به گزارش باشگاه خبرنگاران دانشجویی (ایسکانیوز): خدای متعال انسان را در بستر عالم ماده خلق نموده است تا با طی این مسیر به کمالات مطلوب خویش دست یافته و به سعادت آخرت برسد، از اینرو در احادیث از دنیا به عنوان مزرعه آخرت نام برده شده است.خدای سبحان برای اینکه بشر بتواند این مسیر را به سلامت طی کند، رسولان الهی را مبعوث کرده است تا با نشان دادن مسیر راه و چگونگی طی کردن آن انسان را به سر منزل مقصود برسانند، از اینرو دستورات پیامبران الهی در بر گیرنده تمام اموریست که برای هدایت بشر لازم است، البته آنچه مشخص است بستر هدایت بشر تنها محدود به حوزه شخصی و مسائل صرفاً اخروی نیست بلکه امور عمومی و دنیایی بشر را نیز در میگیرد، از اینرو پیامبر اسلام، علاوه بر اینکه رسول خدا میباشد، حاکم جامعه اسلامی نیز هست چون در بستر این اجتماع است که انسانها رشد پیدا میکنند و مهم است که چه کسی بر آن حکومت میکند و چگونه فضایی برای مردم آماده میکند.
یکی از موضوعات مهم اجتماعی که رابطه مستقیم با سعادت بشر دارد، مسأله معیشت و اقتصاد یک جامعه است به گونهای که در روایات متعددی به این رابطه اشاره شده؛ به عنوان نمونه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) میفرماید: «نزدیک است که فقر به کفر بینجامد.»[۱] یا امیرالمؤمنین امام علی(علیهالسلام) در این زمینه میفرمایند: «کسی که مبتلا به فقر شود مبتلا به چهار خصلت میگردد: به ضعف در یقین، نقصان و کمبود در عقل، سستی در دین و کمبود حیاء در صورتش، پس پناه می بریم به خدا از فقر.»[۲] که بیشک بُعد اقتصادی، یکی از جنبههای مورد توجه این روایات است. با وجود این تأکیدات برخی تلاش کردهاند توجه اسلام را به اقتصاد نادیده گرفته و پیامبر اسلام را به عنوان مرشدی اخلاقی به جامعه معرفی کنند، که در زمینه اقتصاد تنها از عرف و عقلای زمان خویش پیروی کرده است، از دیدگاه این افراد اقتصاد مورد تأیید اسلام اقتصاد عقلائی است نه چیزی فراتر از آن. این افراد برای ادعای خویش چند دلیل آوردهاند که عبارتند از: کم بودن روایات تأسیسی در زمینه اقتصاد و اینکه بیشتر احکام اسلامی در این زمینه امضائی هستند[۳]، دوم موضوعات جدیدی که در این زمان وجود داشته است و در دورانهای گذشته سخنی از آن به میان نبوده است مانند تورم و .... به عبارتی دیگر در اندیشه این افراد چیزی به اسم اقتصاد اسلامی در کنار اقتصاد لیبرال یا سوسیالیستی نداریم.
قبل از تحلیل این گفته لازم است به این نکته مهم اشاره کنیم که در زمینه اقتصاد دو جهت عمده وجود دارد، یکی علم اقتصاد و دیگری مکتب اقتصادی، تفکیک این دو موضوع میتواند در تحلیل و واکاوی صحیح این ادعا ما را همراهی کند.
علم اقتصاد عبارت است از: «بررسی روشهای مختلف با هدف به کار بردن منابع کمیاب و محدود جامعه برای تولید انواع کالاها و خدمات در جامعه به منظور ارضا و تامین هر چه بیشتر و بهتر خواستهها و نیازهای نامحدود افراد جامعه»[۴]
و مکتب اقتصادی عبارت است از: «مجموعهای از مبانی و اهدافی که جامعه ترجیح میدهد بر مبنای آن زندگی اقتصادی خویش را اداره کرده و مشکلات عملی خود را حل کند.»[۵]
در حقیقت مکتب اقتصادی دانش تجربی نیست و به توضیح و تفسیر مشکلات اقتصادی نمیپردازد؛ بلکه مکتب، جهتدهنده بهعلم اقتصاد است و با ارائه انگیزهها، آرمانها، قوانین، مقررات و بایدها و نبایدها، آن علم را هدایت میکند[۶] و برخواسته از نگاهی است که به هستی و انسان دارد بر خلاف علم اقتصاد که متصدی تفسیر واقع است.
با توجه به این نکته به طور قطع دین مبین اسلام مکتب اقتصادی دارد که ماهیت آن با دیگر مکاتب اقتصادی جهان متفاوت است زیرا که هستی شناسی و انسان شناسی اسلام با دیگر مکاتب جهان تفاوت ماهوی دارد و این موضوع با اندک توجهی به آموزههای اسلامی و مقایسه آن با اندیشههای دیگران به خوبی روشن میشود به عنوان نمونه از دیدگاه اسلام استفاده از ابزارهای باطل برای رسیدن به مقصد جایز نیست، در حالی که جان مینارد کینز اقتصاددان بزرگ قرن بیستم به صراحت در این زمینه این گونه میگوید: «دست کم باید برای صد سال دیگر برای خود و هرکس دیگر تظاهر کنیم که بدی، نیکی است و نیکی بدی است؛ زیرا بدی مفید است و نیکی نیست. حرص و طمع و ربا و محافظهکاری؛ باید همچنان برای یک مدت کوتاه دیگر؛ خدایان ما باشند. زیرا فقط آنها میتوانند ما را از گذرگاه تاریک اقتصادی به روشنائی روز؛ رهنما شوند.»[۷] یا آدام اسمیت که برخی از وی به عنوان پدر علم اقتصاد مدرن یاد میکنند در کتاب خویش ضمن نفی خیرخواهی به عنوان منشاء حرکت، نفع شخصی را علت تحرک معرفی می کند و می نویسد: او[انسان] بیشتر موفق خواهد بود اگر بتواند خوددوستی همنوعانش را در راستای منافع خویش جلب کند و به ایشان نشان دهد که به نفع خودشان است برای او همان کارهایی را انجام دهند که وی به آنها نیاز دارد… ما از آبجو ساز و نانوا انتظار شام نمیکشیم بلکه به جهت التفات آنها به منافعشان انتظار شام داریم. ما خود را نه مخاطب انسان دوستی ایشان بلکه مخاطب خوددوستی شان میدانیم. و با ایشان نه از ضروریاتمان بلکه از منافعشان سخن به میان می آوریم…»[۸] این در حالی است که آموزههای اسلام، انسان را به ایثار و فداکاری رهنمود میکند.
پس با توجه به این توضیحات، مکتب اقتصادی اسلام قابل انکار نیست، اما در مورد علم اقتصاد نیز لازم است به چند نکته توجه شود تا بعد از آن بتوانیم قضاوتی صحیح در مورد وجود علم اقتصاد در اسلام داشته باشیم.
نکته اول اینکه، ائمه اطهار(علیهمالسلام) اصول کلی یک موضوع را برای شاگردان خویش بیان میکردهاند و ایشان موظف بودهاند که از آن قواعد مختلف را برداشت کرده و بر اساس آن مسائل جدید را مورد تحلیل قرار دهند، از اینرو امام صادق(علیه السلام) به شاگردان خویش میفرماید: «ما وظیفه داریم اصول را برای شما بگوییم و شما موظفید فروع را از آنها استخراج کنید.»[۹]
این شیوه از قدیم ایام تا دوران معاصر بین مراجع و علمای شیعه رواج داشته است، از این رو علما از آن بهره برده و موضوعات جدیدی که در دوران ائمه اطهار(علیهمالسلام) وجود نداشته است پاسخ میدهند موضوعاتی مانند تغییر جنسیت، پیوند اعضا، مرگ مغزی، تلقیح مصنوعی و....
نکته دوم: در اسلام و مخصوصاً در نگاه شیعه، از عقل به عنوان یکی از ابزارهای مهم استنباط مسائل شرعی یاد میشود به گونهای که در پیچ و خمهای مسائل جدید به کمک فقیه آمده و وی را برای رسیدن به حکم شرعی کمک میکند.
اکنون به خوبی مشخص میشود که طرح ادعا وجود موضوعات جدید اقتصادی در دوران معاصر برای نفی اقتصاد اسلامی، دلیل ناصحیح است، زیرا نه تنها در اقتصاد، بلکه حتی در عبادات نیز موضوعات جدید وجود دارد که در دوران رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) نبوده است مانند نماز و روزه در قطب، تزریق داروهای تقویتی به روزهدار، رؤیت هلال با چشم مسلح و.... و اگر شخصی بخواهد به این دلیل اقتصاد اسلامی را نفی کند باید تمام ابواب فقهی را نفی کند حال آنکه هیچ مسلمانی به این موضوع قائل نمیشود، بلکه تلاش میکند بر اساس عقل و چهارچوبها و اصولی که در روایات بیان شده است به تحلیل این مسائل پرداخته و حکم شرعی آن را استنباط کند.
اما وجود ابواب متعدد فقهی که در آنها به مسائل مالی توجه شده است مانند زکات، خمس، صلح، اجاره، مضاربه و .... حکایت از این دارد که اسلام به موضوعات اقتصادی توجه کافی را داشته است، به گونهای که برخی از این ابواب به صورت تأسیسی در اسلام بنا نهاده شده است مانند خمس از اینرو طرح این ادعا که ما روایات تأسیسی زیادی در زمینه اقتصاد نداریم کلامی کاملی به نظر نمیرسد و فرضاً اگر روایات ما در بیشتر این ابواب امضایی باشد باز نیز نمیتوان ادعا کرد که اسلام اقتصاد خویش را بنا بر عرف و بنای عقلا بنا نهاده است، بلکه حکایت از ایندارد که سیره و منش اقتصادی مسلمانان صدر اسلام با اهداف اقتصادی اسلام همخوانی داشته است به همین خاطر از سوی معصومین(علیهمالسلام) تأیید شده است و این موضوع نمیتواند اثبات کننده این باشد که بنای عقلای در دوران معاصر نیز مورد تأیید اسلام است، به عنوان نمونه در صدر اسلام خود پول ــ چون از طلا و نقره بوده ــ دارای ارزش ذاتی بوده است به همین خاطر اسلام داد و ستد با آن را جایز شمرده است ولی در دوران کنون پول تنها یک اعتبار است ــ که پشت آن ارزش ذاتی وجود ندارد به همین خاطر مشکلاتی مانند تورم در جامعه ایجاد میکند ــ از اینرو داد و ستد با این نوع اعتبار باید در سنجش روایات قرار بگیرد و به اصول که از روایات وارد شده ارجاع داده شود تا بتوان حکم به صحت یا ابطال معاملات توسط پول اعتباری کرد و در این زمینه نیز فرقی بین روایات تأسیسی و امضائی نیست.
پس با توجه به این مطالب ادعای وجود علم اقتصاد اسلامی، سخنی به گزافه نیست، البته این موضوع قابل انکار نیست که جامعه در زمینه اقتصاد اسلامی هنوز در ابتدای کار است و لازم است که تلاش بیشتری برای استخراج قواعد کلی اقتصادی اسلام از روایات انجام گیرد و در مرحله بعد آنها را با موضوعات اقتصادی تطبیق داده تا سره از ناسره تشخیص داده شود ولی این نکته نمیتواند سبب شود که فردی اقتصاد اسلامی را انکار کند.
سخن پایانی اینکه اگر شخصی بخواهد با این گونه استدلالهای اقتصاد اسلامی را انکار کند باید آن را به دیگر بخشهای اسلام نیز سرایت دهد که در این صورت اسلام از ماهیت خویش خالی شده و به شیری بی یال و دم و اشکم تبدیل خواهد شد که تنها توصیههای اخلاقی دارد که از بطن جامعه به دور است و چنین دینی هیچگاه برای مستکبران تاریخ خطرناک نخواهد بود این در حالی است که با گذر به زندگی ائمه اطهار(علیهالسلام) متوجه این نکته میشود که دین اسلام حقیقتی فعال در متن جامعه است به همین خاطر ظالمان با ایشان به مخالفت برخواسته و این بزرگواران را به شهادت رساندهاند. و در دوران معاصر نیز تمام مخالفتها با انقلاب اسلامی به همین خاطر است که انقلاب تلاش دارد که اسلام را به تمام بخشهای زندگی بشر گسترش دهد و آن را از کنج خانهها به متن جامعه بازگرداند.
پینوشت
[۱]. کلینی، محمد بن یعقوب،الکافی، دار الکتب الإسلامیة، ج۲، ص: ۳۰۷.
[۲]. حکیمی، محمدرضا، الحیاة، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ج۴، ص: ۶۵۴.
[۳]. در فقه، به احکامی که برای نخستین بار و بدون هیچ سابقه ای نزد عرف و عقلا بر پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) وحی شده است، مانند بسیاری از احکام پنج گانه تکلیفی، احکام تأسیسی یا احکام احکام ابتدایی می گویند؛ در برابر احکام تأسیسی، احکام امضایی وجود دارد که پیش از تشریع شارع، عرف و عقلا آن را معتبر دانسته یا وضع کرده و بدان عمل نموده اند و اسلام آن را تأیید کرده است.
[۴]. نخعی اغمیونی، منیژه و نجار زاده، رضا، واژههای کلیدی اقتصاد خرد و کلان، تهران، شرکت نشر و چاپ بازرگانی وابسته به مطالعات و پژوهشهای بازرگانی، ۸۲، ص۹۲.
[۵]. صدر، سید محمدباقر، اقتصادنا، لمؤتمر العالمی للامام الشهید الصدر، ص۳۶۲ـ۳۶۳.
[۶]. سادات حسینی، سید حسین، نظام اقتصادی صدر اسلام، دانشگاه مفید، ۱۳۸۶، مقدمه، ص۲.
[۷]. مقاله جان مینارد کینز با نام «Economic Possibilities for our Grandchildren» منتشر شده در سال ۱۹۳۰.
[۸]. آدام اسمیت، ثروت ملل (Wealth of nation)،ص۱۶.
[۹] ابن ادریس، محمد بن احمد، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، فتر انتشارات اسلامی، ج۳، ص۵۷۵
------
* محمدعلی کمالی نسب؛ پژوهشگر دینی
نظر شما