نقی و خانواده معمولیش؛ آن‌هایی که همیشه کنار ما خواهند ماند

کوشا ساسانیان*

گروه فرهنگی ایسکانیوز- حتی اگر چشم‌هایت را ببندی، هنوز می‌توانی صدای خنده‌ها و دیالوگ‌های نقی و خانواده‌اش را از خانه‌ها و خیابان‌ها بشنوی. امروز دیگر پایتخت فقط یک سریال نیست؛ نفس تازه‌ی هر دورهمی خانوادگی، زبان مشترک نسل‌ها و آیینه‌ی دوست‌داشتنی‌ترین خاطرات ماست. از تکه‌کلام‌ها و دیالوگ‌های ساده و صمیمی تا لباس‌ها و موسیقی آشنا، همه چیز در این قصه بومی است؛ اصیل و ریشه‌دار، نه وام‌دار هالیوود و نه بی‌ریشه و بی‌هویت. حالا در هفتمین فصل، پایتخت همچنان آنقدر نفوذ دارد که هنگام پخشش، خانه‌ها گرم‌تر و خیابان‌ها خلوت‌تر می‌شوند. تمام خانواده‌ها، بی‌قرار و مشتاق، کنار هم جمع می‌شوند تا دوباره با نقی و خانواده‌اش بخندند و زندگی کنند.

در سال‌های اخیر برخی سریال‌های شبکه نمایش خانگی با استقبال گسترده‌ای مواجه شدند و پشت سر هم رکورد بازدید را جابه‌جا کردند. تعداد محدودی از آنها ماندگار شدند و قابلیت تماشای چندباره را دارند. اما اکثر قریب به اتفاقشان نتوانستند به موفقیت پایتخت دست پیدا کنند.

پایتخت در طول این سالها بارها و بارها بازپخش شده و هربار مخاطبان ثابت خودش را داشته. پایتخت حالا دیگر جزئی از حافظه جمعی و فرهنگ عمومی مردم ماست. سوال اینجاست که چه اتفاقی باید برای یک اثر هنری بیفتد که تا این میزان در جامعه رخنه کند و اثر گذار باشد؟

جواب روشن است. اثر باید از دل جامعه و فرهنگ مردم متولد شود. به زبان ساده، اثر باید ایرانی باشد. باید بتواند با جهان واقع و واقعیت زندگی مردم ایران، نسبت درستی برقرار کند. مخاطب باید بتواند با هنجارها، ارزش‌ها، روحیات و اخلاقیات شخصیت‌ها همذات‌پنداری کند. در یک کلام فضا، میزانسن‌ها، دیالوگ‌ها، رنگ‌، موسیقی و تمام اتمسفر اثر باید برای مخاطب آشنا باشد. برای مثال سریال بازنده که چندی پیش از فیلیمو پخش شد، هیچکدام از این ویژگی‌ها را ندارد.

تنها عنصری که مشخص می‌کرد سریال در کشور ایران ساخته شده و شخصیت‌ها ایرانی هستند، زبان فارسی بود. همین و بس. یعنی سریال در تمام عناصر از سر و شکل خیابان‌ها تا روابط خانوادگی، رنگ و موسیقی کاملا منفک از فرهنگ عمومی مردمان ایران بود. یک سریال هالیوودی که به زبان فارسی ساخته شده! نتیجه این است که اثر به هیچ وجه نسبتی با جامعه برقرار کند. برقراری نسبت با جهان واقع بدین معنا نیست که اثر باید واقع‌نما باشد.

رسالت هنر و سینما به هیچ وجه واقع نمایی نیست. هنرمند آزاد است تا جهان خودش را خلق کند و واقعیت‌های مختص جهان خودش را با مخاطب قرار داد کند. چنانکه در پایتخت هم همین اتفاق می‌افتد و به یکباره یک شهاب سنگ به منزل فهمیه برخورد می‌کند. هنرمند مجاز است موقعیت‌های سورئال و خیالی که هرگز در واقعیت رخ نمی‌دهد را در داستانش بگنجاند. نکته حائز اهمیت نسبتی است که اثر با فرهنگ عمومی جامعه برقرار می‌کند. برای مثال برخورد رحمت و ارسطو با مسئله سقوط شهاب سنگ و واکنش آنها نسبت به این اتفاق سورئال است که حس همذات پنداری را در مخاطب ایجاد می‌کند. آثاری شبیه سریال بازنده که این قاعده را نادیده میگیرند، شاید به علت جذابیت‌های بصری و ترکیب بازیگران و عوامل دیگر در کوتاه مدت و هنگام پخش دیده شود، که این مسئله و عوامل دیده شدن سریال هم باید مورد بررسی قرار بگیرد، اما با گذر زمان به فراموشی سپرده خواهند شد تا جایی که دیگر کسی اسم سریال را هم به یاد نخواهد آورد. درست خلاف اتفاقی که برای پایتخت افتاده است.

این مهمترین راز ماندگاری یک اثر هنری است و عاملی است که میزان تاثیرگذاری یک اثر در جامعه را تعیین می‌کند. هر اثر هنری که بتواند با روح و فرهنگ جامعه پیوند بخورد، در حافظه جمعی مردم ماندگار خواهد شد.

پایتخت نه صرفاً یک روایت سرگرم‌کننده، بلکه تجلی روابط، هنجارها، ارزش‌ها و حتی طنز مخصوص جامعه ایرانی است. این سریال از دل مردم و برای مردم نوشته شده؛ شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها آشنا، فضای زندگی ملموس و دغدغه‌ها واقعی هستند. به همین علت است که نقی و خانواده معمولیش هرگز از حافظه جمعی ایرانیان پاک نخواهند شد. آنها همواره جزئی از خانواده ما باقی می‌مانند. حتی اگر این فصل آخرین فصل پایتخت باشد و داستان خانواده معمولی برای همیشه به پایان برسد. البته که امیدواریم این اتفاق رخ ندهد و ما باز هم بتوانیم قصه پایتختی‌ها را تماشا کنیم.

کد خبر: 1264556

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =