روایتی تکان‌دهنده از قبولی در دانشگاه علم و صنعت تا ۴۰ سال اعتیاد و کارتن‌خوابی

یک مددکار گفت: فکر می‌کردم مواد مخدر با من عجین شده است و تا روزی که بمیرم باید مصرف کنم تا اینکه روزی راهنمای الانم به همراه چند نفر دیگر که از قبل می‌شناختم و می‌دانستم که این‌ها هم معتاد و سابقه‌دار بودند به سوی من آمدند و گفتند که ما ترک کرده‌ایم.

رضا درویش مددکاری که ۴۰ سال اعتیاد داشت در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی ایسکانیوز  از روزهای بی‌خانمانی و اعتیاد خود گفت: من در دوران قبل از دانشجویی گرفتار اعتیاد شدم البته بیماری اعتیاد از کودکی در من وجود داشت زمانی که بچه‌ای پنج ساله بودم، با وجود اینکه پدر و مادرم به من پول می‌دادند و هر چیزی که می‌خواستم برایم تهیه می‌کردند؛ ولی باز هم در کیف مادرم را باز می‌کردم و بدون اجازه پول برمی‌داشتم و یا وقتی برای خرید به مغازه می‌رفتیم، زمانی که مادرم مشغول خرید بود، یواشکی چند وسیله برمی‌داشتم و بعد که مادرم متوجه می‌شد می‌رفت مغازه تا پولشان را حساب کند.

بیشتر بخوانید:

روایت یک مددکار از ۱۰ سال کارتن‌خوابی / حسرت یک تکه نان و ابتلا به اچ آی وی

وی افزود: حس می‌کردم متفاوتم و اصلا نمی‌توانم دیگران را تحمل کنم اما باز هم نمی‌توانستم درد و رنج دیگران را ببینم اگر همسایه‌مان مریض می‌شد، برایش گریه می‌کردم. پیش از قبولی در دانشگاه علم و صنعت معتاد بودم و اجبار به مصرف پیدا کرده بودم و طولی نکشید که هرویینی شدم.

درویش گفت: در همان زمان‌ها در دانشگاه، من را در حال مصرف دیدند که با دعوا خودم را توجیح کردم تا اخراج نشوم و بعد دیگر نتوانستم مواد را کنار بگذارم. به همین روال گذشت تا من سو سابقه پیدا کردم و پایم به زندان‌ها باز شد. وقتی برگشتم بلافاصله مصرف را شروع کردم. نمی‌توانستم صبر کنم و اعتیاد به مواد مخدر حتی اجازه نداد من ازدواج کنم. همیشه در حال مصرف بودم و کم کم همه چیزم را از دست دادم. پس از اینکه مادرم در سال ۷۸ از دنیا رفت، من دیگر هیچ چیز نداشتم و جایی را نداشتم که بمانم.

آغاز روزهای بی‌خانمانی

درویش افزود: در دوران کارتن خوابی در سرمای شدید زندگی کردم؛ شبی را در تهران داشتم که در زمستان از سرما در حال یخ زدن بودم و هر طور که بود خودم را به میدان آزادی رساندم و دیدم که یک راننده فریاد می‌زند: «رشت یک نفر»  از آن ماشین‌هایی بود که پنج نفر را سوار می‌کرد. رفتم و عقب این ماشین دراز کشیدم، نفر جلویی گفت: «آقای راننده لطفاً کسی را سوار نکن من کرایه ۲ نفر را می‌دهم» من هم که این را دیدم، گفتم آقای راننده لطفاً کسی را این پشت هم سوار نکن من می‌خواهم دراز بکشم کرایه سه نفر را می‌دهم. بعد که ساعت ۶ صبح به رشت رسیدم به آن طرف خیابان رفتم و ماشین گرفتم و به تهران برگشتم؛ یعنی فقط برای اینکه یک شب یخ نزنم تا رشت رفتم. این خاطرات، سرمایه‌های من هستند.

در سرمای شدید فقط راه می‌رفتم تا زنده بمانم

مددکار افزود: اگر سرما زیاد باشد نمی‌شود، جایی مستقر شد، باید راه بروی تا زنده بمانی. اعتیاد من در حدی بود که حتی غذا هم برایم مهم نبود و یک کیک و ساندیس می‌گرفتم و با همان سر می‌کردم البته یک چلوکبابی فروشی بود که شب‌ها مقابلش می‌خوابیدم گاهی من را صدا می‌کرد و مقداری از غذایی که ته دیگ مانده بود به من می‌داد و گاهی مردم هم کمک می‌کردند مثلا کنار تاکسی‌ها داد می‌زدم و مسافر سوار می‌کردم برای تاکسی‌ها، آن‌ها هم در ازای این کار مقداری پول می‌دادند.

وی ادامه داد: در نظام آباد و قاسم آباد در پارک‌ها و گوشه خیابان می‌خوابیدم. اکنون هم در سال روز تولد پاکی‌ام، به قاسم آباد می‌روم. زمانی زیر برج آزادی هم می‌خوابیدم که الان دیگر نمی‌گذارند. در خیابان‌ها هم به امید اینکه مواد فروش‌ها ظهرها بیایند می‌ماندم.

مددکار گفت: خداراشکر می‌کنم که اکنون پاک هستم و با این شرایط زندگی می‌کنم. بیشتر معتادها قلب و دل پاکی دارند و دلیل گرفتاری آن‌ها در مواد این است که نتوانسته‌اند دردها را تحمل کنند.

 وقتی از درویش پرسیدیم که آیا در دوران کارتن خوابی زباله‌گردی هم کرده است یا نه گفت: در زمان من زباله و ضایعات ارزشی نداشت چون که وضعیت اقتصادی جوری نبود که کسی حاضر باشد برای خریدن ضایعات پولی دهد. امروز  متأسفانه این کار بسیار زیاد شده است.

وی درخصوص بیماری‌هایی که در دوران اعتیاد مبتلا شده است، گفت: من در زندان‌ هپاتیت سی گرفتم. پرتو درمانی کردم، ۲ بار بستری شدم. کسی مرا به بیمارستان شریعتی معرفی کرد و کم کم بهبود یافتم و فقط هرسال برای آزمایش آنزیم‌های کبدی به بیمارستان می‌روم.

 وی افزود: در ۳۸ماهی که در زندان بودم، فقط آب و نخود می‌خوردم و مجبور شدم عمل هوموروئید انجام دهم. در آنجا نمی‌توانستم خانواده‌ام را ببینم در نهایت انزوا زندگی می‌کردم. همیشه دوست داشتم روزی ازدواج کنم که البته موفق نشدم ولی خداوند من را در شرایطی قرار داده است که بتوانم به معتادان کمک کنم. آن‌ها را درک می‌کنم و تنها آرزویم این است که فقط یک نفر هم که شده، دیگر مصرف نکند.

تولد پاکی و راهندازی کمپ رایگان

درویش از روزهای رهایی گفت: بعد از مدتی که کارم به خیابان خوابی و کارتن خوابی کشید و از سر بی‌سرپناهی سو سوابقم هم خیلی زیاد شده بود، فکر می‌کردم مواد مخدر با من عجین شده است و تا روزی که بمیرم باید مصرف کنم تا اینکه روزی راهنمای الانم به همراه چند نفر دیگر که از قبل می‌شناختم و می‌دانستم که این‌ها هم معتاد و سابقه‌دار بودند به سوی من آمدند و گفتند که ما ترک کرده‌ایم. یکی از آنها ۶ ماه ترک کرده بود و دیگری پنج ماه و وضعیتشان خیلی بهتر شده بود. از من پرسیدند آیا می‌خواهی تو هم ترک کنی؟ گفتم: «آره چرا نخواهم» آن زمان نمی‌دانستم که برای برای ترک کردن باید بار اول از مصرف خودداری کنی.

درویش در خصوص اینکه بعد از ترک چه کار کرد، توضیح داد: یک ماه در کمپ ماندم و نگران بودم که بعد از آن باید دوباره در خیابان بخوابم. دوست دیگرم که ۲ سال از ترک کردنش می‌گذشت، شیشه بری داشت و من مدتی در زیر زمین آن شیشه بری می‌ماندم و به آن‌ها کمک می‌کردم. دلم نمی‌خواست دیگر مصرف کنم و حتی در پاکی هم سختی کشیدم. ۹ ماه اول هرروز ۲ بار جلسه می‌رفتم تا اینکه تولد یکسال پاکی‌ام رسید.

وی افزود: مدتی بعد کار پیدا کردم و خودم هم در خیابان‌ها می‌چرخیدم، افراد معتاد را به راهنما معرفی می‌کردم تا به کمپ بروند و ترک کنند. در ششمین سالی که ترک کرده بودم، خانمی آمد و گفت می‌خواهیم از تو فیلم بگیریم و مستندی با عنوان مدار ۳۶۰ درجه بسازیم که این مستند را در تلویزیون هم نشان دادند.

درویش گفت: خیری را سراغ داشتیم که برخی اوقات به معتادان نیز کمک می‌کرد، از او خواستم برای کمک به معتادان، کمپ ترک اعتیادی راهندازی کند. با همه سختی‌هایی که داشت، کمپ ترک اعتیادی راهندازی کردیم که در آن، به طور رایگان بهترین خدمت دهی‌ها را به معتادان می‌دهیم و به آن‌ها کمک می‌کنیم تا ترک کنند. همیشه به این فکر می‌کنم که خود من ۱۸سال پیش جزوی از آن‌ها بودم.

انتهای پیام/

کد خبر: 1195120

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =