به گزارش گروه دانشگاه ایسکانیوز، نشست «علوم شناختی و مطالعات خانواده» 14 مهرماه 1403 در محیط دانشکده خانواده دانشگاه تهران به دبیری حجتالاسلام احمد کوهی در حضور دانشجویان ارشد مطالعات زنان و خانواده برگزار شد.
در این نشست، حمزه امیری، پژوهشگر شناخت اجتماعی، با موضوع «حوزههای مطالعاتی و آزمایشگاهی علوم شناختی و خانواده»، مهدی فخیمی پژوهشگر علوم شناختی و فلسفه، با موضوع «رشد تفکر و پیچیدگی شناختی در سه ساحت فردی، خانوادگی و اجتماعی»، محمدناصح طالبی پژوهشگر علوم شناختی، با موضوع «سنجشهای شناختی در حوزه خانواده» به سخنرانی پرداختند.
حمزه امیری پژوهشگر شناخت اجتماعی در این نشست گفت: ما وقتی از علوم شناختی صحبت میکنیم، درواقع از مجموعهای از رشتهها صحبت میکنیم که در فرآیند پردازش تمرکز دارند و پردازش اطلاعات در ذهن انسانها متمایز از سلف خودش که روانشناسی بوده، یک تمایزاتی علوم شناختی در این ۴ الی ۵ دهه فعالیت خودش دارد.
وی ادامه داد: یکی اینکه رویکرد چند رشتهای گرفته یعنی وارد حوزههای دیگر شده است، برخلاف روانشناسی که در واقع تکحوزهای مسائل انسان را بررسی میکرد. از ابزارها و روشهای متنوع دیگری با مدلسازیهای کامپیوتری، با شبیهسازیها و با استفاده از علم عصبشناسی توانست پنجرههای گستردهای را باز کند و بر آنچه که روانشناسی خیلی به آن وارد نشده بود، تمرکز کرد.
امیری در ادامه خاطرنشان کرد: یعنی آن جعبه سیاهی را که معمولاً روانشناسی، قبل و بعد از آن را در ورودی و خروجی ذهن انسان بررسی میکرد، علوم شناختی وارد این جعبه شد و موفق شد که تا حد متحیرکنندهای که امروزه میبینیم در ابزارهای نوین هوش مصنوعی و مسائل روزمرهای که مثال خواهم زد، با این عمق کمی که دارد، تا کجا پیش رفته است.
این پژوهشگر شناخت اجتماعی درباره حوزههایی که در علوم شناختی، ویژهتر بررسی میشوند، توضیح داد: خود روانشناسی شناختی است که گرایشات و شعباتی خورده از جمله شناخت اجتماعی که گرایش دکترای ما است. یک شعبهای جدید از روانشناسی شناختی است که وارد حوزههای اجتماعی میشود.
وی افزود: دیگری، عصبشناسی است که به مطالعه مغز و سیستم عصبی میپردازد و کارکردهای شناخته شده دارد که مثلا ما ادراک تصویر را با استفاده از چه مسیر عصبی انجام میدهیم، ادراک کلامی، شنیداری و همه وظایفی که در حوزه روانشناسی شناختی به عنوان کارکردهای شناختی بررسی میشوند، رد پای عصبیشون در حوزه عصب شناسی کاملاً قابل بررسی است.
امیری با ذکر مثالهایی دیگر ادامه داد: بعدی زبانشناسی شناختی است که صورتبندی مفاهیم، استعارهها و گفتمانها را دربرمیگیرد. سوال کلیدی فلسفه ذهن این است که آیا جسم و روح از هم جدا هستند یاخیر و با هم فاصله دارند یا ندارند؟ چه نسبتی دارند؟ خیلی از مسائل مبنایی آنجا مطرح میشود. هوش مصنوعی که معرف حضور است، نوع الگوبرداری که هوش مصنوعی میکند، از یافتههای انسانی است. یعنی مدلبرداری که از تابعهای شناختی میکند، سعی دارد شبیهسازی کند. درواقع میتواند با استفاده از مدلسازیهای کامپیوتری در قالب ابزارهای متنوع هوش مصنوعی کار کند.
این پژوهشگر شناخت اجتماعی با بیان اینکه سرفصلهای عمدهای که در روانشناسی شناختی بررسی میشود، گفت: مسائل ادراک، انواع مدلهای ادراکی، ادراکهای عمیق، ادراکهای شهودی، ادراکهای حسی؛ مسیرهای مختلفی که در درک و پردازش اطلاعات طی میشود، توجهی که انسانها نسبت به محرکهای خاص از انواع مختلف اختصاص میدهند، مدلهای حافظه، مدلهای ذخیره اطلاعات، مدلهای بازآوری و یادآوری اطلاعات، بستهبندی اطلاعات، مسائل زبان، تفکر و حل مسئله و حوزههای یادگیری و آموزش، اینکه ما چطور یک یافته جدید به یافتههای قبلیمان اضافه میکنیم و این را به مجموعه دانشی خودمان منتقل میکنیم.
وی تصریح کرد: حوزه شناخت اجتماعی مشخصا وارد ادراکهای اجتماعی و فرآیندهای شناختی اجتماعی انسانها میشود؛ روابط بین فردی، تعاملات گروهی، نگرشهای اجتماعی که ما شکل میدهیم و راهبردهایی که برای بهبود ارتباطتمان در نظر میگیریم، یکی از گلوگاههایی است که علوم شناختی را به حوزههای کلان سیاسی_اجتماعی وصل میکند. یعنی در سیاست، حقوق، بازاریابی، آموزش و پرورش، نظامی و امنیتی، مدیریت و منابع انسانی، معمولا از این مسیر شناخت اجتماعی باید رد بشوید تا کارآمد بشود.
امیری همچنین در ادامه خاطرنشان کرد: قضاوتهای اجتماعی که ما شکل میدهیم، گرایش های گروهی، احساس تعلق که نسبت به گروههای مختلف خودپندار است و در واقع آن تصویری که از خودمان درست میکنیم و بر اساسش جایگاه و هویت خودمان و دیگران را تعریف میکنیم و بعد بر اساس آن تصمیم میگیریم، قضاوت میکنیم، احساسات به خرج میدهیم. همه میتوانند بررسی شوند.
وی با اشاره به حوزه هیجانات بیان کرد: مثلا در حوزه هیجان، هیجانات مثبت و منفی چه گونه شکل میگیرند، چه عملکرد و تاثیراتی دارند. در حوزه نگرش مثلا مدلی که برای تحلیل و توصیف نگرش، بارز و برجسته پیدا میشود، مدل سهوجهی است که ما میگوییم یک بسته نگرشی حداقل سه مولفه شناختی، عاطفی و رفتاری دارد که مدلهای مختلفی برای سنجش این مؤلفهها به کار گرفته میشود.
این پژوهشگر علوم شناختی اظهار کرد: یکی از مدلهای سنجش نگرش، مدل شبکهای است که خیلی راهگشاست و ابزار گستردهای میدهد برای اینکه شما نگرش انسانها را نسبت به موضوعات، پدیدهها و وقایع تحلیل کنیم و توصیف داشته باشیم؛ مثلا توصیف عملیاتیتر و کاربردیتر. همچنین تجویز به شما میدهد مثلا اگر فرض کنیم رنگبندیها را ما بر اساس تفکیک شناخت، عاطفه و رفتار انجام داده باشیم، یک بسته نگرشی شامل مولفههای عاطفی، رفتاری و شناختی است.
امیری همچنین افزود: ضخامت این قطرها و نودها، جایگاهشان، اینکه که نود، مرکزی شده است یعنی اینکه شما یک مولفه نگرشی در مرکزیت آن نگرش قرار دادید که تغییر آن خیلی سخت است و در عوض اگر تغییر کند، کل شبکه را هم تحت تاثیر قرار میدهد یا مثلا این حاشیهای که برای نودها پیش میآید، به شما مسیرهایی را معرفی میکند که اگر شما میخواهید تغییر نگرشی در حوزهای انجام بدهید، کم هزینهتر و بهینهتر این است که از این مولفههای جانبی شروع کنیم.
وی با بیان اینکه مثالهای زیادی در عملیات روانی در حوزههای مختلف داریم گفت: مانند رسانههایی که با آنها روزمره سروکار داریم، میتوان زد و میتوان آنها را کاملاً مدل کرد که چطور از این مدلها و ابزارها میشود استفاده کرد. انیمیشن « درون و بیرون inside out » را حتما ببینید، فشرده آنچه که ما در علوم شناختی صحبت میکنیم، آنجا میشود تفسیر کرد. میز کاری که در انیمیشن وجود دارد، هم میتوان از کارکردهای اجرایی آن و هم یک مدل کاری از آن را صحبت کرد.
این پژوهشگر ادامه داد: مثلا هر کدام از آن گویها که رنگبندی دارند، اینها همه کارکردهای شناختی است که واقعا ماهرانه به تصویر کشیده شده و نشان میدهد که عواطف و احساسات، چه تاثیرات اولاً متقابلی دارند و باید کنار هم باشند و اینکه فقط باید شاد باشیم، گذاره درستی هم نیست و هر کدام از این احساسات در مواقع خاصی، کاری از آنها برمیآید.
امیری در ادامه تصریح کرد: چند حوزه را برای تبادل ذهنی شما مثال بزنم، در روابط خانوادگی، کاملا نقش شناخت، یک نقش برجستهای است. یک سرفصلی در علوم شناختی داریم به عنوان نظریه ذهن که درباره تعاملات انسانها باهم و با آنچه که ما به آن میگوییم سوتفاهم، ناشی از اختلال و نقص این حوزه است که ما طرف مقابلمان را درک نمیکنیم و نمیدانیم چه احساسات و عواطفی دارد و نمیتوانیم واکنش مناسب نشان دهیم، پس سوتفاهم ایجاد میشود.
وی خاطرنشان کرد: تصمیمگیری، توجه و مدیریت منابع شناخت در حوزههای کلان و حکمرانی قابل استفاده است و خیلی از این شکستهای سیاستی که مشاهده میکنیم در حوزه خانواده، روابط فردی و در حوزه بهم ریختگی اجتماعی که در روابط میبینیم، هم قابل تغییر است و هم با رویکرد شناختی میتوان خیلی راهکارهای دقیقتر و موثرتری را پیشنهاد داد.
این پژوهشگر شناخت اجتماعی با بیان یک مدل اجتماعی گفت: در روانشناسی اجتماعی، یکی از مدلهایی که برای روابط عاطفی ارائه میشود، مدلی است که کاملا مراحل شکلگیری یک رابطه عاطفی از مراحل اولیه تا مراحل آشنایی و تحکیم این رابطه تا قویترین حالت رابطه عاطفی که تعریف شده را مدل کردند و ادبیات تولید کردند و تحقیقات بسیاری درباره هر کدام از این مراحل اتفاق افتاده و همچنین مراحل جدایی که چه روندی منجر به جدایی یک زوج میشود؛ که این به نظرم خیلی قابلیتهای گستردهای دارد.
امیری اشاره کرد: اولا اینکه این یک مدل سبک زندگی غربی به لحاظ فرهنگی و اجتماعی طراحی و تدوین شده است. ممکن است مدل شکلگیری روابط در کشور ما، مدل متفاوتی باشد، مثلا دوتا از این مراحل را نداشته باشیم یا چهار مرحله اضافه داشته باشیم، ترسیم و تدوین این مدل شکلگیری روابط عاطفی یا مثلا اختلالاتی که میبینیم در روابط سبک جدید نوین، مثلا جذابیت جنسی و عاطفی که بین جوانها و نوجوانها شکل گرفته و نسبت به قبل بسیار متفاوت است، همه اینها به کمک مدل، قابل تحلیل است که آیا خوب است یا خیر و چگونه باید کنترل شود که حداقل عوارض را داشته باشد.
وی با بیان مثالی در بحث آسیبشناسی، اظهار کرد: شوکهایی که بعد از قطع کردن رابطه به آنها وارد میشود و واقعا تاثیرات گستردهای در تحصیلشان و در روابط اجتماعی و خانوادگیشان، نگرششان نسبت به آینده و تغییراتی که نسبت به مفهوم خانواده برای آنها ایجاد میشود. همانطور که میبینیم مفاهیم متعارض با خانواده بسیار درحال رشد است که ما متاسفانه این مفاهیم را به خوبی مدل نمیکنیم، مطالعه و تحلیل هم نمیکنیم و همچنین روشهای مشاوره و درمان و مداخله ما مبتنی بر مدلسازیهای بومی و فرهنگی خودمان نیست. این خودش یک حوزه بسیار بزرگ برای پرداختن است.
این پژوهشگر در ادامه تصریح کرد: حوزه نظریه ذهن که قبلتر گفتم، به صورت کلی درباره ادراک متقابل ما از همدیگر در روابطی که با هم شکل میدهیم، صحبت میکند، دانستن اینکه ما یک همچین موضوعی داریم، میتواند خیلی کمک کند که ما در سن مناسب این را به بچهها منتقل کنیم. اینکه یاد بگیرند، نوع برداشتشان از روابط متقابل در خانواده و در جامعه چگونه باشد، بهتر است.
امیری درخصوص اینکه حوزه تصمیمگیری گسترده است، بیان کرد: میتوان بررسی کرد که تصمیمگیریها در خانواده چگونه میتواند بهینه باشد، متعارض نباشد، حداکثر منافع برای اعضای خانواده شکل بگیرد، چه مدلی باید اطلاعات خانواده و نیازهای آن تحریک شود که بهترین تصمیم و تصمیمهای جایگزین شکل بگیرد و ما بتوانیم خانواده توانمندی داشته باشیم که پشت هم تصمیمات اشتباه نگیرد، تصمیمات فردی، تصمیمات اشتباه و تصمیماتی با اطلاعات ناقص که خانوادهها را دچار مشکل میکند.
وی افزود: اهمیتی که توجه و مدیریت منابع شناختی دارد در خانواده، تقسیم منابع شناختی که ما میگوییم منابع محدودی هستند، باید مدیریت بشوند، منابع نامحدودی نیستند، بین کار، تربیت کودک و توجه به همسر و کارهای خانه، اینکه چگونه این تقسیمبندی باید به شکل بهینه اتفاق بیافتد که ما حداکثر کارآمدی را داشته باشیم.
این پژوهشگر شناخت اجتماعی خاطرنشان کرد: در حوزه پرورش کودکان، کاملا مسیر گسترده و بازی وجود دارد، مدرسههای شناختی، روشهای شناختی که بعضا میشنوید، خیلی هم خوب نیستند و صرفا برای خودشان بازارکار درست کردهاند. ولی این حوزهها در دنیا خیلی مورد استفاده قرار گرفته، الگوهای پرورش فردی، منحصر به فرد هر کسی احصا میشود که خسارت کمتری وارد شود، مدیریت ارتباطات اعضای خانواده با هم، نقشهایی که اعضای خانواده باید بگیرند، نقش پدری، نقش مادری، فرزندی، همسری و همچنین حوزههای مربوط به سلامت روان خانواده.
امیری با اشاره به موضوعی، مطرح کرد: ما واقعا از لحاظ اجتماعی، جامعهای جنگزده هستیم و حداقل چهار دهه این سمت انقلاب و چند دهه آن طرف انقلاب، آسیبهای متفاوت و شوکهای متفاوت و مستمر اجتماعی وارد شده که باعث شده که فشار روی جامعه ایرانی باشد که بعضا منجر به تغییرات شدید اجتماعی میشود و اینها را اگر رصد نکنیم، اتفاقات خوبی نمیافتد.
وی همچنین در ادامه ذکر کرد: مانند استرس و اضطرابی که ناخودآگاه درون خانوادهها وجود دارد و منجر به اختلالاتی میشود، عوارضی از این اختلال پیتیاسدی که معمولا در حوزه فردی پس از سانحه، این شوکی که به آدمها در اتفاقات بزرگ عاطفی وارد میشود که باعث اختلالاتی میشود.
این پژوهشگر ادامه داد: درحوزه اجتماعی هم این موضوع درحال مطالعه است، که مثلا اگر یک جامعه، رئیسجمهور خود را از دست دهد، با چه اختلالاتی مواجهمیشود و چه شیوههای درمانگرانهای باید نسبت به آن اعمال کرد که آن آسیبها رها نشوند. از نظر من، جامعه از لحاظ سلامت روان تا یه حد خیلی زیادی رها شده است و این استرسها را خانوادهها به تنهایی و به طرز بدی دارند تحمل میکنند.
امیری با اشاره به حوزه هوش، گفت: در حوزه هوش، تاثیراتی که فناوری دارد در رفتار اجتماعی، در نقشهای اجتماعی، فردگرایی که درحال شکلگیری است، به هم ریختن روابط خانوادگی و انواع دستیارهای مبتنی بر هوش مصنوعی که در حوزه اجتماعی و توانمندسازی میتواند به کمک خانوادهها بیاید و به کمک افراد در حوزه سلامت روان وسلامت اجتماعی و بهداشت خانواده.
وی درباره لابراتوارهای شناختی حوزه خانواده که در دنیا وجود دارند، تاکید کرد: درواقع یکی از پیشنهادات من برای دانشکده جدیدالتاسیس خانواده، رفتن به سمت لابراتوارها و آزمایشگاههاست که اینها در دنیا حداقل چهار الی پنج تا کارکرد اساسی دارند، یکی توسعه و اجرای تحقیقات میان رشتهای است یعنی میتوانند تخصصهای مختلف را حول یک موضوع میزبانی کنند. یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی میتواند زیر نظر یک منتور یا استاد راهنما، موضوعی را بردارد و یک تیم تشکیل بشود حول آن موضوع.
این پژوهشگر با ذکر اینکه این اتفاق، کاری است که در همه لابراتوارهای مطالعاتی و دانشگاههای دنیا درحال انجام است، گفت: متاسفانه هنوز در کشور ما جا نیافتاده اما مسیر جدید و مرکز پژوهشی جدیدی است که میشود پایاننامهها را میزبانی کرد و این باعث میشود که هم تولید ادبیات بشود و هم تیمسازی بشود و هم مسیرهای تحقیقاتی باز شود.
امیری اظهار کرد: حوزه تکنینها و ابزارهای کاربردی، از جنس توسعه ابزار است که این یک مطالعات پشتیبانی نیاز دارد، مثلا اگر بخواهید برای افراد، یک دستیار اجتماعی در حوزهای تهیه و تولید کنید، یکسری مطالعات جامعهشناختی، انسانی و روانشناسی نیاز دارد و بعد تبدیل به محتوای هوش مصنوعی شده سپس هوش مصنوعی آن را تولید کند. اینها باهم میتوانند آن ابزار کاربردی را که امروزه خیلی تسهیلکننده است ایجاد کنند.
وی ادامه داد: در لابراتوارها، آزمایش و ارزیابی روشهای تربیتی و ارتباطی هم میشود انجام داد یعنی معمولا متاسفانه در سالهای دانشگاه، دانشجو که پایاننامه انجام میدهد، آن را بعد از دفاع، دور میاندازد، باید چیزی طراحی شود که این مقالات به کار گرفته و اصلاح و توسعه داده شوند. این باعث میشود که آن مدلهای عمومی و دانش بومی که باید در حوزههای اجتماعی و انسانی شکل بگیرد، کم کم ایجاد شود. یعنی انباشت دانش، ارزیابی، اصلاح، تولید مجدد و بهبود یافتههای پژوهشی.
این پژوهشگر شناخت اجتماعی با بیان اینکهآموزش و توانمندسازی خانوادهها را هم میشود در لابراتوارها انجام داد، تصریح کرد: مفاهیم جدید و یافتههای جدید شما را در واقع به عنوان سرویس هم میشود ارائه کرد و حتی بین متخصصین دیگر، دورههای مهارتی دانش برگزار کرد که برای سرویسدهی به خانوادهها استفاده کنند. پایش و بهبود سلامت روان خانوادهها در همه جای دنیا وقتی شما بررسی کنید پیمایشهای ملی بزرگ سالانه و طولی که انجام میشود، این هم برای پاتولوژیستها هم برای جامعهشناسی، دادههایی تولید میکند که فوقالعاده ارزشمند است. درواقع متغیرهای اجتماعی بر اساس این جمعآوری بدست میآید.
امیری خاطرنشان کرد: یکی از بسترهایی که میشود این اطلاعات را مدام جمع آوری کرد، پایشها و سنجشهای شناختی است که آقای لابراتوارها میتوانند یک بستری برای اینها باشند و حوزههای فناوری و انتشار نتایج و همچنین بحث سیاستگذاری. دانشکده میتواند با اینکار از انزوا و آکادمیک دربیاید و وارد ارتباط با نهادهای سیاستگذار بشود. حتی تولید دانش بنیادی هم بدون دانش کاربردی که شما وسایل آن را باید از دستگاههای سیاستگذار بگیرید امکانپذیر نیست، مانند مسئله جمعیت و فرزندآوری که به اندازه کافی جای کار دارد.
فخیمی: هدف اولیه علوم شناختی، مطالعه تفکر انسان در ماشین است
مهدی فخیمی پژوهشگر علوم شناختی و فلسفه در این نشست گفت: آن چیزی که مربوط به علوم شناختی است را ما میتوانیم در سه سطح بررسی کنیم. مثلا از همان سالهای ۱۹۵۰ که یک ترم به اسم علوم شناختی درست شد که هدف اولیه آن مطالعه تفکر در ماشین است که میشود هوش مصنوعی. ولی برای اینکه شما بتوانید تفکر در ماشین را پیادهسازی کنید، نیاز است که بدانید تفکر در انسان چیست و برای اینکه بدانید تفکر انسان چیست، ریشه آن به ۲۵۰۰ سال پیش که تاریخ تفکر ماست، برمیگردد.
وی افزود: چیزی که بشر درست کرده به اسم سیستم فکری که حالا اسمهای مختلفی هم دارد مانند فلسفه یا در دورهای میگویند ادبیات و هنر همه اینها همه حوزههای مربوط به تفکر انسان است. حالا علوم شناختی، هدف اولیهاش این بود که ماشینی درست کند که بتواند مثل انسان فکر کند، مسئله حل کند و درک زیباشناختی داشته باشد. ولی وقتی که دانشمندان شروع کردند، نحوه پیادهسازی تفکر انسان در ماشین را توسعه بدهند، آروم آروم این یک فرآوردههای جانبی هم تولید کرد.
فخیمی با ذکر مثالی، تصریح کرد: مثلا گفتند ما برای اینکه این فرایند فکری انسان را مطالعه کنیم، نیاز داریم ببینیم مغز چه کاری میکند. عصبشناسی شناختی شکل گرفت که مکانیزمهای عصبی درگیر استدلال کردن هستند. روانشناسی شناختی شکل گرفت. درواقع بررسی کردند که انسان اصلاً چگونه ورودیهایی بر اساس یک سری دادههایی دریافت میکنه و چه پردازشی انجام میدهد که منجر به رفتار میشود. این همان روانشناسی شناختی است. همچنین به سراغ فلسفه رفتند که ببینند این همه راجع به موضوعات فکر و رابطه و پیادهسازیاش روی ماشین صحبت میکنند، اصلا از لحاظ فلسفی، شدنی است یا خیر.
این پژوهشگر علوم شناختی و فلسفه با اشاره به اینکه انسان رفت به سراغ زبانشناسی، بیان کرد: یکی از رکنهای مهم علوم شناختی، زبانشناسی است. ما جریانهای مختلف فلسفه زبان و زبانشناسی داریم که یکی از جریانهایش، زبانشناسی شناختی است. به این معنی که زبان و بخشی از پردازش آن را تفکر انسان در نظر میگیرد.
وی با بیان انتقاداتی، اظهار کرد: اگر بخواهم از علوم شناختی، انتقاد کنم، این است که تمام مباحث علوم شناختی در یک پارادایم علمی میگنجد. یعنی اینکه ما هر کاری میخواهیم بکنیم و هر تصمیمی بخواهیم بگیریم و برنامهای بخواهیم بریزیم، باید حتما داده جمع کنیم، پردازش کنیم و بر اساس آن یک پیشبینی از آینده انجام بدهیم. این همان پارادایم علمی است. آن چیزی هم که الان در علوم شناختی مدرن وجود دارد در دنیا و در ایران، میتوانیم بگوییم رویکرد علمی یا مطالعه علمی ساحت روان یا ذهن یا پردازشهای ذهنی که خلاصه آن در بستهای تحت عنوان آی کیو وجود دارد.
در راستای بحث آیکیو، فخیمی گفت: ما وقتی صحبت از آی کیو میکنیم یعنی اینکه انسان را میبریم در پردازشهای ذهنی و آن را مطالعه میکنیم و علوم شناختی آن را شناسایی میکند. در واقع میتوانیم بگوییم عقل مادی یا عقل آیکیو که الان همه آدمها را با این آیکیو میسنجند، این یک پارادایم علمی است. یعنی چیزی که بر اساس آمار تولید شده است. کل کار علوم شناختی این است که همین موضوع را مدام بالا و پایین کند که ببیند مثلا چه ویژگیهای دیگری را میتواند به این آیکیو اضافه کند.
این پژوهشگر علوم شناختی و فلسفه ادامه داد: برای انسان سه ساحت در نظر میگیرند که یک ساحت بعد مادی و تفکر مادی است که به این ساحت میگویند ساحت سرمایه مادی، به عبارت دیگر، آیکیو هر فردی، سرمایه مادی هر فرد است که علوم شناختی مدرن، روانشناسی مدرن و علم مدرن به طور کلی فقط به این ساحت توجه میکند. اما دو ساحت دیگر وجود دارد که نقد من از اینجا شروع میشود.
وی با نام بردن ساحت دوم، توضیح داد: ساحت دوم ساحت اجتماعی یا سرمایه اجتماعی است که مربوط میشود به قوه دیگری از انسان که قوه احساسات و عواطف است که البته علوم شناختی مدرن
به این هم توجه میکند ولی باز با دیدگاه علمی به سراغش میرود، اما نیازی نیست که روی احساسات و عواطف حتماً مطالعه خاصی انجام بگیرد. مثلا سلام دادن به همه افراد، همان حوزه سرمایه اجتماعی افراد است که بیشتر به مسئله فرهنگ و تربیت برمیگردد. ولی خب علم این را هم شناسایی و مطالعه میکند.
فخیمی خاطرنشان کرد: روانشناسی علم ۱۰۰ ساله است و علوم شناختی هم در ادامه روانشناسی و در کمک آن بوده ،ولی گفتم یک ریشه تاریخی ۲۵۰۰ ساله دارد؛ اما مسئله بشر امروز و مسئله ما در ایران این است که علیرغم اینکه این همه علوم شناختی و ابزارها توسعه پیدا کرده است ولی مسائل بشری نه تنها کمتر نشده بلکه بیشتر هم شده است. مثلا مسئله آلودگی، شما میتوانید الان ارتباط معناداری بین آلودگی هوا و حوزه پیشرفت تکنولوژی و فناوری که یک بحث علمی دانشگاهی است، پیدا کنیم و به آن فکر کنیم. آیا به این فکر کردهاید که مسئله آلودگی هوا را در مطالعات خانواده پیگیری بکنیم؟
این پژوهشگر درخصوص جریان جدید علوم شناختی یادآور شد: جریان سوم این علوم، مسئله را اصلا در فناوری و علمی بودن نمیبیند، در یک سطح دیگری از هوش میبیند. مثلا اینگونه نیست که چون کشور غربی است، آیکیو آن بالاتر است. در چیز دیگری میبیند که مسئله جان و روح است. چه فرد با خودش، چه فرد با خانوادهاش، چه در سطح اجتماعی، یک عنصری وجود دارد که همه هم حسش میکنند ولی هیچ ابزار، علم و هیچ تکنولوژی نمیتواند آن را شناسایی کند، آن هم روح و جان است.
وی همچنین افزود: فرد وقتی بیرون و درونش باهم سازگار نباشد، جانش از دست رفته است. خانواده هم همینطور است، خانواده یک عنصری است که حاصل تعامل اعضای آن است که اسمش جان است، وقتی میگوییم خانواده یعنی روح خانواده. اصطلاح علمی آن، هوش معناگرا است، یعنی آن عنصر سوم که جان بود، همان هوش معناگرا است. چیزی که ما در جامعه یا به صورت فردی یا در خانواده نداریم. هوش معناگرا را شما نمیتوانید ارزیابی بکنید، ولی وجود دارد، وجود داشتنش مانند همین سلام دادن به همه، خودش را نشان میدهد.
فخیمی با بیان اینکه این روح و جان را میگویند، خرد اجتماعی، تصریح کرد: وقتی این خرد وجود نداشته باشد، آلودگی، برنامهریزی و مشکلاتی که وجود دارد را نمیتوانید حل کنید، خرد اجتماعی به ما کمک میکند که از طریق علمی بتوانیم مسائل را شناسایی کنیم. ما یک سرمایه مادی یک سرمایه اجتماعی و یک سرمایه معنوی داریم. سرمایه مادی را آیکیو میسازد، سرمایه اجتماعی را ایکیو میسازد ولی سرمایه معنایی و معناگرا را دو مورد قبلی زیر ساحت این قرار دارند.
این پژوهشگر مطالعات شناختی و فلسفه، بیان کرد: ما در ادبیات، شناخت فردی اصلا نداریم، ما میتوانیم سه سطح از شناخت برای افراد را تعریف کنیم؛ یکی شناخت فردی به معنی اینکه من حافظهام چگونه کار میکند و چگونه میتوانم آن را توسعه بدهم، کجا نواقصش را پیدا کنم، چگونه استدلال بکنم، چگونه دچار خطای شناختی میشوم یا نمیشوم. شناخت سطح دوم، شناخت بینفردی است، تعاملات، احساسات و عواطف و هیجان بین دو نفر هم باید بدانیم چگونه شناسایی و دستهبندی میشوند. این شناخت جامعهمدار است. درواقع ما از وقتی به دنیا میآییم با خودمان چند شناخت میآوریم. سبک اندیشیدن، اخلاقیات، هنجارها، سبک یادگیری اجتماعی و... قبل از بدنیا آمدن، شکل میگیرد.
وی همچنین در ادامه مطرح کرد: این نوع سوم را در مطالعات جدید علوم شناختی، میگویند نسل سوم. به این معنی که شناخت اصلا در مغز شما لزوما نیست، بلکه شناخت در محیط، فرهنگ و حتی شکل بدن، نحوه فکر کردن شما را میسازد. ایناکتیوکاندیشن به این معنی نیست که یک نفر بیاید و چیزی بگوید و بعد شما تصمیمتان عوض شود درواقع همانطوری که شما تاثیر میگیرید، تاثیر هم میگذارید. این که ما محیطمان، دانشگاهمان، آلودگی هوا و.. اینگونه است، بر اساس شناخت جامعهمدار، انگشت اتهام را به سمت خودمان باید بگیریم.
طالبی: هیچ مدرسهای از طرف ستاد علوم شناختی مجوز ندارد
محمدناصح طالبی پژوهشگر علوم شناختی، در ادامه این نشست گفت:حوزه علوم شناختی به این جهت یک حوزه بینرشتهای است که موضوعاتی رو در واقع مورد بررسی قرار میدهد از جوانب مختلف میشود به آن نگاه کرد، که تا به حال نشده است و به صورت عمیقتری به شما کمک میکند که از ویژگیهای رشتههای مختلف استفاده بکنیم و اینکه کجا استفاده کنیم که به جواب بهینهتری برسیم.
وی ادامه داد: حوزه تحقیقاتی که میخواهم معرفی کنم با بحث خانواده بسیار عجین است. چون به صورت کاربردی این را دیدیم و به ریشههای مسائلی رسیدیم که با آن برخورد کردیم. در مفهوم سلامت شناختی، نگاه به سمت انسان است و کلا علوم شناختی، انسانمحور است و الزامات زیستی یک انسان را بررسی میکند. قاعدتا با کمی تغییر، ارتباط معنادار آن را با خانواده میتوانیم نشان دهیم.
این پژوهشگر علوم شناختی با اشاره به اینکه انسان دو ساحت دارد، اظهار کرد: یک ساحت جسم و یک ساحت روان یا مغز که ما بایستی تعامل این دو ساحت را همزمان با همدیگر بررسی کنیم و نمیشود به صورت کاریکاتوری سراغ مغز رفت و بگوییم حالا ما میخواهیم کارکرد شناختی را ارزیابی کنیم و توجه نکنیم به زیستبوم، اقتصاد و سیاست اطراف آن انسان. درواقع مشکل اساسی حوزه شناختی کشور ما، نگاه جزیرهای به حوزه شناختی است که نمیتواند ارتباط معناداری با مسائل جاری ما برقرار کند.
طالبی افزود: فصل مشترک تعامل این دو ساحت جسم و روان، میتواند حوزه تحقیقات سلامت شناختی باشد که دو بحث کلی وجود دارد، یکی اینکه مطالعات طولی در حوزه سلامت شناختی داشته باشید، اگر با واژه کوهورت، آشنا باشید، مطالعات بلند مدتی روی فاکتورهای مشخصی از یک جامعه مشخص برای یک اختلال مشخص، یک گروهی جمع میشوند و مطالعه میکنند که واقعا به این رویکرد نیاز داریم.
وی با بیان بحثی دیگر، تاکید کرد: دفتر طراحی شناختی است، اینکه شما وقتی میخواهید روی یک مسئله تمرکز کنید، روی یک مسئله شناختی، ناچار هستید تا محیط را ببینید. مثلا اتاق که اینجا طراحی شده، سقف بلند، شدت نور و دمایی که وجود دارد، سر صدای بیرون، همه اینها تاثیر میگذارد و شما نمیتوانید اینها را حذف کنید و در یک محیط ایزوله بخواهید انسان را بررسی کنید و بگویید که فلان کارکرد شناختی، این تاثیر را دارد. متاسفانه خیلی از دانشگاهها این رویکرد را دارند و نیاز است که بهینه شوند.
این پژوهشگر درخصوص اینکه ما با توجه به موارد بالا، میتوانیم یک رویکرد فردی داشته باشیم، گفت: در بعضی موارد ناچاریم که اگر بخواهیم مکانیزم تفکر و یادگیری را مدل کنیم، باید انسان را ایزوله کنیم. ارتباطات عصبی را بررسی کنیم و به عمق مغز ورود کنیم تا بتوانیم مدلها را داشته باشیم. شما نمیتوانید در حوزه سلامت شناختی ورود کنید، مگر اینکه احراز سلامت در ساحت جسم و روان را داشته باشید تا بعد بتوانید درباره کیفیت کارکردهای شناختی یک فرد نظر دهید.
طالبی خاطرنشان کرد: سلامت شناختی ابعاد مختلفی دارد، از توصیف وضعیت شناخت، مرحله غربالگری تا مرحله توانمندسازی که مطالعات بلند مدتی را میپردازد. خروجی آن هم میشود یکسری صورت سوال که ما در مدت ۱۰ ساله رصد کردیم و این ویژگیها و مشکلات دیده شدند که باید روی آنها مطالعات انجام دهیم. بحث بعدی، بحث انسان در جامعه است. اینکه چرا انگیزه کار گروهی در سازمانها کم است؟ چرا ارتباطات در خانوادهها به خوبی شکل نمیگیرد؟ چرا آمار مهاجرت بالاست؟ در رویکردهای اجتماعی است که ما از ساحتهای مختلف فلسفی، روانشناسی، اقتصادی و سیاسی است که میتوانیم موضوعمان را ریشهیابی کنیم.
وی با بیان اینکه در حوزه مدارس هم کار میکنند، گفت: ریشه خیای از مسائل را خود کادر و خانواده میدانیم. مدارس معمولا دانشآموز را وسط میگذارند و میگویند باید بررسی شود، درحالی که او دارد رشد میکند و آن کادر و آن محیط و آن خانواده باید محیط رشد را برایش فراهم کنند که معمولا به این توجه نمیشه و مطالعات خیلی زیادی ما در دنیا داریم که ارتباطات علت و معلولی این حوزهها را پیدا میکنند. ما درواقع اکنون مدرسه شناختی نداریم، برخی مدارس به اسم شناختی، فقط چند رویکرد محدود از حوزه شناختی را دارند.
این پژوهشگر علوم شناختی با اشاره یه اینکه علوم شناختی در عرض همه چیز میتواند وارد شود، بیان کرد: چون این علوم، ظرفیت بالایی دارد، ولی باید ببینیم چطور باید استفاده شود. اما باید بگویم که درواقع هیچ مدرسهای مجوز علوم شناختی ندارد یا اینکه مورد تایید ستاد علوم شناختی نیست. چون زیستبوم را نمیشناسند و هیچ فردی که جامعهشناس باشد، مطالعات زنان خوانده باشد و آنها بتوانند به شناخت کمک کنند را ندارند.
طالبی همچنین تصریح کرد: کاربرد جالبی که علوم شناختی دارد، انگار که مثلا فلسفه را از حوزه انتزاع خارج میکند که کاربردش را نزدیک کند، یعنی شما الان افرادی دارید که در حوزه فلسفه صحبت میکنند و شما کسل نمیشود. خیلیها از حوزه فلسفه به همین دلیل دوری میکنند ولی ما نیاز داریم به فلسفه، مگر میشود مدرسه شناختی باشد ولی حوزه فلسفهاش کار نکند؟ چه در سطح مدارس، چه دانشگاهها و سازمان این موضوع وحشتناک است. اگر کسی میخواهد درحوزه شناختی کار کند حتما باید یک واحد جامعهشناسی، یک واحد فلسفه داشته باشید و یک افرادی این مدلی باید تربیت بشوند.
وی باتوجه به بحث پایش سلامت که در سازمانها داشتند، اظهار کرد: خیلی از اختلالاتی که ما با آن مواجه هستیم به خصوص در خانواده، مربوط میشود به سبک زندگی، مثلا اصلاح سبک زندگی چیزی است که بسیار آشناست و کنفرانسهای متعددی هم برای آن برگزار میشود، ولی معطوف به یک مسئله است. مثلا شما اختلال یادگیری را ربط بدهید به کیفیت خواب بچه یا اختلالات مختلفی مانند افسردگی که الان در کشور زیاد شده است که یک ریشه آن بحث توجه است، یک ریشه آن دمانس است که بعدها افراد با شدت زیادی به سمت مرگ میروند و هیچ درمانی برایش وجود ندارد و این خیلی ترسناک است.
این پژوهشگر افزود: چگونه یک فردی که دچار دمانس میشود، چند خانواده را درگیر میکند و چه هزینههای بالایی دارد که ما یک برآوردی کردیم، حدود ۱۰۰ همت برای کشور هزینه دارد. ما رقمهای خیلی کوچک را حاضر نیستیم سرمایهگذاری کنیم برای تحقیقات و پژوهشهایی که به ما کمک کند. پس بحث سبک زندگی سه تا چیز است، یکی بحث تغذیه است اینکه رژیم غذایی افراد چه چیزی باشد، یکی بحث سلامت خواب و یکی بحث ورزش است. خیلی چیزهای ساده ایست و ما اگر بتوانیم برای همین سه چیز، کنترل و برنامه خوبی داشته باشیم، نیازی به ارزیابیهای شناختی نداریم.
طالبی در ادامه خاطرنشان کرد: مثلا زمانی که آدمها با یک اختلالی به کلینیکهایی که معروف هم هستند مراجعه میکنند، سری زیر دستگاه تیاماس میروند، سریع امارآی انجام میدهند، ولی زندگیاش را بررسی نمیکنند که ارتباط آن بچه با خانواده، ارتباط زن و شوهر باهم چگونه است. مثلا ما داشتیم افرادی را که داروهای روانپزشکی مصرف میکردند و با همین ارائه الگوی ورزشی توانست لرزش دستش را کمتر کند.
وی با ذکر این موضوع که الان در جامعه، کمرنگ شدن ارتباط را میبینیم، گفت: پس ابزار پررنگ کردن ارتباط چیست؟ علوم شناختی. مسئله اصلی آن، ارتباط بین فردی است، اینکه ما چطور بتوانیم با همدیگر صحبت کنیم و اینقدر مانند غریبه از کنار هم رد نشویم. مثلا اگه همیشه به همه سلام کنیم، مسخرهمان میکنند، درصورتی که چقدر میتواند یک سری مشکلات ما را کم و همدلی را زیاد کند.
این پژوهشگر مطالعات شناختی ادامه داد: از اساتید ما، دکتر سوری خیلی تاکید داشتند بر بحث تصمیمگیری مبتنی بر شواهد. تمام این صحبتهای بنده، نیاز به یک فرهنگ دارد که اگر من اینجا دارم صحبت میکنم، کیفیت صحبت کردن من، انتقال مفاهیم من. درواقع پیشرفته بودن جامعه یعنی ما بتوانیم این دادهها را ثبت کنیم. اگر ما روشش را بلد باشیم و اگر سامانههایی را داشته باشیم که خیلی هم سامانههای پر زرق و برقی و پرهزینهای هم نیست. ما در آنجا میتوانیم اطلاعاتی داشته باشیم که کل ایران را جلو بیاندازد.
طالبی با اشاره به اینکه وقتی صحبت از پیشرفت میکنیم، همه نگاهها به سمت فناوری میرود، بیان کرد: آیا ما کامپیوتر فلان را داریم یاخیر. اما پیشرفت همین است که من و شما بتوانیم زیستبوم خودمان را بشناسیم، ارتباطاتمان را ارتقا دهیم، که دادههای اینها دم دستمان است. مراحل پژوهشی آن هم میتواند یک آزمایش در یک محیط ایزوله باشد که مطالعات کوهورت در یک جامعه خاص میتواند به شما بازخورد بدهد، بعد این بازخوردها تبدیل به شبیهسازی شود، میتواند حتی یک مسئله مثل مشارکت، مثل تابآوری را برای شما باز کند.
وی همچنین افزود: برای مسئله انتخابات ما که چرا مردم شرکت نمیکنند، کدام گروه تحقیقاتی روی این قضیه کار کرده؟ و سعی کرده که ارتباط معناداری با سیاستگذار داشته باشد تا به او بازخورد بدهد؟ و آن سیاستگذار بیاید بر اساس بازخورد آن گروه پژوهشی تصمیم بگیرد؟ این رویکرد میتواند به ما داده بدهد و حوزههای مهم مثل بحثهای کلینیکها را میتوانید به عنوان بانکهای داده نگاه بکنید که چقدر خدمات متفاوتی میتوانند داشته باشند. درواقع این داده میرود در حوزه تربیت وآموزش استفاده میشود.
این پژوهشگر تصریح کرد: در حوزه فناوری، علم تا جایی پیش رفته که الان در حوزه شناخت، میتواند دیابت و کمکاری تیروئید را پیشبینی کند. ارزیابی فاکتورهای خونی و فاکتورهای مغزی، مطالعات بسیاری هستند که الان فرد وقتی راه میرود، از طرز راه رفتن او میتوانند پیشبینی کنند که او ریسک آلزایمر را دارد یا ندارد. از دوران تولد انسانها تا زمان سالمندی، خیلی پیشنهادات متعددی وجود دارد که میتوان آنها را برای پیشبینی و پیشگیری استفاده کرد. یکی از تاثیرات مهم علوم شناختی این است که ابزاری در اختیار شما قرار میدهد که شما میتوانید پیشبینی بکنید.
طالبی با بیان مثالی از دانشگاه کمبریج اظهار کرد: این دانشگاه سه تا پروژه کوهورت دارد، از سطح ژن تا سطح رفتار. در واقع پروژه بینگ، اختلالات شناختی در سطح ژن را بررسی میکند، پروژه رد بحث تابآوری را بررسی میکند، همه این پروژهها میخواهند، پروژه اصلی کوهورت را پشتیبانی کند که مغز سالم از صفر تا صد سال ویژگیهایش چیست؟ این حوزه علم در دنیاست، این اتفاقاتی است که در دنیا درحال افتادن است. برای مثال بحث کاهش کارکردهای شناختی، ما الان نقشه راههایی داریم که who ،cdc ،nih دارند روی آن کار میکنند و نکته مهم این زحمات این است که ارتباط معنادار بین محقق و جامعه و آن ترجمهای که باید اتفاق بیافتد که تحقیقات از دانشگاه بیاید بیرون و وارد حوزه کاربرد بشود. اینم را باید تقویت کرد.
وی در ادامه تاکید کرد: ببینید اختلال حافظه در ایالتهای مختلف آمریکا با چه دقتی مشخص است. این واقعاً چیز دور از دسترسی نیست. همه فناوری و متخصصین و ارتباط با این فناوری الان در داخل کشور وجود دارد و ما هیچ کمبودی نداریم. هیچ کس نمیتواند بگوید که چون تحریم هستیم، چیزی نداریم. ما اکنون کلینیکی داریم که جز پنج تا کلینیک برتر دنیاست؛ در بحث توانمندسازی ورزشکاران و واقعا تنها چیزی که الان باید اتفاق بیافتد، یک مدیریت عقلانی روی این زمین است. مثلاً ما یک زمان طلایی داریم بین سن ۳۵ تا ۴۵ سالگی که میشود دمانس را پیشبینی کرد که اگر نکنیم با چه شدتی به سمت مرگ میرود.
این پژوهشگر مطالعات اجتماعی با بیان اینکه ما برای همه اینها نمودار داریم. گفت: در نمودار مشخص میشود که افزایش سن با چه شیبی پایین میآید و این شیب را میشود کنترل کرد. این شب به ازای شغلهای مختلف، تغییر میکند. فردی که مثلاً فردی که در آتشنشانی است، فردی که در حوزه نظامی است، وضعیتش در سالهای آینده چگونه خواهد بود؟ ببینید چقدر میتواند به ما کمک کند که در آینده پیشبینیهای بهتری داشته باشیم. و یک نکته مهم دیگر، تفاوت هوش سیال و هوش کریستاله است. هوش سیال، هوشی است که شما در مواجه با مسائل روزمره، مجبورید از آن استفاده بکنید.
در همین راستا، طالبی خاطرنشان کرد: هوش کریستاله، مهارت شماست مانند دوچرخهسواری و در صورتی دچار اختلال میشود که خدای نکرده ضربه به مغز وارد شود. این نشان میدهد که افرادی که سنشان بالا میرود، چه ظرفیتی از مهارت دارند. ما به راحتی این افراد را در سازمانها مشاور میکنیم که خیلی هم استفاده از آنها نمیشود. حالا شما همین را مقایسه بکنید در بحث فلسفه اسلامی و روایات و احادیثی که داریم برای استفاده از افراد باتجربه. نمودار دیگری داریم که میگوید اگر فراموشی داریم، یه سری سوالات را هی تکرار میکنیم، رژیم غذاییمان تغییر میکند و تغییر عادت خواب و قضاوتهایی که داریم، اینها نشان میدهد که ما در معرض دمانس هستیم. یعنی کاهش کارکردههای شناختی.
وی با اشاره به مثالی دیگر، ادامه داد: ما کوهورت و پرشین را داشتیم در کل کشور برای فشارخون، دستگاهی که باید فشار خون را ارزیابی میکرد، اگر مثلا ماهی یک بار باید کالیبره میشد، این سالی یک بار هم کالیبره نمیشد. کوهورت مصوب شده بود، بودجه را گرفته بودند اما یک کالیبراسیون ساده انجام نمیشد و این یعنی دادههایی که تولید میشد دقیق نبود. پس چقدر مهم است که استاندارد داده بگیریم. ما یک هسته مرکزی شناختی که در واقع بومی کشور هم هست را ایجاد کردیم. وقتی میگوییم هسته مرکزی شناخت یعنی آن پنج الی شش کارکرد پایهای که هر انسانی لازم دارد تا زندگی کند، اینها را از طریق نقشه مغزی میتوان بدست آورد؛ مثلا نواحی مختلف مغز هر کدام نماینده یک کارکرد شناختی هستند.
این پژوهشگر با ذکر نکته مهم دیگری، تصریح کرد: خروجی نقشه مغزی به شما نشان میدهد که کیفیت ارتباط بین نواحی مختلف مغزی شما چگونه است. اینکه مثلا شما در شش ماه گذشته، خواب خوبی داشتید یا نداشتید. تمام این ابزار میخواهد کمک کند که پیشبینی کند شما در معرض چیزی هستید یا نه که این با سه تا مرحله انجام میشود، یک مصاحبه، یعنی یک، روانشناسی باید با شما مصاحبه کند و از لحاظ روانی احراز سرامت بشوید، مشکل روانی نداشته باشید. دو، نرمافزارهایی بازیهایی را جلوی شما قرار میدهد که حافظه، توجه تصمیمگیری و انعطافپذیری شما را تشخیص دهد. و بعد بحث نقشه مغزی است. همه اینها کنار هم در پنج کارکرد اصلی مشخص میشود. ای چون مقداری هزینه دارد، کلینیکها اجرا نمیکنند.
انتهای پیام/
نظر شما