به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۵ مردادماه غزل شماره ۲۷ میپردازیم:
فال حافظ/ گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست / مست از می و میخواران از نرگسِ مستش مست
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا / وز قد بلند او بالای صنوبر پست
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست / وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست / وافغان ز نظر بازان برخاست چو او بنشست
گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او پیچید / ور وسمه کمانش گشت در ابروی او پیوست
باز آی که باز آید عمرِ شده حافظ / هرچند که ناید باز تیری که بشد از شست
شرح و تفسیر غزل شماره ۲۷ دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر بیت یکم
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست / مست از می و میخواران از نرگسِ مستش مست
یارم به کلیسای مغان آمد در حالیکه مست بود و قدحی باده در دست داشت و باده پرستان از چشم مست او مست گشتند . یعنی جانان یک قدح باده به دست گرفته و مستانه آمد و مصاحبان باده نوشش از چشم مستانۀ او مست گشتند . [ یار = مجازاََ به جانان اطلاق می شود . نرگس = چشم است به طریق تشبیه ]
شرح و تفسیر بیت دوم
در نعل سمند او شکل مه نو پیدا / وز قد بلند او بالای صنوبر پست
در نعل سمند جانان شکل ماه نو ظاهر و باهر است و نسبت به قد بلند او قامت صنوبر پست و کوتاه است . [ سمند = اسب کبود کم رنگ . شکل مه نو = تشبیه نعل اسب جانان به ماه نو ]
شرح و تفسیر بیت سوم
آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست / وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست
به چه سبب و به چه وجه می توانم بگویم که از خود خبر دارم وقتی که از خود بی خبرم . یعنی چگونه می توانم ادعای «من عرف نفسه» بکنم در حالیکه فاقد آن هستم . همچنین چگونه می توانم بگویم که به او نظر ندارم در حالیکه نظرم با اوست . یعنی نمی توانم بگویم که نظری به جانان ندارم در جایی که چشم و دلم ناظر او است . [ به چه گویم = به چه سبب و به چه وجه . من عرف نفسه= اشاره است به حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه » یعنی هر کس نفسش را بشناسد . خدا را هم خواهد شناخت ]
شرح و تفسیر بیت چهارم
شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست / وافغان ز نظر بازان برخاست چو او بنشست
شمع دل مصاحبان خاموش شد همین که جانان خواست بلند شود و از مجلس برود . یعنی مادام که جانان در مجلس قرار داشت هر یک از عشاق از روی جانان در دل خود یک شمع روشن احساس می کردند . مسلم است که با رفتن جانان خاموشی این شمع ضروری است . زیرا وجود این شمع از عکس روی جانان بود . وقتی روی جانان غایب شد عکس هم به تبعیت آن غایب می شود . اما به محض اینکه جانان در مجلس نشست و قرار گرفت . عشاق عاشق پیشه از شوق ذوق روی او دوست دوست گفته ، فریاد و افغان را شروع کردند . حاصل این که : همین که جانان آمد و نشست . شوق وصال در درونشان پیدا شد و شروع کردند به هو هو گفتن . [ دمساز = مصاحب و موافق . نشست = در اینجا به معنی خاموش شد . نظرباز = هر که را بیند دوستش بدارد . برخاست = اینجا به معنی پیدا و ظاهر شد ]
شرح و تفسیر بیت پنجم
گر غالیه خوشبو شد در گیسوی او پیچید / ور وسمه کمانش گشت در ابروی او پیوست
اگر غالیه خوشبو و معطر شده به واسطه پیچیدن به گیسوی او است و یا خوشبویی و عطر غالیه به واسطه تعلقی است که به گیسوی جانان دارد . یعنی در نتیجه تعلق ، این عطر را کسب کرده است . وسمه هم شکل کمانی را از اتصاب به ابروی جانان پیدا کرده است . خلاصه اینکه : تا وسمه به ابرو کشیده نشود شکل کمانی پیدا نمی کند . [ وسمه = نوعی گیاه است که برای رنگ کردن موی سر و ریش از آن استفاده می کنند . در ابرو پیوست = به ابرو کشیده شد ]
شرح و تفسیر بیت ششم
باز آی که باز آید عمرِ شده حافظ / هرچند که ناید باز تیری که بشد از شست
برگرد تا عمر رفتۀ حافظ برگردد . یعنی با برگشت تو ، حافظ عمر تازه کسب کند و جوان گردد . هر چند تیری که از شست در رفت بر نمی گردد یعنی محال است عمر گذشته دوباره برگردد . اما با مراجعت تو، حافظ حیات تازه می یابد . [ باز آی = برگرد . شد = رفت . ناید باز = برنمی گردد . شست = در اینجا به معنای ، جایی است که هنگام تیراندازی انگشت بزرگ ، تیر و زه کمان را هم نگه می دارد ]
نظر شما