تفسیر غزل حافظ/ شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست

برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم.

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۳ مردادماه  غزل شماره ۲۵ می‌پردازیم:

فال حافظ/ دو یار زیرک و از باده کهن دومنی

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست / صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود / ببین که جام زجاحی چه طرفه اش بشکست

بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطان چه هشیار و چه مست
از این رباط دو در چون ضرورت است رحیل / رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

مقام عیش میسر نمی شود بی رنج / بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش / که نیستیست سرانجام هر کمال که هست

شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر / به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید / که گفتۀ سخنت می برند دست به دست

شرح و تفسیر غزل شماره ۲۵ دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر بیت یکم

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست / صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

گُلِ سرخ باز شد و بلبل فریاد و افغان را از سر گرفت . حالا دیگر صلای باده نوشانه است ای صوفیان باده نوش هنگام عیش است و عشرت . [ حمراء = مونث احمر است به معنی قرمزی و صفت گل است اگر چه گل مونث نیست .  بلبل مست = مستی بلبل از فریاد و فغان بی اختیار گشتن اش است . صلای سرخوشی = دعوت به سرخوشی و باده نوشی است که خطاب استهزا است و مراد صوفیان متظاهر و ریایی است نه صوفیان حقیقی ]

شرح و تفسیر بیت دوم

اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود / ببین که جام زجاحی چه طرفه اش بشکست

اساس توبه که در استحکام مثل سنگ محکم بود . نگاه کن که قدح شیشه ، آن را چگونه شکست . یعنی یک پیاله می ، توبۀ به آن محکمی را عجب شکست . [ اساس = پایه و بنیاد . زجاج = شیشه و زجاجی منسوب به شیشه است . طرفه = عجب ]

شرح و تفسیر بیت سوم

بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطان چه هشیار و چه مست

باده بیار که در بارگاه استغناء جانان ، پادشاه و گدا و مست و هشیار یکسانند . زیرا همگی طالب اویند . پس استغنایش به همه برابر است . یعنی در نزد جانان تمام عشاق یکسانند و به هیچکدام احتیاج ندارد . [ بارگاه = بار به معنی اجازه و گاه ظرف مکان است پس بارگاه محل اجازه است . چون ورود به آستانۀ شاهان و امراء و بزرگان موقوف به اجازه است . پاسبان = نگهبان . هشیار = بیدار و زیرک ]

شرح و تفسیر بیت چهارم

از این رباط دو در چون ضرورت است رحیل / رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست

چون از این خانه دو در انتقال و رحلت ضروری است . پس با این وضع ، رواق و طاق معیشت چه اعلا و چه ادنی هر دو یکسان است . پس وقتِ مرگ مقرر است . در دنیا چه با شوکت و جلال زندگی نمایی و چه فقیر باشی هیچ تفاوت نمی کند . حاصل کلام اینکه ، در این عالم فانی ، آن که زندگی اعلا داشته و آن که در نهایت سختی بوده . هر دو می میرند . پس هر طور پیش آید باید ساخت . [ رباط = مراد دنیا است که از یک در دیگرش بیرون می روی . یعنی یک درش به حیات و در دیگرش به ممات باز می شود . رحیل = رحلت . رواق = طاق نمای جلو خانه . طاق = سقف ]

شرح و تفسیر بیت پنجم

مقام عیش میسر نمی شود بی رنج / بلی به حکم بلا بسته اند عهد الست

زندگی این دنیا توام با رنج و زحمت است و بدون رنج میسر نمی شود . زیرا عهد الست را با بلا بسته اند یعنی از روز ازل ، برای فرزندان آدم بلا و مشقت مقدر شده است و حکم ازلی تغییر پذیر نیست و حتما باید آنچه مقدر شده ، هر کسی آن را ببیند . [ عهد الست = اشاره است به آیه ۱۷۲ سوره اعراف که می فرماید : « و بیاد آر هنگامی که خدای تو از پشت فرزندان آدم دریۀ آنها را برگرفت . و آنها را بر خود گواه ساخت که ایا من پروردگار شما نیستم ؟ همه گفتند بلی . ما به خدایی تو گواهی دهیم . که دیگر در روز قیامت نگویید ما از این واقعه غافل بودیم » ]

شرح و تفسیر بیت ششم

به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش / که نیستیست سرانجام هر کمال که هست

به هست و نیست این دنیا، خاطر خود را آزرده مکن بلکه خوش دل باش . یعنی خاطر خود را شاد نگهدار . زیرا هر کمالی که در دنیا وجود دارد . عاقبتش نیستی و فنا است . حاصل کلام اینکه ، نهایت هر کمال، زوال است . پس به خاطر اینکه من فلان چیز دارم و فلان چیزم نیست . خاطر خود را مشوش مکن . [ ضمیر = خاطر . سرانجام = عاقبت ]

شرح و تفسیر بیت هفتم

شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر / به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

عظمت و هیبت آصف بن برخیا و اسبِ بادی که تخت سلیمان را حرکت می داد و دانستن زبان مرغان ، تماماََ از بین رفت . یعنی آصف (وزیر سلیمان) از این همه شکوه و جلال و بلکه بالاتر از اینها و یا خود حضرت سلیمان که مالک همه اینها بود هیچ فایده نبرد . یعنی در دنیا باقی نماند و فانی شد . [ مراد از خواجه در مصراع دوم ، جایز است که آصف باشد زیرا در عجم به وزراء خواجه اطلاق می شد و یا ممکن است خودِ حضرت سلیمان باشد که مجازاََ خواجه اطلاقش کرده . اسب باد = مراد حرکت تخت سلیمان به وسیله باد است . منطق طیر = زبان مرغان و طیور و وحوش که حضرت سلیمان می دانست . طرفه = فایده ]

شرح و تفسیر بیت هشتم

به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی / هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

با بال و پری که داری از راه در مرو . یعنی به واسطۀ قدرت و توانایی دنیوی از راه مستقیم منحرف مشو و از حدِ اعتدال خارج مشو . زیرا تیرِ پرتابی ، یکه زمان که اوج گرفت عاقبت به خاک نشیند . حاصل کلام اینکه، هر بلندی یک پستی و هر سربالایی ، سرازیری دارد . پس آدمی باید با اعتدال رفتار کند که به زحمت نیافتد . [ هوا گرفت = اوج گرفت ]

شرح و تفسیر بیت نهم

زبان کلک تو حافظ چه شکر آن گوید / که گفتۀ سخنت می برند دست به دست

ای حافظ ، زبان قلم تو چگونه شکرِ آن را به جا آورد . یعنی چگونه شکرِ آن حال و آن معنا را بگوید که سخنان گفته تو را دست به دست می گردانند . یعنی آن الفاظ و معانی گوهربار که از نوک قلمت تراوش می کند و مردم آنها را دست به دست می گردانند . زبان قلم تو چگونه شکر آن را ادا کند . [ کلک = در لغت تیری است از نی و در اصطلاح به قلم اطلاق می شود ]

کد خبر: 1191082

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =