به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه ایسکانیوز، طرح آمایش آموزش عالی به منظور ساماندهی دانشگاههای کشور چند سالی است که مطرح شده است. این طرح شامل مفادی مانند ماموریتگرایی دانشگاهها، حذف تمرکزگرایی و اشتغال فارغالتحصیلان است. اجرای این آمایش از زمان طرح تا امروز با چالشهای فراوانی از جمله مخالفت برخی سیاسیون و محدویتهای اجرایی مواجه بوده است. در این راستا با مرتضی مرادی عضو هیئت علمی دانشگاه پیامنور گفتوگو کردیم.
در ابتدا لطفا به اختصار در مورد پیشینه و مفاد طرح آمایش آموزش عالی توضیحاتی بفرمایید.
طرح آمایش آموزش عالی ۱۸ اسفندماه ۱۳۹۴ در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب و در تیر ماه ۱۳۹۵ برای اجرا به وزارت علوم ابلاغ شد، وزارت علوم هم بارها آمادگی خود را برای اجرای این طرح اعلام کرده است به طوری که ابتدا منطقهبندی آموزش عالی را شروع و از سال ۱۳۹۷ هم اجرای بقیه بندهای آن را کلید زده است. بحث ساماندهی هم که پرحاشیهترین محور آن است سال ۱۳۹۸ ابلاغ و اجرای آن در سال ۱۳۹۹ شروع شد.
این طرح هشت محور دارد. نخستین محور بر لزوم منطقهبندی ۱۰ گانه نظام آموزش عالی در سطح کشور تاکید دارد، محور دوم مدیریت منطقهای است که هدف آن بهبود آموزش عالی به لحاظ ساختاری است و حذف تمرکزگرایی در تصمیمگیری دانشگاههاست.
محور سوم ساماندهی یا سازماندهی واحدهای آموزش عالی است که بر حسب پاسخگویی به نیازهای منطقهای در قالب ادغام و الحاق اجرا خواهد شد. در این محور هیچ دانشگاهی حذف نخواهد شد. محور چهارم، رتبهبندی و اعتبارسنجی دانشگاههاست با این هدف که مشخص شود کدام دانشگاه از کیفیت نسبی بالاتری برخوردار است.
ماموریتگرایی، پنجمین محور این طرح است و هدف از آن پاسخگویی به نیازهای مختلفی است که در کشور مطرح است. محور ششم، نظام سنجش و پذیرش آموزش عالی است که دانشگاهها بر اساس آن روند یکسانی را در پذیرش دانشجو اتخاذ کنند. محور هفتم درباره نظام جامع آموزش فنی و حرفهای است که با همکاری وزارت تعاون، آموزش و پرورش و دیگر دستگاههای اجرایی امکانپذیر است.
در نهایت، محور هشتم میخواهد از دانشگاههایی که پیگیر وضعیت اشتغال فارغالتحصیلان خودشان هستند، حمایت کند. به عبارت دیگر، در این محور دانشگاهها تشویق میشوند رشتههایی را توسعه دهند که نیازهای بازار را از طریق کارآفرینی یا شیوههای دیگر پاسخگو باشد. مواردی که گفتم هشت محور اصلی طرح آمایش آموزش عالی است.
با توجه به پیشینه و مفاد طرح آمایش آموزش عالی که مطرح کردید، به نظر شما اجرای هر کدام از این موارد در شرایط امروز دانشگاههای ایران، چه ضرورتی دارد؟
به نظر من، طرح آمایش آموزش عالی، ضرورتی اجتنابناپذیر است. به این دلیل که عملکرد آموزش عالی در گذشته، نشان میدهد که دانشگاههای کشور نتوانستهاند نیازهای جامعه یا صنعت را برآورده کنند. این ایراد به ماموریتگرا نبودن دانشگاهها و مشکلاتی برمیگردد که در محورهای هشتگانه به آن اشاره کردم.
در چند دهه گذشته، دانشگاهها در کشور گسترش کمّی زیادی داشتهاند. متاسفانه خطمشیگذاران حوزه آموزش عالی در این مدت متوجه مشکلات این گسترش کمی نبودهاند تا امروز که خروجی نامناسب آن به وضوح دیده میشود.
همچنین این گسترش کمی، منجر به صندلیهای خالی در دانشگاه شده است که باید به نحوی مدیریت شود. از طرف دیگر، موسساتی به وجود آمدهاند که کیفیت مناسبی ندارند. فارغالتحصیلان بیکار و توزیع نامناسب رشتههای دانشگاهی در سطح کشور، از دیگر دلایل اجتنابناپذیر بودن این طرح است. مشکل دیگر این است که آموزش عالی نمیتواند استفاده بهینه از منابع مالی خود را داشته باشد و هدر رفت منابع دارد.
دانشگاهها در دهههای گذشته نتوانستهاند به ماموریتی mision که برایشان تعریف شده، دست پیدا کنند. البته آمایش تنها مربوط به آموزش عالی نیست و در گذشته آمایش در زمینههای دیگری هم مطرح شده و میشود.
اگر این طرح اجرا شود، برای دانشگاهها نوعی همافزایی ایجاد میکند. به این معنا که اگر دانشگاههای کوچک در دانشگاههای بزرگتر، ادغام یا الحاق شوند، میتوانند از پتانسیلهای خوبی که در دانشگاههای بزرگ وجود دارد، استفاده کنند. در نتیجه، کارایی و اثربخشی آنها بیشتر خواهد شد. به طوری که نه تنها میتوانند به هدفشان دست پیدا کنند بلکه کیفیت کارشان هم در مسیر حرکت و رسیدن به هدف بیشتر میشود.
اشاره فرمودید که بر اساس طرح آمایش آموزش عالی هیچ دانشگاهی حذف نمیشود و ادغام یا الحاق اتفاق میافتد. با توجه به این که یکی از مشکلات آموزش عالی در ایران بالا بودن هزینههای دانشگاهها نسبت به برونداد آنهاست، ادغام یا الحاق کمکی به کاهش هزینهها نخواهد کرد چون نه تعداد کارکنان دانشگاه کاهش مییابد و نه ساختمانی تعطیل میشود. نظر شما در این رابطه چیست؟
برای بررسی این موضوع باید دانشگاهها را به دو دسته تقسیم کرد. یکی دانشگاههای دولتی که مستقیم زیرنظر وزارت علوم و کاملا از بودجه دولتی هزینه میکنند و دیگر دانشگاههایی مانند پیامنور یا علمی-کاربردی که دولتی یا نیمهدولتی بوده و به لحاظ ساختاری متفاوت هستند. این دانشگاهها بخشی از هزینههای خود را از طریق شهریه تأمین میکنند.
در سند آمایش ذکر شده است که وزارت علوم میتواند در مورد دانشگاههایی مثل پیامنور، علمی-کابردی و فرهنگیان، متناسب با سیاستهای مورد نظر خود و پس از تصویب در شورای عالی انقلاب فرهنگی، تعیین تکلیف کند. برای مثال دانشگاه پیامنور که گستردگی کمّی زیادی در سطح کشور دارد، در این طرح اعلام کرده است که واحدهایی که کمتر از ۱۵۰ دانشجو دارند، ادغام میشوند و در نتیجه برخی ساختمانهای دانشگاه تخلیه میشود که سبب صرفهجویی در هزینهها هم میشود.
البته لازم به ذکر است که کسی از کارمندان یا اعضای هیئت علمی تعدیل نخواهد شد و هزینههای حقوق و دستمزد همچنان وجود دارند؛ اما اعضای هیئت علمی و کارمندان به مراکز یا واحدهای بزرگتر منتقل میشوند.
ادغام و الحاق در دانشگاههای دولتی به این صورت است که دانشگاهها میتوانند به دانشگاههای جامع استان ملحق شوند یا چند دانشگاه کوچک، در هم ادغام شده و یک دانشگاه بزرگتری را به وجود بیاورند. به همین دلیل، در این طرح هیچ دانشگاهی حذف نخواهد شد.
درست است که بر اساس طرح آمایش آموزش عالی، هزینههای پرسنلی کاهش پیدا نخواهد کرد؛ اما این فرصت فراهم میشود که دانشگاهها از ظرفیتهای یکدیگر به درستی استفاده کنند.
ادغام یا الحاق شامل دانشگاههایی میشود که نسبت خوبی از دانشجو به هیئت علمی یا هیئت علمی به رشته ندارند یا سرانه فضاهای آموزش و آزمایشگاهی خوبی ندارند. همچنین در خیلی از آنها اعضای هیئت علمی در شهر محل استقرار دانشگاه، ساکن نیستند. بنابراین غیر از هزینههای پرسنلی، صرفهجوییهایی در سایر هزینهها اتفاق خواهد افتاد.
با توجه به کاهش تعداد دانشجویان، به نظر شما، کاهش هزینههای دانشگاهها در قالبی به غیر از ادغام و الحاق ضروری نیست؟
یکی از مشکلات دانشگاهها، افزایش تعداد صندلیهای خالی است. حتی میتوان گفت از ابتدا این افزایش کمّی، ضروری نبوده؛ اما چون خطمشی از گذشته به درستی اتخاذ نشده است، تجمیع یا حذف آنها امکانپذیر نیست یا حداقل کار سختی در پیش است.
با وجود این که صحبتی از حذف دانشگاهها نیست، وزارت علوم امروز برای ادغام و الحاق با مشکلات فراوانی مواجه است. به همین دلیل، تنها کاری که فعلا قابلیت اجرایی دارد، تجمیع و الحاق است. شاید در سالهای آینده بتوان برای حذف موسسات کوچک و بیکیفیت هم برنامهریزی کرد.
واقعیت این است که از نظر عقلانیت مدیریتی، اصلا نیازی به وجود این تعداد دانشگاه در کشور نیست و تنها هزینههای اضافی به جامعه و آموزش عالی تحمیل می شود. سوالی که مطرح میشود این است که سیاستگذاران حوزه آموزش عالی چه کاری باید برای کاهش هزینهها انجام دهند؟ چرا که همین اعتبارات محدود هم در جایی هزینه میشود که ضرورتی به انجام آن نیست و خروجی ندارد.
اگر بخواهیم این مسئله را ریشهیابی کنیم، ابتدا باید از خودمان بپرسیم که هدف از این توسعه کمی چه بوده است؟ چرا دانشگاهها در یکی دو دهه گذشته، تا این حد گسترش پیدا کردند و سیاست و خطمشی پشت این اتفاق، چه هدفی داشته است؟
برای بررسی این خطمشی به لحاظ مدیریتی، لازم است توضیحاتی بدهم. وضع هر خطمشی، دو نوع نتیجه دارد، یک نتیجه اولیه و زودرس که بروندادهای حاصل از خط مشیگذاری است و اصطلاحا به آن Output گفته میشود و یک نتایج ثانویه یا پیامد وجود دارد که به آن Outcome یا Impact گفته میشود.
ارزیابی هر تصمیمی که در حوزه سیاستگذاری از جمله آموزش عالی گرفته میشود، باید با توجه به این دو نتیجه انجام شود. نتیجه اولیه یا برونداد، گسترش دانشگاهها، افزایش پذیرش دانشجو، گسترش تحصیلات تکمیلی و تعداد فارغالتحصیلان بیکار زیاد است. واضح است که همین نتیجه اولیه هم، نتیجه خوبی نبوده است.
برای بررسی نتایج ثانویه گسترش دانشگاهها، باید بپرسیم که آیا این گسترش منجر به توسعه علم شده است یا نه؟ یعنی توانسته مسئلهای از جامعه را حل کند؟ وقتی شرایط امروز جامعه را با دو دهه قبل مقایسه میکنیم، به این جواب میرسیم که این اتفاق نیفتاده و اثر نهایی هم، نتیجه خوبی دربرنداشته است. بنابراین، اتخاذ این خطمشی نه نتایج اولیه مناسبی برای جامعه داشته و نه نتیجه نهایی یا پیامد مثبت.
در این شرایط، در ارزیابی خطمشی گفته میشود که یا خطمشی درست نبوده یا به درستی اجرا نشده. به نظر من، خطمشی گسترش کمّی دانشگاهها از ابتدا درست نبوده است. به همین دلیل، آمایش میتواند برای جبران اشتباه گذشته، راهگشا باشد.
برخی ها افتخار میکنند که دانشگاهی در یک منطقه دورافتاده تاسیس شده و چند هزار متر زمین و چند طبقه ساختمان دارد، در حالیکه اهمیّت و معیار ارزیابی در مورد دانشگاه، زمین و ساختمان نیست، بلکه دانشگاه باید بتواند در جهت توسعه صنعت و جامعه قدم بردارد؛ همان اثر نهایی که اشاره کردم. زمین و ساختمان زیاد برای دانشگاه، به خودی خود عامل افزایش هزینههاست، بدون اینکه خروجی مناسب داشته باشد.
یکی از مفاد طرح آمایش آموزش عالی، ماموریتگرا شدن دانشگاههاست. به نظر شما، ماموریتگرایی دانشگاهها چه مزایایی برای آموزش عالی دارد و برای این که به درستی اجرا شود، چه اقداماتی لازم است؟
ماموریتگرا شدن دانشگاهها به دنبال این است که دانشگاهها بتوانند به نیازهای جامعه پاسخ دهند. به همین دلیل برخی از رشتههایی که امروز در دانشگاهها وجود دارند؛ اما در جهت نیازهای جامعه نیستند، حذف خواهند شد و برخی حوزههای بینرشتهای ایجاد یا تقویت خواهند شد.
از طرف دیگر هر دانشگاه باید مأموریت ویژهای را دنبال کند. به عنوان نمونه دانشگاه پیامنور میتواند آموزش مجازی را به عنوان مأموریت خود تعریف کند. بنابراین هم مأموریت هر دانشگاه باید دنبال شود و هم باید در هر منطقه متناسب با نیاز آن منطقه، رشتههایی ایجاد شود.
هدف اصلی آموزش عالی به طور کلی، این است که علم را به ثروت تبدیل کند. وقتی دانشگاهی در یک رشته تقویت میشود، قرار نیست آن رشته در دانشگاههای دیگر حذف شود. یک دانشگاه برای یک رشته قطب میشود و دانشگاههای دیگر از طریق ایجاد شبکه با آن دانشگاه میتوانند عملکرد خود را ارتقا دهند.
به همین دلیل، نسل جدید دانشگاهها یا دانشگاههای ماموریتمحور، به دنبال این هستند که در یک رشته یا حوزه، با تقویت مهارتهای دانشآموختگان، نیازهای جامعه و صنعت و منطقه را پاسخ دهند.
به نظرم برای تحقق مأموریتگرایی، وزارت علوم باید به دنبال حذف ساختارهای موازی در حوزه آموزش عالی باشد. منظور از ساختار موازی، ساختاری است که در کنار ساختار اصلی به وجود آمده و همان کاری را انجام میدهد که ساختار اصلی انجام میدهد. در آموزش عالی کشور همانند حوزههای دیگر، ساختارهای موازی زیادی وجود دارد. به طور مشخص اگر بخواهم اشاره کنم، وظیفه وزارت علوم، توسعه و سازماندهی آموزش عالی است؛ اما گاهی دیده میشود که وزارتخانه دیگری هم معاونتی تحت عنوان آموزش عالی با همان وظایف وزارت علوم در زیرمجموعه خودش تاسیس میکند.
مثالهای دیگری هم از ساختارهای موازی وجود دارد، مانند دانشگاههای علمی-کاربردی که توسط دستگاههای اجرایی مختلف و مستقل از وزارت علوم تاسیس شدهاند. هدف از تاسیس این موسسات، اشتغالزایی بود؛ اما امروز میبینیم که از مسیر خودشان به طور کلی خارج شدهاند و نتوانستند به هدف خود برسند. این موسسات موازی به حجم فارغالتحصیلان بیکار اضافه کردهاند.
ایراد اصلی ساختارهای موازی، تحمیل هزینههای اضافی به دولت، جامعه و از جیب مردم است. چه لزومی دارد که یک سازمان برای آموزش هزینه کند، در حالی که میتواند از دانشآموختگان دانشگاهها بهترین استفاده را داشته باشد؟ چون بودجه وزارتخانهها از منابع عمومی هستند و لازم است که در مورد نحوه هزینه آنها، دقت بیشتری وجود داشته باشد.
ساختارهای موازی نوعی تداخل وظایف و مسئولیت به لحاظ مدیریتی هم ایجاد میکنند. وزارتخانهای غیر از وزارت عتف، که معاونت آموزشی و دانشکده برای خود تاسیس میکند، باید مشخص کند که این معاونت چه وظایفی دارد و چه ماموریتی دارد که وزارت علوم نمیتواند آن را انجام دهد؟ اگر هدف از تاسیس وزارت عتف، پرورش نیروهای متخصص برای دستگاههای اجرایی است، پس چرا یک دستگاه اجرایی خودش باید در این زمینه فعالیت کند؟
تداخل مسئولیتها باعث میشود که سازمانها بتوانند از مسئولیت خود شانه خالی کنند و کاستیها را به گردن سازمان موازی بیندازند که این اتفاق به جامعه آسیب میزند. به همین دلیل، ما معتقدیم اگر ماموریتمحوری به درستی انجام شود، دیگر ساختارهای موازی شکل نمیگیرند.
در کل، اجرای درست ماموریتمحور کردن دانشگاهها، مستلزم توجه به کار تخصصی و آمایشی است و بررسی دقیق نیازهای هر منطقه است که دانشگاهها در جهت رفع آن نیازها گام بردارند. یعنی ماموریت اصلی دانشگاهها، باید انتقال دانش به دانشجویان در هر منطقهای باشد که آن دانش در آن منطقه قابلیت بهکارگیری داشته باشد و به توسعه کیفی منطقه کمک کند.
دانشگاههای جهان معمولا از ابتدای شکلگیری، ماموریتی را برای خودشان تعریف میکنند که در قالب یک بیانیه در سایت دانشگاه قابل مشاهده است؛ اما به نظر میرسد این ضرورت در مورد دانشگاههای ایران درک نشده است و همانطور که اشاره کردید، دانشگاهها بدون توجه به ماموریت خاصی گسترش کمّی پیدا کردهاند. آیا این امکان وجود دارد که امروز و پس از گذشت سالها از تاسیس این دانشگاهها، برای آنها ماموریت تعریف کنیم؟
هر سازمانی یک فلسفه وجودی (بیانیه ماموریت) یا mision دارد. اهداف بلندمدت، میانمدت و کوتاه مدت سازمان بر اساس همین بیانیه ماموریت تدوین میشود. بیانیه ماموریت دانشگاهها هم بر همین اساس نوشته میشود؛ اما اگر بیانیه ماموریت دانشگاههای ایران را مطالعه کنید، خواهید دید که تنها اهدافی کلی هستند.
نداشتن چشمانداز (vision) و همچنین بیانیه ماموریت (mision) مشکلی است که در دانشگاههای قدیمی کشور هم وجود دارد، چه برسد به دانشگاههای نوظهوری که در یکی دو دهه اخیر تاسیس شدهاند. این دانشگاهها شکل گرفتند، چون تقاضایی اجتماعی و منطقهای برای تاسیس دانشگاه وجود داشت که عرض کردم خطمشی نادرستی هم بود، بدون داشتن ماموریتی خاص!
سوالی که امروز مطرح میشود این است که بر اساس نیازهای امروز جامعه، دانشگاهها باید در چه جهتی حرکت کنند؟ آمایش آموزش عالی میخواهد با مأموریتمحور کردن دانشگاهها، بین تعداد دانشجویان، نسبت دانشجو به استاد، رفع نیازهای منطقه و خدمات آموزش عالی تناسب ایجاد کند.
در همه کشورهای جهان وقتی مشکلی در صنعت و جامعه مطرح میشود، برای یافتن راهکار به سراغ دانشگاه میروند؛ اما صنعت و جامعه در ایران، قرابتی با دانشگاه ندارند. همین جدایی صنعت از دانشگاه، سبب مهاجرت نخبگان و اساتید به کشورهای دیگر یا انزوای اعضای هیئت علمی و آکادمیکنشین شدن آنها شده است که یک ایراد اساسی در سیاستهای کلان جامعه است. به نظر میرسد در طرح آمایش باید فکری هم برای این موضوع بشود و انگیزه و شور و شوق در اعضای هیئت علمی به وجود بیاید.
وزارت علوم اخیرا اقدامات بیشتری در راستای اجرای آمایش آموزش عالی، انجام داده است. برخی کارشناسان ابراز نگرانی میکنند که این اقدامات در ماههای پایانی فعالیت دولت، نه تنها ممکن است ناقص بماند بلکه به نظر میرسد نوعی اغراض سیاسی هم داشته باشد. نظر شما در این مورد چیست؟
همانطور که عرض کردم این طرح در سال ۹۴ تصویب شده و جالب است که تصویب آن از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی بوده است و نه مجلس. مجلس نسبت به این طرح موضعگیری کرد و تنها وزیری که در این دولت، سه کارت زرد از مجلس گرفته، وزیر علوم است. که بیشتر این کارت زردها هم به دلیل اجرای همین طرح است، مخصوصاً محور ساماندهی دانشگاهها.
نمایندگان مجلس عمدتا مخالف بند سوم طرح آمایش آموزش عالی یعنی ساماندهی (ادغام و الحاق) هستند. چون تقریباً ۷۰ درصد دانشگاههای دولتی مشمول این طرح هستند و طبیعتاً مسئولین محلی و نمایندگان شهرهای کوچک، از موانع اجرای دقیق و سریع طرح به حساب میآیند. در حالی که در مورد هفت بند دیگر، حساسیت یا مخالفت چندانی از سوی نمایندگان و سیاسیون وجود ندارد.
مجلس معتقد است که این مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی، وجاهت قانونی ندارد. به این معنا که شورای عالی انقلاب فرهنگی، نمیتواند در کار اجرایی ورود پیدا کند و لازم است که مجلس این طرح را به تصویب برساند. توجه به این نکته ضروری است که انتقاد مجلس از قانونگذاری شورای عالی انقلاب فرهنگی نشاندهنده ابهام در تعیین وظایف نهادهای سیاستگذار کشور هم است!
به نظر من، مخالفت مجلس بیشتر جنبه سیاسی دارد. نمایندگان شهرهای کوچک که قرار است واحدهای دانشگاهی شهرشان به واحدهای بزرگتر الحاق شوند، مخالف این طرح هستند. وزارت عتف هم پس از تلاشهایی در سالهای گذشته، امروز به این مرحله از اجرای طرح رسیده است و بدون شک در چند ماه باقیمانده از عمر دولت کنونی، فکر نمیکنم پیشرفت زیادی حاصل شود.
به نظر من، تصویب طرح آمایش آموزش عالی از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دخالت در اجرا نیست، بلکه یک خطمشی است که دولت باید آن را اجرا کند. به همین دلیل، اجرا باید از خطمشیگذاری جدا شود، لازم است دانشگاه در حدی استقلال داشته باشد که وقتی بر اساس اولویتهای منطقهای تشخیص میدهد چنین طرحی اجرا شود، بتواند آن را عملیاتی کند.
نکته دیگری که میتوانم به آن اشاره کنم این است که محور اول طرح آمایش آموزش عالی، یعنی مدیریت منطقهای، به صورت استانی انجام شده است و در شورای مدیریت آموزش عالی استانی نقش استاندار هر استان در تعیین تکلیف رشتهها پررنگ شده است، که امیدوارم منجر به سیاسیکاری بیشتر در این زمینه نشود. چون معمولاً در کشور منافع حزبی، گروهی و سیاسی بر منافع ملی تقدم دارند و وارد کردن مدیران سیاسی در این طرح افق روشنی را نوید نمیدهد.
امیدوارم اجرای درست طرح آمایش آموزش عالی سبب شود، نیروهای متخصص و کارآمدی برای کشور تربیت شوند که بتوانند در راستای رفع نیازهای هر منطقه و جامعه قدم مثبتی بردارند. میتوان در این راستا، از تجربههای اصلاحات آموزش عالی در خارج از کشور از جمله دانشگاههای آکسفورد و کمبریج در سالهای دور هم استفاده کرد.
نکته حائز اهمیت دیگر اینکه متاسفانه در حوزه آموزش عالی، دو وزارت عتف و بهداشت از یکدیگر منفک هستند و هر کدام سیاستهای خاص خود را دنبال میکنند، در حالی که دانشگاههای وزارت عتف با گسترش بیرویه دانشگاهها و ظرفیت پذیرش دانشجو مواجه هستند، در مقابل، دانشگاههای علوم پزشکی علیرغم نیاز کشور به تربیت بیشتر متخصصان پزشکی، ظرفیت پذیرش را محدود نگه داشتهاند.
به نظر میرسد در این زمینه هم باید آمایش دقیقی صورت بگیرد و تعارض منافعی که در سیاستهای دانشگاه علوم پزشکی در این حوزه وجود دارد، مورد توجه مسئولین امر واقع شود. به نظرم گام بعدی باید در راستای بازگرداندن دانشگاههای زیرمجموعه وزارت بهداشت به وزارت عتف باشد، چیزی که در اکثر کشورهای توسعه یافته وجود دارد. این هم خودش یک نوع اصلاح ساختاری است.
انتهای پیام/
نظر شما