به در مقالهای پژوهشی و تحلیلی، احسان شاهقاسمی، استاد دانشگاه تهران و مایکل اچ. پروسر، استاد دانشگاه ویرجینیا به بررسی چندلایه و چندسطحی شبکههای اجتماعی در خاورمیانه پرداختهاند؛ منطقهای که بنا به نظر نویسندگان، همواره میان سنتهای دیرپا و تحولات مدرن دچار کشاکش بوده است. این مقاله بخشی از دومین جلد مجموعهای سهگانه درباره شبکههای اجتماعی در آسیا، آفریقا و خاورمیانه است و تلاش دارد با مرور دیدگاههای پژوهشگران بومی و بینالمللی، چشماندازی جامع از کارکردهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی این پدیده ارائه دهد.
در بخشی از مقاله، نویسندگان با طرح این نکته که شبکههای اجتماعی امری نو در خاورمیانه نیستند، نشان میدهند که سنتهای فرهنگی و اجتماعی منطقه—از ساختارهای قبیلهای و دینی گرفته تا روابط خویشاوندی و قومی—شکلهای اولیهای از شبکههای اجتماعی را پدید آوردهاند. به همین دلیل، شبکههای اجتماعی مدرن مانند تلگرام، واتساپ، وایبر و اینستاگرام نیز، زمانی که امکان ارتباط در قالب گروههای کوچک و بسته را فراهم کردهاند، با استقبال مردمی مواجه شدهاند. برخلاف تصور رایج، بسیاری از مردم منطقه نه از ویژگیهای لیبرال و باز شبکهها، بلکه از عناصر شباهتبرانگیز آنها با الگوهای اجتماعی سنتی استقبال کردهاند.
مقاله نشان میدهد که شبکههای اجتماعی علاوه بر نقش اطلاعرسانی، در بازتعریف هویت، قدرت و مشارکت سیاسی نیز ایفای نقش میکنند. از نقش آنها در اعتراضات مردمی گرفته تا استفاده گروههای افراطی مانند داعش از این فضا برای تبلیغات ایدئولوژیک، همگی بیانگر پیچیدگی کارکردهای این رسانهها در بسترهای خاص منطقهایاند.
نویسندگان همچنین از خلأ شدید پژوهشهای بومی و آکادمیک در زمینه شبکههای اجتماعی در خاورمیانه گلایه دارند. آنها تأکید میکنند که علیرغم اهمیت ژئوپولیتیک و فرهنگی این منطقه، دادههای کمی درباره نقش این رسانهها در تحولات اجتماعی، رفتاری و فرهنگی وجود دارد. برای نمونه، تحلیل آمال ابراهیم از کمپینهای انتخاباتی مصر در سال ۲۰۱۴ نشان میدهد که سیاستمداران از شبکههای اجتماعی به شکل یکسویه بهره میبرند و تعامل مؤثری با رأیدهندگان ندارند. همچنین، کیتلین مایلز در مطالعهای درباره اعتراضات پارک گزی ترکیه، به تضاد میان استفاده فعالان حوزه زنان از تصاویر خشونتآمیز برای جلب توجه و تضعیف موقعیت تاریخی زنان در جنبشهای مدنی اشاره میکند.
از سوی دیگر، چنگژانگ باو، نحوه بهرهبرداری داعش از شبکههای اجتماعی برای مشروعسازی خشونت، بازتعریف مفاهیم مذهبی چون تکفیر و تبلیغات حرفهای در قالب ویدیوها و مجلات آنلاین را واکاوی میکند. نویسندگان با برجستهکردن این تحلیلها، به اهمیت شبکههای اجتماعی در خلق «فرهنگ انتقام»، تقویت حافظههای جمعی خشونتبار و بازتولید افراطگرایی در خلأهای سیاسی منطقه اشاره میکنند.
این مقاله همچنین به ظرفیتهای مطالعات جنسیت در بستر شبکههای اجتماعی میپردازد. نویسندگان به بررسی مطالعهای از ایلین هتفیلد و همکارانش درباره اپلیکیشنهای آشنایییابی در خاورمیانه اشاره میکنند که نشان میدهد فرهنگ جهانی در حال نفوذ به عرصههای خصوصی زندگی در منطقه است، اگرچه مقاومت فرهنگی نسبت به آن همچنان شدید است. درعینحال، چالش اصلی پژوهشگران غربی در خاورمیانه، محافظهکاری کاربران و حساسیت شدید آنها نسبت به موضوعاتی چون جنسیت و حریم خصوصی است.
با این حال، مقاله شاهقاسمی و پروسر در برخی موارد با کاستیهایی هم همراه است. نخست، رویکرد کلی مجموعه گاه بیش از حد توصیفی است و به تحلیل عمیق دست پیدا نمیکند. برخی فصلها صرفاً مجموعهای از مشاهدات هستند بدون اینکه به چارچوب نظری مشخص یا تحلیل انتقادی منسجم تکیه داشته باشند. دوم اینکه تمرکز جغرافیایی مقاله بر کشورهایی چون مصر، ترکیه و گروههای افراطی همچون داعش، تصویر ناقصی از تنوع سیاسی و فرهنگی خاورمیانه ارائه میدهد و کشورهای مهمی چون ایران، عراق، لبنان یا فلسطین که نقش پررنگی در شکلگیری جنبشهای مردمی و دیجیتال دارند، بهندرت در تحلیلها حضور دارند.
با همه این نقدها، این اثر نقطه شروعی ارزشمند برای گفتمانسازی درباره رسانههای اجتماعی در خاورمیانه است. ضرورت دارد که پژوهشگران ایرانی و عرب با نگاه انتقادی و تجربهزیسته خود، این حوزه را از انحصار روایات غربی خارج کرده و بومیسازی نظریهها را در دستور کار قرار دهند. آینده منطقه، تا حد زیادی در فضای مجازی رقم خواهد خورد، و درک این فضا بدون تحلیل شبکههای اجتماعی ممکن نیست.
اهمیت این پژوهش زمانی بیشتر روشن میشود که در بستر تحولات معاصر خاورمیانه، بهویژه جنگ دوازدهروزه ایران و اسرائیل درخرداد 1403 خوانده شود. در این جنگ، که با حمله هوایی رژیم صهیونیستی به ایران آغاز و با پاسخهای سنگین هوایی و سایبری ایران ادامه یافت، شبکههای اجتماعی نه فقط بستر اطلاعرسانی، بلکه عملاً عرصهای برای جنگ روانی، روایتسازی، و دیپلماسی عمومی بودند. در روزهایی که رسانههای رسمی یا با سانسور مواجه بودند یا روایتهای گزینشی ارائه میدادند، پلتفرمهایی چون تلگرام، اینستاگرام و توییتر به میدان نبرد روایتها تبدیل شدند. کاربران ایرانی با انتشار لحظهبهلحظه تصاویر اصابت موشکهای ایرانی به اهداف نظامی، یا پخش ویدیوهایی از حملات اسرائیل و تلفات انسانی در خاک ایران، واقعیت جنگ را هم برای داخلیها و هم برای ناظران بینالمللی ملموس کردند.
برخی مقامات ایرانی و غیرایرانی بهجای اطلاعیههای رسمی، از طریق حسابهای شخصیشان در شبکههای اجتماعی پیامهایی منتشر کرده و مستقیما مردم ایران را مخاطب قرار دادند، از سوی دیگر، کاربران عادی نیز با هشتگهایی چون #صدای_ایران، #خون_بیگناه و #ایران_تسلیت، تلاش کردند صدای اعتراض، سوگ، یا مقاومت خود را به جهانیان برسانند. در همین فضا بود که تصاویر کشتهشدگان غیرنظامی ایرانی بهسرعت منتشر و بازنشر شد و زمینهای برای فشار بینالمللی بر اسرائیل فراهم کرد؛ در حالی که گروههای حامی اسرائیل نیز روایتهای امنیتی خود را در برابر افکار عمومی جهان پیش میبردند. شبکههای اجتماعی در این منازعه هم ابزار مقاومت بودند و هم میدان جنگ روانی، میتوان گفت رسانههای اجتماعی در خاورمیانه امروز دیگر فقط یک ابزار نیستند؛ بلکه بخشی از میدان نبرد و حتی خود نبردند.
نظر شما