تفسیر غزل حافظ / خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشایِ تو بست

برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیر یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم.

به گزارش گروه فرهنگی ایسکانیوز، برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۱۶ مردادماه غزل شماره ۳۲ می‌پردازیم:

بیشتر بخوانید:

فال حافظ/ سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشایِ تو بست / گشاد کارِ من اندر کرشمه های تو بست
مرا و سروِ چمن را به خاک راه نشاند / زمانه تا قصبِ نرگس قبایِ تو بست

ز کارِ ما و دلِ غنچه صد گره بگشود / نسیمِ گَل چو دل اندر پیِ هوای تو بست
مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد / ولی چه سود که سررشته در رضایِ تو بست

چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مفکن / که عهد با سرِ زلفِ گره گشای تو بست
تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال / خطا نگر که دل امید در وفایِ تو بست

ز دستِ جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت / به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

شرح و تفسیر غزل شماره ۳۲ دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر بیت یکم

خدا چو صورتِ ابرویِ دلگشایِ تو بست / گشاد کارِ من اندر کرشمه های تو بست

حق تعالی که صورت ابروان دلگشای تو را بست . یعنی ابروان تو را مقوس و دلگشای نقش کرد . گشایش کار مرا به کرشمه های تو تعلق داد . یعنی منظور خدا از آفریدن ابروان کمانی تو و نقش آنها، مربوط ساختن گشایش کار من به اشارت و التفات آنهاست . همین که حق تعالی به بنده ای نظر و التفات داشت . برای حل هر کارش ، فتحِ بابی میسر می سازد . [ دلگشای = باعث سرور خاطر . گشاد = فتح باب . کرشمه = اشاره چشم و ابرو ]

شرح و تفسیر بیت دوم

مرا و سروِ چمن را به خاک راه نشاند / زمانه تا قصبِ نرگس قبایِ تو بست

زمانه از وقتی که بندِ قبای نرگس تو را بست مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند یعنی بی اختیار کرد و در حیرت گذاشت . خلاصه از وقتی که زمانه این کار را کرد . ما را چون مجانین خاک نشین کرد . یا خود آرام و قرار دل من و مرغ چمن را که مراد بلبل است سلب کرد . یعنی دیگر برای ما صبر و تحمل باقی نگذاشت از وقتی که این کار را کرد زیرا که طبق عادت آنها این نوع لباس به اهلش فوق العاده می زیبد و روی هر بیننده اثر می گذارد . [ نشاندن = به معنی کاشتن است که در این بیت در مورد سرو ، همین معنی را دارد ولی در مورد خودش «مرا» به معنی به خاک سیاه نشاندن است . نرگسین قبا = یک نوع لباس است ]

توضیحی در مورد قبای نرگسی: قریب چهل سال پیش ، از این نوع لباس تنِ یکی از بیگ زادگان گرجی دیدم در ارز روم ، از یکی از نوکرانش سوال کردم به این نوع لباس چه گویند ؟ گفت : به این قبای نرگسی گویند . قبای نرگسی، کمربند مخصوص به خود دارد که از داخل خود لباس رد می شود . تقریباََ مثل بندِ شلوارهای قدیم که از لیفۀ شلوار رد می شد ، و دو سر کمربند مذکور گاهی با گلابتون و گاهی با ابریشم تزیین می شود. به این کمربند «قصب» گویند و زینت قبای مذکور با این کمربند است . و دلیل این که این قبا را نرگس گفته اند این است که یقه آن کنگره ای بوده مانند دور گلبرگ های نرگس.

شرح و تفسیر بیت سوم

ز کارِ ما و دلِ غنچه صد گره بگشود / نسیمِ گَل چو دل اندر پیِ هوای تو بست

از کار ما و از دلِ غنچه صد گره گشوده شد از وقتی که نسیم ، دل به تو داد . یعنی نسیم در این دلبستگی به تو دو کار می کند . یکی این که از کوی جانان می وزد و این خود سبب گشایش و حل هر کار مشکل ما می شود . و دیگر این که ، گره دل غنچه را باز می کند و به صورت گل شکفته می شود . نقش غنچه به شکل گره است همین که نسیم آن را باز کرد ، گل شدنش لازم می آید . حاصل کلام این که ، از وقتی که نسیم گل علاقه به تو پیدا کرده و عاشقت گشته ، گاه و بیگاه گذرش از محل تو ضروی است . این است که از کار مشکل ما و از غنچه صد گره باز می شود . [ گره = در اینجا به معنی کار مشکل ]

شرح و تفسیر بیت چهارم

مرا به بندِ تو دورانِ چرخ راضی کرد / ولی چه سود که سررشته در رضایِ تو بست

دوران فلک مرا به بندگی و حبس تو راضی کرد . اما چه فایده که غایت امر و نهایت کار را به رضای تو بست . یعنی رضای فلک و رضای من فایده ندارد تا تو راضی نباشی . حاصل این که ، به بندگی و قید من، تو که راضی می شوی مراد حاصل می شود والّا رضایت من و چرخ اعتبار ندارد و اگر سرِ رشته یعنی اختیار در دست من بود هرگز رهایی از بندت را نمی خواستم . [ بند = در اینجا به معنی بندگی است. سررشته = اصطلاحاََ نهایت کار را گویند ]

شرح و تفسیر بیت پنجم

چو نافه بر دلِ مسکینِ من گره مفکن / که عهد با سرِ زلفِ گره گشای تو بست

به دل مسکین من چون نافه گره مزن . یعنی مرا چون نافه تنگدل و خونین جگر مکن . زیرا دلم با سرِ زلفِ گره گشایت عهد و پیمان بسته و قول و قرار گذاشته که دائم در قید و بند آن باشد . [ نافه = ناف مشک است چون در ابتدا به صورتِ گره بود از آن جهت گره گفته اند . گره مفکن = تنگدل مکن ]

شرح و تفسیر بیت ششم

تو خود وصالِ دگر بودی ای نسیم وصال / خطا نگر که دل امید در وفایِ تو بست

ای نسیمِ وصال، تو خود حیات و روح دیگری بوده ای . یعنی محبوبه و جانان کس دیگری بوده ای . دل ندانست که تو حیات افزا و صفا بخش غیر هستی . پس به وفای تو امید بست و طمع وصل تو را داشت. این خود خطای محض بوده است . [ حیات دگر = حیات و روح کس دیگر ]

شرح و تفسیر بیت هفتم

ز دستِ جورِ تو گفتم ز شهر خواهم رفت / به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

به جانان گفتم که از دست جور و جفای تو از شهر خواهم رفت . جانان هم به خنده گفت : ای حافظ که پایت را بسته . راه بیفت و برو . یعنی نرفتن تو معلوم است پس بیهوده به من استغنا نفروش . تقریباََ این را می رساند که می گوید . « برو ببینم می توانی بروی »

کد خبر: 1192805

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • 0 + 0 =