتان چه بوده و آیا شما به آرزویشان رسیدهاید یا خیر؟
همیشه طرز فکرم این بود که من یک بار به دنیا آمدهام و مهم آرزوهای خودم است. به همین دلیل با آرزوهای پدر و مادرم پیش نرفتم. البته آرزوی آنها همیشه این بوده که من در زندگیام خوشحال باشم. همیشه به این فکر میکردم که اگر به پنج سال قبلم برگردم، حسرت بزرگی در دلم نمانده باشد و نگویم که ایکاش فلان کار را کرده بودم.
چه توصیهای به جوانان ایرانی دارید که در شرایط کنونی اقتصادی در کارشان موفق باشند و پیشرفت کنند؟
با توجه به جوی که در میان جوانان دیدهام، متاسفانه آنها کاری را که شروع میکنند، درگیر نق زدن میشوند. توصیهام این است که به جای تمرکز روی دلایل نتوانستن، روی توانستنها تمرکز کنند. بالاخره برای هر مشکلی راهی وجود دارد و ممکن است این راه دشوار باشد، ولی شدنی است. البته تاثیر شانس و اتفاقات خارج از کنترل را در موفقیت یا عدم موفقیت نمیشود نادیده گرفت، ولی کاری که از دست هر کس برمیآید هدفگذاری و تلاش است.
اگر ایران مانده بودید، الان چه کاره بودید؟
احتمالا کسبوکار دیگری را در ایران ایجاد کرده بودم، ولی مطمئنا به دلایلی چون عدم ثبات قیمت دلار و نبود سرمایهگذار در ایران با چالشهای بسیاری مواجه بودم.
زمانی که در کانادا هستید، برای چه چیزی در ایران بیشتر از همه دلتنگ میشوید؟
برای خانواده، فامیل و دوستانم.
آیا ازدواج کردهاید؟
خیر.
آیا فکر میکنید بعد از ازدواج میتوانید بین کار و زندگی شخصی تان تعادل ایجاد کنید؟
در حال حاضر چون مشغول کارهای پرریسکی هستم، توانایی این کار را نخواهم داشت، باید دید مسیر زندگی چطور پیش میرود. هدف زندگی خودشناسی است و تنها هدف من هم همین خودشناسی است.
انتهای پیام/
نظر شما