به گزارش خبرنگار علم و فناوری ایسکانیوز؛ سام راد متولد سال ۱۳۶۳ در شهر شیراز است. در دوره کودکی دانشآموز نسبتا آرامی بود و همیشه علاقهاش را به درس خواندن نشان میداد. او در مورد نقش معلمان و سیستم آموزشی در آینده دانشآموزان اینچنین میگوید: اسم و فامیل تمام معلمان دبستانم را به یاد دارم، به غیر از معلم کلاس اولم. او به دلیل سن بالایی که داشت، خیلی بداخلاق بود و ما را تنبیه میکرد. به همین دلیل فقط چهره او در ذهنم مانده است و اسمش را به خاطر نمیآورم.
در مقطع راهنمایی وارد مدرسه تیزهوشان شد، اما آن جذابیتی را که فکر میکرد برایش نداشت و به همین دلیل به مدرسه عادی برگشت. بعد از پایان دوره دبیرستان یک سال پشت کنکور ماند تا بتواند رتبه مورد نظرش را کسب کند. سال دوم رشته مهندسی شیمی دانشگاه آزاد واحد شیراز-مرودشت پذیرفته شد و برای دوره کارشناسی ارشد و دکتری به استرالیا مهاجرت کرد.
در استرالیا در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری دانشگاه استرالیای جنوبی در حوزه مهندسی شیمی با گرایش انرژی و صنایع پیشرفته تحصیل کرد. دوره پستدکتری خود را نیز در همان دانشگاه گذراند و روی توسعه اختراع و تعمیق حوزه پژوهشیاش متمرکز شد.
بین سال ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ برای ادامه تحقیقاتش در آستانه پیوستن به دانشگاه MIT و همکاری با یکی از اساتید برجسته در این دانشگاه معتبر دنیا بود که متاسفانه به دلیل شیوع کووید و محدودیتهای شدید رفت و آمد در استرالیا و نهایتا تصمیم ناگهانی استاد به بازنشستگی در دوران کووید مجبور به رد این پیشنهاد شد. در نتیجه گزینه دیگری را انتخاب کرد و وارد صنعت شد.
او هماکنون حدود سه سال است به عنوان مدیر ارشد توسعه و فناوری و جانشین مدیرعامل شرکت «ایربریج» مشغول به فعالیت است و در کنار آن، به عنوان پژوهشگر ارشد مدعو (Adjunct Senior Scientist) در دانشگاه کرتین در ایالت استرالیای غربی کار میکند.
مصاحبه ما را با این دانشمند جوان و موفق میخوانید:
چه شد که در دبیرستان رشتهای را انتخاب کردید که دوست نداشتید؟ چه رشتهای را در کنکور انتخاب کردید و چرا؟
وقتی وارد دبیرستان شدم و سال اول را پشت سر گذاشتم، زمان تعیین رشته رسید. خیلی دوست داشتم جراح قلب بشوم و از همان بچگی، قلب برایم جذابیت خاصی داشت و پیچیدهترین بخش بدن انسان به شمار میرفت. از این رو، عاشق فیلم و کتاب در مورد قلب بودم و هنوز هم هستم.
سال اول دبیرستان، هنگام انتخاب رشته، یکی از معلمانمان که آشنایی دوری با پدر و مادرم داشت، به من مشورت داد. به او گفتم که علاقه من پزشکی است و میخواهم رشته علوم تجربی را بخوانم، اما او گفت: پسرم واقعبین باش. درست است که این رشته را خیلی دوست داری، اما رشتههای پزشکی محدود است و چند رشته تاپ بیشتر ندارد. اما در مقابل، رشته ریاضیفیزیک کلی شاخههای مختلف مهندسی دارد که میتوانی یکی از آنها را انتخاب کنی.
همین صحبت باعث شد یکی از بزرگترین تردیدهای زندگیام شکل بگیر و من در نهایت رشته ریاضی را انتخاب کردم و از تجربی فاصله گرفتم. در ابتدا، پذیرش این تصمیم برایم سخت بود، چون مسیری را که دوست داشتم، کنار گذاشتم. ولی هر چه گذشت، متوجه شدم واقعاً به ریاضی علاقه دارم. وقتی درسهای زیست در دبیرستان شروع شد و صحبتهایی دربارهاش میشد، فهمیدم آن علاقه اولیه بیشتر ناشی از نداشتن شناخت درست از تواناییهایم بوده است و مسیر ریاضی برایم درستتر بود.
سال اولی که کنکور دادم، رتبهام خوب نبود و با خودم گفتم هنوز برای خواندن فرصت دارم. سال بعد رشته ریاضی محض دریکی از دانشگاههای دولتی اطراف تهران و رشته مهندسی شیمی در دانشگاه آزاد شیراز-مرودشت قبول شدم. ۲ گزینه داشتم؛ یکی ریاضی است که خیلی دوستش دارم و دیگری رشتهای که با توجه به امکانات و شرایط داخل ایران، آینده بهتری برایم داشت. با خانواده و دوستانم مشورت کردم و در نهایت به این جمعبندی رسیدم که به سمت مهندسی شیمی بروم، نه ریاضی محض.
خوشبختانه، انتخاب درستی بود. مهندسی شیمی همان چیزی بود که فکر میکردم و دوستش داشتم. در مقطع لیسانس دانشجوی بدی نبودم؛ درس میخواندم و برای دوستانم کلاس حل مسئله میگذاشتم. یکی از دوستان صمیمیام، که هنوز هم در ارتباط هستیم، به خاطر گرفتاری کاری نمیتوانست زیاد درس بخواند. من درسها را شب قبل از امتحان میخواندم و بعد از ظهر تا صبح روز امتحان به او یاد میدادم. همین باعث میشد خودم درسها را بهتر یاد بگیرم.
چه شد که تصمیم به مهاجرت گرفتید و چرا استرالیا را انتخاب کردید؟
در مقطع کارشناسی با همسرم آشنا شدم. هر ۲ به فکر ادامه تحصیل و درس خواندن بودیم. یادم میآید هر زمان که با هم قرار میگذاشتیم، کیف چرمی سامسونتم را باز میکردم و پوشه مربوط به لیست بهترین دانشگاهها را درمی آوردم تا در مورد دانشگاهی که دوست داریم در آن ادامه تحصیل کنیم، گفتوگو کنیم.
دوره کارشناسی ارشد و دکتری (در خارج از کشور) را با هم گذراندیم و هدف مشترکی را دنبال میکردیم. همیشه در مسابقات علمی شرکت میکردیم و معمولا او نفر اول میشد و من نفر دوم یا سوم.
یکی از خاطرات به یاد ماندنی آن دوران، مربوط به مسابقهای در دوره دکتری در دانشگاه استرالیای جنوبی است. در این مسابقه پنج جایزه وجود داشت و از میان آنها، من و همسرم چهار جایزه را کسب کردیم. آن لحظه برای من بسیار خاص بود. وقتی از سالن بیرون آمدیم، یکی از اساتید ایرانی که در استرالیا زندگی میکرد، به سمتم آمد، بر شانهام زد و گفت: تبریک میگویم. امروز یکی از روزهایی بود که پس از سالها زندگی در استرالیا، به ایرانی بودن خودم افتخار کردم؛ چون شما ۲ نفر چهار جایزه از پنج جایزه را با شایستگی کسب کردید.
در ایران، بعد از دوره کارشناسی، برای فوقلیسانس بسیار تلاش کردم و رتبه خوبی -حدود ۴۰۰- هم کسب کردم، اما به دلایلی که هنوز هم برایم روشن نیست، مجاز به انتخاب رشته نشدم. همین مسئله یکی از دلایل اصلی تصمیم من برای ادامه تحصیل در خارج از کشور بود. احتمالاً رقابت در رشتههایی که مدنظرم بود، بسیار بالا بود. در هر صورت، این اتفاق باعث شد مسیر تحصیلی من در ایران در همانجا متوقف شود.
در کنار این موضوع، مسئله دیگری نیز باعث دلخوریام شد. در کنار اساتید بسیار خوبی مانند پروفسور محمود حجتی که انسانی شریف و مثالزدنی است، برخی اساتید دیگر رفتارهایی داشتند که واقعاً ناامیدکننده بود. در سالهای پایانی کارشناسی، زمانی که خودم را برای کنکور فوقلیسانس آماده میکردم، درسی داشتیم به نام «کاربرد ریاضی در مهندسی شیمی». استاد این درس در آن زمان دانشجوی دکتری بود و تنها کسی بود که در آن سال این درس را ارائه میداد.
در کنار کتابهای این درس، به صورت انتخابی در حال مطالعه جزوههایی بودم که روشهای تستی و سریعتری برای حل مسائل ارائه میدادند. به عنوان مثال، در مبحث تبدیل لاپلاس، اگر میخواستیم به روش معمول محاسبات را انجام دهیم و فرمولها را بنویسیم، زمان زیادی صرف میشد. از آنجا که همیشه دوست دارم دانستههایم و موارد مهمی که فکر میکنم به درد دیگران بخورد را به اشتراک بگذارم، در یکی از جلسات نخست، به استاد گفتم: من این کتاب را مطالعه کردهام؛ در آن روشهایی وجود دارد که میتوانیم سریعتر به پاسخ برسیم. به تصور خودم فکر میکردم که به کلاس کمک میکنم.
استاد حرف من را نپذیرفت و گفت که تنها روش درست حل مساله همین است. اما زمانی که اصرار من را دید، گفت: خیلی خوب، جوابی را که شما به سؤال میدهید، بالای تخته مینویسیم و ادامه میدهیم تا ببینیم آیا به همان پاسخ میرسیم یا نه. با این پیشنهاد موافقت کردم. ۲۰ دقیقه طول کشید که به پاسخ مساله برسد، اما من در حدود یک دقیقه جواب را به دست آوردم و آن را بالای تخته نوشتم. استاد در پایان دید که نتیجه درست است و گفت: خیلی خوب، سؤال دوم.
سؤال دوم نیز به همین شکل پیش رفت و پاسخ من درست بود. برای سوال سوم به من گفت که پای تخته بروم و برای دیگران توضیح بدهم تا آنها هم از این روش استفاده کنند. من هم پای تخته رفتم و توضیح دادم. در نهایت هم استاد گفت: از امروز هرکس بخواهد از روش او استفاده کند و هرکس بخواهد از روش من، آزاد است.
امتحان پایانترم برگزار شد. پس از امتحان، دوستان از من پرسیدند که امتحان را چطور دادم و من جواب دادم که اگر ۲۰ نشوم، حتما ۱۹ میشوم.
اما وقتی نمرات اعلام شد و لیست نمرات را پشت شیشه نصب کردند، دیدم که من را مردود کرده است. نکته عجیب و آزاردهنده این بود که نمرهام ۹/۹ بود؛ نمرهای که هیچ توجیهی نداشت و تنها میتوانست نشانهای از توهین شخصی باشد. این مسئله برایم بسیار سنگین بود. همانجا، کنار همان بورد نمرات، تصمیم مهمی گرفتم: تصمیم گرفتم ادامه تحصیلم را به طور جدی در خارج از کشور دنبال کنم.
جالب است که ترم بعد، چون تنها استادی که آن درس را ارائه میداد همین فرد بود، دوباره مجبور شدم با او کلاس بردارم. این بار در امتحان، نمرهام ۱۹/۵ شد و خوشبختانه موضوع خاتمه یافت، اما تجربه آن ماجرا برایم درسی ماندگار بود.
دوست دارم در مورد تفاوت استادانم بگویم. یکی از پایینترین نمرههایی که در دوره کارشناسی گرفتم، از پروفسور حجتی بود، اما همیشه از این نمره خوشحال بودم، چون روندی که او در تدریس و ارزیابی داشت، برای من درسی ارزشمند بود و تمام دروسی که دکتر حجتی تدریس میکرد مثل درس «انتقال حرارت» را با علاقه و اشتیاق گوش میکردم.
امتحان پایان ترم درس انتقال حرارت این استاد گرامی، چهار سؤال داشت که هر سؤال پنج نمره داشت. سؤال اول و دوم را کامل پاسخ دادم. سؤال سوم کمی دشوار بود، تصمیم گرفتم ابتدا سؤال چهارم را حل کنم و سپس به سؤال سوم برگردم. در اثر استرس، هنگام نوشتن پاسخها اشتباه کردم: جلوی پاسخ سؤال چهارم نوشتم «سؤال ۳»، و جلوی پاسخ سؤال سوم نوشتم «سؤال ۴».
پروفسور حجتی عادت داشت که هنگام تصحیح برگهها، از دانشجویان میخواست در دفترش حاضر شوند. برگهها را در حضور دانشجو تصحیح میکرد و همانجا نمره را اعلام میکرد تا هیچ شبههای باقی نماند. وقتی نوبت من شد، گفت: سؤال اول پنج، سؤال دوم پنج، سؤال سوم... چرا جلوی پاسخ سؤال سوم نوشتهای سؤال چهار؟ توضیح دادم که اشتباهی رخ داده و پاسخها درست است. او گفت: سؤال سوم و چهارم، هر دو صفر. چون باید یاد بگیری که نظم، ترتیب و دقت مهم است. قول و قرار باید رعایت شود.
از این موضوع اصلاً ناراحت نشدم؛ یعنی نه اینکه ناراحت نشده باشم، در آن زمان که به جای ۲۰، نمره ۱۰ گرفته بودم برایم شوکآور بود، اما شخصیت پروفسور حجتی آنقدر برایم محترم و جذاب بود که در این اتفاق، به جای ناراحتی، چیزهای زیادی یاد گرفتم. در واقع، از این اتفاق بیش از آنکه چیزی از دست داده باشم، آموختم. این تجربه برای من آنقدر اهمیت داشت که بعدها، وقتی با دانشجویانم کار میکردم، نخستین چیزی که سعی میکردم به آنها منتقل کنم، نظم و انضباط بود. همچنین تأکید میکردم قبل از پاسخ دادن به هر مسئله، باید کاملاً صورت سؤال را درک کنند. همین نکته در کار و زندگی به من بسیار کمک کرد.
برای مهاجرت گزینههای مختلفی را با همسرم بررسی کردیم. استرالیا برایمان جذابیت خاصی داشت و به دنبال گرفتن پذیرش از دانشگاههای آنجا بودیم. با افرادی که در زمینه مهاجرت فعالیت داشتند صحبت کردیم.
چه شد که در ایران وارد صنعت شدید؟
در فاصله زمانی که مشغول بررسی مراحل مهاجرت بودیم، تصمیم گرفتم ادامه تحصیل را در ایران متوقف کنم و وارد صنعت شوم.
در بخش خصوصی، در شرکت تولیدکننده سموم کشاورزی مشغول به کار شدم که مدیرعامل بسیار خوب و همکارانی صمیمی و کارگرانی شریف داشت. حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ کارگر در آن مجموعه فعالیت میکردند. میتوانم بگویم ۹۰ درصد آنها را هنوز با نام کوچک به خاطر دارم. در آن شرکت به عنوان معاون بخش تولید مشغول شدم و همسرم نیز مسئول کنترل کیفیت در یک شرکت فعال در صنایع بستهبندی بود.
در جریان مشورتهایی که با افراد فعال در امور مهاجرت داشتیم، متوجه شدیم که با توجه به سابقه کار صنعتی میتوانیم به جای آنکه با ویزای دانشجویی برویم، برای اقامت دائم اقدام کنیم. البته ویزای دانشجویی سریعتر نتیجه میدهد، اما ویزای اقامت دائم مزایایی دارد که بعد از پایان تحصیل دیگر نگرانیهای اقامتی نخواهید داشت. این موضوع تجربهای آموزنده برای من بود و حالا به دوستانم توصیه میکنم فقط به دنبال راههای میانبر نباشند. اگر مسئلهای وجود دارد که نیاز به تحمل سختی دارد، گاهی همین سختیها مسیر رسیدن به فرصتهای بهتر است. پس بهتر است که تمام گزینههای ممکن را در نظر بگیرند، نه فقط سادهترینشان را. در نهایت تصمیم گرفتیم برای اقامت دائم استرالیا اقدام کنیم.
بعد از مهاجرت به استرالیا چه کردید؟ چه رشتهای را برای ادامه تحصیل انتخاب کردید؟
در سال ۲۰۱۱ وارد استرالیا شدیم. از همان زمان، فعالیت حرفهایمان را آغاز کردیم. نکته جالب این است که هم من و هم همسرم تحصیلات خود را در مقطع کارشناسیارشد بهصورت پژوهشی یا Master by Research ادامه دادیم. یکی از تفاوتهای مهم میان نظام آموزش عالی ایران و استرالیا همین است که در اینجا دانشجو میتواند دوره کارشناسیارشد را مشابه دوره دکتری، بر اساس پروژه تحقیقاتی بگذراند و فقط محدود به گذراندن واحدهای درسی نباشد.
ما این مسیر را انتخاب کردیم و میدانستیم برای گذراندن دکتری، چون مؤلفه پژوهشی یا Research Component در مقطع لیسانسمان در ایران به اندازه کافی وجود نداشت، این مؤلفه میتواند ما را به اصطلاح واجد شرایط کند تا بتوانیم با داشتن مدرک لیسانس ادامه تحصیل دهیم.
با هم که شروع کردیم پروژهها خوب پیش رفت و همه چیز خوب بود. البته چالشهایی وجود داشت؛ چالشهایی که متأسفانه از سوی هموطنان خودمان بود. برایمان خیلی جالب بود که میدیدیم دوستانی که از کشور خودمان به استرالیا آمده بودند، با هم کنار نمیآمدند. میدیدیم بقیه چقدر ارتباط خوبی با هم دارند و چقدر هوای هم را دارند، ولی ما ایرانیها اصلا با هم مهربان نیستیم. انگار با هم سر ناسازگاری داریم و همه میخواهیم پلههای ترقی را طی کنیم و فقط ایرانیها را مانع پیشرفتمان میبینیم.
چه شد که تصمیم گرفتید که به هموطنان در استرالیا کمک کنید؟
یکی از چیزهایی که همیشه دنبال کردهام این بوده که خودم را بسازم و تثبیت کنم. ماهایی که مهاجرت میکنیم و به کشورهای دیگر میرویم، خیلی سختی میکشیم و خیلی زیاد کار میکنیم. با خودم فکر میکردم پس چرا نمیتوانیم همدیگر را حمایت کنیم و ارتباط درستی با هم داشته باشیم. منظورم از ارتباط دور هم جمع شدن نبود، بلکه کمک به همدیگر در صورت نیاز بود. یکی از چیزهایی که واقعاً به من آرامش میدهد و تا الان لذتش را بردهام همین بوده که هر کسی از من کمک یا راهنمایی خواسته، برایش انجام دادهام.
یکی از نکات جالبی که برای من همیشه قابل توجه بوده، تفاوت نظام آموزشی ایران با استرالیاست. زمانی که من تحصیلاتم را در استرالیا به پایان رسانده بودم و جزو هیات علمی دانشگاه محسوب میشدم، همکاری داشتم که مسئول بررسی و امتیازدهی به پروندههای متقاضیان دکتری بود. او وقتی به لیست نمرات یا سوابق دانشجویان ایرانی نگاه میکرد، واقعاً نمیدانست چطور باید آنها را ارزیابی کند و بر اساس سیستم استرالیایی به آنها امتیاز بدهد. دانشجویان ایرانی بدون اینکه اشکالی در صلاحیت علمیشان وجود داشته باشد، فقط و فقط به دلیل ناآگاهی از سیستم ارزیابی علمی بهراحتی ریجکت میشدند.
مثلاً یادم هست دانشجویانی که برای دکتری اقدام میکردند، از سال دوم پروژه تحقیقاتی میگرفتند و نمره نهاییشان در سال چهارم ثبت میشد. در طول ترمهای بین این ۲ سال، در کارنامهشان نمره صفر درج میشد، چون پروژه ۲ ساله بود و تا پایان دوره، امکان ثبت نمره وجود نداشت. این مسئله باعث میشد فرد ارزیاب فکر کند دانشجو در ۲ سال عملکرد ضعیفی داشته و ناگهان در پایان نمره بالایی مثل ۱۹ یا ۲۰ گرفته است. وقتی این موضوع را برای همکارم توضیح دادم، تازه متوجه شد که سیستم ایران چنین ساختاری دارد.
از آن پس، هر زمان فصل ارزیابی پروندهها میرسید، مدارک دانشجویان ایرانی را برای بررسی نزد من میآورد. نتیجه این شد که تعداد پذیرش دانشجویان ایرانی در دانشگاه و مؤسسه ما به شکل قابل توجهی افزایش یافت، چون تقریباً همهشان دانشجویانی پرتلاش و با پایه علمی قوی بودند. دیدن این تغییر برایم بسیار دلگرمکننده بود.
در دوره دکتری روی چه موضوعی تحقیق کردید؟
زمانی که کارشناسیارشدم را به پایان رساندم و وارد مقطع دکتری شدم، هیچ موضوع مشخصی نداشتم؛ فقط میدانستم قرار است در یک حوزه خاص کار کنم، بدون اینکه حتی عنوان پروژه یا مسیر دقیق آن را بدانم. بعداً فهمیدم گروهی که به آن پیوسته بودم، این پروژه را به عنوان آخرین فرصت خود مطرح کرده بود و اگر این کار نتیجه نمیداد، قرار بود کل بخش تعطیل شود. حوزه این تحقیق شناخت و کاربرد پلیمرهای رسانا یا هادی بود.
جالب است بدانید جایزه نوبل شیمی در سال ۲۰۰۰ به دلیل کشف و توسعه پلیمرهای رسانا اهدا شد. اهمیت این موضوع در این است که پلیمرها معمولاً به عنوان مواد پلاستیکی نارسانا شناخته میشوند؛ موادی که مثلاً در پوشش سیم برق استفاده میشوند تا از انتقال جریان جلوگیری کنند. اما پلیمرهای رسانا برخلاف پلاستیکهای معمولی میتوانند جریان برق را از خود عبور دهند و این ویژگی، دنیایی از کاربردهای جدید را ایجاد کرده است.
علاوه براین، پلاستیکها برخلاف فلزات انعطافپذیری خیلی بیشتری دارند، سبکتر هستند و نسبت به فلزات در برابر خوردگی و عواملی که در محیط وجود دارد مقاومت بالاتری دارند. این مسئله باعث میشود موضوع پلیمرهای رسانا بسیار جذاب باشد. این پدیده به صورت کاملاً اتفاقی در یکی از دانشگاهها کشف شد. گروهی از پژوهشگران قصد داشتند یک پلیمر معمولی تولید کنند، اما در فرآیند کار مقدار کاتالیستی را که باید استفاده میکردند، چند صد برابر بیشتر مصرف کردند. ابتدا تصور کردند پلیمرشان خراب شده است، اما وقتی بازگشتند و نمونه را دیدند، متوجه شدند رنگ آن نقرهای و براق شده است. از همانجا موضوع شکل گرفت و گفتند اگر رنگ آن چنین تغییری کرده، شاید بتواند برق را هم از خود عبور دهد. این موضوع بین سه دانشمند، یکی ژاپنی، یکی نیوزیلندی و یکی آمریکایی شکل گرفت و آنها توانستند ثابت کنند که میتوان پلاستیکی ساخت که قابلیت انتقال برق دارد.
دانشجویان دکتری معمولاً ۶ ماه فرصت دارند پروپوزال خود را بنویسند، ولی من پروپوزالم را در سه هفته نوشتم. یادم هست در همان زمان دوستی داشتم که در پایان دوره دکتریاش بود و شبانهروز پشت سیستم مشغول نوشتن پایاننامهاش بود. من هم همزمان با او تا ساعت ۲ یا سه بامداد کار میکردم. در آن سه هفته آنقدر مقاله خوانده بودم که حافظه کامپیوترم پر شد.
معمولاً یک ماه بعد از ارائه پروپوزال دکتری باید از آن دفاع کنید، اما چون من زودتر آن را آماده کرده بودم، بقیه استادان دانشگاه کنجکاو بودند که بدانند چطور کسی در سه هفته این کار را انجام داده است. هفته چهارم از پروپوزالم دفاع کردم و کل فرآیندی که باید حدود هفت ماه طول میکشید، برای من چهار هفتهای تمام شد. بلافاصله پروپوزالم تائید شد و کارم را شروع کردم.
در ۶ ماه اول دوره دکتری اتفاق بزرگی افتاد که بعدها فهمیدم چقدر مهم بوده است. من روی همان پلیمرهای رسانا کار میکردم.
برای افزایش رسانایی پلیمرها معمولاً موادی ناخالص به نام آنیونها (یونهای با بار منفی) را به آن اضافه میکنند. در محافل علمی این باور وجود داشت که همین افزودن آنیونها برای افزایش رسانایی پلیمرها کافی است، اما به نظر من این دیدگاه کامل نبود، چون آنیونها شکلها و اندازههای مختلف دارند.
به همین دلیل اثبات کردم ماهیت و طبیعت مواد ناخالصی میتواند روی پارامترهای نهایی پلیمرهای رسانا تأثیر بگذارد. این تحقیق منجر به یک مقاله علمی مهم شد که در آن با پنج گروه همکاری داشتیم: یک گروه در ژاپن، ۲ گروه در سوئد، یک گروه در دانمارک و گروه خودمان در استرالیا. این همکاری شامل شبیهسازی، محاسبات فیزیکی و ریاضی بود و نتایج بسیار خوبی به دست داد. یافتههای این پژوهش توجه زیادی را جلب کرد و پایهگذار شاخهای تازه در بررسی و شناخت بیشتر پلیمرهای رسانا شد که اکنون پژوهشگران زیادی در حوزههای مختلف روی آن کار میکنند.
از آنجا که دوست دارم همیشه هر کاری که انجام میدهم، نتیجهای دربرداشته باشد، تصمیم گرفتم که از این دستاورد علمی یک محصول بسازم.
براساس تحقیقاتی که انجام داده بودم، این ماده را به صورت یک ماده فعال برای سنسورهای شیمیایی طراحی کردم تا بتواند در محیطهای آبی عمل کند. ساختار این پلیمرها را تغییر دادم، آنها را اصلاح و همتراز کردم تا به ترکیبی تبدیل شود که یک متریال بسیار مناسب برای سنسورهای شیمیایی است. این پروژه باعث شد که با یک شرکت همکاری کنم و نتیجه کار به ثبت اختراع رسید. پتنت آن در اختیار همان شرکت قرار گرفت و با همکاری آنها اکنون مراحل نهایی کار در حال انجام است. این اختراع به عنوان یکی از سنسورهای کشاورزی برای پایش میزان کودهای شیمیایی در خاک استفاده میشود. اهمیت این موضوع در آن است که کودهای شیمیایی همگی از یونهای منفی تشکیل شدهاند.
جالب است بدانید حدود صد سال پیش کودهای شیمیایی برای افزایش تولید غذا اختراع شدند تا بتوانند با افزایش میزان محصولات، نیاز روزافزون جمعیت جهان را برآورده کرد. طبق آمار سازمان خواربار جهانی، در سال ۲۰۲۰ نزدیک به ۳۰۰ میلیون تن انواع کود شیمیایی در دنیا تولید و مصرف شده است که آماری بسیار بزرگ و تأملبرانگیز به شمار میآید. مسئله اینجاست که در حال حاضر هیچ ابزاری وجود ندارد که در لحظه بتواند میزان دقیق کودهای شیمیایی در خاک را اندازهگیری کند. کشاورزان معمولاً با تکیه بر تجربه سالهای گذشته تصمیم میگیرند چه مقدار کود استفاده کنند.
اشتباه در میزان مصرف کود خود مسئله بسیار مهمی است، زیرا استفاده بیش از حد آن باعث میشود که ذرات باقیمانده وارد آبهای زیرزمینی و در نهایت وارد چرخه غذایی ما میشوند. تحقیقات گستردهای انجام شده که نشان میدهد مصرف بیش از حد کود باعث تجمع یونهای منفی در مواد غذایی، گوشت و سبزیجات میشود و این مسئله بهشدت برای انسان مضر است. مطالعات متعددی وجود دارد که نشان میدهد بین وجود کودهای شیمیایی در آبهای آشامیدنی و تجمع آنها در مواد غذایی با بیش از ۷۰ نوع سرطان در انسان رابطه مستقیم وجود دارد. اگر به اطراف نگاه کنید، افزایش چشمگیر سرطانها و انواع عجیب آن را میبینید و یکی از دلایل اصلی این پدیده، وجود همین کودهای شیمیایی است.
خوانده بودم که نیترات، به عنوان یکی از ترکیبات اصلی کودهای شیمیایی، اگر بیش از ۵۰ میلیگرم در لیتر در آب آشامیدنی وجود داشته باشد، میتواند برای نوزادان زیر سه ماه خطرناک باشد. این وضعیت موجب بروز سندرومی به نام «بلو بیبی» یا «نوزاد آبی» میشود و نیترات مانع از عملکرد طبیعی گلبولهای قرمز در انتقال اکسیژن و در نهایت باعث خفه شدن نوزاد میشود.
وقتی تمام این موارد را کنار هم قرار دهیم، درمییابیم که حوزه کشاورزی، محیط زیست و سلامت انسان چقدر جای کار دارد و چقدر نیاز به تحقیق و توسعه در این زمینه احساس میشود.
در حال حاضر جمعیت دنیا بهسرعت در حال افزایش است و تعداد افراد گرسنه در جهان بیشتر میشود. ما باید غذا تولید کنیم، اما سؤال این است که چگونه؟ کشاورز، در هر صورت، محدودیتهایی در زمین و امکانات خود دارد. برای افزایش تولید، کودهای شیمیایی اختراع و استفاده شدند. اما متأسفانه در حال حاضر هیچ ابزاری وجود ندارد که بتواند به صورت لحظهای و دقیق میزان استفاده از این کودها را مشخص کند. به همین دلیل، وجود سنسورهای کشاورزی و طراحی سنسورهای شیمیایی برای محیطهای آبی در بخش کشاورزی ضروری به نظر میرسد. این یکی از کارهایی بود که واقعاً به آن افتخار میکنم، پروژهای که باعث شد پایاننامه دکتریام را در پایان سال دوم آماده کنم؛ در حالی که معمولاً انجام این روند برای دیگران سه تا چهار سال طول میکشد.
بعد از سال دوم، در کنار ادامه فعالیت به عنوان دانشجوی دکتری، به همکاری مستقیم با همان شرکت ادامه دادم و روی پروژههای مختلف با آنها کار کردم. پس از اتمام دکتری نیز همچنان روی همان پروژه و با همان شرکت که پتنت را در اختیار داشت همکاری داشتم.
بین سال ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ برای ادامه تحقیقاتم در آستانه پیوستن به دانشگاه MIT وهمکاری با یکی از اساتید برجسته در این دانشگاه معتبر دنیا بودم که متاسفانه بخاطر کووید و محدودیتهای شدید رفت و امد در استرالیا ونهایتنا تصمیم ناگهانی استاد گرامی به بازنشستگی در دوران کووید مجبور به رد آن پیشنهاد شدم.
تاکنون چه جوایز علمی را دریافت کردهاید؟
از نظر دستاوردهای علمی، واقعاً به نتایجی که گرفتم افتخار میکنم. در سال ۲۰۱۸، به دلیل برقراری ارتباط مؤثر میان پژوهشهای دانشگاهی و صنعت، مدال «نورتون جکسون» را در زمینه علم مهندسی مواد دریافت کردم.
در سال ۲۰۱۹ نیز مدال « رالستون » را در رشته شیمی فیزیک به دست آوردم. این مدال به افرادی تعلق میگیرد که در حوزه شیمیفیزیک جهش علمی ایجاد کرده باشند.
در همان سال ۲۰۱۹، یک جایزه معتبر و نشان افتخار نیز برای اختراع و نوآوری دریافت کردم؛ کاری که گرچه مستقیماً مربوط به کشاورزی نبود، اما کاربردهای مهمی در آن حوزه داشت. این دستاورد در ادامه همان اختراعی بود که پیشتر انجام داده بودم. همچنین در سال ۲۰۲۰ یک فلوشیپ (بورسیه پژوهشی) با عنوان STEM Plus Business دریافت کردم. این فلوشیپ برای من بسیار ارزشمند بود، زیرا ۵۰ درصد هزینه مالی آن را بخش صنعت تأمین کرد. معمولاً چنین حمایتی از سوی صنعت کمتر اتفاق میافتد.
الان سمت شما چیست و کجا مشغول به کار هستید؟
من حدود سه سال است که از محیط دانشگاهی به صورت تمام وقت خارج و وارد صنعت شدهام و در یک شرکت به نام «ایر بریج» بهعنوان مدیر ارشد توسعه و فناوری مشغول به کار هستم. این موقعیت در واقع یک پوزیشن اجرایی و یکی از بالاترین سِمتهای هر شرکت است. همانطور که مدیرعامل را در شرکتها Chief Executive Officer (CEO) مینامند، معادل آن در بخش توسعه فناوری Chief Technology Officer (CTO) است. و در کنارش یک پوزیشن پژوهشگر ارشد مدعو(Adjunct Senior Scientist) در دانشگاه کرتین درایالت استرالیای غربی رو هم برعهده دارم. در این سه سال موفق به ثبت دو اختراع برای شرکت ایر بریج شدم، در زمینه ای کاملا متفاوت با اختراع اولم، و این مطمئنا بخاطر اعتماد هیئت مدیره به من بوده.
کاری که این شرکت فعال در زمینه خدمات محیطزیستی و انرژی پاک انجام میدهد این است که دیاکسید کربن را جذب میکند و آن را به محصولاتی مانند کودهای شیمیایی، مواد مورد استفاده در صنایع ساختمانی و دارویی تبدیل میکند. در واقع، از یک ماده مضر مانند دیاکسید کربن، محصولاتی مفید و کاربردی تولید میکند. میدانید که در این زمینه فناوریهای زیادی وجود دارد که فقط روی جذب و ذخیرهسازی دیاکسید کربن تمرکز دارند، اما اینکه بتوان آن را به مواد سودمند تبدیل کرد، از نظر من فوقالعاده و هیجانانگیز است.
در این بخش با تیمی از مهندسان و پژوهشگران کار میکنیم و همچنین با دانشگاهها همکاری علمی داریم.
آیا در پروژههای تحقیقیتان از هوش مصنوعی استفاده میکنید؟
در حال حاضر خیر. چون نوع کار ما بیشتر عملی و مهندسی است تا حالت شبیهسازی. بیشتر کاربردهای هوش مصنوعی در زمینه مدلسازی و شبیهسازی است، اما به نظر من در آینده نزدیک، این فناوری در همه زمینهها فراگیر خواهد شد و تمام صنایع از آن استفاده خواهند کرد.
با توجه به اینکه انتقادهای زیادی نسبت به هوش مصنوعی مطرح میشود و برخی معتقدند توسعه آن بیش از حد سریع است و در نهایت ممکن است به ضرر بشر تمام شود، نظر شما چیست؟ به نظر شما انسان در برابر چنین فناوریهایی باید چه واکنشی داشته باشد؟
به نظر من هوش مصنوعی هم مانند سایر فناوریهاست، اما تفاوتش در این است که در حال حاضر یک انقلاب بزرگ در تاریخ بشریت به وجود آورده است. درست است که هنوز در مراحل ابتدایی توسعه قرار دارد و پیشبینی آینده آن به صورت قطعی سخت است، ولی یک نکته واضح است: پیشرفت آن اجتنابناپذیر است!
تمام پیشرفتهایی که امروز در دنیا میبینیم، نتیجه جسارت افرادی بوده که کارهایی انجام دادهاند که دیگران در ابتدا درست نمیدانستند. جملهای جالب خوانده بودم که میگفت: «شما نمیتوانید لامپ را اختراع کنید، اگر فقط بخواهید شمع را بهبود بدهید». یعنی باید فراتر از حد معمول فکر کرد.
الان هم ما در مورد هوش مصنوعی همین وضعیت را داریم. خیلیها میگویند سخت است، خطرناک است یا ممکن است مشکلساز شود، اما اگر مدام به جنبههای منفی آن فکر کنیم، هیچ پیشرفت جدیدی اتفاق نخواهد افتاد. حتی برق و روشنایی هم با تمام مزایایش، معایبی دارد، اما در نهایت به نفع بشر بوده است. نکته اصلی این است که ما چطور هر فناوری جدید را مدیریت کنیم. مدیریت درست فناوری مهمترین عامل است.
برخی نگرانند که هوش مصنوعی جایگزین نیروی انسانی شود. به نظر من این حرف هم درست است و هم غلط. چون در نهایت، خود هوش مصنوعی نیز نیاز به هدایت، آموزش و کنترل انسانی دارد. درست است که بعضی از مشاغل فعلی از بین خواهند رفت، اما در عوض مشاغل جدیدی ایجاد میشوند؛ مشاغلی که شاید اکنون حتی تصورشان را هم نداشته باشیم. به همین دلیل، نباید موضوع را صفر و صد دید.
با توجه به زمینه کاری شما در حوزه انرژی و فناوری، آینده علم و فناوری را چطور میبینید؟
به نظر من آینده بسیار روشن است. اگر از دید صد سال پیش به امروز نگاه کنیم، درمییابیم که وضعیت امروز چقدر نسبت به آن زمان بهتر است. علم، تحقیق، کشف و اختراع هیچگاه پایان ندارند. تا زمانی که انسان وجود دارد و نیاز دارد، علم و فناوری نیز ادامه خواهند داشت.
هرچه جلوتر میرویم، درک ما از نادانی خود بیشتر میشود و همین باعث میشود بیشتر دنبال یادگیری باشیم. البته نکتهای که کمی نگرانم میکند، سرعت بسیار زیاد پیشرفت علم است. گاهی سرعت آن آنقدر زیاد است که ما فرصت درک همه چیز را نداریم. زمانی خود من تا وقتی یک تکنولوژی جدید را دقیق درک نمیکردم، از آن استفاده نمیکردم؛ اما حالا با فناوریهایی روبهرو هستیم که هرچه فکر میکنی، درک کامل آن ممکن نیست.
پیشتر میگفتند سرعت پیشرفت علم هر ۵۰ سال یکبار ۲ برابر میشود، بعد گفتند ۱۵ سال، بعد پنج سال، و حالا به نقطهای رسیدهایم که عمر بسیاری از فناوریها فقط ۲ سال است. یعنی اگر ۲ سال بعد بخواهی روی همان موضوع کار کنی، ممکن است آن فناوری منسوخ شده باشد. این نشان میدهد پیشرفت علم تا چه اندازه سریع و بیوقفه شده است.
معمولاً در اوقات فراغت چه کار میکنید؟ آیا کتاب میخوانید یا فیلم میبینید؟ چه فیلم و کتابی را به ما پیشنهاد میکنید؟
علاقه زیادی به باغبانی دارم. همیشه در حیاط خانه گل و درخت میوه میکارم. یکی از چیزهایی که برایم خیلی لذتبخش است، این است که همه آنها را از دانه یا هسته پرورش میدهم. بعد از ۱۵ سال زندگی در استرالیا، بالاخره توانستم درخت نارنج شیراز پیدا کنم. یکی از دوستانم لطف کرد و میوه نارنج به من داد. از همان یک میوه، ۲۱ درخت نارنج پرورش دادم و واقعاً از این کار لذت میبرم. بعد از باغبانی، آشپزی را خیلی دوست دارم. زمانی حتی نمیتوانستم تخممرغ درست کنم، اما حالا غذاهای خوشمزهای میپزم. کباب کوبیده، زرشکپلو با مرغ، باقالیپلو با ماهیچه، همه اینها را با مهارت خاصی درست میکنم.
به فیلمهای کمدی خیلی علاقه دارم. معمولاً فیلم میبینم تا ذهنم را از درگیریهای روزمره دور کنم. یکی از سریالهایی که واقعاً برایم جالب بود، «بریکینگ بد» بود و از منظر ماجرایی که برای آن فرد نخبه اتفاق میافتد و تلاشهای او برای حمایت از خانوادهاش، برایم خیلی کشش داشت.
در مورد کتاب، باید بگویم که بیشتر به کتابهایی علاقه دارم که حرفی از آینده در آنها وجود دارد. مثلاً کتاب «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» را احتمالاً خواندهاید. این کتاب زمانی نوشته شده که نویسنده درباره زیردریایی صحبت میکند؛ چیزی که در آن زمان هنوز اختراع نشده بود. وقتی امروز آن را میخوانیم، هنوز هم جذاب است، ولی اگر از دید مردم آن زمان نگاه کنیم، میبینیم نویسنده چه کار فوقالعادهای کرده است. بر اساس نیازهای بشر آینده را پیشبینی کرده و داستانی تخیلی اما علمی نوشته است.
در مورد تفاوت بین سیستم آموزشی ایران و استرالیا صحبت کردیم، اما اگر فکر میکنید نکته دیگری مانده، لطفاً بفرمایید.
به نظر من ۲ مسئله مهم وجود دارد که نباید فراموش کنیم. یکی بحث آموزش عالی است که متاسفانه در ایران بیشتر شبیه به پرورش دانشآموز است تا دانشجو. اگر دقت کنید، همان روندی که دانشآموزان در دبیرستان دارند، در دانشگاه هم ادامه پیدا میکند؛ استاد جزوه میگوید، دانشجو درس میخواند و امتحان میدهد. هیچ کار عملی وجود ندارد یا اگر هم هست، بسیار کم است. آزادی لازم برای انجام کار جدید و خلاقانه وجود ندارد.
کمی پیش از شروع دوره دکتری با یکی از استادانم در رشته مهندسی شیمی صحبت میکردم که روی موضوع برجهای تقطیر کار میکرد. با توجه به مطالعاتی که در مقطع لیسانس داشتم، گفتم من هم دوست دارم روی همین موضوع کار کنم. اما در عین ناباوری گفت: نگاه کن، من این موضوع را کنار گذاشتهام، چون در گذشته روی آن کار کردهام. این علم دیگر شناخته شده است. چقدر میخواهیم روی موضوعی کار کنیم که بارها تکرار شده است؟ شما باید کار تحقیقاتی جدید انجام دهید، چیزی که قبلاً انجام نشده و بتواند به دانش موجود اضافه کند.
به نظر من این یکی از تفاوتهای اساسی میان نظام آموزشی ایران و استرالیاست. در ایران، تمام دورههای دانشگاهی، بهویژه در مهندسی، بر پایه مطالبی است که سالها پیش تثبیت شدهاند. همان مقالات و منابع قدیمی را بدون تغییر تکرار میکنیم. وقتی دانشجو فارغالتحصیل میشود، استاد خوشحال است که او توانسته به سطح دانش خودش برسد، در حالی که هدف آموزش عالی باید فراتر رفتن از آن سطح باشد.
تفاوت دیگر در ماهیت تحصیلات دانشگاهی است. در ایران، از دانشگاه رفتن تا حد زیادی به عنوان سیاستی برای کاهش نرخ بیکاری استفاده میشود. در واقع، برای مدتی کوتاه افراد از آمار بیکاری خارج میشوند. اما این مسئله حالا به یک مشکل تبدیل شده است، چون بسیاری از دانشجویان پس از گرفتن مدرک، توقعاتی پیدا میکنند که باعث میشود برخی مشاغل را در شأن خود نبینند. در نتیجه برای گذران زندگی مجبور به انجام کارهایی میشوند که علاقهای به آن ندارند و دچار سرخوردگی میشوند. به نظر من، برای همه این موارد باید دلیل منطقی وجود داشته باشد.
در استرالیا نیز بحثهایی در مورد سیستم آموزش مطرح است. در دوران کووید، مرزها بسته شده بود و دانشجویان خارجی نمیتوانستند وارد شوند، اما حالا که مرزها باز شده، دانشگاهها تلاش میکنند تعداد بیشتری دانشجو جذب کنند تا خسارت مالی آن دوران را جبران کنند. این باعث شده ۲ بحث مهم شکل بگیرد: یکی جنبه اقتصادی ماجرا، که دانشگاهها به عنوان بیزینس به دنبال جبران درآمد هستند و دیگری بحث کیفیت، چون وقتی تعداد زیاد دانشجو بگیرید، مطمئناً کیفیت آموزش پایین میآید. همین موضوع در ایران هم وجود دارد. افزایش تعداد دانشجویان باعث شده است دانشگاهها و شعبات جدیدی افتتاح شوند که امکانات کافی ندارند و این مسئله در درازمدت کیفیت آموزش را پایین میآورد.
وقتی که در دانشگاه به عنوان استاد و محقق کار میکردید، یک سری دغدغه داشتید. حالا که وارد صنعت شدهاید، کدامیک از آن دغدغهها دیگر برای شما وجود ندارد؟ در واقع میخواهم بدانم تفاوت آن دغدغهها در دانشگاه و در صنعت چیست؟
۲ تا مسئله وجود دارد. یکی ثبات شغل یا امنیت شغلی است که در محافل دانشگاهی متأسفانه هر روز کمتر میشود. دلیلش این است که کارهای تحقیقاتی وابسته به بودجههایی هستند که از خارج از دانشگاه تأمین میشوند و زمانی که این بودجهها دستخوش تغییر شوند، مطمئناً امنیت شغلی افرادی که روی این مسائل کار میکنند هم تحت تأثیر قرار میگیرد، مگر اینکه بخواهید صرفاً بروید دنبال کار تدریس که خب این چیزی نیست که من خودم شخصاً فقط دنبالش باشم.
به نظر من انجام دادن کار تحقیقاتی یک چیز واجب است که باید انجام شود. این مسئله در صنعت به نوعی جاافتادهتر است، از نظر داشتن امنیت شغلی در بلندمدت. مسئله دیگر هم داشتن بودجه کافی برای انجام کارهای تحقیقاتی است. چیزی که در صنعت وجود دارد این است که تمرکز تحقیقات بیشتر روی کارهای عملی است و تا زمانی که شما این کارهای عملی را انجام دهید و شرکت در قبال آن سودی دریافت کند، شما میتوانید کارهای تحقیقاتی انجام دهید. به نظر من، این ۲ مسئله تفاوتهای بسیار مهمی میان صنعت و دانشگاه هستند.
در نهایت تفاوت عمده در هدف تحقیقات است. در دانشگاه، هدف اصلی تولید دانش و توسعه مفاهیم علمی است، اما در صنعت، پژوهش باید به نتیجهای عملی و اقتصادی منجر شود. این تفاوت در ماهیت و انگیزهٔ تحقیق، شکل دغدغهها را نیز کاملاً تغییر میدهد.
در استرالیا برای اینکه این ارتباط را تقویت کنند چه راهکارهایی دارند؟ شما که هم در دانشگاه و هم در صنعت بودید، این ارتباط را چطور میبینید؟
چیزی که وجود دارد این است که دولت استرالیا به طور جدی دنبال برقرار کردن ارتباط بین این ۲ مجموعه است، چون وقتی این ارتباط وجود داشته باشد، کشور میتواند دستاوردهای خیلی بزرگی داشته باشد. بحث اصلی در این مورد بحث مالی است. برای اینکه شرکتها بتوانند با خیال راحت وارد این فعالیتها شوند، مشوقهای مالیاتی برای آنها در نظر گرفته شده که این مشوقها قابل توجه هستند. در واقع، شرکتها و صنایعی که کارهای تحقیقاتی انجام میدهند یا با دانشگاهها همکاری میکنند، میتوانند از این مشوقها استفاده کنند.
علاوه بر این، بودجهها و گرنتهایی وجود دارد که زمانی که این ۲ نهاد کنار هم قرار بگیرند، میتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند. در واقع، این مشوقهای عملی باعث میشود این ۲ مجموعه به هم نزدیکتر شوند و بتوانند از مزایایی که در هر دو طرف وجود دارد استفاده کنند.
آیا ازدواج کردهاید؟ فرزند هم دارید؟ میخواهیم بدانیم برای اینکه بتوانید بین زندگی شخصی و شغلتان تعادل ایجاد کنید، چه کار میکنید؟
بله، یک پسر ۶ ساله دارم. استرالیا خیلی خانوادهمحور است و تا حدودی سیستم آن به انسان کمک میکند که این تعادل را برقرار کند. به طور مثال؛ وقتی میخواهید وارد مجموعهای شوید و قراردادی را امضا کنید، در آن خیلی کامل و واضح نوشته شده است که ما از ساعت ۹ صبح تا پنج بعدازظهر از شما انتظار کار داریم. بعد از آن اگر درخواستی از شما بشود، یا غیرقانونی است یا اگر از جنبه دوستی و آشنایی باشد، هیچ اجبار قانونی برای انجام آن ندارید.
البته به خاطر همکاری با محققانی که خارج از کشور هستند و در واقع اختلاف ساعتی، معمولاً رد و بدل شدن ایمیلها و انجام کارها ادامه دارد. برای خود من هم زیاد پیش آمده است که تا یک یا ۲ شب کار کنم. الان هم که در صنعت هستم، این باور وجود دارد که تعادل بین زندگی و کار در صنعت بهتر رعایت میشود. ولی خب، اگر کاری واقعاً وجود داشته باشد، انجام میدهم، اما نه به صورت روتین همیشگی.
من چند سالی است که برای خودم یک سری مرز تعیین کردهام. مثلاً از همان روز اول به همه کسانی که با من کار میکنند گفتهام که ایمیلم را بعد از ساعت پنج بعدازظهر چک نمیکنم. اگر اتفاق ضروریای افتاد، لطفاً تماس بگیرید. از ساعت پنج بعدازظهر جمعه، که تعطیلات ما شروع میشود، نوتیفیکیشن ایمیلم را خاموش میکنم.
به نظر من باید یک سری مرز برای خودتان تعریف کنید، چون کار همیشه وجود دارد. استثنائاتی هم هست که لازم است کاری را همان موقع انجام دهید، خب وقت بیشتری میگذارید و تا دیروقت میمانید، اما در کل باید بدانید که کار هیچوقت تمام نمیشود. هرچقدر هم کار انجام دهید، باز کار دیگری هست.
چند وقت پیش نکته جالبی شنیدم: میگفت هر چقدر هم در یک مجموعه سختکوش باشید و حتی تنها متخصص آنجا باشید، اگر فردا اتفاقی برایتان بیفتد و دیگر نباشید، آن مجموعه نهایتا تا یک هفته بعد یک جایگزین برایتان پیدا میکند. حتی اگر نیروی جدید یک ماه یا یک سال سختی بکشد تا یاد بگیرد، بالاخره یاد میگیرد و کار را ادامه میدهد. پس نکته اصلی این است که هر چقدر هم کار کنید، باز کار وجود دارد. برای همین باید برای خودتان مرز بگذارید، به آنها پایبند باشید و کارها را جلو ببرید. بعد از مدتی هم هم روتین زندگیتان مشخص میشود و هم روتین کسانی که با شما کار میکنند.
گفتید که همسرتان هم تحصیلاتش را به همراه شما ادامه داده است. الان چه کار میکند؟
خانمم در دانشگاه بود و تا مرتبه استادیاری هم پیش رفت. اما بعد از آن، هر ۲ تصمیم گرفتیم وارد صنعت شویم. او ابتدا مدیر بخش مهندسی و تولید یک شرکت در حوزه تولید انرژی پاک مربوط به سیستمهای هوافضا بود و در حال حاضر به عنوان یکی از محققان ارشد در سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی استرالیا کار میکند.
چه توصیهای به جوانان دارید که در شرایط کنونی جامعه و شرایط اقتصادی به موفقیت دست یابند؟
توصیه میکنم که هیچ وقت برای آرزوهایتان سقف نگذارید و از سختی راه نترسید. سختی، قدم اول هر مسیری است. شما همین که قدم اول را بردارید، هر چقدر هم سخت باشد، در مسیر قرار گرفتهاید.
اجازه ندهید رفتار، گفتار یا قضاوت دیگران باعث شود تواناییها و باورهای خودتان را دستکم بگیرید. برای خود من هم پیش آمده بود. زمانی بعضی افراد رفتارهایی داشتند که باعث شد من شروع کنم به زیر سؤال بردن خودم و تواناییهایم. اما بعد که فکر کردم، دیدم آن افراد در واقع کار مثبتی برای من انجام نمیدادند. باید باور کنیم که همه ما تواناییهایی داریم که الزاماً شبیه هم نیستند، اما باید آنها را پیدا کنیم و نگذاریم کسی آنها را زیر سؤال ببرد.
هیچ موفقیتی یک شبه اتفاق نمیافتد. تمام کسانی که میبینید به جایی رسیدهاند، سالها زحمت کشیدهاند. همانطور که با هم صحبت کردیم، در هر کاری یک داستان وجود دارد و بهتر است قبل از قضاوت یا حتی حسرت خوردن درباره کسی، آن داستان را بدانیم. هیچچیز یکشبه اتفاق نمیافتد.
و نکته آخر اینکه، در مسیری که میرویم، با آدمهایی نشست و برخاست کنیم که هدف دارند و میدانند دنبال چه هستند. مثلاً آقای پروفسور نادر انقطاع، از مفاخر ما هستند. چند سال پیش چند دانشجوی دانشگاه هاروارد در کلابهاوس مصاحبهای با او ترتیب داده بودند. چه انسان متین و باشخصیتی بود، چقدر پدرانه صحبت میکرد و نصیحت میکرد. به نظر من آدم با چنین افرادی خیلی چیزها یاد میگیرد. اطراف ما هم کسانی هستند که هدفمندند؛ باید با آنها گفتوگو کنیم، چون از صحبت با افراد هدفمند است که یاد میگیریم و رشد میکنیم.
معمولاً آدمهای هدفمند اگر ببینند شما همسو با مسیر فکری آنها حرکت میکنید، هرگز فراموشتان نمیکنند. چند سال پیش افتخار آشنایی با Professor Sir Fraser Stoddart، یکی از برجستهترین دانشمندان عصر حاضر و برنده جایزه نوبل شیمی درسال ۲۰۱۶ را داشتم. مدتی معاشرت داشتیم، از کارها و دستاوردهایم پرسیدند و در آخرین دیدار، چند نصیحت پدرانه و چند نکته علمی ارزشمند را به من یادآوری کردند.
مدتی گذشت و برای شرکت در یک برنامه علمی به توصیهنامهای نیاز پیدا کردم. از ایشان درخواست کردم و در کمال شگفتی، توصیهنامهای چندصفحهای برایم فرستادند. وقتی آن را میخواندم، از دقت و آگاهی ایشان نسبت به جزئیات کارهایم حیرتزده شدم، حتی مواردی را که پس از آخرین دیدارمان به دست آورده بودم، با دقت ذکر کرده بودند.
متأسفانه هرگز فرصت دوبارهای برای قدردانی از ایشان پیدا نکردم، چون سال گذشته به رحمت خدا رفتند. اما آن تجربه برای همیشه در ذهنم ماندگار است، یادگاری از انسانی بزرگ که نشان داد توجه واقعی به دیگران، نشانهی عمق انسانیت است.
آرزویتان برای پسرتان چیست؟
حقیقتاً از وقتی بچهدار شدیم به موضوعی که خیلی فکر میکنم این است که چرا ما انسانها نمیتوانیم خارج از مرزها و تقسیمبندیهایی که خودمان ساختهایم، در صلح و آرامش زندگی کنیم؟ چرا این همه جنگ، پرخاش و ناملایمات؟ مطمئناً میدانید که سالانه میلیاردها و تریلیاردها دلار صرف تحقیقات و تجهیزات نظامی میشود. اگر همین هزینه صرف از بین بردن گرسنگی، تأمین آب سالم یا بهبود کیفیت زندگی شود، دنیا جای بهتری خواهد بود. چرا این پولها صرف آرامش، سلامت و تغذیه نمیشود؟ چرا نمیتوانیم در صلح زندگی کنیم؟
نمیدانم چرا هنوز یاد نگرفتهایم که آرامش، سلامت و رفاه جمعی ارزشمندتر از قدرت و رقابت است. آرزوی من برای پسرم، و در واقع برای همه کودکان دنیا، این است که روزی در جهانی زندگی کنند که در آن، صلح و انسانیت جایگزین مرز و منافع شود.
روند توسعه علم را در ایران به چه صورت میبینید و فکر میکنید که ایران در چه ردهای در جهان قرار میگیرد؟
به نظرم ایران از نظر تعداد و کیفیت نیروی انسانی متخصص و خلاق در سطح بسیار خوبی قرار دارد و در برخی حوزهها، مثل پزشکی، مهندسی، نانوفناوری، مواد و علوم پایه، حتی توانسته جایگاه قابل توجهی در سطح جهانی پیدا کند. البته واقعیت این است که توسعه علم فقط به تعداد مقالات یا رتبههای جهانی محدود نمیشود، پایداری مسیر علمی نیاز به زیرساخت، ارتباط با صنعت، و استمرار حمایت مالی دارد.
در چند سال اخیر، با وجود چالشهای اقتصادی و محدودیتهای بینالمللی، روند علمی در ایران همچنان پویا و رو به جلو بوده است. اگر بتوانیم ارتباط بین دانشگاه و صنعت را تقویت کنیم و از پژوهشهای کاربردی حمایت هدفمندتری انجام شود، مطمئناً میتوانیم در عمل نیز به اندازه جایگاه علمیمان در شاخصها، اثرگذار باشیم.
به نظرتان محققان ایرانی برای اینکه بتوانند در سطح جهانی دیده شوند، باید چه کار کنند؟
بهنظر من برای اینکه محققان ایرانی در سطح جهانی بیشتر دیده شوند، چند عامل کلیدی وجود دارد. اولین نکته تعامل بینالمللی است. ارتباط با گروههای پژوهشی خارج از کشور، شرکت در پروژههای مشترک و انتشار نتایج در مجلات معتبر جهانی باعث میشود دیدهشدن در سطح علمی بینالمللی طبیعیتر اتفاق بیفتد.
دوم، تمرکز بر کیفیت و کاربرد پژوهشها است. وقتی تحقیقات علاوه بر جنبهی علمی، کاربرد صنعتی یا اجتماعی هم داشته باشند، شانس تأثیرگذاری جهانی آنها بیشتر میشود.
سوم، تداوم و پشتکار است. در محیط علمی جهانی رقابت بسیار بالاست، اما محققان ایرانی استعداد و توانایی لازم را دارند، فقط باید حضورشان را پیوسته حفظ کنند، چه از طریق مقاله، چه از مسیر همکاری یا ثبت اختراع.
در نهایت، بهنظرم ترکیب دانش عمیق علمی با رویکرد بینالمللی و ارتباطات پژوهشی میتواند باعث شود محققان ایرانی نهتنها دیده شوند، بلکه نقش پررنگتری در شکلدهی علم جهانی ایفا کنند.
آیا به نظر شما ایران هم میتواند به حکمرانی در علم دست پیدا کند؟ برای این کار باید چه کار کرد؟
ایران در مقاطع مختلف تاریخی، از دوران باستان تا قرون میانه، یکی از پیشروترین مراکز علم و دانش جهان بوده است. هنوز هم ریشههای آن روحیه علمی و خلاقیت در جامعه ما وجود دارد. بنابراین بله، من باور دارم که ایران میتواند دوباره در مسیر حکمرانی علمی قرار بگیرد، اما این نیازمند چند اقدام اساسی است.
اول باید زیرساختهای پژوهشی و فناورانه را تقویت کنیم و پژوهش را به بخشی از اقتصاد واقعی کشور تبدیل کنیم. آزادی علمی و ارتباطات بینالمللی باید گسترش یابد تا دانشمندان ایرانی بتوانند در شبکههای جهانی نقش پررنگتری ایفا کنند. نهایتا، لازم است فرهنگ کار تیمی، نوآوری و اعتماد به نسل جوان بیشتر مورد توجه قرار گیرد.
اگر این عناصر با هم ترکیب شوند، ایران نهتنها میتواند دوباره در راس تولید علم دیده شود، بلکه در برخی حوزهها مانند فناوریهای پاک، مهندسی شیمی، و علوم مواد واقعاً حرفی برای گفتن در سطح جهانی خواهد داشت.
به نظر شما آیا واقعا تحریم علمی وجود دارد؟
بهنظر من چیزی که بعضیها از آن به عنوان «تحریم علمی» یاد میکنند، بهصورت رسمی وجود ندارد، چون علم ذاتاً جهانی است و بر پایه همکاری و اشتراک دانش بنا شده است. با این حال، در عمل گاهی محدودیتهای سیاسی، اقتصادی یا حتی فناوری باعث میشود برخی کشورها یا پژوهشگران به امکانات، تجهیزات، نرمافزارها یا کنفرانسهای بینالمللی دسترسی محدودتری داشته باشند.
چنین موانعی را شاید بتوان نوعی «تحریم غیرمستقیم علمی» دانست. اما تجربه نشان داده است که جامعه علمی جهان بهشدت انعطافپذیر و خلاق است و پژوهشگران معمولاً راههایی برای همکاری، اشتراک دادهها، و پیشبرد تحقیقات پیدا میکنند، حتی در شرایط محدودیت.
در نهایت، اگرچه سیاست ممکن است گاهی مرزهایی برای علم ایجاد کند، اما روح همکاری علمی و میل به پیشرفت مشترک هنوز قویتر از آن است که بتوان آن را متوقف کرد.
انتهای پیام/
نظر شما